آیا معبودی با الله جل جلاله است؟

فهرست کتاب

فیل ابرهه

فیل ابرهه

در نیمه قرن ششم میلادی پادشاه حبشه ارتش بزرگی را با ساز و برگ نظامی زیر فرماندهی (اریاط) بخاطر کمک به برخی از نصارای یمن که چشم به سلطه این سر زمین دوخته بودند فرستاد. اریاط، ابرهه را سر لشکر این جنگ تعین کرد، بعدها وقتیکه مناطق یمن کاملاً زیر نفوذ احباش قرار گرفت. ابرهه بر امیر خود اریاط، انقلاب را برپا انداخت و او را از بین برد و پس از آن کار حکومت و زعامت یمن را در دست گرفت و بطور مستقل حکومت می‌کرد. احباش و اغلبیت مردم یمن در آن زمان پیرو دین نصرانیت بودند، و یهودیت نیز وجود داشت، اما متباقی مردم یمن بت پرست یا سنگ پرست و درخت پرستان بودند، ابرهه در مدت زمامداری خود به رشد و نموی اقتصادی یمن توجه نموده و میخواست از سرزمین تحت سیطره خود فرودگاه شامخ تجارتی بسازد که در سر راه قافله‌‌های که مال و متاع تجارتی را از هند بسوی شبه جزیرۀ عرب و شام، و از شام بسوی مناطق ساحلی عدن و عمان می‌بردند، قرار گیرد. همچنان می‌خواست دین نصرانیت را در میان شهرها و دهات قبایل عرب پخش سازد، لیکن برخی از مشاوران یمنی عرب نژاد ابرهه چنین کاری را دشوار شمردند زیرا کلیه قافله‌‌های تجارتی که بین هند و شام رفت و آمد داشتند باید در مکه فرود آمده و از آنجا بسوی شام بروند، آن هم بسبب وجود خانۀ کعبه مشرفه در مکه که عربها از آن بزرگداشت نموده بیت الله را مقدس و معظم می‌دانستند و بوسیلۀ آن تبرک می‌جستند. بناءً آنرا بیت الحرام می‌نامیدند، چنانکه ابراهیم ÷ وقتی هاجر و پسرش اسماعیل ÷ را در این وادی مقدس رها کرد این دعا را خواند: ﴿رَّبَّنَآ إِنِّيٓ أَسۡكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيۡرِ ذِي زَرۡعٍ عِندَ بَيۡتِكَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفۡ‍ِٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِيٓ إِلَيۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَشۡكُرُونَ٣٧[إبراهیم: ۳۷]. «پروردگارا! هرآینه من بعضی از فرزندانم را (اسماعیل ÷ ) در وادی بی‌کشت نزد خانۀ محرم تو سکونت دادم، پروردگارا! تا نماز بر پا دارند، سپس دل‌های برخی از مردم را به‌سوی آنان گرایش ده و آنان را از محصولات مورد نیاز‌شان روزی ده، باشد که سپاسگزاری کنند».

بنابر این اشراف و بزرگان قبیلۀ قریش و سرداران مکه بسبب وجود خانه کعبه نخستین بهره برداران اقتصادی بودند طوریکه قرآن کریم حکایت می‌کند: ﴿لِإِيلَٰفِ قُرَيۡشٍ١ إِۦلَٰفِهِمۡ رِحۡلَةَ ٱلشِّتَآءِ وَٱلصَّيۡفِ٢ فَلۡيَعۡبُدُواْ رَبَّ هَٰذَا ٱلۡبَيۡتِ٣ ٱلَّذِيٓ أَطۡعَمَهُم مِّن جُوعٖ وَءَامَنَهُم مِّنۡ خَوۡفِۢ٤[قریش: ۱-۴]. «برای الفت دادن قریش، الفتشان هنگام سفر زمستان وتابستان، پس باید پروردگار این خانه را عبادت کنند، همان که در گرسنگی غذایشان داد، و از بیم و ترس ایمنشان گردانید».

اما برخی دیگر از مشاوران ابرهه بوی مشورت دادند که به زود‌ترین فرصت کلیسای بزرگ و با شکوهی در یمن بنا گردد که مردمان شرق و غرب جهان از زیبایی بنای آن صحبت کنند، بدین ترتیب همه قوافل تجارتی بخاطر زیارت و تبرک به این کلیسا، روی به یمن خواهند آورد، ابرهه هم بلادرنگ به بنای کلیسا دستور داد که آنرا قلیس می‌نامیدند و بخاطر آبادی آن هزاران کارگر یمنی را که سرزمینشان بوسیله ابرهه اشغال گردیده بود بکار گماشت و سرانجام کلیسای بزرگ به سر رسید که در زیبای خود یکی از شگفت‌آور‌ترین و زیبا‌ترین بنا‌های آن عصر بشمار می‌رفت. سپس ابرهه نمایندگان خود را به همه گوشه و کنار جزیرۀ عرب، عراق، شام و وسط مناطق نجد و حجاز و تهامه و حتی سواحل خلیج فرستاد تا مردم را به نصرانیت دعوت نموده و به زیارت و تبرک جستن از کلیسای قلیس تشویق نمایند. لیکن هیچکس دعوتش را لبیک نگفت، عرب‌ها نیز در عبور و مرور از مکه و فرود آمدن‌شان به آن استمرار دادند. ابرهه از این کار بسیار خشمگین شد و دوباره مشاوران یمنی و احباش خویش را جمع کرد، آنها بوی مشوره دادند که ارتش بزرگ مجهزی را بسوی قبایل عربی در تهامه و حجاز فرستاده و آنها را خوار و ذلیل ساخته بسوی مکه پیشرفت نماید و خانۀ کعبه را ویران نموده سنگ‌‌های آنرا به یمن بیاورند تا قریش بار دیگر به بنای آن قادر نشوند- همچنان ابرهه را مطمئن بر آن ساختند که قبایل بزرگ و مشهور عرب در مناطق‌شان یکدست و یکپارچه نبوده اختلاف داخلی آنها را از هم جدا ساخته است. بناء در این حمله با مقاومتی چندان رو برو نخواهند شد. ابرهه نیز بلافاصله لشکر بزرگ که مجهز با همه انواع اسلحه مدرنی که در آن زمان مروج بود آماده ساخت و در مقدمۀ لشکر فیل ضخیم و قوی هیکلی را قرار داد تا هنگام مرور بر قبایل عربی، آنها را در هراس انداخته و به پیشروی خود بسوی مکۀ مکرمه ادامه دهد، همچنان در استراتیژی جنگی خود روشی را در آغاز حمله‌اش عملی نمود. طوریکه آنعده قبایلی که دست به مقاومت بردند بزرگان و امرای آنها را توهین و تحقیر نموده و در مقابل پیروانشان خوار و ذلیل ساخت. ابرهه با لشکرش در هر منطقۀ که میرسید بعد از شکست دادن مقاومت، مردان‌شان را بقتل می‌رسانید و زنان و اطفال آنها را به اسارت خود درمی آورد، چنانکه به ارتش اجازه داده بود تا بر مال و دارایی زراعت و مواشی مردم حمله برده و همه را غصب نمایند. بدین ترتیب قبایل عربی را خوار و ذلیل و هراس را در دل‌های‌شان انداخته بود و خبر عملکرد وحشیانه آنها به گوش امرا و بزرگان سایر قبایل دیگر که هنوز لشکر ابرهه به آنها نزدیک نشده بود رسید، و ترس و لرز بردل‌های همه حاکم گردیده بود تا مبادا لشکر ابرهه عمل وحشیانه را در مقابل زن و اطفال آنها نیز انجام دهند، اینکار باعث شد تا هر قبیله قبل از رسیدن لشکر ابرهه به دیارشان، برای استقبال و گل افشانی بر لشکر وی بیرون آیند و آمادگی عام و تام‌شان را به هر نوع همکاری و مدد مالی و لوجستیکی اعلان نمایند، همچنان در مقابل عدم تجاوز بر زن‌ها و اطفال‌شان آماده شدند که با لشکر وی اشخاص راه شناس را بفرستند تا راه‌‌های مکه را به آنان معرفی نمایند. هنگامیکه ابرهه با لشکرش در همواری‌‌های میان وادی‌‌های مناطق بلند مکه از جانب طایف رسید در آنجا لشکر خود را جابجا کرده و جلو داران لشکر را بخاطر بدست آوردن معلومات در اطراف مکه فرستاد. آنها نیز شتران و گوسفندان و گاو‌های مردمان مکه را که در سر راه‌شان بود با خود گرفته دوباره بسوی قرارگاه لشکر ابرهه برگشتند، در ضمن مواشی غصب شده دوصد شتر از سردار قریش و بزرگ مکه عبدالمطلب بن هاشم جد رسول الله ص بود. هنگامیکه عبدالمطلب از آن آگاه شد کسی را نزد ابرهه فرستاد تا اجازۀ دیدار باوی را حاصل نماید، ابرهه گمان نمود که عبدالمطلب حتماً برای باز داشتن وی از ویران نمودن کعبه و دفاع از آن نزدش آمده است به همین خاطر بوی اجازۀ دیدار داد، هنگامیکه عبدالمطلب بر ابرهه وارد شد، ابرهه گفت: تو سردار قریش و امیر مکه هستی و من بخاطر جنگ یا آزار و اذیت شما به سرزمین تان نیامده ام، تنها می‌خواهم این کعبه را ویران کنم که شما به آن حرمت و احترام دارید و آنرا مقدس میشمارید، اما اگر در مقابل من مقاومت نموده بایستید من با شما اعلان جنگ میکنم و هرگز کسی شما را نجات نخواهد داد. عبدالمطلب در جواب گفت: ای پادشاه یمن! من بخاطری نزد تو آمده‌ام تا شترانم را دوباره بمن مسترد کنی. ابرهه از جواب عبدالمطلب تعجب کرده گفت: ای مرد! تو بزرگ قوم و خردمند‌ترین آنهایی، من بتو می‌گویم آمده‌ام تا این خانۀ را که بیت الله می‌نامید و آنرا مقدس شمرده از آن تبرک می‌جویید، ویران نمایم، ولی خودت در مقابل، هیچ‌گونه دفاعی هم از آن نکرده و شترانت را از من می‌خواهی؟!

عبدالمطلب قول معروف خود را به ابرهه گفت: (من صاحب شترانم و خانه از خود صاحبی دارد که از آن دفاع می‌کند) و در روایت دیگر مؤرخان چنین نگاشته‌اند: (من صاحب شتران هستم اما بیت صاحبی دارد که از آن حمایت می‌کند) این سخنان، تعجب ابرهه را بیشتر آورد و دستور داد تا شتران را بوی مسترد کنند. سپس گفت: من جزاینکه کعبۀ تان را ویران سازم دیگر چارۀ ندارم، و می‌بینیم چه کسی مانع من خواهد شد. بعد از گذشت چند شب، لشکر ابرهه آماده گی حمله بر مکه را گرفتند و فیل‌ها را نیز آماده ساختند و صبح هنگام یکی از روزها ابرهه به لشکر دستور داد تا بسوی مکه در حرکت بیفتند و چون به وادی محسر (در میان مزدلفه و منا) رسیدند، فیل بزرگ زانو زد و برنخاست تا بسوی کعبه رود، چنانکه هرگاه رویش را بسوی شمال یا شرق یا جنوب می‌گرداندند، برمی خاست و می‌دوید و چون رویش را بسوی مکه میکردند زانو می‌زد و از رفتن امتناع می‌ورزید. و هنگامیکه از بردن فیل با خود مأیوس گردیدند، ابرهه ناچار شد تا تصمیم بگیرد فیل را همانجا بگذارد و با لشکر خود در سیر بسوی کعبه ادامه دهد، قبل از اینکه اشارۀ حرکت بسوی کعبه را دهد در آسمان ابر‌های سیاه رنگ را دیدند که از جانب بحر، غربی مکه برخاست تا آنکه در بالای سرشان قرار گرفته و سایه انداخت و فضا را کاملاً تاریک گردانید، آنها نخست گمان کردند که این ابر بارانی است که خداوند أ بمنظور مژده و تهنئت آنها که میخواهند کعبه را ویران کنند فرستاده است. لیکن ناگهان با ابر‌های سیاهی روبرو شدند که باران نه، بلکه سنگ برایشان ریخت. خداوند أ دسته‌‌های از مرغانی بنام ابابیل را فرستاد که هرکدام سه عدد سنگ همرای خود داشت، سنگی در منقار و دوسنگ دیگر در پنجه‌‌های پاهایشان مانند دانۀ نخود، که به پیکر هیچ کدام نمی‌رسید مگر آنکه اعضای وجودش از هم فرومی پاشید. و آنان را همچون گیاه خورده شده در زیر دهان حیوانات نموده و نیست و نابود می‌کرد. تأثیر این سنگ‌‌های کوچک در نابود ساختن آنها، مانند تأثیر بمب اتومی بود که امریکا آنرا بر دو شهر جاپان، هیروشیما و ناگاساکی پرتاب کرد که در اثر شعاع اتومی و حرارت انفجار بمب، پوست و گوشت بدن ساکنان این دو شهر در مقابل چشمان‌شان فرو می‌ریخت تا آنکه جان‌‌های‌شان از تن‌ها بیرون آمد. به همین ترتیب اکثر افراد لشکر ابرهه به هلاکت رسیدند و تعداد کمی که قادر به فرار شده بودند، در نیمۀ راه، قبل از رسیدن به یمن نابود شدند. در مورد این حادثۀ بزرگ تاریخی خداوند أ در قرآن کریم به ما خبر داده می‌فرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ كَيۡفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصۡحَٰبِ ٱلۡفِيلِ١ أَلَمۡ يَجۡعَلۡ كَيۡدَهُمۡ فِي تَضۡلِيلٖ٢ وَأَرۡسَلَ عَلَيۡهِمۡ طَيۡرًا أَبَابِيلَ٣ تَرۡمِيهِم بِحِجَارَةٖ مِّن سِجِّيلٖ٤ فَجَعَلَهُمۡ كَعَصۡفٖ مَّأۡكُولِۢ٥[الفیل: ۱-۵]. «آیا ندیدی که پروردگارت با اصحاف فیل چه کرد؟ آیا نیرنگشان را بی‌اثر نساخت؟ و بر سر آنان دسته دسته پرندگان ابابیل فرستاد، بر آنان سنگریزه‌هایی از سنگ گل فرو می‌انداختند، پس سر انجام آنان را مانند کاه نیمه جویده گردانید».