الله أ بیماری دخترم را مداوا نمود
داکتر لورنس اضافه میکند: هنگامیکه دخترم را صحتمند و سالم به خانه بردم متیقن شدم که خدای پروردگار بوی صحت و عافیت بخشید، من قبل از این واقعه از خداوند أ روگردان بوده در مورد وجود اوتعالی مجادله و نقاش مینمودم، و همواره مردم را از دین متنفر ساخته و خودم نیز از کلیسا و دین در فرار بودم، اما بعد از اینکه خداوند أ به دختر عزیزم شفا بخشید و معجزۀ او بمن ظاهر شد فکر کرده گفتم: باید به وعده و عهدی که با خدا بستهام وفا نمایم، آستین را برزده در پی حقیقت پروردگار شدم، بعد از آنکه در کلیساها جز بخاطر انتقاد و خوردهگیری قدم نمیگذاشتم، ولی حالا در جستجوی کلیسا شدم تا حقیقت را دریابم، شروع به مطالعۀ ادیان نمودم، از دین بودایی آغاز نموده سپس دین هنود و یهودیت و بلاخره مسیحیت را تحت مطالعه و تحقیق قرار دادم، همچنان در گردهم آیی و کنفرانسهای کلیساها اشتراک میورزیدم، لیکن باخود میاندیشیدم که هنگام مطالعه در کتابهای یهودیت و مسیحیت در ذهنم سوالهای مطرح میشد که چرا پاپ و مسیح ÷ مرا در گمراهی درمانده گذاشته بودند، و آخرین پیامبری که انجیل مژدۀ آنرا دادهاست کیست؟ امثال این سوالات در ذهنم خطور میکرد لیکن جواب قناعت بخشی حاصل ننمودم، همچنان میگفتم چرا به خدایان سه گانه ایمان دارند؟ و چگونه عیسی ÷ پسر خداست و به دار آویخته میشود؟!! و چرا مسیحیان معتقد به بسیاری امور خرافاتیاند که در انجیل موجود نیست؟ من مسیحی یا نصرانی نبودم و به تفسیری که مسیحیت از ذات خداوند أ مینمود، قانع نمیشدم. سه سال را در بحث و مطالعه بمنظور دریافت حقیقت خداوند أ سپری نمودم تا اینکه بواسطۀ برادرم که الحمدالله قبلاً مسلمان شده بود اندکی از اسلام معرفت حاصل نمودم، من و برادرم دور از هم در شهرهای مختلف امریکا زندگی داشتیم ولی آنقدر هم صحبت نبودیم، لیکن روزی برادرم به من تماس گرفته گفت: من مسلمان شده ام، من از این کار وی تعجب نمودم، زیرا از اسلام چیزی نمیدانستم، گمان کردم برادرم دیوانه شده و عقل و هوش خود را از دست دادهاست، با آن هم برایم کتابی از سیرت پیامبراکرم ص و ترجمۀ قرآن کریم را فرستاد. بعد از اینکه کتاب سیرت و ترجمۀ قرآن را مطالعه نمودم باور نمودم که محمد ص همان پیامبری آخر زمان است که در انجیل و تورات از آمدن وی بشارت داده شده و وی همان کسیست که در جستجوی او بودم و متیقن شدم که من حالا مسلمان شده ام.
آزمونها
داکتر عبدالله لورنس به قصۀ خود ادامه داده میگوید: سپس متوجه نکتۀ مهمی شدم اینکه هرکسی در امریکا بلکه در هرجایی ایمان بیاورد، ایمانش مورد امتحان خداوندی قرار میگیرد. بعد از گذشت چند روز از خواندن کلمۀ شهادت، همسرم مرا طلاق داده فرزندان، موتر، منزل و وسایل زندگی و اکثر دارایی مرا با خود برد، در امریکا همچو قانون حاکم است وقتیکه زن و شوهر از هم جدا شوند زن اکثر مال و دارایی را تصاحب میکند، همسرم نه تنها همه چیز مرا با خود برد بلکه اضافه از آن مرا در پای محکمه کشانده و بر من نفقۀ پانزده سالۀ فرزندان و نفقۀ پنج سالۀ خودش را تحمیل نمود، با این کار وی نه تنها دارایی دست داشتهام را با خود برد، بلکه دارایی را که هنوز بدستم نیست هم در تصرف خود قرار داد. علاوه بر آن من صلاحیت دیدار با فرزندم را نداشتم و اگر میخواستم با وی از نزدیک صحبت نمایم باید بیشتر از صد قدم نزدیکش نشوم در غیر آن به زندان کشانده میشدم!! چرا؟ بخاطریکه مسلمان شده ام. اما والدینم نسبت به همسرم کمی خوبتر بودند، آنها همه وثایق و سندهای ضروری را در دسترس همسر کافرم قرار دادند تا هر چه زودتر طلاق صورت گرفته و مسئله یکطرفه شود. علاوه بر آن پول و مصارف مورد ضرورت پیشبرد مسألۀ طلاق را که به ۳۵ هزار دالر میرسید به همسر کافرم تسلیم نمودند، و بلاخره والدین به من و برادرم خبر دادند که نمیخواهند ما به دیدن و احوال پرسی آنها برویم، حتی از فرستادن کارت تبریکی عید و غیره به آنها معذرت خواستند، آنها خوش نداشتند از حال و احوال دو فرزند مسلمانشان خبری داشته باشند، نمیخواهند آنها را بیاد آورند، بلکه میخواهند هر دو فرزندشان را برای همیشه فراموش کنند، همچنان بیشتر دوستان و رفقایم مرا ترک نمودند، و از سوی دیگر منزلم را هم باید ترک کنم تا مبادا زندانی شوم، زیرا حالا منزل بنام من نه، بلکه به حکم دادگاه در ملکیت همسرکافرم قرار گرفته است. لیکن با این همه رو به خدا أ آوردم و میدانستم هرگاه بنده چیزی را در راه الله أ از دست دهد، الله أ در عوض بهتر و خوبتر از آن برایش میدهد. همسرکافرم را از دست دادم لیکن بعد از یک سال خداوند أ برایم زنی مسلمان بخشید، از فرزند بیبهره شدم لیکن خداوند أ در عوض آن فرزندی از زن مسلمانم برایم عطا نمود، دوستان و رفقا و اهل و خویشاوندان را از دست دادم، لیکن خداوند أ دوستان و رفقای هم دین و هم عقیده بمن ارزانی نمود، همه مال و دارایی را در وطنم از دست دادم لیکن خداوند قادر و توانا در بهترین سرزمین جهان(مدینۀ منوره) زندگی شرافتمندانه را نصیبم کرد، همه مال و داراییام را از دست دادم، لیکن خداوند أ ثروت بزرگ و ارزشمند، نعمت اسلام را به من بخشید.
بعد از قصۀ داکترعبدالله لورنس، قصۀ اسلام آوردن خواهر مسلمان ما (حیات کولنیز) امریکایی را که در روزنامۀ (النخبه) عربستان سعودی به نشر رسیده بود خدمت تان تقدیم مینماییم، حیات کولنیز داستان اسلام آوردن خود را چنین بیان مینماید: (من در خانوادۀ متدین نصرانی بزرگ شده ام، (امریکاییها) در آن زمان نسبت به امروز متدین بودند، بیشتر خانوادۀها روزهای یکشنبه به کلیساها میرفتند، والدینم به کلیسا علاقۀ زیاد داشته و با رجال آن همواره در تماس میبودند، از این رو راهبان و علمای کلیسا در خانۀ ما میآمدند، مادرم نیز روزهای یکشنبه برنامههای دروس دینی را در مدارس دایر مینمود و من هم باوی همکاری مینمودم. بنابر این من نسبت به سایر اطفال همسنم به مسایل دینی علاقۀ بیشتر داشتم. به یاد دارم که در روز سالگره ام، خالهام انجیلی را بمن تحفه داد، و خواهرم برایم بازیچۀ تحفه داد، و در یکی از مناسبتها از پدرم خواستم تا برایم کتاب نماز و دعا را بیاورد، و تا چند سال هر روزه آندو کتاب را میخواندم، در مرحلۀ متوسطه بودم که در یکی از کورسهای دینی که درسهای از کتاب مقدس(انجیل) تدریس میشد، برای دو سال اشتراک نمودم، و تا انتهای مرحلۀ متوسطه چند بخشی از کتاب مقدس را خواندم. لیکن به درستی آنرا نمیفهمیدم و چیزی از آن برداشت نمیکردم، در حالیکه این مرحله فرصتی خوبی برای تعلیم کتاب مقدس بود. بدبختانه وقتیکه کتاب عهد قدیم وعهد جدید را مطالعه مینمودیم با مواضعی برمی خوردیم که تفسیر آن نه تنها دشوار بود، بلکه عجیب و غریب و رکیک و ناپسند میبود. مثلاً در کتاب مقدس (انجیل) اندیشۀ بنام «گناه اصلی» یا «گناه اول» بما تعلیم داده میشد، به این معنا که همه بشریت گنهکار به دنیا میآیند، ما در خانه برادر شیرخواری داشتیم و با خود فکر میکردم که همچو اطفال معصوم چه گناهی را مرتکب شدهاند؟! همچنان در کتاب مقدس قصه و حکایاتی بسیار شگفتآور و بغرنجی وجود دارد. مثلاً در مورد داود ÷ قصههای وجود دارد که نمیتوانستم آنرا درک کنم، در ذهنم سوالاتی خطور میکرد که چگونه شده میتواند که پیامبری اقدام به چنین عملی نماید قسمیکه کتاب مقدس از وی حکایت نموده است. به همین ترتیب با بسیاری اموری برمی خوردم که مرا در حیرت میانداخت، لیکن سوالاتم را به کسی مطرح نمیکردم زیرا از طرح همچو سوالات هراس داشتم و دوست داشتم از من توصیف شده بگویند: این دختری خوبی است.
لیکن در میان ما پسری وجود داشت که با جرأت سوالهای خود را مطرح مینمود(الحمدالله) اما قضیۀ که بسیار پیچیده و بیمفهوم بود و همه را در تنگناه قرار میداد مسألۀ ثالوث یا خدایان سه گانه بود که در سرم جانمی گرفت و نمیتوانستم خود را قناعت دهم که چگونه خداوند أ متشکل از سه اجزا است و یک جزء آن انسان؟!!
چون در مکاتب داستانهای یونانی، رومانی را خوانده بودم، نظریۀ خدایان سهگانه و مرشدان نیرومند کلیسا را به همان داستانهای خیالی قیاس مینمودم، زیرا میان اندیشۀ خدایان سهگانه نصرانیت، و داستانهای یونانی مشابهت زیادی وجود دارد، در داستانهای یونانی و رومانی حکایت از خدایان مختلفی است که هرکدام دارای مسؤلیت تام در یک ناحیه از نواحی زندگانی بشر دارند (ارباب الانواع). پسر مذکور همواره سوال میکرد و در ضمن، سوالاتی زیادی را در مورد خدایان سهگانه مطرح مینمود و پاسخهای متنوع را دریافت مینمود. لیکن هیچگاه قانع نشد، طوریکه خودم نیز به آن قانع نمیشدم. بلآخره استاد ما که پروفیسور الهیات از دانشگاه میشگان بود از وی خواست تا نماز گذارده و ایمان طلب نماید، (به خدایان سه گانه) و من هم نماز خواندم.
وقتیکه به مرحلۀ ثانوی رسیدم آرزو داشتم راهبۀ باشم، زیرا انجام دادن نمازها همه روزه در اوقات معین مرا بخود جلب کرده بود، همچنان دوست داشتم همه زندگیام بخاطر خدا بوده و انسان متدین سرسپرده باشم، و علاقه به لباسهای داشتم که بمن مظهر و نمای دینی بخشد. با این همه، با مشکلی مواجه بودم که مرا از رسیدن به هدفم بازمی داشت و آن اینکه من از فرقۀ کاتولیکی نبودم، زیرا در منطقۀ که ما زندگی داشتیم(غرب امریکا) فرقۀ کاتولیک که اقلیتی دور افتاده و ناپسند بودند، تسلط داشتند، و من که خود از فرقۀ پروتستانت بودم با اندیشۀ بتپرستی مخالف بوده و از آن کراهیت داشتم، و از سوی دیگر مفکورۀ که میگفتند: مرشدانیکه مردهاند، قادر به کمک کردن و همکاری به زندههااند، مرا در شک انداخته بود. و در مرحلۀ دانشکده هم به نماز خواندن و تفکر ادامه دادم. بسیاری محصلان در امور دین بحث و مناقشه مینمودند و از آنها افکار و اندیشههای گوناگونی را میشنیدم، لیکن من راه مطالعه و جستجو در کتابهای ادیان مختلف را در پیش گرفتم، طوریکه یوسف اسلام آنرا انجام داده بود. من شروع به بحث و کنجکاوی در کتب دیانتهای شرق مانند بودایی،کانفوشی و هندویزم نمودم، لیکن مرا بجایی نرساند، سپس با مسلمانی از کشور لیبیا آشنا شدم. وی اندکی در مورد اسلام و قرآن برایم معلومات داده در ضمن گفت: اسلام ترکیب جدید و مترقی در میان ادیان آسمانی است. چون از عقب مانده گی کشورهای افریقایی وشرق میانه آگاهی داشتم، بناءً اسلام در نظرم دین مترقی و نوین نمیآمد.
جشن میلاد فرا رسید، خانوادهام برادر لیبیایی را با خود به کلیسا برد، و نماز هم زیبا و شگفتانگیز بود، در نهایت برادر لیبی پرسید: (چه کسی این اعمال را پدید آورده؟) چه کسی بشما آموخته که چه وقت و چگونه خود را خم نموده و رکوع نمایید؟ و چه کسی بشما نماز را آموخته است؟ من هم از تاریخ کلیساهای اول بوی معلومات دادم، در ابتدا سوالات او مرا عصبانی نموده بود، سپس با خود فکر نموده گفتم: به راستی، آیا مردمانی که این نمازها را بما طرح ریزی نموده آیا واقعاً اهلیت آنرا داشتهاند که اینکار را انجام دهند؟ چگونگی و ترکیب و کیفیت نماز را از کجا دانستند؟ آیا از آسمان دستور میگرفتند؟ در من درک و احساسی پدید آمده بود که به بسیاری از فرامین نصرانیت باورم نمیآمد، ولی با آن هم به کلیسا میرفتم، و هنگامیکه عبارات کفر آمیز و بیمفهوم خوانده میشد، مانند عقاید و اموریکه انجمن نیقیا در سال ۳۲۵ آنرا تصویب نموده بود، من خاموش میشدم و آنرا تکرار نمیکردم، و احساس مینمودم که شخصی نا آشنا با کلیسا هستم. لیکن روزی با حادثۀ روبرو شدم که ترس و هراس را در دلم انداخت. زنی با من رابطۀ قوی داشت، روزی از مشکلات خانوادگی خود برایم خبر داد، من بخاطر حل مشکلش و اخذ مشوره نزد کاهن کلیسای ما رفتیم، درد و رنج و نفرت این خانم از زندگی، فرصت طلایی برای کاهن کلیسا گردید و او را به بهانۀ حل مشکلش، در یکی از هوتلها برده و فریبش داد. تا آن لحظه نقش رجال دینی را در زندگانی نصرانیت به درستی درک نکرده بودم، لیکن الآن متوجه شده در پی دانستن حقیقت آنها شدم، بیشتر پیروان نصرانیت معتقداند که مغفرت و بخشش را مردان منسوب به دین و کاهنان کلیسا بدست دارند! و باید به وسیلۀ دعا و نماز آنها، گناهان بنده عفوگردد و اگر کاهن یا رجال دین که شخصی تعین شده و رسمی است حضور نداشته باشد گناهانت بخشیده نمیشود. به کلیسای دیگر رفته و رجال دینی را با دقت مطالعه نمودم، بلآخره دریافتم که آنها بهتر از پیروانشان نبوده بلکه بعضی از آنها بدتر از هرکسیاند. چگونه بپذیریم که حتماً انسانی میان بنده و خداوند أ واسطه قرار گیرد؟ چرا خودم مستقیماً با خداوند أ رابطه نداشته باشم تا به عفو و بخشش نایل آیم؟ بعد از مدتی کوتاه ترجمۀ قرآن کریم را در کتابخانۀ دریافته خریدم و به مطالعه آن آغاز نمودم و در خلال هشت سال آنرا چندین بار خواندم و در عین وقت در مورد ادیان دیگر نیز معلومات حاصل مینمودم. در این مرحلۀ زندگی به گناهانم پی برده بودم و از آن در هراس بوده و در جستجوی آن شدم که چگونه رضایت خداوند أ را بدست آورم تا گناهانم را ببخشد، راه و روش نصرانیت در بخشش گناهان مرا قانع نساخته و به آن باور نداشتم و میدانستم که این راه نجات نیست. از سوی دیگر گناهانم بر من سنگینی نموده بود و همواره فکر میکردم چگونه خود را از آن برهانم؟ دلم میتپید و آرزو و امید مغفرت خداوندی را داشتم، روزی با این آیت قرآن کریم مواجه شدم: ﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْۖ وَلَتَجِدَنَّ أَقۡرَبَهُم مَّوَدَّةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّا نَصَٰرَىٰۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّ مِنۡهُمۡ قِسِّيسِينَ وَرُهۡبَانٗا وَأَنَّهُمۡ لَا يَسۡتَكۡبِرُونَ٨٢ وَإِذَا سَمِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَى ٱلرَّسُولِ تَرَىٰٓ أَعۡيُنَهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ ٱلۡحَقِّۖ يَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱكۡتُبۡنَا مَعَ ٱلشَّٰهِدِينَ٨٣ وَمَا لَنَا لَا نُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَمَا جَآءَنَا مِنَ ٱلۡحَقِّ وَنَطۡمَعُ أَن يُدۡخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلصَّٰلِحِينَ٨٤﴾[المائدة: ۸۲-۸۴].«مسلماً یهودیان و مشرکان را دشمنترین مردم نسبت به مسلمانان مییابی و قطعاً مهربانترین مردم نسبت به مؤمنان کسانی را مییابی که گفتند: ما نصاراییم، این بدان سبب است که از آنان کشیشان و راهبانی هستند نیز- دوستی و محبت نصارا با مؤمنان- به سبب آن است که آنان کبر نمیورزند. و چون اینان (این دسته از نصارا که وصفشان گذشت) آنچه را بر این پیامبر نازل شده است بشنوند، میبینی که چشمانشان از اشک لبریز میشود، به سبب آنچه از حق شناختهاند. میگویند: پروردگارا! ما ایمان آوردهایم پس ما را در زمرۀ گواهان بنویس، و ما را چه شده است که به خدا و آنچه از حق که به ما رسیده، ایمان نیاوریم و حال آن که طمع داریم که پروردگار ما را با قوم صالحان همراه و وارد کند».
مسلمانان را همواره در پردۀ تلفزیون میدیدم که نماز میخوانند و دوست داشتم من نماز خواندن را بیاموزم، کتابی را دریافتم که مؤلف آن غیر مسلمان بود و در آن طریقه و روش نماز خواندن را بیان نموده بود، کوشیدم تا نماز را طوریکه در کتاب ذکر شده بخوانم (ولی وضو و طهارت را نمیدانستم و درست نماز نمیخواندم) چندین سال به همین شکل در خفا به تنهایی نماز میخواندم، و چند جز از ترجمۀ قرآن کریم را به زبان انگلیسی حفظ نموده بودم و نمیدانستم که مسلمانان قرآن کریم را به زبانی عربی حفظ میکنند. و بعد از سپری شدن هشت سال به این آیت قرآن کریم مواجه شدم: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ فِي مَخۡمَصَةٍ غَيۡرَ مُتَجَانِفٖ لِّإِثۡمٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ﴾[المائدة: ۳]. «امروز دین شما را برایتان کامل گردانیدم و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و دین اسلام را برای شما پسندیدم و هرکس در مخمصهای (حالت اضطراری) ناچار شود بیآن که به گناه متمایل باشد، بیتردید خدا آمرزندۀ مهربان است».
از خوشی بسیار به گریه شدم زیرا متیقن شدم که خداوند أ پیش از زمانههای بعید، قبل از اینکه آسمانها و زمین را خلق نماید، میدانست که کولنیز در شهر چیکت واگای نیویورک در ایالات متحده امریکا این آیت قران کریم را در سال ۱۹۸۶ میخواند و سبب نجات و هدایت وی میگردد. حالا بسیاری اموری را که نمیدانم باید بیاموزم، مثلاً چگونه نماز را به صورت درست بخوانم. مشکل این بود که من با مسلمانی آشنایی نداشتم، زیرا مسلمانان در امریکا مانند امروز زیاد نبودند و نمیدانستم چگونه با آنها ارتباط بگیرم، شماره تیلفون اتحادیه اسلامی را دریافته و تماس گرفتم، لیکن هنگامیکه مردی گوشی را بلند نمود ترسیدم و گوشی را دوباره گذاشتم، زیرا نمیدانستم چه بگویم و از کجا آغاز نمایم و تعامل آنها با من چطور خواهد بود؟ شاید در مورد من مشکوک شوند. زیرا خود آنها میان هم یک دین و یک آئیناند و بمن نیازی نخواهد داشته باشند؟
در دو ماه اخیر چند بار به مسجد تماس گرفتم و لکن در هر تماسم میترسیدم و گوشی را میگذاشتم، سپس با ترس و هراس نامۀ بمسجد فرستادم و خواهش نمودم در مورد اسلام بمن معلومات بدهند، همان بود که برادر عبدالطیف پسر عبدالصبور از مسجد با من تماس بر قرار نموده و نشریه و رسالههای اسلامی را در دسترسم قرار داد. من بوی گفتم: میخواهم زن مسلمان باشم، لیکن در جواب گفت: (صبر کن تا بیشتر در مورد اسلام متیقن شوی) من از سخن وی ناراحت شدم که چگونه مرا در انتظار میگذارد، ولی با آن هم میدانستم که وی برحق بوده و باید در مورد اسلام متیقن شوم زیرا بمجرد داخل شدنم در اسلام همه امور زندگیام دگرگون خواهد شد و نباید به گذشته بازگردم.
علاقه و محبتم با اسلام بیحد و اندازه گردیده بود، شب و روز حتی در مناسبتها جان و دلم با اسلام بود، گاهی بر موترم سوار شده و به دور وگرد مسجد چند بار میچرخیدم، به این امید که اگر با مسلمانی روبرو شده در مورد کیفیت و چگونگی داخل مسجد از وی بپرسم؟ بلآخره در یکی از روزهای آغازین ماه نومبر سال ۱۹۸۴ م در حالیکه مشغول کار در مطبخ بودم، ناگهان احساسی بمن دست داد اینکه من مسلمان هستم، با اینکه هنوز هم ترس در دل داشتم نامۀ دومی را بمسجد فرستادم و طی آن نگاشتم: (من به الله ایمان دارم، خدایی که یکتا و حقیقی است، و ایمان دارم اینکه محمد ص فرستادۀ او تعالی است و میخواهم و یگانه آرزوی من است که در زمرۀ گواهان نوشته شوم). همان بود که برادر عبدالطیف با من تماس تیلفونی برقرار کرد و فردای آن روز کلمۀ شهادت را از طریق تیلفون خواندم(و این کلمۀ ایست که هرکسی مشرف به اسلام گردد آنرا میخواند سپس همواره آنرا روزانه تکرار میکند: اشهد أن لا اله الاالله واشهد ان محمدآً رسول الله) آن برادر بمن مژده داد که خداوند أ در همان لحظۀ که به اسلام شرفیاب شدم، همه گناهان گذشتۀ مرا بخشیده و حالا بمانند طفلی هستم که نو به دنیا آمده باشم.(زیرا اسلام اعمال زمان کفر و جاهلیت را محو میکند) از بسیار خوشی میگریستم و دانستم که حالا سنگینی همه گناهان از شانهام خالی شده است و طول شب خواب از چشمانم پریده بود و نام الله را تکرار مینمودم، زیرا خداوند أ مرا یاری داد و بر من منت بزرگ خود را نهاد و بخشش و مغفرت بیکرانش نصیبم گردید و الحمدلله. (نامۀ خواهر ما حیات کولنیز به پایان رسید).
در سلسلۀ مناظرات با نصارا یکی هم دانشمند بزرگ و دعوتگر دانا شیخ احمد دیدات/قرار داشت، وی از جنوب افریقا و در اصل هندی نژاد است. شیخ احمد دیدات در مناظراتش با کشیشان نصارا و دعوتگران تبشیری نصرانیت شهرت جهانی داشته و همه مناظراتش به پیروزی و غلبه بر آنها انجامیده است. شیخ دیدات تالیفات زیادی به زبان انگلیسی دارد که از معروفترین آن کتابِ(آیا کتاب مقدس کلام خداوند است؟) میباشد، وی در ضمن آن مینویسد: فرقۀ پروتستانت نصارا با جرأتترین فرقههای نصرانیت است زیرا آنها هفت بخش از کتاب مقدس خویش را حذف نموده و آنرا (متن ملک جیمس) نامیدهاند، با وجود آنکه فرقۀ کاتولیک به آن ایمان نداشته و از حذف شدن چند بخش آن آگاه شده بودند، لیکن گرویدگان جدید نصرانیت را به خریدن آن مجبور میساختند زیرا یگانه کتابی است که به(۱۵۰۰) زبان ترجمه گردیده است به این ترتیب فرقۀ کاتولیک در نشر و پخش کتاب مقدس (متن ملک جیمس) نقش مهمی را اجرا میکنند، از اینرو بیشتر نصارا چه پروتستانت و چه کاتولیک، از کتاب مقدس(متن ملک جیمس) استفاده مینمایند. لیکن بعد از گذشت زمانی، همۀ نصارا به مراجعه و تجدید نظر در (متن ملک جیمس) و پاک کاری آن از خطاها و معلوماتی که قابل قبول نیست اتفاق نظر نموده و در سال ۱۸۸۱ م تعدیلاتی را در آن آورده و بنام متنهای اصلاح شده نامگذاری نمودند، سپس در سال ۱۹۵۲ بار دیگر اصلاحات و تعدیلاتی را در آن آورده و بنام(r .s .v) نامگذاری نمودند و بلاخره در سال (۱۹۷۱ م) دوباره تجدید نظر در آن صورت گرفت. در این اجتماع ۳۲ تن از علما و دانشمندان الهیات با همکاری هیأت استشاری بزرگی که از پنجاه فرقۀ دینی نصارا نمایندگی میکردند، آخرین کتاب مقدس اصلاح شده را به عالم نصرانیت تقدیم نمودند. این حادثۀ ناگهانی بر هر فرد نصرانی صدمه وارد کرد، زیرا هنگامیکه نتایج تصویب شده از جانب ۳۲ دانشمند بزرگ الهیات را در مقدمۀ کتاب اصلاح شده میخوانند به تعجب میافتیدند. در مقدمه چنین آمده: (.... لیکن متن ملک جیمس عیوب و نواقصی خطرناکی داشت، این عیوب متنوع و خطرناک ایجاب میکرد تا به تعدیل و اصلاح در ترجمه انگلیسی آن اقدام نماییم). به تصاویر ذیل نگاه کنید: در تصویر اول بخشی از مقدمۀ متن ملک جیمس را بعد از تجدید نظر در آن مشاهده میکنید. و در تصویر دومی عنوان مقالۀ را زیر عنوان (پنجاه هزار اشتباه خطرناک در کتاب مقدس) مشاهده میکنید که در روزنامۀ(بیدار شوید) به چاپ رسیده بود.
شیخ احمد دیدات میافزاید: در اثنای تألیف کتابم (آیا کتاب مقدس کلام خداست) بامداد یکی از روزها دروازۀ منزلم زده شد، من بیرون آمده دیدم که مردی اروپایی مجلۀ (بیدار شوید) و مجلۀ (برج مراقبت) را بمن تقدیم نمود، وی از شاهدان اثبات بود، زیرا آنها را از تعامل و برخورد متکبرانهشان میتوان شناخت، از او خواستم تا وارد منزلم گردد، بعد از نشستن شماره صفحه (۲۱) مجله فوق را بوی باز نمودم که در آن این مقاله نوشته بود: (بیدار شوید همانا وقت آن فرا رسیده که از خواب بیدار شویم) این رساله منسوب به اهل رومیه است، سپس از وی پرسیدم: آیا این مجله مربوط به فرقۀ شماست؟ وی آنرا نگاه کرد سپس هنگامیکه این عنوان را بوی خواندم: (پنجاه هزار خطاهای خطرناک در کتاب مقدس) بیهوش شده از مصدر آن پرسیده گفت: این مجله ۲۳ سال قبل، زمانیکه کودکی بودم بچاپ رسیده است، و صفحات آنرا دور میداد.
اشخاصیکه مربوط به دایرۀ شاهدان اثباتاند از ماهرترین و ورزیدهترین طوائف دینی نصرانیت بشمار میروند، آنها در هفته پنج روز چند فصل را بعد از تحقیق و بررسی برای مناظره آماده میکنند. و در لابلای آن به آنها فهمانده میشود که به هیچ وجه تسلیم چیزی نشوند حتی اگر در وضع بحرانی هم قرار گیرند، باید دهان خویش را بندیده و منتظر آن باشند که روح القدس به آنها وحی بیاورد. من هم وی را زیر مراقبت گرفته بودم و او صفحات مجله را میدید، ناگهان سرش را بلند نموده گویا که روح القدس بوی وحی آورده و گفت: این مقاله میگوید: بیشتر خطاها از کتاب مقدس محو گردیده، پرسیدم: وقتیکه بیشتر خطاها از پنجاه هزار خطا محو گردیده، پس چند خطای دیگر باقی مانده؟ آیا پنج هزار دیگر یا پنجصد یا پنجاه خطای دیگر باقی مانده؟ حتی اگر پنجاه خطای دیگر هم در کتاب مقدس تان باقی مانده باشد، آیا خطا را به خدا نسبت میدهید؟ دیدم خاموش مانده و جوابی نمیدهد. سپس با عرض معذرت اجازه خواست، لیکن وعده نمود بار دیگر با کشیشی بزرگ بخاطر به سر رساندن بحث و مناقشه خواهد آمد، لیکن بار دیگر چهرهاش را ندیدم، و اگر کتابم که زیر تألیف قرار دارد آماده میبود نسخۀ از آن بوی میدادم و نام و عنوان او را نیز نزدم میگرفتم، و شما خوانندۀ گرامی نیز اگر با آنها طوریکه من مقابله کردم بر خورد نمایید، بار دیگر چهره آنها را نخواهید دید. ان شاءالله!.
شیخ احمد دیدات در ادامه عرض خطاها و تناقضاتی که در کتاب مقدسشان وجود دارد میافزاید: مثالهای زیادی از وجود تناقص و ناسازگاریهای که در کتاب مقدسشان است نزدم وجود دارد و اینک چند مثال آنرا خدمت تان عرض میدارم که حتی برای کودکان نیز فهمیدن آن دشوار نیست. ملاحظه نمایید مؤلفان کتاب (بخش اخبار روزهای اول) و کتاب (صمویل ۲) از قصۀ داود ÷ هنگامیکه تعداد بنی اسرائیل را میشمارید آگاهی میدهد، و نمیدانم اندیشۀ شماریدن عدد بنی اسرائیل را از کجا آوردهاند؟! مؤلف(صمویل۲/ ۲۴- ۱) چنین میگوید: (پروردگار دوباره بر اسرائیل خشمگین شده و داود را برانگیخته گفت: اسرائیل و یهوذا را بشمار) ملاحظه نمایید مؤلف(صمویل ۲) پروردگار را، آقا و حکمران موقف معرفی مینماید، لیکن مؤلف کتاب(بخش اخبار روزهای اول ۲۱/۱) شیطان را بمنزلت پروردگار قرار داده میگوید: (وشیطان علیه اسرائیل قیام کرده و داود را تحریک نمود تا اسرائیل را بشمارد). این تضاد و دو رنگی در شخصیت مؤلف قصۀ پیره زنی را بیادم آورد که او یک شمع را برای کشیش میخایل افروخت و دیگری را برای شیطان، تا بدان وسیله دوست و همراهی بسوی بهشت و یا دوزخ با خود داشته باشد همچنان وقتیکه انجیل لوقا را صفحه زنیم، میبینیم که در تعیین نسب مسیح ÷ چنین میگوید: (هنگامیکه عیسی دعوت را آغاز نمود تقریباً سی سال داشت، و طوریکه گمان میرود وی پسر یوسف پسر هالی پسر متشاب پسر لاوی است.....) لوقا | ۳: ۲۳/ ۲۸.
کلماتی همچون (تقریباً) و (گمان میرود) و امثال آنرا به خداوند نسبت میدهند، مثل اینکه خداوند أ از تعین نمودن وقت و زمان عمر مسیح عاجز بوده و یا اینکه علم یقین نداشته و به گمان صحبت مینماید. آنها چند سال پیش در چاپ اصلاح شدۀ لوقا کلمۀ about را از آن به آسانی و بدون اعتنا حذف نمودهاند. آنها قبل از اینکه کلمه را حذف کنند آنرا در بین دو قوس قرار داده بودند، سپس بعد از مراجعه و اصلاح کاری، خودِ کلمه را نیز حذف نمودند، خداوند أ بمنظور اثبات صدق کلام خود، حد و مرز قاطعی را تعین نموده، میفرماید: ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا٨٢﴾[النساء: ۸۲]. «آیا در- آیات- قرآن نمیاندیشند؟ و اگر- قرآن- از جانب غیر خدا میبود قطعاً در آن اختلاف بسیاری مییافتند».
علامه احمد دیدات/تناقضی دیگر را در وصف قربانگاه مسی معبد یا هیکل سلیمان ÷ که در بخشهای عهد قدیم آمده چنین ذکر میکند: در بخش اخبار روز دوم (۴: ۵) چنین آمده: (و ضخامت لبۀ آن مانند لب پیالۀ که به گل سوسن شباهت داشته و گنجایش سه هزار پیمانۀ بزرگ- به اندازۀ دولیتر- را دارد) در حالیکه در بخش ملوک اول، وصف قربانگاه مسی معبد سلیمان ÷ چنین آمده: (و ضخامت آن یک وجب، و لبۀ آن مانند لب پیالۀ که به گل سوسن شباهت دارد بوده و گنجایش دو هزار پیمانه را دارد) بخش ملوک اول (۷: ۶) حالا کدام مرجع را تصدیق نماییم در حالیکه تفاوت میان اندازۀ دو روایت کمتر از (۵۰%) نیست، پس کدام عبارت از جانب خداوند صادر گردیده و کدام عبارت از سوی شیطان؟ این نمونۀ از تناقضاتی بود که در عهد قدیم وجود دارد. اما در عهد جدید چاپ ملک جیمس، در انجیل متا اصحاح (۲۱) داخل شدن عیسی ÷ به سرزمین اورشلیم را چنین روایت میکند: (خر و کره خر را آورده و بر پشت آنها لباسهای خویش را گذاشتند و عیسی ÷ بر آندو نشست) دقت نمائید آیا یک مرد بر دو خر سوار میشود!! آنها پیامبر بزرگوار خداوند عیسی ÷ را توهین نموده وی را به بازیگران سرکس تشبیه نمودهاند که بر دو خر سوار میشوند.
و در متن رسالۀ اولی یوحنا چنین نگاشته شده (.... زیرا که در آسمان سه شهود وجود دارد: پدر و کلمه و روح القدس، و هر سه یک ذاتاند).
جملۀ فوق نزدیکترین تعبیر به ثالوث یا سه ذات مقدس در نزد نصارا بوده که یکی از بناهای اساسی نصرانیت بشمار میرود. لیکن اشخاصیکه انجیل یوحنا را مراجعه و اصلاح نمودهاند جملۀ فوق را بدون ذکر سبب حذف نمودهاند، به ادعای آنها جملۀ فوق یک عبارت ساختگی و جعلی عقیدوی بوده که در طول تاریخ گذشته در انجیل وجود داشته است و امروز از ترجمۀ انگلیسی اصلاح شدۀ آن حذف گردیده، اما در نسخههای که به (۱۴۹۹) زبان متباقی ترجمه شده این جعل کاری عقیدوی تا بحال موجود بوده و صاحبان آن از حقیقت امر تا روز قیامت بیخبر خواهند ماند.
و ما مسلمانان باید به آنعده دانشمندان نصارا که برای بار دوم انجیل را اصلاح نموده و در آن تجدید نظر نمودهاند تهنئت بگوییم زیرا آنان حقایق را برملا ساخته و خویشتن را از دروغ دیگری که در کتاب مقدسشان وجود داشت راحت ساختند، از سوی دیگر کتاب خویش را به تعالیم دین اسلامی حنیف نزدیک نمودند، چراکه قرآن کریم میفرماید: ﴿وَلَا تَقُولُواْ ثَلَٰثَةٌۚ ٱنتَهُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ إِنَّمَا ٱللَّهُ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ﴾[النساء: ۱۷۱]. «و نگویید معبودان سهاند، باز ایستید از این(عقیده تثلیث باطل) که به خیر شماست، جز این نیست که الله معبودی یگانه است».
علامه دیدات/میافزاید: نظر به قوانین اخلاقی که حکومت جنوب افریقا به آن عمل میکنند، نمایشنامۀ (عاشق خانم چارلی) را بخاطر وجود یک عبارت بد منع قرار دادند، لیکن علمای نصرانیت آنقدر ضعیف و بیتوجهاند که چندین الفاظ و عبارات بد و ناشایسته را در کتاب مقدسشان میبینند لیکن آنرا حذف و یا مسح نمیکنند، زیرا یگانه اعتماد و تکیه گاه اعتقادشان بشمار میرود. حالا میبینیم که ادیب معروف (جورج برناردشو) در مورد کتاب مقدس نصارا چه میگوید: (کتاب مقدس از خطرناکترین کتابهای جهان بوده که باید آنرا در صندوقها گذاشته و قفل نمائید، توصیۀ من اینست کتاب مقدس را از دسترس کودکان تان دور نگهدارید) لیکن آیا کسی است که نصیحت او را بشنود؟ همچنان در روزنامۀ (تنها حقیقت) ماه اکتوبر سال ۱۹۷۷ چنین آمده: (خواندن قصه و حکایات کتاب مقدس دروازه را برای اطفال باز نموده تا در ماورای امور جنسی باندیشند، اگر کتاب مقدس اصلاح کاری و تصحیح نگردد شایدکمیتههای مراقبت، خواندن آنرا تنها به جوانانی که سنشان از ۱۸ سالگی بالاست اجازه دهد). شیخ علامه احمد دیدات از ذکر بعضی عبارات و جملات دور از حیاء و ادب که در فصل نزده هم بخش تکوین آمده امتناع ورزیده میگوید: (بیایید بخش تکوین، فصل نزده هم را خوانده در زیر سطرهای که پر از فحشا و هرزه گویی است خط سرخ بکشیم، و نباید در آن شک داشته باشیم، زیرا کتاب مقدس آنها کنزی از فحشا و رذالت برای جوانان ما بوده و روزی به دسترسشان قرار خواهد گرفت، من با برناردشو موافقم که کتاب مقدس را در صندوقها باید قفل زد. لیکن ما به مسلمانانی نیاز داریم تا در مقابله با نصارا از آن کار بگیرند، ما باید سلاح آنها را علیه خودشان استعمال نموده، عاطفه را کنار بگذاریم. زیرا ما ناگزیریم این سلاح را علیه کسانی استعمال نماییم که دروازههای ما را کوبیده میگویند: (کتاب مقدس چنین و چنان میگوید) و میخواهند قرآن کریم را با کتابشان عوض نماییم. ما باید لغزشها و شگافهای کتاب مقدسشان را که خودشان دیده نمیتوانند به آنها نشان دهیم). این بود سخن شیخ بزرگوار علامه دیدات که از ایراد عبارات نا شایسته و دور از حیای فصل نزده هم بخش تکوین امتناع ورزیده است، ترس از اینکه مبادا روزی اطفال و نوجوانان پاک و معصوم ما به کتاب مقدسشان دست یافته و خدای ناخواسته حیاء و ادبشان خدشهدار گردد، لیکن من در این موقف خود را ناچار دیده همه عبارات و جملات آنرا به تفصیل ذکر مینمایم، تا هر پدر و مادر از هر نژاد و دینی که هستند و نمیخواهند روزی اطفالشان منحرف شده و دستخوش اخلاق منحط آنان گردند، متوجه شده و نگذارند کتابی که آنرا مقدس میگویند لیکن سراپا مملو از فحشا و حکایات زنا کاریست در خانۀشان داخل شود، زیرا بدون تردید در کتاب مقدس آنها بسیاری امور ناشایسته و دور از حیا وجود دارد که از گفتههای بشر بوده و چون زهر آنرا در میان عبارات و جملات انجیلها داخل نمودهاند. آیا شما باور میکنید کتابی که مقدس باشد، از زنا، فحشا و شراب نوشی و غیره امور هرزه صحبت نماید؟ سپس همچو اعمال زشت را به افراد عادی نه، بلکه به بهترین افراد بشریت، پیامبران معصوم نسبت میدهند!! آیا معقول است پیامبری از پیامبران پاک خداوند أ شراب بنوشد و مرتکب زنا با دختران خود گردد، در حالیکه خود از جانب خداوند أ بسوی مردم فرستاده شدهاند تا آنها را از اعمال زشت مانند شراب نوشی و زناکاری وغیره باز دارند، سپس همچو افراد برگزیدۀ خداوند را به زنا متهم مینمایند؟ زنا با چه کسی؟ زنا با دختران خویش!! سپس از او حمل میگیرند؟! خوانندۀ عزیز! اگر همچو قصۀ زشت را که در کتاب مقدسشان ذکر شده، در مورد شخصی عادی بشنوی که مرتکب عمل زشت زنا شده، آنهم با دخترش، آیا بر چنین شخصی خشمگین نمیشوی؟ آیا از وی نفرتت نمیآید؟ و آیا دل آشوب شده و استفراغت نمیآید؟
پس چگونه تهمتگران، پیامبر کریم و فرستادۀ پاک و معصوم خداوند أ را به همچو اعمال زشت و قبیح متهم مینمایند؟! سپس میگویند این کلام خداوند أ است!! آیا خداوند أ اینگونه سخن میگوید؟ خداوند أ در مورد آنها چنین میفرماید: ﴿فَوَيۡلٞ لِّلَّذِينَ يَكۡتُبُونَ ٱلۡكِتَٰبَ بِأَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ يَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ لِيَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِيلٗاۖ فَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتۡ أَيۡدِيهِمۡ وَوَيۡلٞ لَّهُم مِّمَّا يَكۡسِبُونَ٧٩﴾[البقرة: ۷۹]. «پس وای برکسانی باد که کتاب را- مطابق هوسهای شان- با دستهای خود مینویسند سپس میگویند: این از جانب خداست تا بدان بهای ناچیزی بدست آرند، پس وای بر آنان از آنچه به دست خویش نوشتهاند و وای بر آنان از آنچه به دست میآورند».
الان بیایید ناچار شده، باهم حکایتی را که در فصل نزده هم بخش تکوین کتاب مقدسشان آمده بخوانیم: (....و لوط از محلۀ صوغر بیرون رفته و در کوهی با دو دختر خود سکونت گزید، زیرا از اقامت در صوغر میترسید، بناءً در مغارۀ کوه با دو دختر خویش زندگی میکرد. روزی خواهر بزرگ به خواهر کوچک خود گفت: پدر ما پیر شده و در این دیار مردی نیست تا بر ما وارد گردد، پس بیا که پدر خویش را شراب نوشانیده و با وی همبستر شویم و از پدر ما نسلی ایجاد نماییم، همان بود که شبانگاه پدر را شراب نوشانیدند و خواهر بزرگ با وی همبستر گردید، پدر از خوابیدن و بلند شدن دختر هیچ چیزی ندانست، فردای آن روز خواهر بزرگ به خواهر کوچک گفت: من دیشب با پدرم همبستر شدم، امشب نوبت توست پس بیا که او را شراب بنوشانیم و تو با وی همبستر شو تا از وی نسل بجا ماند، همان بود که شبانگاه پدر را شراب داده و خواهر کوچک با پدر همبستر گردید و پدر این بار نیز از خوابیدن و بلند شدن دختر چیزی احساس نکرد. هر دو دختر لوط از پدر حمل گرفتند سپس از دختر بزرگش پسری بدنیا آمده و نامش را (مواب) گذاشت و موابیهای امروزی از نسل اوست، و دختر کوچکش نیز پسری بدنیا آورد که او را (بنعمی) نامید، و بنعمیهای امروزی از نسل اوست)!!.
سپس بنگرید چگونه بر داود ÷ تهمت بستهاند، طوریکه در کتاب عهد قدیم قصۀ او را با همسر اوریای حشی ذکر است، آیا میتوان تصدیق کرد که پیامبری از پیامبران پاک و معصوم خداوند أ ، آلوده و ناپاک باشد؟ آنها داود ÷ را متهم نمودهاند که از بالای بام قصر خود، همسر یکی از عساکر خود را که (اوریا) نام داشت در حالی مشاهده میکرد که وی برهنه بر سر بام منزل خود غسل میکرد، زیبایی زن دل داود را برده بود، وی بخاطر مأموریتی اوریا را به سفر دور فرستاد سپس دستور داد تا همسر اوریا را به قصر بیاورند، همان بود که با زور و ستم با همسر اوریا زنا کرد و از وی حمل گرفت. (خداوندا! پاک و منزهی از همچو سخنان زشت و ناپاک) آیا انسان عاقل و حتی بیخرد، همچو سخنان زشت و پلید و ناپاک را در مورد شخصیت پیامبری از پیامبران خداوند قبول میکند؟ همچو عبارات شرم آور در کتابهای مقدسشان ذکر است، کدام قداست؟ آیا کتاب مقدس واقعی بدین گونه صفات پست و قبیح پیامبری را وصف میکند؟ آیا شخصیت پیامبر بزرگوار را در منظر مردم به همین ترتیب معرفی و ترسیم میکنند که گویا بر بام قصر خود بالا رفته و زنان همسایۀ خود را در حالیکه برهنهاند، مشاهده میکند؟ سپس بخاطر دست یافتن بر زن همسایه توطئۀ چیده و شوهر او را به سفر دور میفرستد تا همسرش را به قصر طلب نموده و او را اغتصاب کند؟! قرآن کریم داود ÷ را چنین توصیف مینماید: ﴿وَٱذۡكُرۡ عَبۡدَنَا دَاوُۥدَ ذَا ٱلۡأَيۡدِۖ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ﴾[ص: ۱۷]. «و بندۀ ما داود را که صاحب قوت بود به یاد آور، هر آینه او اواب بود(بسیار رجوع کننده بهسوی خدا با کثرت طاعت و عبادت و انابت بود)».
پس وقتیکه در کتاب مقدس خود برای اطفال و نوجوانان چنین امور پست و منحط و رذالت را آموخته و میگویند: پیامبری از پیامبران خداوند أ آبرو و عزت زنان را مباح دانسته و با زور و غصب با آنان زنا کرده است و مرتکب اعمال ننگین شده، دیگر برای مجرمان و فاسقان و فاحشان جایی نمانده و خطر آنان کمتر از همچو حکایات که در کتاب مقدسشان آمده، میباشد. از اینرو جای شگفت و تعجب نیست هنگامیکه قصههای فحشا و بیناموسی و متوسل شدن جوانان غرب بویژه جوامع نصرانیت به اعمال زشت زنا با زور و ستم و اجبار را میشنویم یا مطالعه میکنیم، زیرا هنگامیکه جوانانشان همچو قصه و حکایات را در کتاب مقدس که به ادعایشان کتاب خدا وکلام خداست میخوانند و میبینند که پیامبری از پیامبران بنی اسرائیل، عزت و کرامت زنان را مباح دانسته و آنها را غصب مینماید، بدون شک از بار ثواب به کارهای پلید و ناپاک اقدام مینمایند؟! همچنان در کتاب عهد قدیمشان (یهوذا) را به زنا با زوجۀ پسرش متهم کردهاند که از وی دوگانگی بنام (قارص) و(زارح) بدنیا آمد، و هنگامیکه نسب عیسی ÷ را در کتاب عهد جدید ذکر میکنند، نسب او را به قارص و زارح میرسانند!!!!.
بنابر این ادیب و فیلسوف معروف روسی (تولستو) میگوید: لازم است تعالیم واقعی عیسی ÷ را درست درک نماییم طوریکه خودش آنرا شایستۀ خویش میشمارید، و باید به تفاسیر و شرحهای پراگنده و دروغینی که حواشی کتابهای مقدس نصارا را پر نموده، برگشته و آنرا برچینیم، زیرا همچو سخنان زشت و دروغین، حقائق متون را مسخ نموده و بلآخره آنرا با طبقۀ تیره و متراکمی از تاریکیها، از انظار مردم محو و نابود ساخته است.
همچنان علامه احمد دیدات میافزاید: در مجلۀ (حقیقت روشن) (plain truth) که در ماه اکتوبر ۱۹۷۷ م بچاپ رسیده چنین نگاشته شده است: (خواندن کتاب مقدس برای اطفال، چشمانشان را بر امور شهوانی و جنسی باز میکند، و اگر کتاب مقدس اصلاح و تجدید نظر نگردد، پس سازمانهای تعلیمی حق دارند تا اعلان نمایند که کتاب مقدس قابل خواندن نیست بویژه برای آنعده نوجوانانی که عمرشان کمتر از ۱۸ سال است، و این بهترین تصور و تصمیمگیری در مورد آنهاست) علامه دیدات میگوید: نمیخواهم دلهای شما را با ذکر قصههای مملو از فحشا و رذالت که در کتاب مقدسشان آمده است برنجانم، لیکن یک مثال بطور نمونه از کتابی که ادعا دارند کتاب خداست، خدمت شما یادآور میشوم. کتاب تورات تحریف شدۀ آنها، داستان (شمشون و دلیله) را که همه آنرا میدانند در قسمت نخستین فصل شانزده هم، بخش قضات چنین آورده: (.....سپس شمشون عازم غزه شد و در آنجا زن زناکاری را دید و وارد منزل وی گردید، مردم در خارج منزلی که شمشون بخاطر امور جنسی با یکی از زنان فاحشه و هرزه داخل گردیده بود، طول شب منتظر بودند، چرا مردم منتظر وی بودند؟ آیا بخاطر کشتن او شب تا صبح انتظار بودند؟) این گونه قصهها در کتاب مقدسشان که گویا از جانب پروردگار نازل گردیده وجود دارد!! سپس میگوید: شمشون در نیمۀ شب پا به فرار نهاده و دروازۀ شهر را نیز با خود برد! چرا آنها قصد کشتن او را داشتند؟ وی را بخاطر جریمه زنا نه، بلکه بخاطر امور و اسباب دیگری که بسیار ننگین و شرم آور و نفرت انگیز است میخواستند بقتل برسانند، اسبابیکه در کتاب مقدسشان ذکر است، قلم نمیتواند آنرا به رشتۀ تحریر در آورد، زیرا دور از اخلاق و آداب، و خشونت آمیز بوده و هرگونه تعبیر، حیای انسان را خدشه دار میسازد!! همچنان شیخ دیدات میافزاید: (مسلمانان از دین بر حقی بر خورداراند که دلایل واضح و روشنی بر صحت آنرا بدست دارند، پس بر آنان لازم است بیدار و هوشیار بوده و باور به آن داشته باشند که خداوند أ نیرویی چون بولدوزر به آنها عطا فرموده است، زیرا بولدوزر هرگونه سنگ بزرگی را که در مقابلش بیاید خرد نموده و میشکند، همین گونه مسلمان در راه دعوت بسوی خدا پایدار و استوار به پیش میرود).
شیخ دیدات در مورد اعتماد و تکیه نمودن مسلمانان امروزی به دنیا میگوید: (در حالیکه دعوتگران تبشیر گروه گروه در گوشه و کنار جهان بخاطر نشر دینشان رفته، راحت، آرامی، آسایش و همه نعمتها را در این راه ترک مینمایند، آنها در راه دعوت به نصرانیت، زندگی پر مشقت را در جنگلات و صحراهای سوزان افریقا متحمل میشوند، حال آنکه عقیدۀشان باطل، و برهانشان فاسد، و متاعشان بیارزش است. (پایان سخنان شیخ احمد دیدات).
و من بر سخنان شیخ دیدات اضافه مینمایم: در حالیکه نصارا با چنان زیرکی و شطارت بخاطر دین باطلشان کار و فعالیت دارند، لیکن مسلمانان امروزی دعوت بسوی خدا را ترک نموده، بیشتر اوقات خویش را در تفریح گاههای فاسد، و یا در اهتمام بیش از حد به فتبال و تعقیب افلام و سریالهای هرزه و زشت و ضد اخلاق اسلامی از طریق کانالهای فضایی و شبکۀ انترنت ضایع مینمایند، با تأسف بیشتر فرزندان امت اسلامی طعمۀ جنگ فرهنگی گستردۀ دشمنان اسلام شده با بیاعتنایی و عدم احساس مسؤلیت، کانالهای فضایی منحط و مبتذل و شبکههای انترنت را به دسترس افراد خانوادههایشان قرار دادهاند، دشمنان اسلام توانستهاند با فرهنگ بیمفهوم و بیارزششان داخل خانهها، مکاتب ما مسلمانان شده اخلاق و آداب پسران و دختران ما را در معرض تباهی قرار دهند.
من بخاطر تأیید و تأکید سخنم، سخنان دعوتگر ورزیده مریم جمیله را به عرض تان میرسانم، مریم جمیله زن با فرهنگ و اندیشمند امریکایی است که در نتیجه دعوت ابوالاعلی مودودی/اسلام آورده و بلآخره بحیث دعوتگر معروف و بارز با فرهنگ اسلامی در عرصۀ دعوت اسلامی پا گذاشته و از پیشتازان و مدافعان اسلام و مبادی آن گردید، مریم جمیله میگوید: (سکولریسم یا لادینی در اروپا و امریکا، علوم جدید(تکنالوجی) را بهترین و مؤثرترین سلاحی در هجوم و تاخت و تازشان برکشورهای اسلامی عقب مانده، وسیله قرار دادهاند. آنها تلاش میورزند اذهان و دلهای مردم را تسخیر نموده مادی گرایی را میانشان رواج دهند، تا بدان وسیله دین جدیدی را بر جهانیان معرفی کرده و بر ادیان سابقه خط بطلان بکشند، تعجب در این است که نخستین قربانی سکولریسم مادی گرا خود کشورهای نصرانی بوده طبیعت را مقدم بر انسان میدانند، این طرز فکر که تنها بهرهبرداری و عایدات طبیعی را با شتابزدگی غایه و هدف قرار داده و جوانب دیگر و مصالح غیره را مدنظر نمیگیرد، بلاخره محیط زیست انسان را که یگانه راه دریافت روزی و معیشت آنهاست، به نابودی مواجه خواهند ساخت، بنابراین امروز خطرهای گوناگونی بشریت را تهدید مینماید. مانند آلوده شدن محیط زیست، و سرازیر شدن نفوس در شهرها، و فاسد شدن و ناپاکی محیط زیست انسان، از اینرو اگر حیات بشر بدین گونه ادامه یابد شاید روزی جنس بشری نابود گردد، باید بدانیم ناپاکی وآلوده گی زمین، حتماً سبب ناپاکی و آلوده گی روح انسانی میشود، زیرا تصور انسانهای مادی گرای ملحد اینست که هر چه زودتر منافع و مصالح خودشان تأمین گردیده و علم عصر جدید را در این روند وسیلۀ مناسبی برای خود قرار دهند، غافل از اینکه بدانند کلیه امور به اراده و خواست خداوند أ است، همچو تلاشهای عجولانه نتائج ناگواری را از خود بجا خواهد ماند، و شاید روزی فرا رسد که مصادر آب پاک آشامیدنی و هوای پاک و صحی تمام شده و از انرژیی استفاده صورت گیرد که طبیعت را با بدترین وجه فاسد نماید، پس راه حل چیست؟ ما علمی را میخواهیم که اسلام آنرا تأیید نموده و آگاهانه ماده را از همچو اسارتها رهایی بخشد). (پایان مقالۀ مریم جمیله)
من هم میخواهم چند نکتۀ را بر سخنان خواهر مریم جمیله اضافه نمایم: یگانه مشکلی که جهان غرب از آن شکایت داشته و رنج میبرند، غرق بودن آنها در زندگانی مادی محض، و تهی بودن روح آنهاست، این دو مشکل، انسان غربی را تا گوشها در گودال حیرت و پریشانی و هراس از آینده غرق نموده و میخواهد بهر وسیلۀ ممکن، از آسایش، رفاه و ناز و نعمت و لذت بردن از شهوات و رغبتها، چه از راه مشروع و یا غیر مشروع بهره مند باشد، زیرا وی آرزو و امیدی به زندگانی آخرت و روز حساب نداشته و آنرا در خود نمیپروراند بلکه به آن باور ندارد، و این عقیده باعث میشود تا مسایل دینی در نزد آنان بیارزش بوده و عشق و علاقه آنها با آن ضعیف باشد، زیرا آنها به سبب تناقضات و برهم و درهم بودن عقاید دینی نصرانیت، اعتماد و اعتبار خویش را نسبت به دین از دست داده و در عالم شک زندگی بسر میبرند، من بر این باورم که اگر انسان غربی به زندگی مادی ادامه دهد در نهایت امر، روی به اسلام خواهد آورد و به مجرد پذیرفتن آن، احساس خواهد کرد که از هلاکت نجات یافته است.
ما مثالی از زندگی انسان غربی را خدمت تان عرض میداریم که با وجود آسایش و رفاهیت و ناز و نعمت و کلیه مادیاتی که در اختیار داشت، ولی همیشه حیران و پریشان بوده و به سبب فراغ روحی و آیندۀ تاریک، از زندگی دلسرد و گریزان بود. تا اینکه به اسلام مشرف گردید و راهی که سالها در جستجوی آن بود دریافت. این شخص یوسف اسلام است که از معروفترین هنرمندان فولکلوری انگلستان بشمار میرفت. اسمش قبل از اسلام (کات استیفن) بود و بعد از آنکه مشرف به اسلام گردید نام خود را یوسف اسلام گذاشت، سپس به توفیق پروردگار از معروفترین دعوتگران اسلامی گردیده و مدارس اسلامی را در سرزمین انگلستان بنانهاد که در آن دها هزار فرزندان مسلمان اروپایی که بدست خودش مشرف به اسلام شدهاند، مشغول تعلیم زبان عربی، قرآن کریم و سیرت نبی ص و فقه و سنت مطهراند، بگذارید داستان اسلام آوردنش را از زبان و قلم خودش بخوانیم، داستان اسلام آوردن یوسف اسلام را مراکز دعوت اسلامی شهر جدۀ عربستان سعودی با زبان انگلیسی پخش و نشر نموده و ما در صفحۀ بعدی تصویری را از کتاب وی بعنوان (چگونه مسلمان شدم) به امضای خودش چاپ نمودیم.