قرآن کریم
پس از آنکه برادرم به لندن برگشت، برایم نسخۀ از ترجمۀ معانی قرآن کریم را هدیه داد، با وجود آنکه برادرم مسلمان نشده بود لیکن با احساس و شعوری دیگری برگشته بود، وی میگفت: در آنجا امتیاز و تفاوت دیگری را از اسلام احساس نمودهام و در مورد من نیز چنین توقعی را داشت که اگر به آنجا سفر نمایم، حتماً با احساس و شعور دیگری برخواهم گشت. هنگامیکه صفحات قرآن کریم را یکی بعد از دیگر مطالعه مینمودم مثل اینکه رهبر و رهنمایی از دستم گرفته و همه چیز را برایم شرح مینماید و به سوالاتم یکی پی دیگر پاسخ میگوید. از جمله سوالاتیکه همیشه در ذهنم خطور میکرد ولی جوابش را نمیدانستم این بود که: من کی هستم؟ هدفم از زندگی چیست؟ حقیقت امر چیست؟ چگونه حقیقت را بشناسیم؟ از کجا آمدهایم؟؟ همان بود که دین و آیینی را که سالیان متمادی در جستجوی آن بودم در یافتم و متیقن شدم که یگانه دین حق همین دین است. و آنچه غرب از اسلام برداشت دارند نادرست واشتباه است، و اعتقاداتیکه بزرگسالان ما از آن پیروی میکنند نیز اشتباه و گمراهی محض است. در غرب چنان معمول است اگر شخصی دیانتی را بپذیرد، تند رو شده راه تعصب را پیش میگیرد، اما خودم با چنین طرز مخالف بوده و تعصب را کنار گذاشته بودم، لیکن در مورد بعضی امور سراسیمه و نگران بودم بخصوص آنچه به روح و جسد ارتباط دارد، سپس دریافتم که روح و جسد دو چیز مستقل و جدا از یکدیگرند، وجزوی واحد نیستند، همچنان درک نمودم نباید بخاطر پارسایی و دینداری در مغارهها زندگی نموده و رهبانیت را برگزید. بلکه بر ما لازم است به مقدرات و ارادۀ خالق پروردگار تسلیم شده و خویشتن را به مراتب عالی بنده گی خداوند أ ارتقا بخشیده و بالاتر از فرشتگان گردیم. من در افکار و اندیشهام تا این مرحله رسیده بودم، ناگهان قرار گذاشتم که قبل از هر چیز باید مسلمان باشم. و یقین کامل حاصل نمودم که همه چیز به خداوندی باز میگردد که نه خوابی سبک او را فرا میگیرد و نه خوابی گران، و اوتعالی بر همه چیز مسلط و تواناست، وقتیکه به این نقطه پی بردم، احساسی بمن دست داد که خود را ضعیف و ناتوان دریافته و از کبر و غروری که در داخلم وجود داشت تنازل نمایم، زیرا به گمان اینکه من شخصیت معروف و جهانیام و به سبب آن فعلاً در این موقف ارجمند قرار دارم مرا خودبین و مغرور گردانیده بود، لیکن دریافتم که خودم خود را نه آفریده ام، و هدف اساسی از آفریدن من اینست که باید به تعالیم و رهنمودهای خداوند أ که آنرا بنام اسلام میشناسیم گردن نهم، و در همان لحظات کشف نمودم که من مؤمنم و قبل از آن نیز اسلام در داخلم جاگرفته بود و هنگامیکه قرآن کریم را خواندم پی بردم که خداوند أ سایر پیامبران را بخاطر یک هدف، و با یک پیام و یک دین فرستاده که همانا اسلام است. حالا میپرسیم: پس چرا یهودیت و نصرانیت با اسلام فرق و تفاوت دارد؟ الآن دانستم که یهود، رسالت عیسی ÷ را نپذیرفته و او را فرستادۀ خداوند أ نپنداشتند و اقوال وی را تغیر و تحریف نمودند؟! حتی نصارا نیز فرمودۀ خداوند أ را چنانکه شایسته بود ندانسته و ادعا کردند که عیسی ÷ پسر خداست، در حالیکه همچو گمانها را باید به حس سلیم و معنای صحیح و منطق درست و فهم دقیق برگردانیم، از این رو قرآن کریم با شیوۀ زیبا و رسا و شکوه و جلالی که دارد انسان را بر دقت و تفکر تشویق نموده و میخواهد اسباب را به مسبب (خداوند أ) و خالق آن برگرداند، پس نباید آفتاب و مهتاب را پرستش نمود بلکه خداوندی را بپرستیم که همه کاینات را با قدرت و عظمت خویش آفریده است. قرآن کریم انسان را نه تنها به دقت و نظر در آفتاب و مهتاب تشویق و ترغیب نموده بلکه وی را دستور داده تا در همه مخلوقات به دقت بنگرد. پس آیا روزی تلاش نمودهای تا تفاوت میان آفتاب و مهتاب را دریابی؟ فاصلۀ آفتاب و مهتاب از زمین دور و متفاوت بوده، در حالیکه ما آنرا به یک اندازه میبینیم، وگاهی هم هر دو باهم یکجا و پیوسته بما آشکار میگردند، حتی فضانوردانی که زمین را از مسافات دور در فضا مشاهده نمودهاند. حجم زمین را در مقایسه با فضای بزرگ و وسیع، بسیار نا چیز و کوچک دیدهاند، آنها وقتیکه همچو منظر هراس انگیز معجزات خداوند أ را مشاهده میکنند، پایداری و پیوستگیشان به دین بیشتر میگردد. قبل از اینکه به اسلام مشرف گردم قرآن کریم را با دقت میخواندم، و ملاحظه نمودم که از نماز و از احسان و برخورد نیک با همه مخلوقات صحبت میکند، ولی احساس میکردم که یقیناً خداوند أ بمن خیر را اراده نموده و بمن این گنجینه (قرآن کریم) را عطا فرموده و آنرا پنهان نگهداشتهام، همچنان ملاحظه نمودم که قرآن کریم با طرز و شیوههای مختلف و متفاوت صحبت مینماید، طوریکه در ابتدا برداشت و فهم دیگری از آن اخذ مینمودم، و هنگامیکه فهمیدم قرآن کریم مؤمنان هم عقیده و برادر را دستور میدهد تا با غیر مؤمنان دوستی و محبت نورزند، آرزو نمودم تا برادران مسلمان خود را دیده و آنها را از احساس و شعور قلبم و از دوستی و محبتی که با آنها دارم آگاه ساخته و بازگو نمایم.