طریقههای گمراه کنندۀ تصوف و اختراع در دین
امام احمد/از ابوموسی اشعری س نقل نموده، که آنحضرت ص فرمودند: «ای مردم از شرک بترسید زیرا پنهانتر از گشتن مور بر زمین است» مصنف ابن ابی شیبه و معجم کبیر از طبرانی. معنای حدیث اینست که شاید بعضی از شعایر دینی مثل دعا، یا ذکر طوری انجام دهیم، در حالیکه غیر شعوری به خداوند أ شرک ورزیدهایم، بنابراین پیامبراکرم ص بما ارشاد نموده که هر مسلمانی روزانه این دعا را بخواند: «اللهم انی اعوذبك ان اشرك بك وانا أعلم واستغفرك لـما لا اعلم» مرجع سابق. یعنی «خدایا! یقیناً من به تو پناه میبرم از اینکه شرک بیاورم به تو در حالی که بدانم، و آمرزش میطلبم از آنچه ندانم».
آنحضرت ص میفرمایند: «قبل از شما اهل کتاب به هفتاد دو دسته پراگنده شدند و زود است این امت (امت محمد ص) به هفتاد و سه فرقه پراگنده شوند که هفتاد و دو فرقه در آتش و یک فرقه در بهشت خواهند بود و آنها جماعتاند» سنن ابوداود ابن ماجه. و در روایت دیگر چنین آمده: «آنان کسانیاند که بر آنچه من و یارانم هستیم میباشند». همچنان پیامبراکرم ص فرمودهاند: «دلهای بندگان میان دو انگشت رحمن قرار دارد، هرگونه که بخواهد آنها را دگرگون مینماید»صحیح مسلم. آنحضرت ص همواره این دعا را میخواندند: «خداوندا! قلبم را بر دینت ثابت و استوار بدار» صحیح مسلم.
ما نیز به پیروی از ایشان میگوییم: خداوندا! ای دگرگون کنندۀ دلها، دلهای ما را بر دینت استوار و پایدار بدار، خداوندا! پس از آن که ما را هدایت کردی(بسوی حق) دلهای ما را دستخوش انحراف نگردان و رحمتی از جانب خود بر ما ارزانی دار، یقیناً تو خود بخشندهای، و ای دانای امور پنهان و کارهای نهان! بر ما رحم نما.
برادران و خواهران عزیز! سوگند بخدا هنگامیکه احادیث فوق الذکر را میخوانیم طوری احساس میکنیم که زنگ خطر بزرگی امت اسلام را در این عصر تهدید میکند، این زنگ خطر در گوشهای هر انسانی که حریص بر آخرت خویش است طنین انداخته و ضربات آن ضمیر آنها را به لرزه در میآورد، متأسفانه ما در عصری قرار داریم که یکی از ما راست و چپ خویش نگاه کرده و میپرسد: آیا من در اعتقاد و راه و روش و طریقۀ انجام عبادات و شعایر دینی، موافق با فرقۀ نجات یافته که در آخرت رستگار بوده و با پیامبراکرم ص و یاران پاک وی یکجا میباشند، هستم یا نه؟ و یا اینکه - خدا ناخواسته- در زمرۀ یکی از فرقههای هفتاد و سه گانه گمراهیم که وارد دوزخ میشوند؟ بخداوند أ سوگند این امر مهم و بزرگی است، و هلاک شده کسی است که با بیپروایی به این موضوع نگاه کرده آنرا بیاهمیت میشمارد. آری! هلاک شده کسیست که احادیث نبوی فوق را که آنحضرت ص از جانب خداوند بما رساندهاند، بدون توقف و تفکر در آن، و بدون نظری به اعتقادات و عبادات و سایر امور دینی خویش عمل کرده و ندانسته که وی در کدام مسیر قرار دارد؟ و چه میگوید و چه کاری را انجام میدهد؟ مسلمان باید کردار و گفتار خویش را در میزان کتاب و سنت قرار داده و از خود بپرسد که آیا من در زمرۀ فرقۀ نجات یافتهام یا در یکی از گروههای گمراهی که آتش دوزخ در انتظارشان است؟ پس وقتی درک نمود که وی در ورطهگاه مخالفت با پیامبر اکرم ص و یاران ایشان قرار گرفته، باید با شتاب بر اصلاح و تصحیح آن اقدام نموده و خود را در راه و روش گروه نجات یافته قرار دهد. پس هر فرد مسلمان که خواسته باشد تا راه و روش خود را صحیح ساخته و مسلک درست را در پیش گیرد، باید قبل از همه آیات و احادیث ذیل را با دقت و تفکر بخواند وآنرا سرمشق زندگی خود قرار بدهد:
اول: خداوند أ بعد از فتح مکه و تحکیم پایههای حکومت اسلامی در آن، ما را چنین مخاطب قرارداده میفرمایند: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾[المائدة: ۳]. «امروز دین شما را برایتان کامل گردانیدم و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و دین اسلام را برای شما پسندیدم».
دوم: خداوند أ میفرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾[الحشر: ۷]. «و هر چه پیامبر به شما بدهد، آن را بگیرید و هرچه شما را از آن منع کند پس، از آن باز ایستید».
سوم: پیامبراکرم ص در حجۀ الوداع تأکید نمودند که ایشان امت را بر سر راهی روشن باقی گذاشتند که شب آن همانند روز روشن است جز هلاکشدگان از آن منحرف نمیشوند. و فرمودند: «بعد از من زندگی خواهید کرد و شاهد اختلافات بسیاری خواهید بود پس بر شما لازم است از طریقۀ من و طریقۀ خلفای راشدین که آنها هدایت کنندگانند پیروی نمایید و آنرا با دندانها محکم بگیرید و از بدعت در دین بپرهیزید؛ زیرا هر امر نوپیدایی گمراهی است» سنن ابو داود ترمذی.
یعنی از حیات آنحضرت ص چیزی نمانده بود که همه امور دین کامل و به اتمام رسید و هیچ امری ناقص باقی نمانده تا بر آن بیفزاییم و نه چیزی اضافه شده تا از آن کاسته شود، و این فرمودۀ آنحضرت ص دلیل واضح و آشکار بر این مسئله است: «هرآن چیزی که شما را به خداوند أ نزدیک میسازد شما را به آن دستور دادم، و هر آن چیزی که شما را از خداوند أ دور نموده و به آتش نزدیک میسازد، از آن منع نمودم»سنن بیهقی. پس کسیکه بعد از تکمیل شدن دین، چیزی جدیدی را در دین اختراع مینماید به این معناست که وی بر شریعت الهی از خود افزوده و شریعت اسلامی را به نقص متهم نموده است. گویا او میخواهد نقصی که در دین خدا و رسول الله ص وجود دارد تکمیل نماید!!.
در هر صورت ما باید پیرو خط مش پیامبراکرم ص و اصحاب کرام ایشان باشیم، از آنها چنان قدم به قدم پیروی نماییم که دیگر راهی برای شیطان باز نماند و به مثابۀ ترازویی بما باشند که همه افعال و اقوال و اعتقادات خویش را با آن بسنجیم، پس هرگاه در این روند با قول یا فعل جدید و اختراع شدۀ روبرو شدیم بلافاصله آنرا با میزان سنت صحیح سنجیده و میببینیم که آیا پیامبراکرم ص و یا یاران ایشان آنرا فرموده و یا به آن عمل نمودهاند یا نه؟ اگر از آنها چیزی بما ثابت شد پس بلادرنگ آنرا عملی نماییم، و اگر اثری از آنها را درنیافتیم پس آنرا فوراً ترک نموده و متوقف شویم، شاید بعضی بگویند: ما به آن اندازه علمیت و آگاهی در دین نداریم تا میان حق و باطل فرق گذاشته و اعمال و اقوال خویش را به آن بسنجیم. ما برای چنین اشخاص میگوییم: شما باید به علمای ثقه و معروفی که اخلاص و محبت واقعی آنها با دین خدا به همه ثابت است مراجعه نموده و سوالات تان را مطرح نمایید و ان شاءالله آنها به خیر و مصلحت شما جواب خواهند گفت، لیکن بر هر مسلمان لازم است تا در مورد کتاب خدا و سنت رسول الله ص آگاهی داشته و در راه آموختن آنها سعی و تلاش بخرچ دهد و خویش را از امور مشتبه پاک ساخته و عقیده و شعایر دینی خود را از شرک و بدعت پاک سازد، طوریکه جسم را با شستن و غسل از چرکها و کثافات پاک نگه میدارد.
بیایید موضوع جدید، مهم و خطرناک دیگری را آغاز نماییم. امت پیامبراکرم ص بهترین امتهاست طوریکه خداوند أ آنها را وصف نموده که شما بهترین امتها هستید که برای مردم بیرون آورده شده اید، لیکن این امت برگزیده با خطرهای گوناگونی مواجه بوده و از هر سو مورد هجوم دشمنان، وافراد و گروههای منسوب به اسلام قرارگرفته و عقاید ناب فرزندان آنرا به بیراهه برده و از کتاب خدا و سنت رسول الله ص آنها را دور ساختهاند. طوریکه همه میدانیم فرقههای بسیاری خود را به اسلام منسوب مینمایند در حالیکه علیه اسلام در مبارزهاند. شیطان توانست فرزندان این امت را از آموختن علم شرعی بازداشته و برای آنها تلقین نماید که مقصود فقط عمل است! پس هنگامیکه چراغ هدایت نزد آنان روبه خموشی گرایید، کور کورانه در تاریکی به راه افتادند. یکی از جملۀ این فرقهها اهل تصوف است که اسلام را با منظر بد و قبیح به جهان معرفی نموده و امت اسلامی را با خرافات و بدعاتشان بدنام ساختهاند، حتی در میان خود به گروهها و فرقههای مختلف پراگنده شده و یکدیگر را تکفیر نمودند که مصداق فرمودۀ رسول اکرم ص در مورد این امت ثابت گردید زیرا گروهها و فرقههایی که منسوب به اسلاماند نزدیک به هفتاد دو فرقه رسیدهاند. طریق خرافاتی تصوف از تعالیم قرآن و سنت پیامبر ص بسیار بدوراند و اساس و ریشۀ تعالیم آنان نه از سیر و سلوک حضرت پیامبر ص و نه از سیر و سلوک یاران بزرگوار و نیکوکار ایشان، که آفریدههای برگزیدۀ خداوند أ بودند، سرچشمه میگیرد، بلکه افکارشان از رهبانیت مسیحی و برهمایی هندی و پارسایی یهود و زهد بودایی گرفته شده است. اسلام از چنین فرقههای که او را به صورت و نمایی دیگری معرفی نموده، و صفایی و پاکی و روحانیت را بر اهل سنت تار و تاریک ساختهاند، بیزار است. خداوند أ میفرماید: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣﴾[الأنعام: ۱۵۳]. «و بدانید که این است راه راست و درست من. پس، از آن پیروی کنید و از راهای دیگر پیروی نکنید که این راهها شما را از راه الله جدا میکنند، اینهاست که خدا شما را به آن سفارش کرده است، باشد که تقوا پیشه کنید». روایت است که رسول خدا ص با دست مبارک خود در زمین خطی کشیدند، سپس فرمودند: این راه راست و مستقیم خداست، آن گاه خطوطی از راست و چپ آن خط کشیدند و فرمودند: اینها راههای دیگراست و هیچ راهی از آنها نیست مگر این که بر آن شیطانی قرار دارد که بسوی آن فرا میخواند آن گاه آیت فوق را تلاوت کردند» همچنان خداوند أ میفرماید: ﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا لِّيُضِلَّ ٱلنَّاسَ بِغَيۡرِ عِلۡمٍ﴾[الأنعام: ۱۴۴]. «پس چه کسی ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ بندد تا مردم را بیهیچ علم و اطلاعی به گمراهی بکشاند».
آرامگاه شیخ ضیاف(مهمان نواز)
چند سال قبل در یکی از روزنامهها قصۀ عجیبی را مطالعه نمودم که اینک آنرا بشما حکایت میکنم: هنگامیکه استعمار فرانسه چند کشور عربی را در شمال افریقا تحت تصرف خود آورده بود حادثۀ عجیبی در یکی از این کشورها رخ داد، یکی از ثروتمندان فرانسوی وارد این کشور عربی شده و بر یک تپۀ که در میان قریه جات و دهات قرار داشت خانۀ زیبا و قشنگی را آباد کرد و اطراف آنرا با درختان رنگارنگ مزین ساخت، این مرد فرانسوی سگی داشت که از خانه و باغ وی پاسبانی میکرد، در عین حال سگ خود را آنقدر دوست داشت که تصور نمیشد، روزی سگ وی بمُرد، وقتی سگ مرد این مرد از مردن آن بسیار ناراحت و غمگین شد و از شدت محبت او را در باغ خود دفن کرد تا با دیدن قبر سگ خود را تسلی دهد، وی قبر سگ را با سنگهای مرمر و رخام گرانبها پوشانیده و چند بیت شعر را در سوگواری سگ نوشت و به یکی از سنگ تراشها داد تا آنرا بر تخته سنگی حک کرده و آنرا بر سر قبر سگ نصب نماید، وی روزانه دستههای از گلهای متنوع را بر قبرسگ فقید میگذاشت تا روحش را شاد سازد!! ماهها و سالها بر این حالت گذشت و استعمار فرانسه نیز این کشور عربی را ترک نمود، مرد فرانسوی قصد کرد تا به فرانسه برگشته و متباقی روزهای زندگی را در سرزمین آبایی خود بگذراند، بناء خانه و باغ را بر یکی از ساکنان منطقه فروخت و از وی خواهش نمود که آرامگاه سگ را بیجا نساخته و در مورد آن توجه داشته باشد. مرد ثروتمند فرانسوی به فرانسه بازگشت، و مرد عربی در مورد خانه و باغ بیاعتنایی نموده نه خودش در آن زندگی کرد و نه کسی دیگر. رفته رفته درختان باغ خشک گردید و سنگ و چوب خانه هم بر زمین افتاده و دیوارهای باغ فرو ریخت و باغ و خانه بدون دیوار بر سر راه باز ماند، تقدیری مرد مسافر دهاتی که میخواست از یک قریه به قریۀ دیگر پیاده سفر نماید در باغ مذکور که بر سر راه وی قرار گرفته بود خواست لحظۀ خستگی خویش را رفع نموده و بعدا به سفر خود ادامه دهد، وی در این وقت بسیار گرسنه هم شده بود و آرزو داشت هرچه زودتر در منطقۀ آبادی برسد تا لقمه نانی دریابد و شکم خود را سیر نماید، مرد مسافر بر باغ و خانۀ ویرانه نظر انداخت و از میان درختها و دیوار شکسته وارد باغ شد، همینکه وارد باغ گردید چشمش به سنگ نصب شده بر سر قبر سگ که در وسط باغ قرار داشت افتاد، مرد مسافر رفته و در پهلوی قبر نشست و دید که عباراتی به زبان فرانسوی نوشته شده. ولی چون ناخوان بود آنرا خوانده نتوانست، وی گمان نمود که شاید قبر یکی از اولیای صالح گذشته باشد، وی در جوار قبر نشست و خواست لحظۀ در پهلوی آن بخوابد از اینرو کنار قبر را با دستان خود پاک نمود تا گرد و غبار و سنگریزهها را دور نموده و استراحت نماید، در این هنگام دستش با کیس بسته شده که در میان دستمالی قرار داشت تماس نمود، وقتیکه آنرا باز کرد دید که در داخل آن، پارچۀ نان و کمی پنیر و کمی بادنجان رومی گذاشته شده، چون سخت گرسنه بود به خوردن آن آغاز کرد سپس بسوی مرقد نگاه کرده وگفت: بخدا این از برکت توست ای سرور و سردار من، ای ضیاف مهربان سپس به سخنانش ادامه داده و قبر سگ را مخاطب قرار داده گفت: از کرامات و برکات توست که مردی چون من خسته و گرسنه از پهلوی تو بگذرد! و تو مرا جا داده و طعام دادی، - در حالیکه کیسی که در داخل آن نان و پنیر و بادنجان رومی بود باقی ماندۀ غذای یکی از دهقانان منطقه بود که آنرا برگوشه قبر سگ گذاشته بود- بعد از اینکه مرد دهاتی شکم را سیر نمود لحظۀ در جوار مولای خود، شیخ ضیاف خوابید، و قبل از اینکه به سفر خود ادامه دهد روی بطرف قبر ضیاف آورده و گفت: ای سردار و مولای من! ای مهمان نواز! و ای غریب نواز! تو امروز مرا به صفت مهمان به دربارت پذیرفتی و دانستی که مردی چون من خسته و گرسنه از جوار تو میگذرد سپس مرا جا داده و غذا خوراندی، لیکن خواهشی از تو دارم اینکه شفاعت مرا در نزد خداوند کن تا مرا ببخشد و در دنیا روزی فراوان داده و در آخرت وارد بهشتم نماید!! این گونه استغاثه و استعانه جستن از غیر الله انسان را در شرک واقع میکند. مرد دهاتی به منزل مقصود رسیده و آغاز به تبلیغات گسترده به نفع مولای خود شیخ مهمان نواز نموده و او را برای سایر مردم ولی از اولیای خداوند أ و از جملۀ صالحان معرفی نمود و از کرامات و برکات وی به آنها حکایت میکرد، خبر این آرامگاه به قریههای مجاور نیز سرایت کرده و مردم دسته دسته بسوی مرقد بابا ضیاف رخت سفر بستند تا به او توسل جسته و حاجاتشان را روا و مشکلاتشان را بگشاید!! برخی مردمان دجال صفت و مکار از این وضع استفاده نموده و فرصت خوبی را دریافتند، آنها بنام مجاور و خدمت گاران شیخ ضیاف، در اطراف مرقد سگ جاگزین شده و اموال مردم ساده و بیخرد را جمعآوری مینمودند، پس از آنکه مال و ثروت بیشماری را گرد آوردند در پی آن شدند که مالک این خانه و باغچه را پیدا نمایند و بعد از جستجو دریافتند که صاحب آن وفات یافته همان بود که خانه و باغ را از ورثۀ او خریداری نمودند، در حالیکه ورثه از قبر شیخ ضیاف چیزی نمیدانستند. مجاوران بر سر مرقد گنبدی را آباد نموده سر و بر آنرا با سنگهای گرانبهای رخام و ابریشم رنگارنگ پوشاندند که در ضمن آن ابیات شعر مرد فرانسوی نیز پنهان گردید، سپس بر سر مرقد رخامی چوبی مدوری را گذاشته و بر سر آن عمامه و چپنی را گذاشتند تا مردمان ساده لوح و بیخرد را بوسیلۀ آن بفریبند. بدبختانه اخبار بابا ضیاف به شهرها نیز رسید و مردمان با فرهنگ، ولی غافل از دین و عقیده نیز فریب آنرا خورده به زیارت وی میآمدند و مال و دارایی هنگفتی را بخاطر تزین مرقد میپرداختند، همچنان در اطراف مرقد سایبانهای را بخاطر ذبح گوسفندان و گاوان نذرانه بنا نمودند، این شیادان فریبگر که خود را بنام خادمان آرامگاه شیخ ضیاف معرفی نموده بودند چیزی جدیدی را نیز در آن اختراع نمودند، آنها یک روز را بنام سالگرۀ بابا ضیاف تعین نموده و همه ساله جشن سالگرۀ او را تجلیل مینمودند، در گردهم آیی که بخاطر روز میلاد سردار و سرور و مولایشان برگزار میگردید هزاران هزار شخص اشتراک مینمودند زیرا از کرامات و برکات وی شنیده بودند و شیطان نیز اعمالشان را برایشان خوب جلوه میداد، گاهی هم چنین میشد که زنی بیفرزند به زیارت شیخ ضیاف میآمد و از وی فرزند طلب میکرد!! وضع به همین شکل چندین سال دوام کرد و با گذشت هر روز کرامات سگ مدفون نیز بیشتر میگردید، تا اینکه مرد فرانسوی عزم سفر به این کشور عربی که نیم عمر خود را در آن گذشتانده بود، کرد. هنگامیکه وارد این کشور گردید آرزوی دیدن منزل قدیمی خویش را نمود تا خاطرات شیرین گذشته را که در آن منزل با سگ وفا دار خود گذشتانده بود بیاد آورد، مرد فرانسوی که عمرش به هفتاد سالگی رسیده بود بعد از نشست طیاره مستقیماً بسوی خانۀ قدیمی خود در حرکت افتاد و هنگامیکه به تپۀ که زمانی سر سبز و خرم بود، نزدیک شد. تغیراتی زیادی به چشمش خورد، زیرا بعد از گذشت سی سال دوباره در این منطقه آمده است، وقتیکه بر تپه مشرف گردید دید که برعکس، این تپه پر از عمارهها و هوتلها و خانههای زیبا شده و از سوی دیگر ازدحام مردم وی را به شگفت آورد. در ابتدا گمان میکرد که شاید کدام اثری تاریخی در این تپه کشف شده باشد. سپس از موتر پیاده شده و بسوی منزل خود روان شد، هنگامیکه در موقع خانه و باغ قرار گرفت دید که اثری از خانه و باغ درک ندارد بلکه عوض آن گنبدی بزرگ را دید که در اطراف آن سایه بانها و خانههای خورد بنا گردیده است. وی از دیدن این منظر مدهوش شده و از خود میپرسید که چرا این همه تغیرات در اینجا رخ داده اگر ذاکرۀ وی سالم نبود حتماً بر این باور میشد که وی راه را اشتباه نموده و به قریۀ دیگری رفته است، وی نزدیک دروازۀ گنبد شد و از شخصی که در پهلوی دروازه نشسته بود سوالاتی را مطرح نمود. همان بود که یکی از دجالانی که به حیث خادم آرامگاه در آنجا بود و باش داشت نزدیک مرد فرانسوی شده از وی پرسید که چه میخواهد؟ مرد فرانسوی سبب آمدنش را در این منطقه بوی بازگو کرده و گفت که قبل از سالیان متمادی گذشته من در این منطقه خانه و باغی داشتم. مجاور آرامگاه گفت: درست است زمانی در اینجا خانۀ که اطراف آن را درختان احاطه نموده بود وجود داشت لیکن همۀ آن بخاطر آرامگاه و گنبد سرور و سردار ما شیخ ضیاف که مقبرۀ وی در اینجا کشف گردید، ویران شده، همچنان خانۀ موجود در اینجا نیز ویران گردید و در جای آن خانههای برای سکونت مجاوران و خادمان آرامگاه شیخ ضیاف، و خانوادههای آنان بنا گردید، طوریکه الآن آنرا به سرچشم میبینی. مرد فرانسوی متیقن بود که در جایی که آرامگاه و گنبد موجود است، قبر سگ وی قرار داشت. لیکن موضوع را با مجاور مطرح نکرد و از وی خواست تا بوی اجازۀ داخل شدن به داخل گنبد دهد تا بچشم خود مرقد شیخ ضیاف را ببیند؟خادم یا مجاور طلب وی را قبول نکرده گفت: داخل شدن غیر مسلمانان در اینجا ممنوع است. مرد فرانسوی چند فرانک را در جیب خادم انداخت سپس بوی اجازۀ دخول به داخل گنبد داده شد، وقتیکه مرد فرانسوی داخل گنبد شد دید که در وسط، قفصچۀ آهنیی که با آب نقره رنگ آمیزی و با عطرهای گوناگونی عطرآگین شده است. و از سوی دیگر میبیند که بعضی از مردمان دهاتی جسمهایشان را به پنجره لمس و مسح میکنند و برخی دیگر دستانشان را بلند نموده با گریه و ناله و زاری دعا میکنند لیکن نمیداند که چرا اینان گریه و ناله میکنند و در دعایشان چه میگویند؟ وقتی به داخل قفص آهنی نظر انداخت دید که بنایی به شکل مستطیل در آنجا وجود دارد که با پارچههای گرانبها و رنگارنگ پوشانیده شده، سپس دید که در سر آن چوب مدوری که با ابریشم پوشانیده شده و در بالای آن عمامه و چپنی هم گذاشته شده!! مرد فرانسوی با خود فکر کرد و گذشتهها را بیاد آورد که حجم مستطیلی که فعلاً با پارچههای ابریشمی پوشانده شده، برابر با حجم بنایی که بر سر قبر سگ فقید، از سنگهای مرمر بنا نموده بود برابر است، پس از آن نزدیک خادم آرامگاه آمده گفت: من همواره دوست دارم در مورد هر چیزی معلومات داشته باشم و شخصی کنجکاوی هستم، پس اگر برایم اجازه دهی تا بنایی را که در زیر پوشهای ابریشمی است ببینم، و در مقابل هر چه از من بخواهی بتو خواهم داد، خادم در زیر زبان عبارتی را گفت که وی نفهمید، سپس به زبان فرانسوی گفت: تو چیزی مستحیل را از من میخواهی! آیا میخواهی عورت شیخ را برایت برهنه سازم؟ اگر اینکار را بکنم ناراحت شده و بر ما خشمگین خواهد شد و تو هم مورد لعنت وی قرار خواهی گرفت حتی اگر در فرانسه هم باشی، با وجود آن مرد فرانسوی مأیوس نشده خادم را وعده داد که اگر اینکار را بکند، پول هنگفتی را بوی خواهد داد. وقتیکه خادم بستۀ پول را در دست مرد فرانسوی دید به سرعت از دست وی گرفته و او را خارج گنبد برد تا کسی سخنانشان را نشنود، بعد بوی گفت: من با تو موافقم و این مبلغ را قبول دارم تا آنرا در صندوق صدقه و خیرات سید ضیاف که بخاطر کمک و همکاری با مساکین و فقرا گذشته شده بگزارم، و ترا به آنچه آرزو داری میرسانم، لیکن الان برو و نیمۀ شب بیا، تا همه در خواب بروند، و زیارت کنندگان شیخ نیز اینجا را ترک نمایند، و من حتماً قفص را برایت باز نموده آنچه که در زیر پوششهای رنگین قرار دارد بتو نشان میدهم، مرد فرانسوی پیشنهاد او را قبول کرد و نیمۀ شب برگشت، دید که خادم نزدیک دروازۀ گنبد در انتظار وی است، و هر طرف شمعها و چراغهای تیلی روشن است، خادم چهار طرف را نگاه کرده تا کسی نباشد و دروازۀ گنبد را باز نمود و مرد فرانسوی را با خود داخل برد، سپس دروازه را از داخل بست، بعد از آن کلیدی را از جیب خود در آورده و درِ قفص آهنی را باز نمود و همه پوششهای ابریشمی و رنگارنگ را از سر مرقد بلند کرد، مرد فرانسوی خود را روبروی مرقد که برای سگ خود از سنگ مرمر بنا نموده بود، دید. ابیات شعر را نیز دید که در رثای سگ فقید خود سروده و در سنگ حک نموده بود. مرد فرانسوی خادم را از حقیقت آگاه نساخته و مستقیماً به پایتخت همان دولت عربی برگشت، چند روز بعد از آن در بامداد یکی از روزها روزنامۀ که با زبان فرانسوی چاپ میشد و تا امروز نیز به زبان فرانسوی به چاپ میرسد، در بالای صفحۀ اول روزنامه، با خط درشت عناوین ذیل نگاشته شده بود:
* «بعد از گذشت سی سال مردی فرانسوی برگشت تا قبر سگ خود را زیارت کند لیکن دید که به آرامگاه سرور ما ضیافِ ولی مبدل گردیده است».
*«مرد فرانسوی بر باز نمودن قبر اصرار دارد و میخواهد استخوانهای پوسیدۀ سگ را به فرانسه انتقال دهد».
*«مرد فرانسوی از مقامات ذی صلاح خواست تا قبر را باز نمایند، اگر به غیر از استخوانهای سگ چیزی دیگری بیرون آمد همه مسؤلیت را بدوش خواهد کشید».
بعد از اعلان این خبرها در سرتاسر این کشور غوغایی برپا شد زیرا حقیقتی که انتظار آن نمیرفت به همه برملا گردید. همان بود که کمیسیونی از جهات مختلف دولت مذکور تشکیل یافت تا همراه با مرد فرانسوی رفته و قبر را باز نمایند، خوشبختانه استخوانهای سگ را بیرون آوردند و عواطف و احساسات هزاران هزار شخص خرافی صدمه دید زیرا آنها مدت طولانی معتقد بودند که این قبر ضیاف ولی است و همه روز بر سر قبر آمده خرافات و امور شرکی را انجام میدادند در حالیکه در زیر خاک جز استخوانهای فرسودۀ سگی چیزی دیگری نبود! حتی اگر انسانی صالحی یا ولی هم در آنجا میبود هرگز نفع و ضرری به کسی رسانده نمیتوانست. سپس زمامداران کشور تحقیقات گستردۀ را آغاز نمودند تا عاملین این عمل زشت و فریبکارانه را دریابند، زیرا بر معنویات مردم صدمۀ شدیدی وارد نمود. این واقعه بر تصحیح افکار و اندیشۀ مردم در مورد آرامگاهها و زیارتگاهای که بنام اولیا و صالحان ایجاد شده بود تأثیری مثبتی گذاشت. لیکن نتایج منفی که این واقعه از خود بجا گذاشت اینست که وقتی مرد فرانسوی با استخوانهای فرسودۀ سگ خود به فرانسه بازگشت، قصۀ دلچسپ سگ خود را به وسایل خبری حکایت نمود، همان بود که روزنامهها و جراید فرانسه مقالههای تمسخرآمیزی راجع به اسلام و مسلمانان را به نشر رسانده و امت اسلامی را چنان نادان و بیخرد معرفی نمودند که حتی به قبر سگ به خداوند توسل میجویند. این واقعه فرصتی مناسبی برای زهرپاشی و تبلیغات سوء و عداوتمندانه آنها ÷ بود، و نباید آنها را ملامت کرد، چرا که ما مسلمانان خود سبب این همه رسواییها شده عقاید فاسد برخی از ما فرصت خوبی را به دشمنان مهیا ساخته است، قسمیکه خداوند أ میفرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ فَمَا رَبِحَت تِّجَٰرَتُهُمۡ وَمَا كَانُواْ مُهۡتَدِينَ١٦﴾[البقرة: ۱۶]. «آنان کسانی هستند که گمراهی را به جای هدایت خریدند و تجارتشان سودی نبخشید و هدایت یافته نبودند». (پایان قصه).
هنگامی نوشتن این رساله که در نخستین روزهای ماه محرم سال ۱۴۲۲ هجری موافق با ۲۰۰۱ میلادی است به خبری کوتاهی از رادیو bbc شنیدم که میگفت: در اثر ازدحام و فشار مردم بر یکی از زیارتگاها در پاکستان به تعداد ۳۶ نفر کشته و زخمی گردیدند. من در این باره کدام تعلیقی ندارم جز اینکه از خداوند أ استدعا میکنم که امت اسلامی را بسوی راه راست هدایت نماید.
خوانندگان محترم! در ادامۀ این موضوع برای تان ثابت خواهد شد که تصوف نوزاد فاسدیست که از رحم بدعت بیرون آمده، طوریکه یکی از دانشمندان صدر اسلام فرموده: «بدعت، صاحب خود را به تدریج از امری اختراع شدۀ کوچک، به بدعتهای بزرگ میکشاند تا آنکه وی را از دایرۀ اسلام بیرون براند، طوریکه موی از خمیر بیرون آورده میشود». تباهی و بدی بدعت را جز اشخاص با بصیرت و باخرد کسی دیگری درک کرده نمیتواند، اما کوردلالنی که در تاریکیهای گمراهی بسر میبرند به حقایق و دقایق امور پی نمیبرند، خداوند أ میفرماید: ﴿وَمَن لَّمۡ يَجۡعَلِ ٱللَّهُ لَهُۥ نُورٗا فَمَا لَهُۥ مِن نُّورٍ﴾[النور: ۴۰]. «و هرکس که خداوند برایش نوری قرار نداده باشد(هدایتی قرار نداده باشد) نوری ندارد».
نخست بدعت در عهد پیامبراکرم ص نشأت نمود و آن هنگامیکه سه نفر نزد خانههای همسران پیامبر خدا ص آمده و از کیفیت عبادت پیامبراکرم ص پرسیدند، چون از کیفیت عبادت پیامبر خدا ص آگاهی حاصل نمودند، گویا آنرا اندک شمرده و با خود گفتند: ما کجا و پیامبر خدا ص کجا؟ او کسی است که خداوند أ گناهان گذشته و آیندهاش را بخشیده است، از این جهت: یکی از آنها گفت: من شب را تا صبح نماز خواهم خواند، دیگری گفت: تمام سال روزه خواهم گرفت، و هرگز روزه را نخواهم خورد. و سومی گفت: من از زن گرفتن خود داری نموده و ابدا ازدواج نخواهم کرد. همان بود که پیامبراکرم ص آمده فرمودند: «شما بودید که چنین و چنان گفتید؟ به خداوند سوگند که من نسبت به شما از خداوند أ بیشتر میترسم و باتقویترم، و با اینهم گاهی روزه میگیرم و گاهی افطار میکنم، قسمتی از شب را نماز میخوانم، و قسمتی از آن را میخوابم، و با زنها ازدواج مینمایم، - این روش من است- و کسی که از روش من روی گرداند، از من نیست». صحیح بخاری
این حدیث را بخاطری در این جا ذکر نمودیم تا به کسانیکه در امور دین افراط نموده و غلو و زیاده روی را اختیار میکنند، اخطاری بوده باشد و از آن دست بردارند، زیرا غلو و افراط در امور دین، بندۀ مسلمان را در شرک و بدعت کشانده افعال و اقوالی را که نه پیامبر ص و نه یاران بزرگوارشان انجام دادهاند بنام عبادت و زهد و پارسایی صبغۀ شرعی داده و به دین ربط میدهند، در حالیکه پیامبراکرم ص بعد از آنکه امتشان را بر سر راه روشن گذاشتند، از دنیا رحلت نمودند.
بدعت در اصطلاح شرعی به اموری اطلاق میگردد که بعد از رحلت پیامبراکرم ص بخاطر تقرب به خداوند أ اختراع گردیده که آنحضرت ص آنرا انجام نداده و نه به آن دستور داده و نه آنرا تأیید نمودهاند و نه اصحاب کرام بعد از ایشان آنرا انجام دادهاند. اما کسانیکه گفتهاند: بدعت حسنه و بدعت سیئه(بدعت خوب و بدعت بد) در دین وجود دارد سخنشان از چندین جهت باطل است: اول اینکه در دین بدعت حسنه و بدعت سیئه وجود نداشته هر امری جدید و نو پیدا در دین بدعت بوده و نارواست. به دلیل فرمودۀ آنحضرت ص : «کسیکه عملی انجام دهد که دین ما آن را تأیید نکند مردود است» صحیح مسلم. دوم اینکه برخی از مردم حدیث پیامبراکرم ص را درست درک نکرده و معنای آنرا ندانستهاند، بناءً متن حدیث بر آنها برهم و درهم شده معتقد به بدعت حسنه و بدعت سیئه شدهاند. آنحضرت ص در این حدیث میفرمایند: «کسیکه در اسلام روش و طریقۀ نیکویی را اساس گذارد، برای اوست مزد آن و مزد کسانی که بعد از او آن کار را انجام دهند، بدون اینکه از مزدشان چیزی کم شود، و کسی که در اسلام روش و طریقۀ بدی را اساس گذارد بروی گناه آن است و گناه کسانی که بعد از وی مرتکب آن میشوند، بدون اینکه از گناهانشان چیزی کم شود» صحیح مسلم . طوریکه بیان شد در این حدیث شریف راه و روش و طریقۀ نیکو و خوب ذکر شده، نه بدعت حسنه و بدعت سیئه، اصل قصه در این حدیث اینست که گروهی از مردمان فقیر و بیبضاعت نزد آن حضرت ص حضور یافتند که سر و وضعشان از شدت فقر و گرسنگی دگرگون شده بود، آنحضرت ص مردم را تشویق و ترغیب نمودند تا با آنان کمک و همکاری صورت بگیرد، ایشان فرمودند: باید هر مرد از دینارش، و درهمش، از لباسش، از پیمانه گندم و خرمایش صدقه دهد، حتی فرمودند: اگر چه نیم دانۀ خرما هم باشد. همان بود که مردی از انصار بوجی آورد که نزدیک بود دستش از حمل آن عاجز شود بلکه عاجز شده بود، سپس مردم به تعقیب همدیگر آمدند به اندازۀ که دو انبار از طعام و لباس جمع شد و در این لحظات چهرۀ رسول الله ص همچون طلا میدرخشید، بعدا رسول اکرم ص این حدیث را فرمودند: «کسیکه در اسلام روش و طریقۀ نیکویی را اساس گذارد....»حدیث.
به این ترتیب فرق میان راه و روش نیکو و بد، و میان بدعت حسنه و بدعت سیئه بما واضح گردید، زیرا راه و روش نیکو و حسن در واقع دلالت بر انجام اعمال خیر و نیکو در محدودۀ شریعت خداوند أ و اوامر پیامبراکرم ص است. طوریکه آنحضرت ص فرمودهاند: «آنکه به کار نیکی دعوت کند بوی پاداشی نظیر پاداش پیروی کنندگان او میرسد بدون اینکه از مزدشان چیزی کاسته شود، و آنکه به گمراهی دعوت کند بروی گناهیست مثل گناهان آنانکه از وی پیروی کردند و این امر از گناهشان چیزی نمیکاهد» صحیح مسلم همچنان آنحضرت ص میفرمایند: «آنکه به کار خیری رهنمایی کند برای او مانند مزد انجام دهندۀ آن داده میشود» صحیح مسلم.
معنای دعوت بسوی گمراهی و گناه در حدیث شریف اینست که مثلا شخصی دوست و رفیق خود را به شرابخوری، قماربازی و عمل فواحش دعوت نماید، و این اعمال و امثال آن گناه بوده و با بدعت ارتباطی ندارد، زیرا بدعت به امور دین تعلق دارد. به عبارت دیگر، بدعت در دین آنست که هر عبادتی از عبادات، دلیلی از قرآن کریم و یا سنت مطهر پیامبر ص نداشته باشد بدعت و اختراع در دین گفته میشود. همچنان بدعت را ضد سنت میتوان گفت. برخی از علما بدعت در دین را چنین شرح نمودهاند: کسیکه قول و عملی مربوط به دین را، مخالف قول و عمل پیامبراکرم ص و اصحابشان اختراع نماید بدعت است، هرچند این مخالفت در امری بزرگ باشد یا کوچک.خداوند میفرماید: ﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡ﴾[آل عمران: ۳۱]. «بگو(ای محمدص! به مدعیان دوستی من) اگر خدا را دوست دارید پس، از من پیروی کنید تا خداوند دوستتان بدارد و گناهان تان را بر شما بیامرزد».
سپس خداوند أ به پیروی پیامبراکرم ص تأکید نموده و ما را از مخالفت با ایشان هوشدار داده میفرماید: ﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ﴾[الأحزاب: ۲۱]. «یقیناً برای شما در رسول خدا سر مشقی نیکوست، برای آن کس که به خدا و روز آخرت امید دارد».
در جای دیگر میفرماید: ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[النور: ۶۳].«پس کسانیکه از فرمان او(فرمان رسول خداص) تمرد میکنند باید بر حذر باشند از آن که فتنۀ به ایشان رسد یا به عذابی دردناک گرفتار شوند».
همچنان میفرماید: ﴿وَإِنَّ كَثِيرٗا لَّيُضِلُّونَ بِأَهۡوَآئِهِم بِغَيۡرِ عِلۡمٍۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُعۡتَدِينَ﴾[الأنعام: ۱۱۹]. «و همانا بسیاری، مردم را به خواهش نفس خویش از روی نادانی گمراه میکنند. بیگمان پروردگار تو به تجاوزکاران- از حق بسوی باطل- داناتر است».
همچنان در جای دیگر میفرماید: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يُجَٰدِلُ فِي ٱللَّهِ بِغَيۡرِ عِلۡمٖ وَلَا هُدٗى وَلَا كِتَٰبٖ مُّنِيرٖ٨ ثَانِيَ عِطۡفِهِۦ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۖ لَهُۥ فِي ٱلدُّنۡيَا خِزۡيٞۖ وَنُذِيقُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ٩ ذَٰلِكَ بِمَا قَدَّمَتۡ يَدَاكَ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَيۡسَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ١٠﴾[الحج: ۸-۱۰]. «و از مردمان کسی هست که در بارۀ الله (در بارۀ وجود الله یا در اسما و یا صفات وی) مجادله میکند بدون هیچ دانش و بیهیچ هدایتی و بیهیچ منیری(حجت واضحی و برهانی روشن)، صفحۀ گردن خود را پیچیده- از سر نخوت و تکبر- تا مردم را از راه خدا گمراه کند، در دنیا برای او رسوایی است و در روز قیامت به او عذاب سوزان میچشانیم. این(کیفر و عذاب) به سزای آن چیزهایی است که دو دست تو پیش فرستاده است و خداوند هرگز به بندگان ستمگر نیست».
این بود بعضی از آیاتی که بندگان را به پیروی خدا و رسول الله ص تشویق، و از مخالفت با آنها برحذر نموده است. و الآن چند حدیث شریف، و گفتههای برخی از دانشمندان صدر اسلام را که در این مورد روایت شده ذکر میکنیم:
*از ابن عباس س روایت است که پیامبر اکرم ص فرمودند: «کسیکه در هنگام روآوردن امت به فساد، به سنت من چنگ زده و بر آن مواظبت داشته باشد، اجر و پاداش صد شهید به وی است» الابانه از ابن بطه.
*از انس بن مالک س روایت شده که آنحضرت ص فرمودند: «خداوند میان بدعتکار و توبه، پرده قرار میدهد تا وقتیکه بدعت خود را ترک نماید» طبرانی با اسناد حسن.
* همچنان آنحضرت ص فرمودهاند: «خداوند أ روزه، نماز، حج و عمره، جهاد، فرایض و نوافل بدعتکار را نمیپذیرد،- تا آنکه توبه نماید، اگر توبه نکرد، وی را در گمراهیاش میگذارد تا آنکه- از اسلام خارج گردد، طوریکه موی از خمیر بیرون کشیده میشود» سنن ابن ماجه.
* آنحضرت ص فرمودند: «به تحقیق هلاک شدند کسانیکه پیش از شما بودند بعلتی که زیاد سوال نمودند و بر پیامبرانشان اختلاف کردند، هرگاه شما را از چیزی منع نمودم از آن دوری کنید و اگر شما را به چیزی امر کنم آنرا بقدر توان بجای آورید» متفق علیه.
* به روایت ابن مسعود س آمده است که فرمود: رسول الله ص با دست مبارک خود در زمین خطی کشیدند، سپس فرمودند: «این راه راست و مستقیم خداست، آن گاه خطوطی از راست و چپ آن خط کشیدند و فرمودند: اینها راههای دیگر است و هیچ راهی از آنها نیست مگر این که بر آن شیطانی قرار دارد که بسوی آن فرا میخواند» آن گاه این آیت را تلاوت نمودند: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ وَصَّىٰكُم بِهِۦ لَعَلَّكُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣﴾[الأنعام: ۱۵۳].«و بدانید که این است راه راست و درست من، پس از آن پیروی کنید و از راههای دیگر پیروی نکنید که این راهها شما را از راه الله جدا میکنند، اینهاست که خدا شما را به آن سفارش کرده است، باشد که تقوا پیشه کنید».
راههای دیگر در آیت کریمه، مفهوم عام دارد که شامل یهودیت، نصرانیت، مجوسیت و سایر ملل و نیز تمام شیوههای مبتنی بر بدعت گمراهی و متکی بر هواها و اندیشههای انحراف انگیز و فساد آمیز میشود.
* و از جمله سخنان اصحاب کرام رضوان الله علیهم آنچه از عبدالله بن مسعود س و ابو موسی اشعری س حکایت شده: راوی میگوید: ما هر روزه قبل از نماز چاشت پیش دروازۀ خانۀ عبدالله بن مسعود س مینشستیم و تا با او یکجا به مسجد برویم. روزی ابو موسی اشعری س نزد ما آمده و پرسید: آیا هنوز ابوعبدالرحمن بیرون نیامده است؟ گفتیم: نه هنوز بیرون نشده. سپس با ما نشست تا اینکه عبدالله بن مسعود س از خانه بیرون آمده و همه ایستادیم. ابوموسی س فرمود: ای ابوعبدالرحمن! من پیشتر در مسجد کاری را دیده و در دل انکار نمودم، لیکن آنرا جز خیر چیزی دیگر نشمردم، ابوعبدالرحمن فرمود: چه کاری بود؟ فرمود: اگر زنده بودیم شما نیز آنرا خواهید دید. من در مسجد گروهی از مردم را دیدم که حلقه زده نشستهاند و انتظار نماز را دارند، در وسط هر حلقه یک نفر نشسته و به آنها دستور میدهد که صد بار تکبیر بگویید، آنها نیز صد بار تکبیر میگویند، و میگوید صد بار لااله الاالله بگویید، آنها نیز صد بار میگویند، و میگوید: صد بار سبحان الله بگویید. و آنها هم میگویند. و در دستهایشان سنگریزهها قرار داشت، عبدالله بن مسعود س از ابوموسی اشعری س پرسید: تو به آنها چه گفتی؟ فرمود: من به آنها چیزی نگفتم تا شما تشریف بیاورید، عبدالله بن مسعود س فرمود: چرا به آنها نگفتی که بدیها و گناهان تان را رها نمایید و من ضامن آنم تا از حسنات تان چیزی ضایع نگردد؟ سپس باوی رفتیم تا بر یکی از این حلقهها ایستاده و فرمود: این چه کاری است که شما انجام میدهید؟ گفتند: ای ابو عبدالرحمن! با آن اذکار خود را میشماریم. فرمود: گناهان تان را رها کنید و من ضامن آنم تا از نیکی تان چیزی ضایع نگردد. وای بر شما ای امت محمد ص! با چه تندی بسویی هلاکت روان هستید! آیا نمیدانید که اصحاب پیامبراکرم ص در میانتان حضور دارند، آیا نمیبینید که لباسهای آنحضرت ص هنوز فرسوده نشده و ظروف خانههایشان هنوز نه شکسته؟ قسم به ذاتی که جانم در دست او قرار دارد، آیا شما راهیابتر از امت محمد ص هستید، آیا دروازههای گمراهی را باز نمودهاید؟ گفتند: ای ابو عبدالرحمن! بخدا که ما جز خیر قصدی دیگر نداریم. فرمود: چه بسا مردمان خواهان خیرند لیکن آنرا در نمییابند! آنحضرت ص فرمودهاند: «مردمانی خواهند بود که قرآن را تلاوت میکنند لیکن از گلوهایشان پیش نمیرود» متفق علیه. آری بخدا! شاید اکثر آنها از شما باشند. سپس برگشت، عمرو بن سلمه/فرمود: بیشتر کسانیکه(بدعت کاران) در این حلقههای ذکر اختراع شده مییافتند، در روز نهروان با خوارج یکجا علیه ما میجنگیدند.
* امام شاطبی/در کتاب اعتصام سخن امام مالک/را چنین نقل نموده: {کسیکه در اسلام بدعتی را ایجاد نموده و آنرا کار نیک بپندارد گویا وی ادعا نموده که پیامبر ص در رسالت خویش خیانت نمودهاند، زیرا خداوند أ میفرماید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾[المائدة: ۳]. «امروز دین شما را برایتان کامل گردانیدم». پس چیزی که در آن روز از دین نبود، امروز نیز از دین نیست».
* شیخ الاسلام ابن تیمیه/میفرماید: «اساس عبادات، بر قانون الهی و پیروی از آن گذاشته شده، نه بر هوا و هوس و اختراع، زیرا اسلام برای همیشه بر این دو اصل مهم پایدار است» با وجود آنچه ذکر شد متأسفانه برخی از مردمان در قرنهای گذشته اموری را اختراع نموده و به دین منسوب نموده و بهسوی آن دعوت نمودند که وجدان و ضمیر انسان مؤمن را تکان میدهد، و برخی دیگر از بیخردان و ساده اندیشان دنبال آنها رفته و بدعتها را ثواب و عمل نیک پنداشتند، در حالیکه کسانیکه همچو مزخرفات و اختراعات را ایجاد نمودند هدفشان فاسد ساختن عقاید مردم بیخبر، و مشتبهه ساختن آنها در امور دین بوده است. این حقیقت را هرکس میتواند از لابلای بحث و مطالعه در کتابهای تاریخ دریافته و ببیند که، با گذشت زمان بدعتها و نوآوریها در دین هر چه بیشتر رونق و افزایش یافته و خطر آن بر عقیدۀ صاف و ناب اهل سنت تأثیر ناگوار گذاشته است، و بسا مردمان به آن ایمان آورده و از راه راست بسوی گمراهی و کفر و شرک لغزیدهاند، و در نتیجۀ پیشرفت و انتشار بدعت و نوآوریها در دین، گروهها و فرقههای گوناگونی درمیان امت اسلامی عرض اندام نموده خود را دوستان و فرزندان واقعی اسلام معرفی نمودند! در حالیکه امت اسلامی را نه تنها از هم پاشیدند بلکه فرزندان این امت را به گمراهی کشانده و بلآخره با عقاید کفری و شرکی از دنیا چشم بستند. این دانههای سرطانی در پیکر امت اسلامی از خوارج و شیعه آغاز گردیده سپس فرقههای گوناگونی چون سباییها و اهل کلام یا منطق، و اسماعلیه، سپس از آستین اسماعیلیها فرقههای باطنی مانند قرامطه و حشاشیها و فاطمیها و بهره ییها و آغاخانیها و نصیرییها و درزییها بیرون آمدند، و بلآخره گروههای فاسد دیگر در عصر حاضر مانند قادیانی، بابی و بهایی و کامیلی و رفاعی و خطابی و قادری و جیلانی و تیجانی و شاذلی و دسوقی و غیره فرقههای گمراه به وجود آمدند. حقیقت این گروهها را کسانی میدانند که مراحل نشو و نمای آنها را در طول تاریخ پیگیری نموده و دریافتهاند که چگونه با سرعت در میان مسلمانان منتشر شدهاند، بویژه در میان اقلیتهای اسلامی غرب، و جنوب شرق آسیا. و چه کسانی در پشت سر آنها قرار داشته و آنها را اکمال و تأیید و تشویق مینمایند، حالا به همه واضح گردیده که صلیبیها و صهیونستها و ماسونیها در پشت سر گروههای گمراه و فاسد منسوب به اسلام قرار داشته با تمامی امکانات و بودیجۀ هنگفت از آنها پشتیبانی مینمایند، شما میتوانید این واقعیت را در کشورهای غربی به آسانی دریابید، مثلاً هرگاه انجمن یا اتحادیه اسلامی در یکی از کشورهای اروپایی بخواهد جواز نامۀ بخاطر بنای مسجد را از مقامات ذی صلاح آن کشورها بدست آورند، تا شعایر دینی صحیح و موافق با کتاب و سنت را در آن ادا نمایند، مشکلتراشیها صورت گرفته و موانعی زیادی را بخاطر عدم بنای مسجد ایجاد مینمایند، اما اگر این پیشنهاد را یکی از فرقههای گمراه منسوب به اسلام مانند بهایی و یا قادیانی و غیره تقدیم نمایند، نه تنها جواز نامه بنای مسجد به آنها داده میشود بلکه کمک و همکاری لازم نیز با آنها صورت گرفته و بخاطر حمایت آنها از تجاوز و حملات برخی گروههای صلیبی نژاد پرست و برخی از مسلمانان متعصب اقدامات امنیتی لازم صورت میگیرد، این چیزیست که خودم با چشمم در یکی از کشورهای اروپایی مشاهده نمودم. در این کشورها اگر یکی از نویسندگان منحرف منسوب به اسلام، کتابی را علیه مقدسات اسلامی که در آن دشنام و بدگویی و یا تجاوز بر شخصیت والای پیامبراکرم ص و یا قرآن کریم و ذات پروردگار باشد، بنگارد، آنرا به چندین زبان ترجمه نموده و به چاپ رسانده و در کشورهای مختلف جهان توزیع و پخش مینمایند، و نویسنده مورد تشویق و شادباشی آنها قرار گرفته مدالها و جایزهها را بنامهای مختلف به وی اهدا مینمایند. طوریکه با سلمان رشدی خبیث و ملعون وغیره افراد پست و پلیدی که بنام ادیب و نویسنده معروف شدهاند، صورت گرفت.
در اینجا سوالی خود را مطرح مینماید که چرا صلیبیها و صهیونستها و ماسونیها، فرقههای گمراه و منحرف اسلامی را تقویه و تأیید مینمایند؟ در جواب باید گفت: بعد از آنکه لشکر اسلام در عهد پیامبراکرم ص سپس در عهد خلفای راشدین، ابوبکر صدیق س و عمرفاروق س ، سر زمینهای وسیعی را تحت تصرف خویش در آوردند، بعد از آن خلفای اموی و عباسی نیز راه آنها را پیموده تا آنکه دامنۀ لشکرکشیشان تا سواحل اروپای شمالی و روسیه و چین و شبه قارۀ هندی و جزیرههای اندونیزیا و چندین کشور غربی و وسط قارۀ افریقا انجامید. در این پیشرفتها بزرگترین امپراطوریها و دولتهای بزرگ جهان چون فارس و روم که از بزرگترین امپراطوریهای آن وقت بودند در مقابل لشکر اسلام از پا درافتاده و تار ومار شدند.
صلیبیها درک نمودند که از راه جنگ و زیادی عسکر و لشکر و وسایل جنگی بر مسلمانان پیروز نمیشوند، زیرا یگانه سبب موفقیت امت اسلامی در جنگها و پیشرفت و دست آوردهای پی درپیشان در قوت ایمان و پیروی تام از اوامر و دساتیر قرآن کریم و راه و روش پیامبراکرم ص نهفته است، بناء در امور غیر از جنگ فکر نمودند و نقشههای جدیدی را طرح ریزی نمودند تا بوسیله آن مسلمانان را از قرآن و دینشان که سبب اساسی موفقیت آنهاست، دور نموده فساد و بیبندوباری و مشغولیت به دنیا و لذتهای آن را در میانشان ترویج دهند، به راستی هم آنها در نقشههایشان موفق شدند و در قرنهای اول اسلام به عملی نمودن آن آغاز نمودند، آنها نخست شعار- تفرقه بینداز و حکومت کن- را تنفیذ نمودند و در اندلس که امروز بنام اسپانیه معروف است آغاز به متزلزل ساختن حکومت نمودند، تا بالآخره دولت اندلس به سبب تفرقه و اختلافات ذات البینی مسلمانان، ضعیف گردیده و آیت کریمه در مورد آنها صدق کرد. خداوند أ میفرماید: ﴿وَلَا تَنَٰزَعُواْ فَتَفۡشَلُواْ وَتَذۡهَبَ رِيحُكُمۡ﴾[الأنفال: ۴۶]. «و با یکدیگر نزاع نکنید که در این صورت بزدل میشوید و شأن و شوکت تان برباد میرود».
عین چیز در اندلس بر مسلمانان واقع گردید، صلیبیها توانستند تخم نفاق را در میان دولت مردان کشور اندلس پاشیده و آنها را از هم جدا ساخته و به کشورهای کوچک مستقل و ضعیف مبدل سازند، و بلآخره جنگها و درگیریهای خونین میان این ایالتهای خود مختار درگرفت که به سبب آن هزاران هزار مسلمان جانشان را از دست دادند. سپس صلیبیها هر امارت را یکی پی دیگر در کام خویش فرو برده زنان و اطفال و مردان آنها را از تیغ شمشیر بیرون آوردند، و کسانیکه نجات یافتند راه فرار را بسوی ساحل شمالی افریقا پیش گرفتند که امروز بنام کشورهای المغرب و الجزایر معروفاند. بعد از سقوط اندلس، مسلمانان از اختلاف و تفرقۀ که بسبب آن زیباترین سر زمین اسلامی را که بهشت روی زمین مینامیدند اظهار ندامت نموده و خاطرات شیرین آن در دلهایشان باقی ماند و این سر زمین زیبا و خلاب را فردوس مفقود نامیدند، و با تأسف تا امروز هم مفقود است لیکن هنوز هم از آن درس عبرت نگرفته اختلاف و تفرقه ما را پارچه پارچه ساخته و فرزندان این امت را با نامهای بیجا و بیمورد از هم دور ساخته است، دشمن ما را آنقدر از همدیگر دور نموده و ضعیف ساخته که در مقابل حقیرترین مردم روی زمین هیبت و شوکت خویش را از دست دادهایم. و فرمودۀ پیامبر خدا ص در مورد ما صدق نموده طوریکه فرمودهاند: «نزدیک است که امتها از هر سو بر شما هجوم آورند چنانکه خورندگان بر کاسۀ غذا جمع شوند، گفته شد ای رسول خدا ص ! آیا از کمی ما در آن روز بر ما هجوم میآورند؟ فرمودند: نه لیکن شما مانند خس و خار سیلاب خواهید بود، و خداوند أ وهن را بر دلهای تان میگذارد، و ترس و هیبت شما را از دلهای دشمنانتان بیرون میراند. پرسیده شد: ای رسول خدا وهن چیست؟ فرمودند: محبت با دنیا و ترس از مرگ» سنن ابی داود و مسند احمد.
آری! حالت مسلمانان امروزی همینطور است که به سبب تفرقه و اختلاف و عشق و محبتشان با دنیا و تکیه به آرامی و آسایش آن، امتهای کفر و شرک و الحاد بر ما هجوم آوردهاند، یهود با وجود آنکه کم هستند لیکن با جرأت و شجاعت بر ملتهای مسلمان و مقدساتشان تاخت و تاز دارند و همه روزه با کلمات زشت ملت اسلام را توهین و تهدید نموده وعدۀ شکنجه و تجاوز بیشتر را میدهند، اما ما مسلمانان دست بسته بسوی آنها نگاه کرده و هیچگونه عکس العملی از خود نشان نمیدهیم. چرا؟ بخاطری که دنیا را دوست داریم، راحت و آسایش زندگی را بر آخرت ترجیح میدهیم، از هر چیز میگذاریم لیکن از راحت و ناز و نعمت دنیا دست بردار نیستیم، به همین سبب گناه و نافرمانی خداوند أ و رسول الله ص در جوامع ما منتشر شده و بسیاری از ما مسلمانان میان حرام و حلال، نیکی و بدی، منکر و معروف، بدعت و سنت، کفر و اسلام فرق کرده نمیتوانیم، نمازها را ضایع نموده با بانکهای که با سود تعامل دارند معامله میکنیم، به این ترتیب علیه خدا و رسول اعلان جنگ نمودیم، زکات را نمیپردازیم، در مقابل اموریکه خلاف حیا و شرع است بیتفاوت هستیم. حرمتهای خداوند را در خانهها و راهها پایمال نموده دیش و انترنت را که مملو از رزایل و بد اخلاقیهاست در خانههای خویش جاداده و خود را انسان مترقی و روشن فکر تلقی نمودیم، در حالیکه در حقیقت همه از عمل شیطان و در خدمت و نفع ابلیس ملعون تمام میشود. کانالهای مبتذل و پر از بیبندو باری را در خدمت فرزندان خویش که در واقع امانتی از سوی خدا بما سپرده شدهاند قرار داده ایم، و نا آگاهانه در خدمت شیطان قرار گرفته و به دوران جاهلیت برمی گردیم. هرگاه در تفرقه و اختلافی که امروز مسلمانان به آن دچاراند که به دولتهای کوچک و ضعیف تقسیم گردیدهاند نگاه کنیم، عین حالت اندلس از دست رفته بما نیز رخ داده است، زیرا دسیسه و نقشههای شوم دشمن توانست خلافت عثمانی را که چندین قرن بر جهان حکومت میکرد از پا در آورده و سرنگون سازد، و مسلمانان را به کشورهای خورد و کوچک مبدل نموده اختلافات را میانشان ایجاد نمایند. امروز مسلمانان بر یک رأی و نظر متفق نمیشوند و هر یکی بطور مستقل سیاست خاصی را در پیش گرفته و قوانین وضعی را که دشمنان اسلام قرار گذاشته بودند، عملی مینمایند. دشمنان اسلام همان دشمنان دیرینۀاند که از آغاز حکومت اسلامی به دسیسه سازی و طرح نقشههای خصمانه دست بکار بودهاند و تا امروز دوام دارد که عبارت از صلیبیها و صهیونیستها و ماسونیهااند. پس آیا وقت آن فرا نرسیده که از گذشتهها درس عبرت گرفته و قبل از اینکه فرصت از دست رود بیدار شویم؟ آیا وقت آن نرسیده که به ریسمان محکم خداوند أ که عبارت از قرآن کریم است چنگ زده و فرمودۀ خداوند أ را عملی نماییم؟ طوریکه میفرماید: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْ﴾[آل عمران: ۱۰۳].«و همگی به حبل الله (عهد خدا یا دین وی، یا قرآن یا اسلام) چنگ زنید و پراگنده نشوید».
و به قرآن و سنت پیامبراکرم ص برگردیم؟ طوریکه امام شافعی/فرموده است: «آخر این امت اصلاح نمیگردد مگر به آن چیزیکه نخست آن اصلاح گردیده بود».
بعد از این گذر کوتاه به اسباب تفرقه و اختلاف، و ضعف و ناتوانی مسلمانان در مقابل دشمن، از موضوع اصلی خویش دور نمیرویم، با آنکه موضوع ما که عبارت از ظهور خرافات و بدعتها و فرقههای گمراه در میان امت اسلامی است ارتباط مستقیم با مسایل فوق دارد. زیرا صلیبیها در دو قرن اخیر با چابکی و نشاط بخاطر تضعیف و فاسد ساختن دین اسلام مستشرقین را به طور منظم به کشورهای مختلف اسلامی بویژه جزیرۀ عرب گسیل نمودند. وظیفۀ مستشرقین این بود که با لباس اسلام در عمق جوامع اسلامی و تودههای مختلف آن داخل گردیده اسلام را با دقت مطالعه و بررسی نموده و از چگونگی تعالیم دین اسلامی در هر جامعه بطور مستقل آگاه شوند، همچنان سعی و تلاش میورزیدند تا اموری را دریافته و بیاموزند که در ظاهر متناقض و متشابه به نظر میخورد، تا بوسیلۀ آن به فتنه انگیزی و گمراه ساختن مردم از دین، و پوشانیدن حقیقت بر مردمان بیخبر، و زهر پاشی آغاز نمایند. آنها در پی آیات متشابهات و بعضی احکام منسوخ شده رفته و میخواستند قرآن را نیز مانند کتابهای تحریف شدۀ خودشان، دستخوش تحریف و تبدیل و تغیر نمایند. لیکن نمیدانند که خداوند أ در کمین است و از قرآن کریم تا روز قیامت حمایت نموده و دسایس دشمن را برملا میسازد، طوریکه فرموده است: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِ﴾[آل عمران: ۷].«اوست کسی که کتاب(قرآن) را بر تو نازل کرد که بخشی از آن آیات محکم است(واضح و روشن است که احتمال بیش از یک وجه تفسیری را ندارد) آنها امالکتاباند. و بخش دیگر متشابهات است (امکان تاویل در معنای آن وجود دارد) اما آنانی که در دلهایشان انحراف از حق است برای فتنه جویی و در طلب تأویل آن، از متشابه آن پیروی میکنند».
همچنان مستشرقان تلاش ورزیدند تا مسلمانان را در مورد احادیث مشکوک ساخته دروازۀ مجادله و مناقشه را باز نمایند، و از سوی دیگر میان علما و دانشمندان در بارۀ احادیث احاد و متواتر اختلاف صورت گرفته و دامنۀ آن در امور اعتقادی نیز وسعت یابد. متأسفانه برخی از مستشرقان در نقشه و برنامههای خود کامیاب شده اهداف پلیدشان را تا حد زیادی محقق و عملی نمودند. برخی از آنها به اسلام تظاهر نموده در میان قبایل و شهرنشینان داخل گردیده و خود را مسلمان واقعی معرفی نمودند، آنها مفکورههای گمراه کنندۀ خویش را بنام غیرت اسلامی در میان مردم پخش نمودند و وقتیکه وظیفۀشان به پایان رسید دوباره به کشورهایشان برگشتند و از آنچه که به آن دعوت میکردند ترک نموده و به اصل خود برگشتند. بعضی از آنها اسلام را مطالعه نموده و لسان عربی و قرآن را به صورت درست آموختند و واقعاً اسلام را از ته دل پذیرفته و ایمان آوردند زیرا خداوند أ خیر و هدایت آنها را اراده نموده بود، و به اذن و اراده خداوند أ از اهداف ناپاک و شوم شان، به راه راست هدایت شدند. آنها بخاطر زهرپاشی در میان امت اسلامی فرستاده شده بودند، لیکن بر خلاف میل سرداران شان، علیه خود آنها به مقابله و مبارزه پرداخته و به دین حقیقی گردن نهادند، دینی که خداوند أ تا روز قیامت آنرا به بندگان برگزیده است. طوریکه میفرماید: ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ﴾[آل عمران: ۱۹]. «در حقیقت دین- مقبول و پذیرفته شده- نزد خداوند همان اسلام است».
در این قسمت به طور نمونه دو مستشرق معروف را به شما معرفی مینماییم زیرا معرفی همۀ آنها مسئله را طولانی میسازد:
۱- (سانت جون فیلپی) این مرد مستشرق برطانوی است که از صدق دل به اسلام گرائید و نام خود را به عبدالله فیلپی مبدل نمود، وی در سفرهای خود وارد جزیرۀ عرب شده از منطقۀ ربع خالی ریگستانی عبور نمود، وی اولین کسی بود که نوشتههای قوم ثمود را در مداین صالح ÷ که بر سنگها حک شده بود کشف نمود، وی در بارۀ سفرها و مشاهدات خود در منطقۀ جزیره عرب، کتابهای تألیف نموده است.
۲- (توماس لورانس) این مرد مستشرق خبیث، بحیث ضابط نظامی در اردوی برطانیه ایفای وظیفه مینمود، وی به دستور مخابرات برطانیه بحیث مستشرق وارد سرزمین جزیره عرب گردید و به اسلام تظاهر نموده لباسهای محلی عربهای بادیه نشین را به تن مینمود، وی چندین نقش مهمی سیاسی خطرناکی را در شورشها و قیام مردم علیه اتراک بازی نمود، وی توانست مردم اشراف را که مناطق شام و حجاز را در تصرف خود داشتند علیه دولت مرکزی ترکها که رمز خلافت اسلامی بود تحریک نماید. وی در تاریخ بنام (لورانس عرب) معروف است، لیکن به اسلام مشرف نشد.
تلاشهای پیگیر صلیبیها و صهیونستها بمنظور سرنگونی اسلام از نخستین روزگار اسلام تا امروز با اشکال و انواع مختلف دوام دارد. دشمنان اسلام توانستند شخصیتهای مسلمان نما را در میان امت اسلامی شهرت داده افکار و عقاید فاسد و نو پیدا را ترویج دهند. طوریکه قبلاً متذکر شدیم که فرقههای گمراه اسلامی از جمله تصوف از آستین بدعت بیرون آمده اعمال و عقاید کفر آمیز و شرکی و الحادیی را در میان مردم منتشر ساختند که نه پیامبراکرم ص و نه یاران ایشان آنرا انجام دادهاند. بلکه از سوی شیطان به آنها الهام صورت گرفته و اعمالشان را در نظرشان خوب و زیبا جلوه داد، و شیطان برای همیشه همنشین و همراز آنها شد.
خطرناکترین بدعتی را که اهل تصوف ایجاد نموده و بوسیلۀ آن جنگ بر ضد خداوند أ و رسول وی ص را آغاز نمودند، عقیدۀ اتحاد و وحدت الوجود است که ذیلاً آنرا بطور مختصر بیان مینماییم:
۱- عقیدۀ کفری اتحاد: عقیدۀ اتحاد اینست که خداوند أ با ذات بزرگ خود، در جسم یکی از مخلوقات خود که آنرا برمی گزیند یکجا و متحد شده سپس با همان مخلوق که به خدا مبدل شده در روی زمین گشت و گذار نموده و با مردم نشست و برخاست مینماید، قابل تذکر است که این عقیدۀ فاسد و کفری و الحادی ایجاب میکند که خداوند با همان جسمی که در آن داخل گردیده به بیت الخلا رفته و قضای حاجت میکند!!! هلاک باد ملحدان! خداوند را با چه بدی وصف میکنند. خداوندا! پاک و منزه و بزرگ و ارجمند هستی از آنچه ترا وصف کردهاند، و ترا چنان که حق و سزاوار عظمت توست تعظیم نکردند و حال آنکه روز قیامت زمینهای هفتگانه همه یکجا در قبضۀ توست و آسمانها در پیچیده به دست تو خواهد بود و تو منزه و برتری از آنچه با تو شریک میگردانند.
اولین کسیکه این عقیده فاسد و پلید را اختراع نمود مرد صوفی مزخرف ملعون بنام حلاج بود، وی میگوید: «آنکه نفس را بر طاعت اصلاح و پرورش داده و بر ترک لذتها و شهوات صبر نمود، به مقام مردمان مقرب به خداوند میرسد، وی همواره به این خصلت خود را آراسته نموده و مراتب وی بلند میرود تا آنکه از درجۀ بشر بودن هم بلند رفته و در وی روح الهی داخل میگردد، طوریکه در عیسی بن مریم ÷ داخل گردید، وقتیکه به چنین مرتبه رسد، هر چه به اراده و خواست وی صورت میگیرد و همه اعمال وی عین عمل خداوند أ خواهد بود». پاک است خداوند أ از آنچه وصف کردهاند و از آنچه ادعا نموده و بر اوتعالی بهتان بزرگ بستهاند. همچنان یکی از پیروان گمراه حلاج در یکی از مقالههای خود وی را چنین وصف نموده است: «ای صاحب لذتها! و ای انتها و پایان همه شهوتها! گواهی میدهیم که تو خود را در هر زمانی به صورتی در میآوری و در زمان ما خود را به صورت حسین بن منصور ظاهر ساختهای، ما به تو پناه برده و از تو امان میخواهیم، و ای دانندۀ همه غیبها امید رحمت ترا داریم».
خوانندۀ عزیز! دقت نمائید که کفر و الحاد آنها بالاتر از ملحدان و کمونیستها و زندیقها و مجوسیها و گاو پرستان است، بویژه وقتی ابیات شعری را که به شیخ عبدالقادر جیلانی منسوب نمودهاند بخوانید، درمی یابید که اهل تصوف به کدام مرحلۀ شرک و کفر رسیدهاند:
آرامگاهم خانۀ خداست هرکه او را زیارت کند با شتاب روی آورده و عزت و ارجمندی را صاحب شود امرم چون امر خداست وقتی بگویم شو میشود هر چند به امر خداست ولی با قدرتم حکم میکنم مشاهده کردم هر آنچه بر سر آسمانهاست اینچنین هست عرش و کرسی در میان قبضهام طلوع خورشید در افق سپس غروب آو گوشههای زمین خدا در حال قدم زدنم هرگونه خواهم، به راحت چو بازیچۀ دگرگونش سازم در یک پلک زدن همه را باهم میچرخانم از ما توسل بجو در هر سختی و شدت به دادت رسم، در هر چیزی با شدت و همت مریدم اگر در شرق باشد یا در غرب به هر جا رود بازهم مریدم مریدم اگر را زنهانمر ابرکو هیبیند ازمبرزمینهمو ار خواهد شد ودر ریفر و خوا همرید انسنگد لانند، هرکر دو هر چه بسرایند انجام دهند هرچه بخواهند، چونکه نامم لندستاگررازنهانمرابرشعلۀ آتش بیندازم آتش از عظمت سلطانم خموش خواهد شد.
۲- عقیدۀ کفری وحدت الوجود: الله أ و پیامبراکرم ص ما را از سوال و تفکر در مورد ذات و کیفیت اوتعالی منع نمودهاند. لیکن زندیقان ملحد، با آنکه ادعای ایمان به قرآن کریم و آیات آن را دارند، ولی بازهم آنرا به طریقۀ خودشان و مطابق هوا و هوس خویش تفسیر مینمایند، خداوند أ دروازۀ مجادله و مناقشه در مورد ذات خود را مسدود نموده و از تشبیه و تخیل در مورد خود، که عقل انسانی هرگز به آن پی برده نمیتواند منع نموده است، خداوند أ در این آیت همه راههای بحث و مناقشه در مورد ذات خویش را مسدود نموده میفرماید: ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡبَصِيرُ﴾[الشورى: ۱۱]. «چیزی مانند او نیست و اوست شنوای بینا».
لیکن بازهم سردمداران تصوف امثال حلاج و ابن فارض وابن سبعین و ابن عربی و غیره کسانیکه از راه و روش شیعه الهام گرفتهاند، عقیدۀ وحدت الوجودی را که همسان ملحدان، مانند سارتر و فروید است اختراع نمودند. آنها به این باورند که خداوند أ در هر مخلوقی از این کون اعم از جمادات و حیوانات و پرندگان و خزندگان و انسان و جن و آب و هوا و ماهی و بحرها وکوهها و درختان و ریگ و خاک وجود دارد و به آیت ذیل استدلال نمودند: ﴿وَهُوَ مَعَكُمۡ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ﴾[الحديد: ۴]. «و او با شماست هرجاکه باشید».
و به فرمودۀ خداوند: ﴿وَيَعۡلَمُ مَا فِي ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۚ وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعۡلَمُهَا وَلَا حَبَّةٖ فِي ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبٖ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ﴾[الأنعام: ۵۹].«و آنچه را در خشکی و دریاست میداند و هیچ برگی فرو نمیافتد مگر این که آن را میداند و هیچ دانۀ در تاریکیهای زمین و هیچ تر و خشکی نیست مگر این که در کتابی روشن ثبت است».
آنها این آیت را که به علم وسیع خداوند أ دلالت دارد به نفع عقیدۀ باطل خویش تفسیر نموده و میگویند: خداوند أ با هر ذرۀ از ذرات این کون یکجا است!!! نفرین خداوند بر مخترعان این عقیدۀ باطل باد، زیرا به عقیدۀ آنها خداوند أ در نجاسات و پلیدیها نیز موجود است!! در حالیکه آیات فوق بطور واضح و روشن به ما میآموزد که خداوند تعالی با قدرت و سلطه و علم خویش در هر جایی با ماست، و هر چیزی را که خداوند أ بخواهد انجام میدهد، اوتعالی بر عرش استوا یافته چنان که سزاوار جناب اوست و همه چیز بسوی اوتعالی بالا میرود اعم از فرشتگان، ارواح، بندگان، دعاها بخارهای متصاعد و همه چیز. چنانکه اوتعالی فرموده است: ﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ يَرۡفَعُهُ﴾[فاطر: ۱۰]. «سخنان پاکیزه بهسوی اوتعالی بالا میرود و عمل صالح - سخنان پاکیزه را- بالا میبرد».
و طوریکه در حدیث شریف آمده است: «عمل شب قبل از عمل روز، و عمل روز قبل از عمل شب، بهسوی خداوند أ بالا برده میشود» الابانه از ابن بطه. پس خداوندأ پاک و منزه است از آنچه که ملحدان و زندیقان اوتعالی را وصف مینمایند. ما در بخش(خداوند کیست) نیز به برخی از مثالهای قدرت و عظمت الهی و صفات حمیدۀ اوتعالی اشاره نمودیم و میتوانید به آن مراجعه نمائید.
دیگری بنام عبدالکریم بن ابراهیم جیلانی که در سال ۸۳۰ هـ وفات یافته و به جیلی معروف است نیز شعری را در وصف عقیدۀ وحدت الوجود سرائیده که به ذکر یک بیت آن اکتفا مینماییم وی میگوید:
نیست خلقت بتان مگر مانند پاره یخی
و تو در آن همچو آبی ذوب شدهای
این زندیق نه تنها به وحدت الوجود معتقد بود بلکه به وحدت ادیان نیز اعتقاد داشت طوریکه گفته است:
جانم را به جانان سپردم
و نتوان از فرمان دوست سر کشیدن
گاهی مرا در مساجد بینی راکع
و گاهی در کلیسا با ناز و نعمت
اگر در حکم شریعت گنهکارم
لیکن فرمان برم در عالم حقیقت
به این ترتیب روزهای سیاه سردمداران تصوف گذشت و نوبت به متصوفین عصر حاضر رسید که امت اسلامی به شر و فساد آنها مبتلا گردید،آنها نظریۀ وحدت الوجود را کنار گذاشتند زیرا علمای ربانی و مخلص در مقابل کفریات و مزخرفات آنها ایستادگی نمودند و در هرگوشه و کنار آنها را رسوا و شرمسار ساخته و بر اقوال باطل و بیاساسشان رد نمودند سپس اینان افکار و روشهای جدیدی را در پیش گرفته و مسئلۀ اتحاد و حلول خداوند در مخلوقات را اختراع، و این روش جدید آنها اینست که پیروان جاهل و بیخرد خود را به برپا نمودن جشنهای میلاد و توسل به قبرهای مردگان که به گمان آنها اولیا و صالحاناند، دستور دادند. این فتنه و بدعت و گمراهی جدید بطور چشمگیر و خطرناک در گوشه و کنار جهان اسلام پخش و نشر شده و از رنگ و رونق عجیب و غریبی بر خوردار گردیده و شور و غوغایی آنها هوش و عقل پیروان جاهل، و مردمان بیخبر را به خود جلب نموده است، زیرا شیطان اعمال آنان را در انظار مردم خوب و زیبا جلوه داده است.
در واقع پیشوایان تصوف امروزی که مردمان ساده و بیخرد را فریب داده و افکار باطل و گمراه کنندۀ خود را در مغزهایشان تزریق نمودهاند، هدفی جز بهره برداری مادی و سوء استفاده از پیروان بیخرد و ساده خود ندارند. ما نمونههای از روشهای فریبکارانۀ آنها را در صفحات بعدی خدمت تان به عرض خواهیم رساند که از لابلای آن ثابت خواهد شد که آنها با حیله و فریب چگونه مردمان ساده را در دام خود گرفته از آنها استفادۀ مادی مینمایند.
پیامبراکرم ص میفرمایند: «اسلام بیکس و تنها آغاز یافت و مانند نخستین روزگار خود، بیکس و تنها برخواهد گشت، پس خوشا به حال مردمان بیکس و تنها. گفته شد: چه کسانی تنها و بیکسند؟ فرمودند: کسانیکه سنت مرا زنده میسازند بعد از آنکه مردم آنرا فاسد نمودهاند» صحیح مسلم و سنن ترمذی. و در حدیث دیگر آنحضرت ص فرمودند: «کسیکه در آن (مدینه) بدعتی را ایجاد کند و یا بدعتکاری را جاه دهد پس لعنت خدا و فرشتگان و همۀ مردم بر وی باد» صحیح بخاری.
احادیث فوق همانند آفتاب روشن و آشکار است که نیاز به تأویل و یا تفسیر ندارد. مسلمانان صدر اسلام کلمۀ بنام صوفی و متصوف را نمیشناختند، همچنان طرق تصوف که امروز معروف است در زمان جاهلیت قبل از اسلام هم موجود نبود. و در ادب عربی قدیم، نه در شعر و نه در نثر آن، حتی یک اشارۀ هم به کلمۀ تصوف نشده است. این مفکورۀ سرطان صفت بعدها در نیمۀ قرن دوم هجری در میان مسلمانان بویژه مناطق عرب زبان ایجاد شد، دانشمندان و باستان شناسان اظهار نظر نمودهاند که اساس و ریشۀ تعالیم تصوف نه از سیر و سلوک پیامبراکرم ص و نه از سیر و سلوک یاران بزرگوار و نیکوکار ایشان که آفریدههای برگزیدۀ خداوند بودند، سر چشمه میگیرد، بلکه افکارشان از رهبانیت مسیحی و برهمایی هندی و پارسایی یهودی و زهد بودایی و مفکوره اغریقی یونان گرفته شده است که در عهد دولت عباسی ظاهر گردید و در عهد فاطمیها در مصر از رنگ و رونق ویژۀ برخوردار گردید. مگر با تأسف شدید حتی یک عالم از علمای مصر تا بحال دیده نشده که در مقابل شرکیات و مزخرفاتی که در مقابل آرامگاههای اشخاص صورت میگیرد ایستادگی نماید. از سوی دیگر بعد از آنکه مطابع و چاپ خانه در مصر و لبنان تأسیس گردید فرصتی خوبی برای پیشوایان تصوف دست داد که توانستند کتابهای را در بارۀ مذهب باطل خویش به چاپ رسانند و هزاران مردم بیخبر را به بیپروایی در امور دین و ترک فرایض تشویق و ترغیب نموده و آنها را به بدعتکاری و خواندن وردهای شرکی دستور دهند. همچو اعمال نا مشروع و مخالف با روش پیامبراکرم ص، پستترین حیلۀ شیطانی بود که برخی از بندگان خدا را مسخره نموده، و در جنگ بر ضد خداوند و پیامبرش از آنان کارگرفت و بلآخره مردمانی بسیار را در منکرات و مهلکات گرفتار نمود. خداوند أ میفرماید: ﴿أَمۡ لَهُمۡ شُرَكَٰٓؤُاْ شَرَعُواْ لَهُم مِّنَ ٱلدِّينِ مَا لَمۡ يَأۡذَنۢ بِهِ ٱللَّهُ﴾[الشورى: ۲۱]. «یا مگر برای آنان شریکانی است که برایشان آنچه را خداوند بدان اجازه نداده، از دین مقرر کردهاند».
کتابهای تصوف مملو از خرافات و سخنان باطل و بیهوده بوده بسیاری احادیث ضعیف و ساختگی را در آن ذکر نمودهاند. همچنان سخنان آنها در این کتابها همه بیهوده و بیاساس و محال و خیالی و دروغ محض و دور از حقیقت است که انسان عاقل و باخرد هیچگاه آنرا نمیپذیرد. با تأسف آنها عواقب ناگوار این تألیفات پر از شرک و کفر و خرافات را نادیده گرفتهاند وصرف بخاطر غالب شدن بر خصم از هیچ وسیلۀ دریغ نورزیدهاند، و اینرا مدنظر نگرفتهاند که چه بسا مردمان به سبب آن گمراه شده و در خدمت شیطان قرار گرفتهاند و علیه خدا و رسول وی اعلان جنگ نمودهاند، بدون شک ضرر و زیان کتابهای تصوف بیشتر از دسایس و نقشههای خطرناک یهود و نصارا علیه اسلام است. خداوند أ میفرماید: ﴿لِيَحۡمِلُوٓاْ أَوۡزَارَهُمۡ كَامِلَةٗ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَمِنۡ أَوۡزَارِ ٱلَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيۡرِ عِلۡمٍۗ أَلَا سَآءَ مَا يَزِرُونَ٢٥﴾[النحل: ۲۵]. «تا روز قیامت باز گناهان خود را تمام بردارند و نیز بخشی از بار گناهان کسانی را که آنان را گمراه میکنند از روی نادانی. آگاه باشید، چه بد باری را بدوش میکشند».
همچو عقاید فاسد بر دلهای بسیاریی از مردمان عوام مسلط گردیده که تغیر دادن آن کاریست دشوار. من بطور نمونه حکایتی را به عرضتان میرسانم که با خودم صورت گرفته است: در دهه هفتاد قرن بیست چندین بار به مصر سفر نمودم، مقر اقامتم شهر اسکندریۀ مصر بود و طبق معمول اول در میدان هوایی قاهره پایین شدم. و از آنجا برای رسیدن به شهر اسکندریه سه راه وجود داشت، یکی بوسیلۀ ریل از میدان رمسیس که استیشن ریل در آنجا قرار دارد میتوان بسوی اسکندریه رفت، دوم بوسیلۀ موتر از راههای زراعتی سرسبز، سوم از راه دشت که در طول راه نه درختی وجود دارد و نه آبی. طبعاً راه صحرایی خسته کن بوده و بر راننده نیز خواب غالب میشود، زیرا عدم وجود مناظر زیبای متنوع انسان را خسته میسازد، اما راه زراعتی تا وقتیکه به اسکندریه میرسید با مناظر زیبا و خلاب و زمینهای زراعتی که در دو طرف سرک وجود دارد و با جویبارهای که از رود نیل جدا میشوند برخورده و احساس خستگی نمیکنبد. در امتداد این راه آرامگاه و مسجدی معروف بنام سید احمد بدوی در شهر طنطا وجود دارد. این قبر در نزد مردم عوام مصر از جایگاه ارجمندی برخوردار بوده و به گفته خود آنها، قبر یکی از اولیای صوفیست. مردمان بیخرد و نادان به این قبر آمده و آنرا لمس و مسح مینمایند و خواهان گشایش مشاکل از وی شده با خاک و سنگ قبر تبرک میجویند. حتی گاو و گوسفندان را در پای وی ذبح میکنند. آنها همه ساله سالگرۀ ولادت وی را جشن گرفته از هرگوشه و کنار مصر مردمان بیخرد و احمق گرد آن جمع شده، انواع کفریات و شرکیات و بدعتها را انجام میدهند. و گمان دارند که خداوند أ در این مقام دعایشان را قبول نموده و جیفۀ مرده و استخوانهای پوسیدۀ او، میان آنها و خداوند أ واسطه و وسیله قرار میگیرد!!
خودم همیشه در سفرهایم بسوی اسکندریه بوسیلۀ ریل سفر مینمودم زیرا در دو طرف خط ریل زمینهای زراعتی میبود و گاهی هم از کنارههای رود نیل میگذشتیم. همچنان دهقانانی که مصروف کار در زمینهایشان بودند توجه مرا بخود جلب مینمودند، از سوی دیگر ریل را بر موتر ترجیح میدادم زیرا اکثرا بیپروایی رانندهگان، سبب حوادث دلخراش ترافیکی میشود.
در یکی از سفرهایم هنگامیکه از ترمینال فرودگاه قاهره بیرون آمدم، طبق معمول خواستم موتر تاکسی به کرایه گرفته و بسوی استیشن ریل بروم. یکی از تاکسیها را ایستاد کرده و سوار آن شدم، طوریکه عادت راننده ان تاکسیها در همه جاست، راننده از من پرسید: چرا به استیشن ریل میروید؟ گفتم: میخواهم به اسکندریه بروم و خوش دارم با ریل سفر نمایم، گفت: آیا در این ناوقتی و ازدحام، چوکی مناسبی بدست آورده میتوانید؟ میترسم شاید ساعتها انتظار بمانی؛ زیرا تکت را قبلاً ریزرف نکردهاید! گفتم: من همیشه به همچو حالت مواجه میشوم لیکن کارم راه میافتد و خود را به شکلی از اشکال به اسکندریه میرسانم. راننده گفت: چه میشود این بار با موتر من بسوی اسکندریه رفته و ریل را کنار بگذاریم؟ دیدم که این مرد تصمیم قطعی دارد و حریص است که از من استفاده نموده و مرا با موترش رأسا به اسکندریه برساند. من هم وی را ناامید نساخته با وی موافقه نمودم تا با موتر بسوی اسکندریه برویم. هنگامیکه موافقه مرا بدست آورد پرسید: آیا از راه زراعتی و باغ و بستان برویم یا از راه صحرایی؟ گفتم از راه باغها و مناطق سرسبز. راننده گفت: اختیاری خوبی کردی، زیرا در ضمن راه از جوار آرامگاه مولا و سرورمان سید بدوی نیز میگذریم و از برکات وی مستفید شده راه را به آسانی طی مینماییم. با شنیدن این عبارات لرزه بجانم افتید و با خود گفتم اگر سخن وی را قبول کنم به این معناست که عقیدۀ فاسد وی را تأیید نمودهام، و مرا هم در شرکیات شریک خواهد ساخت. سپس با نظرهای تند بسویش نگاه کرده گفتم: اگر راه زراعتی را در پیش گرفتهای، پس خواهشمندم از راه صحرایی رفته و مرا از برکات سردار و سرورت معاف نما، سخنم به پایان نرسیده بود که ناگهان سرم بر شیشۀ مقابل اصابت کرد، چون راننده احمق با شنیدن سخنانم مثل اینکه سنگ آسمانی بر وی فرود آمده باشد و یا مثل اینکه سخنانم مرا از دایره اسلام بیرون کرده است، پای خود را بر برکهای موتر گذاشته و دفعتاً موتر را توقف داد، خداوند را شکر کردم که اگر موترهای دیگر در عقب ما وجود میداشت چه حالتی رخ میداد؟! راننده موتر را در کنار سرک توقف داد و بکسهای سفرم را از موتر بیرون آورده و بر پیاده رو گذاشت، حالت هیجانی وی مرا نیز هراسان ساخت، زیرا گمان کردم که حالا نوبت من است و شاید دست به گریبانم انداخته و مرا از چوکی موتر بیرون آورده و چند ضربۀ هم بر چهرهامحواله خواهد کرد. و شاید رانندگان موترهای دیگر و رکاب نیز گرد ما جمع خواهند شد، و چه رسوایی ببار خواهد آمد. لیکن لطف خداوند أ بود که وی دروازۀ پهلویم را باز کرد و گفت: فوراً از موتر پیاده شو] تا سبب نازل شدن بلایی بروی نشوم زیرا از قدر و منزلت سرور و سردارشان کاستم!!- طبعاً وضع راننده را بسیار وخیم دیدم بناءً نخواستم با وی در مسأله مجادله و مناقشه نمایم زیرا با چند کلمۀ ساده اینقدر به جوش و خروش آمد اگر در عمق موضوع داخل گردم شاید وضع بدتر خواهد شد، برایش گفتم: ای مرد چگونه مرا از موتر پیاده نموده و بکسهای سنگینم را در منطقۀ خالی از خانه و آبادی میگذاری؟ اقلاً مرا تا منطقۀ آبادی برسان تا قادر به دریافت موتر و یا هر وسیله دیگر شوم. گفت: من حاضر نیستم که حتی یک متر هم ترا با خود ببرم، زیرا با همچو سخنان زشت سردار و مولای ما، حضرت بدوی را توهین نمودی. برایش گفتم: حاضرم کرایۀ رساندنم تا منطقۀ آبادی را بپردازم بلکه چند برابر میپردازم. فوراً جواب داده گفت: اگر هزار جنیه هم بپردازی بخدا که یک قدم ترا با خود سوار نمیکنم، ای مرد! هر چه زودتر پایین بیا تا مرا دچار مصایب نکنی. شاید به سبب تو مصیبتی بر من و یا موترم خواهد آمد که به قیمت حیاتم تمام خواهد شد، او برادر بهتر است به خوبی از موتر پیاده شوی در غیر آن وضعیتت خراب خواهد شد. دیدم چارۀ جز طاعت از وی راهی دیگری وجود ندارد، همینقدر کفایت میکند که سرم با اصابت شیشۀ نشکست و این هم جای شکر است. سپس از موتر پیاده شدم و راننده بر فرمان موتر نشست، با وجود آنکه کار وی در حق من غیر عادلانه و غیر منصفانه بود، لیکن باز هم برخورد وی را نادیده گرفته ده جنیه را از کلکین موتر برایش پیش نموده گفتم: کاکای عزیز! خداوند ترا معاف کند این ده جنیه در برابر بیرون آمدنت از ترمینال میدان هوایی، و از دست دادن نوبتت در قطار موترهای تاکسی است پس آنرا بگیر. و پول را بر چوکی پهلوی وی گذاشتم، لیکن با تندی نوت ده جنیهی را گرفته و بر رویم زده و فرمان موتر را دور داده در حالیکه مرا دشنام میداد با تندی برگشت. از این قصه و امثال آن واضح میگردد که تا چه حد و اندازه، تصوف و عقاید باطل این مکتب، تأثیر خطرناک بر مردم گذاشته است. از خداوند میخواهیم تا همه امت اسلامی را به راه راست هدایت نموده و توفیق عطا فرماید تا به کتاب خدا أ و راه و روش پیامبر اکرم ص برگردند.
قصه و حکایات دربارۀ توسل و کمک خواستن از مردگان و لمس و مسح نمودن قبرها در همه کشورهای اسلامی وجود دارد، و اگر بخواهیم در این مورد بحث و مطالعه نماییم شاید چندین جلد کتاب از حکایات آنها پرگردد. لیکن به فضل خداوند در برخی از کشورهای جزیرۀ عربی همچو اعمال شرک آمیز و بدعتها ریشه کن شده و اثری از آن بچشم نمیخورد. من در این جا تلاش دارم تا بطور مختصر به خصوصیتهای این مکتب گمراه روشنی انداخته باهم ببینیم که چگونه مردمان نا آگاه و ساده را در دام خود کشانده و به آنها میآموزند که یگانه وسیله، برای بدست آوردن رضایت و خشنودی خداوند و دخول بهشت، راه تصوف است. در حالیکه واقعیت چیزی دیگری است، این مفکورۀ پلید مردم را به جهنم کشانده و در غضب خداوند گرفتار میکند وآنها را از بهشت محروم میگرداند، مگر کسانیکه توبه کرده و ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند پس خداوند توبۀ آنها را پذیرفته مورد لطف و مرحمت خویش قرار خواهد داد. طوریکه در حدیث شریف آمده است «توبه کار از گناه همچون کسی است که هیچ گناهی ندارد» سنن ابن ماجه.
اهل بدعت مانند اهل تصوف و شیعه به بهانۀ محبت با پیامبر ص و آل بیت شان، با قبرها ملازمت اختیار نموده بر آنها گنبدها و مساجد را بنا کردند، در حالیکه نماز در مسجدیکه در آن قبر وجود داشته باشد صحیح نشده و باطل است. این بدعت کاران با مسح و لمس کردن قبرها و توسل جستن و ناله و زاری در برابر آنها گمان دارند که به خداوند نزدیک میشوند، و نا گفته نماند که همچو بدعتهای شرکی را پیشوایان شیعه و تصوف در کشورهای اسلامی بنا نمودند تا مردم را از حج بیت الله منصرف نموده بسوی خویش جلب نمایند، و آنها را به نامهای اهل بیت نامگذاری نمودند تا باور مردم را حاصل نمایند. در حالیکه تاریخ دانان هم نظرند که یکی از این قبرها نه از علی س است و نه از حسین س و به از زینب و نه از نفیسه، بلکه در واقع قبرهای ساختگی است که خداوند بهتر میداند که آیا در داخل آن استخوانهای انسانی است یا حیوان؟ بهر صورت هدف از همچو اعمال زشت و شرمآور همه بخاطر برگردانیدن ملت اسلامی از خداوند أ و کتاب او و راه و روش پیامبر ص است و در این روند شیطان اعمال آنها را خوب و زیبا جلوه داده آنها را به کفر و شرک میگراید، هرگاه به اعمالیکه در این زیارتگاهها صورت میگیرد نگاه کنید، یک عملی مشروع را هم در آنجا دریافته نمیتوانید. بطور مثال: مسح و لمس و بوسه نمودن قبر، توسل جستن از استخوانهای پوسیدۀ مردهگان، طلب شفا و شفاعت از اصحاب قبور، در حالی که خود آنها نیاز به دعای زندگان دارند. امید و آرزوهای گوناگون از آن مردههای بیچاره که حتی از خداوند أ آن چنان آرزوها را نمیکنند. شما میتوانید صحنههای عجیب و غریب را در زیارتگاهها مشاهده نمایید و بیخردانی را در آستانۀ آنها خواهید دید که با زاری و ناله و فریاد از آنها طلب حاجات نموده، حیوانات را در پای آنها ذبح مینمایند بعدا خون آنرا با دستان بر دیوارهای مسجدیکه در کنار قبر است مسح میکنند تا نشانۀ اخلاص و محبت خود را برای صاحب قبر ثابت سازند!! همچنان جشنهای سالگره را همه ساله در برابر آرامگاههای آنها برپا نموده تاریخ میلاد آنها را از خود تعیین نمودهاند. وقتیکه در این جشن نگاه کنید چه اعمال زشتی نیست که انجام نشود، علاوه بر امور کفری و شرکی و بدعتها، فسق و فجور و مختلط شدن زنها با مردان در وقت ذکر و نعت خوانی نیز صورت میگیرد بخصوص در وقت جنبیدن از یکسو به دیگر کسو، که در نتیجۀ تماس جسم میان دو جنس مخالف، غرایز جنسی در آنها تحریک یافته بنام محبت با رسول خدا، با چشمان خمار و لبهای خشک و ابروهای خم، غزل سرایی مینمایند، و چنان فسق و فجوری در چنین محافل اجرا میگردد که مسلمان را در حیرت میاندازد! من خودم با چشمم برخی از این اعمال زشت را که در جوار قبر حسین در مصر صورت میگیرد مشاهده نمودم] در کشورهای آسیایی نیز چنین آرامگاه و زیارتگاه وجود دارد که علاوه بر امور کفری و شرکی، فرصت خوبی برای اوباشان بوده غرایز شهوانی خویش را در آنجا سیر مینمایند. بطور مثال: مزارسخی در افغانستان، مزار امام رضا در مشهد ایران، مزار داتاگنج بخش در لاهور پاکستان، و کربلای عراق وغیره.
تاریخ نویس مصری جبرتی در کتاب خود در صفحه ۲۲۵ در مورد اعمال زشتی که در جشن میلاد عفیفی رخ میدهد مینگارد: «در جشن میلاد عفیفی خیمههای بیشماری نصب گردیده مطبخها و قهوه خانهها را تشکیل یافته و مردمان بسیار، عوام و خواص در این محفل جمع شده و وسایل خوشگذرانی و زنهای رقاصه را حاضر مینمایند، سپس با تار و طنبور و طبله شبها و روزها را با فسق و فجور و زنا و خطا میگذرانند، هیچکسی همچو اعمال زشت را منع و انکار نمیکند، زیرا در آن علما و امرا و تجار و بزرگان اشتراک ورزیدهاند و گمان میکنند که آنها با چنین اعمال به خداوند أ نزدیک شده و او را عبادت میکنند»!!.
نویسندۀ دیگر بنام استاد محمد عبدالسلام شقیری/در کتاب خود بنام(السنن و المبتدعات) در مورد تجلیل مولود مینگارد: «در ماه ربیع الأول بدعتی را بنام مولود ایجاد نمودهاند، در این ماه هیچ نوع عملی، نه نمازی و نه ذکری و نه عبادتی و نه نفقۀ و نه صدقۀ مشخص نشده است و نه موسمی از مواسم اسلام است که شارع و قانونگداز کریم حضرت پیامبر ص و سایر پیامبران مانند روزهای جمعه و روزهای عید آنرا تعین و رسمی ساخته باشند. آنحضرت ص در این ماه(ربیع الاول) بدنیا آمدند و در همین ماه از دنیا رحلت نمودند، پس چگونه روز سالگرۀ ایشان را با خوشی تجلیل میکنند و از رحلت ایشان حزین و ناراحت نمیشوند؟ تجلیل مولود پیامبراکرم ص بدعتیست زشت و گمراه کننده که شرع و عقل آنرا تأیید نمیکنند، اگر این کار نیکو میبود و پاداشی بر آن مرتب میشد، بزرگان صحابۀ کرام که حریصترین مردمان بر عمل خیر بودند از آن غافل نمیشدند. چگونه ابوبکر صدیق س و عمر فاروق س و عثمان س و علی س و سایر اصحاب کرام و تابعین و امامان مشهور و اتباع آنان از آن غافل میماندند؟ بدون شک این بدعت زشت را متصوفین حرام خوار و باطل اندیش اختراع نموده و به دین چسپاندهاند و پیروان آنها از یک نسل به نسل دیگر آنرا منتقل نمودهاند، بجز کسانیکه خداوند أ آنها را در حفظ و پناه خود نگهداشته و حقایق دین اسلام را درک نمودهاند، باقی کسی از شرشان محفوظ نمانده است. ثانیا اموال گزافی که در راه تجلیل جشنهای میلاد به مصرف میرسد در واقع در راه ارضای شیطان است. آیا آوردن رقاصهها و آهنگ سرایان و مطربان در همچو محافل را اسلام تأیید میکند؟ یا اینکه حضور اصحاب عمامههای سرخ و سیاه و سبز و سفید در این مجالس آنرا مشروعیت داده است؟ و یا سکوت آنان در برابر آوازهای بد و زشت- هو هو هو- که گویا خداوند أ را یاد میکنند صبغۀ شرعی پیدا نموده؟ بدون شک اشتراک علما و دانشمندان، و کسانیکه عمامۀ اهل علم را بر سر گذاشته و در محافل بدعت مولود اشتراک میکنند، از یکسو بدعت را تأیید نموده و آنرا رشد میدهند، از سوی دیگر عوام الناس را در عملی نمودن بدعتها بیشتر تشویق مینمایند و بیچارگان گمان میبرند که ملا صاحب فلان و مولوی صاحب فلان اینکار را که میکنند حتماً در آن اجر و پاداشی است! لذا آرزوی رضا و خشنودی خداوند أ را نموده به بدعت علاقمند میگردند. در حالیکه خداوند أ و پیامبرش ص از کارها و اعتقادات آنها بیزارند.
الان بیایید تاثیر بد و ضرر همچو اعمال زشت را بر امت پیامبر ص بررسی نماییم، ببینید چگونه مردمان اروپا با دیدن همچو اعمال زشت و بد بر دین و آیین ما خندیده و مسلمانان را مورد تمسخر قرار میدهند، برخی از آنها افلام حلقههای ذکر و تجلیل مولود را از بعضی کشورهای اسلامی فلم برداری نموده و از طریق رسانههای خبری آنرا به مردمان کشور خویش به نمایش گذاشته و میگویند: نگاه کنید این است اسلام، و اینان مسلمانها، و این هم شعایر دینیشان!!.
در این مورد قصۀ را به شما حکایت میکنم که بیست سال قبل از نوشتن این رساله خودم با آن مواجه شدم. در یکی از سفرهایم که به اسپانیه بخاطر امور تجارتی داشتم، روزی با مردی آلمانی که شرکت معماری داشت در یکی از چراگاههای سرسبز آشنا شدم، وی روزی مرا بر تناول نان چاشت در خانۀ قصر مانند خود دعوت کرد، در این دعوت مهندس معماری برطانوی و یک معمار اسپانوی نیز حضور داشتند، با آن که این مجلس روی مصالح تجارتی ترتیب یافته بود، قبل از تناول غذای چاشت روی موضوعات مختلفی صحبت نمودیم، چون صحبت با زبان انگلیسی بود خواستم از این فرصت استفاده نموده در مورد اسلام به آنها صحبت نماییم و بر تبلیغات خصمانۀ نصارا و تهمتهای که علیه اسلام پخش مینمایند رد نماییم. و با خود میگفتم امید است یکی از آنها را خداوند بوسیلۀ من هدایت نماید. مجردی که به صحبت آغاز نمودم میزبان(مرد آلمانی) زمام سخن را بدست گرفته گفت: آیا میخواهید در مورد اسلام به طور مفصل و روشن برایتان معلومات ارایه نمایم؟ نزدم فلم ویدیویی یک ساعته به زبان انگلیسی موجود است آنرا از تلفزیون مونتی کارلو تبشیری ثبت نمودم که دین اسلام را به تفصیل معرفی مینماید. پس اگر اجازه دهید آنرا برای دوستان در پردۀ تلفزیون ظاهر سازم؟ راهی جز موافقت نداشتم و خواستم ببینم چه فلمی است که از اسلام صحبت مینماید؟
مرد آلمانی برخاست و فلم را گذاشت و ما انتظار آمدن صحنههای فلمی هستیم که از تلفزیون تبشیریهای نصرانی ثبت گردیده است، اولین صحنۀ که ظاهر گردید عنوانی بزرگ به زبان انگلیسی نوشته است: «این است اسلام» سپس به شکل تراژیدی منارهها و گنبدهای قلعۀ محمد علی پادشا در قاهره را دور و نزدیک برده و بعد از آن دانشگاه الازهر و مسجد حسین را به عرض رساند. به این ترتیب اماکن و جاهای معروف را نشان داده و گوینده با زبان انگلیسی هر جا را معرفی مینمود، بعد از آن گوینده چنین گفت: الان نمونههای از کیفیت عبادت مسلمانها را که در داخل مسجدشان انجام میدهند به شما پیشکش مینماییم، ناگهان عدسۀ کامره را بر بعضی از مردمان احمق و سادۀ که داخل مسجد حسین در دو صف قرار گرفتهاند و در وسطشان شخصیکه عمامۀ سبز بر سر دارد و تسبیح چند متره هم در گردن وی قرار داشته و بر سینه و شکم وی آویزان است، نشسته است، و هر دو صف از یکسو به دیگرسو جنبیده و سرهایشان نیز چپ و راست میجنبد و با هر حرکتی صدا بلند نموده هو هو هو الله هو حی حی حی میگویند، چنین وضع ادامه یافته و حرکاتشان به تدریج سرعت گرفته و اصواتشان نیز بلندتر میگردید، تا آنکه خسته شده و حرکاتشان کند شده میرفت، دفعتاً آرکسترشان با آوازی بلندی که انسان بیخبر را تکان میدهد، احساسات آنها را بر انگیخته و با کلمۀ (هو هو هو) دوباره آنها را به جوش و خروش آورد. آنها نیز با شنیدن- هو هو هو - بیش از پیش چپ و راست جنبیده و سخن آرکستر را تکرار مینمودند، چیزی که توجه را جلب میکرد این بود که حماسیترین آنها با تندی میجنبید و کف و لعاب از دهنش بر لباسهایش میریخت و میان دولبش کف سفید جمع گردیده بود! سپس از خستگی بسیار بیهوش بر زمین میافتید و گمان میکردی که روح از جانش بیرون آمده است.
به این ترتیب اعمال ننگین و توهین کننده به اسلام و مسلمانان را پیهم نشان میداد که حتی خیابانهای اطراف مسجد حسین را که مردمان ساده و بیخرد پر نموده و جنبیده و رقصیده خود و مسلمانان را در انظار جهانیان مسخره میساختند در صحنههای آن فلم بود. من به قدر توان خودم تا جایی که توانستم مفهوم و معنای اسلام را در اذهان حاضران مجلس تصحیح نموده و فهماندم که این گروههای گمراه نمایندهگی از اسلام حقیقی و ناب نمیکنند. لیکن قانع ساختن مردم در همچو وقتی کوتاه، کار آسانی نیست. زیرا آنها با چشمان خود خرافات و اعمال مخالف با طریقت و روش پیامبراکرم ص را مشاهده میکنند و طوریکه مثل است «چیزی عیان است حاجت به بیان نیست» چگونه میتوان اذهان میلونها فرد غربی را تغیر داده و معنای اسلام واقعی و اصیل را به یک یک آنها بیان کرد.
آری! اهل تصوف، اسلام عزیز و مسلمانان را در انظار جهانیان بدنام ساخته و آنرا خلاف واقعیت آن معرفی نمودهاند، و جای تعجب اینست که علماء و بزرگان هم عصر این بدعت کاران در محافل باطل آنها اشتراک نموده بر اعمال زشت و شرمآور آنها مهر تأیید میگذارند. بیایید در بارۀ حقیقت بدعت مولود آشنایی حاصل نماییم. واقعاً اگر تجلیل مولود از دین میبود و حقیقتی میداشت حتماً خبر آن از لابلای احادیث صحیح و عملکرد اصحاب کرام و پیروان بعدی آنها بما میرسید، زیرا آنها در هرکار خیر نسبت به همه پیشقدم بوده و اگر تجلیل مولود پیامبراکرم درست میبود هیچگاه آنرا ترک نمیکردند، یاران وفادار پیامبراکرم ص که بهترین و برگزیدهترین افراد امتاند، با مولود و تجلیل سالگرد پیامبراکرم ص آشنا نبودند. همچنان بعد از عصر صحابۀ کرام، تابعین آنها و تبع تابعین نیز همچو امور را نمیشناختند. زیرا از دین نبود و در اسلام اصلی نداشت، این وضع تا قرن ششم هجری ادامه داشت تا آنکه سلطان اربل آنرا اختراع نموده و تا امروز و تا روز قیامت نصیبی از گناه بدعت کاران مولود را بر دوش میکشد.
امام شاطبی/در آغاز کتاب الاعتصام میفرماید: «شریعت اسلامی به طور کامل به امت رسیده که گنجایش زیادت و نقصان را ندارد، زیرا خداوند أ میفرماید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾[المائدۀ: ۳]. «امروز دین شما را برایتان کامل گردانیدم و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و دین اسلام را برای شما پسندیدم».
پس کسیکه بدعت مولود و تجلیل آنرا کار خوب و پسندیده میشمارد، مثل اینست که بگوید: دین ناقص مانده و عمل به این بدعت از امور تکمیل کنندۀ دین پیامبراکرم ص است. حال آنکه آنحضرت ص فرمودهاند: «من شما را بر سر راه روشن گذاشتم».
کسانیکه بدعت مولود را اختراع نموده و آنرا ترویج دادهاند، به احادیث جعلی و دروغینی که بر پیامبر ص بسته شده استناد ورزیدهاند، در بعضی از کشورها اهل تصوف در روز مولود گردهم آییها را تشکیل داده و به ساز و سرود و نعت خوانی میپردازند و هنگامیکه اسم پیامبراکرم ص یاد شود همه بپاخاسته و گمان دارند که اکنون پیامبر ص با روحشان در این مجلس حضور مییابند!! جای تعجب است که روح پیامبراکرم ص در مجالس اصحاب کرام حضور نمییافت و در مجالس بدعتکاران مزخرف حاضر میشود؟ نمیدانیم این کفر و زندقه را از کجا آوردهاند؟ بدون شک ابلیس لعین به آنها الهام نموده و مردمان بسیاری را گمراه ساخته است. آنحضرت ص در حیاتشان دوست نداشتند کسی بخاطر تعظیم و احترام در مقابلشان بایستد طوریکه ابو امامۀ باهلی س روایت نموده که آنحضرت ص نزد ما حضور یافتند در حالیکه بر عصایشان تکیه داده بودند فرمودند: «برنخیزید طوریکه عجمیها بخاطر تعظیم یکدیگرشان میایستند» سنن ابو داود.
و در حدیثی دیگر انس س میفرماید: «هیچکسی را بیشتر از پیامبراکرم ص دوست نداشتیم و هنگامیکه یاران، ایشان را میدیدند از جاهایشان بر نمیخیستند زیرا میدانستند آنحضرت ص این عمل را نمیپسندند» ترمذی و مسند احمد. همچنان فرموده آنحضرت ص: «کسیکه دوست دارد که مردمان به خدمتش برخیزند پس جایگاه خود را در دوزخ آماده سازد». معجم کبیر از طبرانی. پس آیا از سوء ادب با آنحضرت ص نیست که از چیزی منع نمودهاند آنرا انجام دهیم؟ احادیث فوق ثابت نمود که ایشان دوست نداشتند کسی در خدمتشان بایستد و از این کار در حیاتشان منع نمودند، پس آیا از منتهای بیادبی با آنحضرت ص نیست که بعد از وفاتشان با ذکر اسمشان کسی بایستد؟
همچنان مردمانیاند که با جهل و نادانی بعضی امور نامشروع و نوپیدا در دین را تقرب و عبادت شمرده با اخلاص دل آنرا انجام میدهند. و اگر کسی از اهل دین آنها را از چنین اعمال منع کند میگویند: این اعمال اگر بدعت و نوپیدا هم باشد لیکن بدعت حسنه و نیکوست، بطور مثال کسانیکه روز مولود پیامبراکرم ص را تجلیل میکنند و یا آنانیکه بعد از هر آذان و نماز با آواز بلند بر پیامبر ص درود میفرستند، و یا هم کسانیکه مناجات و قصاید و نعتها را در مدح پیامبر ص میسرایند که از کلمات شرکی و کفری مملواست. چنین مردمان همچو اعمال را عبادت و دوستی با پیامبر ص میشمارند. ما به آنها میگوییم: محبت با پیامبراکرم ص در پیروی راه و روش ایشان است، نه با نعت خوانی و مداحی و بلند بردن مقام و مرتبۀ ایشان بالاتر از مقامی که خداوند أ به ایشان داده است. طوریکه خود ایشان میفرمایند: «در مدح و ستایش من مبالغه نکنید چنانکه نصارا در بارۀ عیسی بن مریم مبالغه کردند زیرا جز این نیست که من بندۀ خدا هستم پس بگویید: بندۀ خدا و رسول وی».
پیام ما به مردمانی که در امور فقهی و یا مذهب فقهی تعصب میورزند فرمودۀ خداوند است که میفرماید: ﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِيهِ مِن شَيۡءٖ فَحُكۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ﴾[الشورى: ۱۰].«و در بارۀ هر چیزی اختلاف پیدا کردید، داوریش بهسوی خداوند است».
همچنان فرموده خداوند: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا﴾[النساء: ۵۹]. «پس هرگاه اختلاف کردید در چیزی، آن را بهسوی خدا و پیامبر عرضه بدارید اگر به خداوند و روز باز پسین ایمان دارید. این بهتر است و نیکوتر است به اعتبار تأویل».
پس هر سخنی که مخالف و معارض با قول خداوند و پیامبرش ص باشد قابل اعتبار نبوده و مردود است هر چند از مردمان بزرگوار و عالیمقام صادر شده باشد. روایت است که بعضی از تا بعین رأی ابوبکر صدیق س و عمرفاروق س را در بارۀ حج(حج قِران) ترجیح میدادند. اما ابن عباس س حج تمتع را بهتر میدید، روزی بوی گفته شد: «ابوبکرصدیق س و عمرفاروق س اینکار را نکردهاند، وی فرمود: بخدا سوگند: فرود آمدن عذاب خداوند را بر شما انتظار دارم، من از راه و روش پیامبرخدا بشما صحبت مینمایم و شما از ابوبکر و عمر برایم حرف میزنید»؟!. پس کسانیکه تجلیل نمودن مولود را بنا به قول فلان و فلان به مردم فتوا میدهند جوابشان را برای روز آخرت آماده سازند که حتماً مورد باز پرس قرار خواهند گرفت.
برخی دیگر از مردمان دیده میشوند که با وجود دلایل صریح و روشن از قرآن کریم و سنت صحیح به اقوال امامان مذاهب چهارگانه تمسک جسته و در آن کورکورانه تعصب میورزند و احادیث صحیح و ثابت آنحضرت ص را کنار میگذارند. بطور مثال، بعضی از مردمان متعصب مذاهب فقهی ادعا دارند که نماز در پشت امام مذهب غیر درست نیست. همچنان کسانیکه از احادیث پیامبراکرم ص آگاهی پیدا کرده و دستانشان را قبل و بعد از رکوع و بعد از تشهد اول بلند میکنند، و یا انگشت شهادت را در وقت گفتن (اشهد الا اله الا الله) در تشهد بلند مینمایند، شدیداً انکار میکنند. همچنان پیروان مذاهب دیگر را بر باطل، و خویش را بر حق میدانند، و آنچه را پیروان دیگر مذاهب ادا میکنند نادرست میپندارند، با تأسف تعصب مذهبی در نزد بعضی مردم چنان است که گویا هر مذهب قرآنی خاصی دارند که جبرئیل بر امامشان نازل نموده!! حتی سخن بجایی کشانیده شده که ازدواج پیرو یک مذهب با مذهب دیگر را ناجائز میدانند. شگفت در اینست که همچو سخنان بیاساس و باطل، و تعصب کورکورانه از مردمان منسوب به دین و کسانیکه لباس علما و فقها را بر تن میکنند صادر میگردد. و ادعا دارند که ما از اهل سنت و جماعتیم و از امامان چهار مذهب پیروی میکنیم، در حالیکه امامان چهار مذهب از گفتار و کردار آنها بیزارند. امامان بزرگوار- رحمهم الله - هیچگاه کسی را به پیروی مذهب خود دعوت ننمودهاند، بلکه همواره فرمودهاند: هرگاه حدیث صحیح به کسی برسد، مذهب اعتباری نداشته و پیروی قرآن و سخن پیامبراکرم ص بر وی واجب میگردد. در این قسمت چند سخنی از سخنان گهروار امامان مذاهب چهارگانه را ذکر میکنیم که سزاوار آنست که با آب طلا نوشته شده و بر سر هر مدرسه و دانشگاه و مراکز علمی نصب گردد:
* امام ابوحنیفه/میفرماید: «هرگاه صحت حدیث پیامبراکرم ص ثابت شد پس آن مذهب من است». همچنان میفرماید: «هرگاه سخن خداوند أ و پیامبرش و اصحاب کرام بما برسد پس بر سر و چشم ما جای دارد، اما اگر سخنی از تابعین بما برسد در اینصورت آنها نیز عالمند و ما نیز».
* امام مالک/میفرماید: «بعد از رحلت پیامبر گرامی ما ص از دنیا، سخن هرکسی قابل قبول و قابل رد بوده، مگر سخن پیامبر ما ص هرگز قابل رد نیست».
* امام شافعی/میفرماید: «هرگاه صحت حدیث پیامبر اکرم ص ثابت شد پس آن مذهب من بوده و سخن مرا به دیوار زنید».
* امام احمد/میفرماید: «نه از من تقلید کنید و نه از مالک و نه از اوزراعی. بلکه از جایی بگیرید که ما از آن گرفتهایم. سپس فرمود: ما از قرآن کریم و حدیث صحیح پا بیرون نمیگذاریم».
مصیبت بزرگ در این جاست که بیشتر مردمی که با علوم دینی سر وکار دارند از علم حدیث بیخبر بوده میان صحیح، حسَن، ضعیف و جعلی آن فرق کرده نمیتوانند و هر حدیثی که به پیامبراکرم ص نسبت داده شده آنرا پذیرفته و از دین میشمارند. بیخبر از آن که دشمنان اسلام هزاران هزار حدیث جعلی و ساختگی را گذاشته و به آنحضرت ص نسبت دادهاند. علماء اتفاق نمودهاند که حدیث ضعیف در احکام شرعی از اعتبار ساقط بوده و به آن عمل نمیشود، و اگر ضعف آن بسیار شدید باشد حتی در فضایل هم پذیرفته نمیشود، مانند حدیثی که نقل کنندۀ آن تنها یک شخص بوده و متهم به دروغ باشد و یا اشتباهاتی فاحش در نقل حدیث داشته باشد.
به این ترتیب گروهها و طایفههای بدعتکار از علم حدیث بیخبر بوده مصایب و مفاسد بیشماری را به بار آوردهاند و مردمان بسیاری را با خود گمراه ساختهاند، و آنچه که از دین نیست به دین نسبت دادهاند. اگر صاحب بدعت شبهۀ را وارد سازد که تمیز نمودن میان احادیث ضعیف و جعلی و دروغین ناممکن است، بوی میگوییم: طوریکه به همه هویداست خداوند أ تعهد نموده که قرآن کریم را تا روز قیامت در حفظ و رعایت خود قرار میدهد، همچنین احادیث پیامبر ص را نیز بوسیلۀ علمای برجسته که همه عمر خود را در راه نگهداشت و حفظ احادیث از شر دشمنان وقف نمودهاند محفوظ نگه داشته است. آنان با دقت تمام احادیث صحیح و حسن و ضعیف و جعلی را از یکدیگر تمیز نموده و امت از آن آگاه ساختهاند، ایشان در این مورد اصول و قواعدی را گذاشته و تالیفات زیادی در این علم نگاشتهاند تاعلما و طلاب علم به آسانی به آن مراجعه کرده و حدیث صحیح و ضعیف را از هم فرق کرده و با اطمینان خاطر به آن استناد ورزند، با وجود آن عدهای از مردمان گمراه مانند قرآنیها و قادیانیها که در پشت پرده استعمار و مستشرقین آنها را تقویه مینماید ادعا دارند که احادیث صحیح با احادیث ساختگی طوری درهم آمیخته شده که امکان جدا سازی آن محال است از اینرو باید سنت(مصدر دوم شریعت اسلامی) بدور انداخته شود. اینان به دست ناپاک خویش تیشه به ریشۀ اصل و اساسی تشریع زدهاند که بدون فهم آن، فهم و شناخت قرآن کریم محال است. در حالیکه خداوند أ میفرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾[الحشر: ۷]. «آنچه پیامبر به شما فرمان میدهد بدان تمسک جوئید و آنچه شما را از آن منع میکند خود را از آن باز دارید».
پیامبراکرم ص میفرمایند: «هرگز یکی از شما را نیابم در حالی که بر تختش تکیه زده است، در مورد امری که من به آن دستور دادهام و یا از آن منع کردهام، بگوید: نمیدانیم! آنچه را که در کتاب خدا یافتیم از آن پیروی میکنیم، ورنه، نه»! به روایت احمد و ابو داود و ترمذی با سند صحیح.
و در جایی دیگر میفرمایند: «آگاه باشید! که برای من قرآن و مانند آن (سنت) داده شده است. آگاه باشید! نزدیک است مردی پیدا شود، در حالی که شکمش سیر است و بر تختش هم تکیه زده که بگوید: (به این قرآن چنگ زنید! پس آنچه را در آن حلال یافتید حلالش شمارید و آنچه را که در آن حرام یافتید حرامش شمارید). همانا آنچه را رسول خدا ص حرام قرار دهد، مانند آنست که خداوند أ حرام قرار داده باشد» به روایت ابو داود و ترمذی و حاکم آنرا صحیح خوانده و احمد با سند صحیح.
خداوند أ بر فرمودههای پیامبراکرم ص مهر تأیید زده میفرماید: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤﴾[النجم: ۳-۴]. «پیامبر از روی هوا و هوس سخن نمیگوید، آن وحی و پیامیست که - بر وی - وحی میگردد».
همچنان میفرماید: ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[النور: ۶۳]. «پس کسانیکه از فرمان او (پیامبرص) تمرد میکنند باید بر حذر باشند از آن که فتنۀ به ایشان رسد یا به عذابی دردناک گرفتار شوند».
در این صدد علامه ابوالاعلی مودودی/در روزنامۀ البلاع شمارۀ (۶۰۹) که در ماه ذی القعده سال ۱۴۰۱ هـ به نشر رسیده بود چنین مینگارد: «هنوز قرن سیزدهم هجری به پایان نرسیده بود که امت اسلامی به فتنه و آفت و مصیبتی دیگر مبتلا گردید، این فتنه عبارت از منکر شدن بعضی از جاهلان از حجیت سنت است، این آفت ابتدا در عراق آغاز شده و در هند پیشرفته شد، اساس و نهاد این مفکورۀ پلید به احمد خان مولوی و شیخ چراغ علی بر میگردد، سپس پیشتاز این مصیبت بزرگ مولوی عبدالله چکر الوی، و سپس علم برادر آن مولوی احمد الدین آمرتسری، سپس اسلم چراک پوری و بلاخره ریاست آنرا غلام احمد پرویز بدست گرفت که آنرا در ساحل گمراهی کشاند. این شخص که الان در پاکستان زندگی مینماید در پخش و نشر کفر و گمراهی و تهمت بستن به شدت و نشاط دست بکار است. وی عقیدۀ کفر آمیز خود را بوسیلۀ کست میان مردم نشر مینماید، وی همچنان تألیفات و پیروانی داشته و تفسیری هم دارد که قرآن را به رأی و مفکورۀ پلید خود تفسیر نموده است. برخی از طلاب علم بمن خبر دادند که وی توانسته است مردمانی بسیاری را گمراه ساخته و به دام خود کشد، با آن هم جوانانی از اهل حدیث و پیروان مذهب حنفی با وی مناظراتی را به راه انداختهاند، لیکن چنین به نظر میرسد که کمکهای هنگفتی از خارج بر وی سرازیر شده میخواهند از این راه فرزندان امت اسلامی را از راه راست به گمراهی برده انتقام دیرینۀ خود را بگیرند. آنها با پرداخت اموال بیشمار وی را تقویت مینمایند تا هر چه بیشتر مفکورۀ وی نشر و پخش گردد. اما اهل حق امکانات کافی در دسترس نداشته مقالات و کتابهایشان تنها به مردمان هم فکر و حاضرین مجالس میرسد. این فرقه(قرآنیها) خطرناکتر از یهود و نصارا برای مسلماناناند، زیرا بنام اسلام و مسلمانان و بنام اهل قرآن مفکورۀ کفری خویش را به نشر میرسانند، طوریکه شرعاً و عقلاً ثابت است کسی که منکر سنت پیامبر ص گردد یقیناً به خداوند بزرگ کافر گردیده و راه و روش مخالف با جماعت مسلمانان را در پیش گرفته و در اصول و فروع با آنها مخالفت خود را اعلان نموده است. مثال همچو مردمان طوریست که روزانه سه نماز را میخوانند و دو نماز دیگر را ترک میکنند، قسمیکه شنیدهام آنها در مسایل عبادات نیز با اهل حق اختلافاتی دارند و لکن تا بحال دلیل مستند بدستم نیامده. پس بر حاکمان و علمای مسلمانان واجب است علیه این فرقۀ گمراه جهاد اعلان نموده در مقابله با آنها از وسایل مختلف مانند طبع کتب، گسیل نمودن دعوتگران و علما و رد بر مفکورۀ کفری آنها با زبانهای مختلف صورت گیرد تا صد راه دعوت این گمراه کاذب شوند، بدون شک جهاد علیه این فرقۀ کافر کمتر از جهاد با کافران متجاوز و تبشیریهای نصرانیت نیست، زیرا کفر آنها به همه هویدا بوده و تعداد کم فریب آنها را خورده و به دامشان میافتد، لیکن این فرقۀ پلید تأثیر بسزایی بر بسیاری مردمان خواهد داشت مخصوصاً کسانیکه کتاب و سنت را میآموزند لیکن به آن علم عمیق ندارند، یاد آور باید شد که علما در گذشته و حاضر بر افکار آنان رد نموده و گمراهیشان را بر مردم برملا ساختهاند.
متأسفانه نظریۀ رد نمودن خبر واحد در عقاید، هرچند رأی و نظر بسیاری است، لیکن در واقع نظریۀ باطلی است. چراکه بسیاری از امور اعتقادی و فرعی را ریشه کن ساخته و مفاسد زیادی بر آن مرتب میگردد، علاوه بر آن دروازه را بسوی انکار سنت بطور مطلق باز مینماید، چرا که احادیث آحاد قسم بزرگ سنت مطهر را تشکیل میدهد، پس وقتیکه احادیث آحاد را انکار نمودند متعاقباً به انکار نمودن احادیث متواتر پرداخته بلآخره سنت مطهر را بطور کلی از میان بر میدارند، مانند گمراهی که کتابی بنام (تیسیر الوحیین في الاکتفاء با لصحیحین) تألیف نموده که در ظاهر خوب و زیبا و در باطن رسوایی و غضب خداوند أ است. بدون شک نپذیرفتن کتابها و مسانید حدیثی، مسأله را به انکار سنت مطهر بطور مطلق میکشاند. «خبر واحد یا احادیث آحاد آن حدیثی است که یک یا دو نفر یا بیشتر، آن را روایت کرده که به حد تواتر و شهرت نرسیده است و هرگاه شروط قبول در آن موجود باشد عمل به آن واجب است».
سپس بر میگردیم به موضوع تصوف و صوفیها، تا ببینیم که پیروان آنها با چه نیرنگ و حیله و فریب، اموال و دارایی پیروان و مریدان جاهل و بیخرد خویش را بچنگ میآورند، بیایید ببینید که هدف آنها جز جمعآوری مال و سرمایه از مریدان و پیروان مسکین و بیچاره چیزی دیگری نیست. مهمانیهایی مجلل و تحفههای گران قیمت بدون حساب به آنها داده میشود زیرا آنها ضمانت بهشت را به پیروان خویش نموده و بدون حساب و کتاب وارد جنت خواهند شد!!! اینست دین و طریقه تصوف که مردمان بیشماری را گمراه نموده از مال و دارایی و مادیات آنها بهره برداری مینمایند. در حالیکه اکثر پیروان و مریدان آنها از طبقۀ فقیر و بیچارهاند با آنهم اموال دست داشتۀ خویش را قربانی طریقت و در پای پیران خود نثار میکنند!! حالا گوشۀ از حیله و فریب و نیرنگهای پیران و مرشدان تصوف را به شما تقدیم مینمایم:
* یکی از سردمداران تصوف بنام دسوقی طوریکه در کتاب «طبقات شعرانی» آمده چنین میگوید: «دروازههای دوزخ در دست من قرار دارد هر وقتی بخواهم آنرا میبندم، جنت فردوس در دستم قرار دارد هرگاه بخواهم آنرا باز مینمایم، کسیکه مرا زیارت کند در جنت فردوس بوی جا میدهم». ما به آقای دسوقی میگوییم: پس وقتیکه جنت فردوس در دست توست پس چرا در آن سکونت نکرده و از ناز ونعمت آن استفاده نمینمایی و مردم را به حال خودشان نمیگذاری؟!
* اتفاق عجیبی در اثنای نوشتن این رساله برایم رخ داد، در سال ۱۴۲۲هـ ماه جمادی الاخر، شب شنبه موافق ماه اگست سال ۲۰۰۱ م بعد از نماز خفتن در مورد حیله و نیرنگ صوفیها مضمون مینوشتم، لحظۀ نوشتن را توقف دادم و به برنامۀ - نورعلی الدرب - که از رادیو سعودی پخش میگردد گوش فرا دادم، در این برنامه شنوندگان از کشورهای مختلف و از داخل سعودی سوالاتی را به یکی از علمای برجسته که استیشن رادیو از وی دعوت بعمل آورده و مستقیماً پخش میگردد، مطرح مینمایند. مهمان این روز شیخ فاضل عبدالله غدیان بود، سائلی از سودان تماس گرفته پرسید: من پیرو یکی از طریقههای صوفی در سودان هستم، از دوستانم معلومات حاصل نمودم که پیر صاحب بر هر مریدی شرط میگذارد که قبل از رفتن به حج باید پنجم حصۀ مال خویش را به وی بدهد و بعد از برگشت به وطن، قبل از اینکه پای خود را در منزل بگذارد باید یک قچی را به وی هدیه دهد؟!!! شیخ غدیان جواب شافی وکافی بوی داده و وی را از حیلههای اهل تصوف و پیران آگاه ساخته و اظهار داشت که همه طریقههای صوفی مخالف با راه و روش پیامبر ص بوده اصل و سندی از اسلام ندارند، بلکه آنها از اموال و سرمایۀ مردم بهرهبرداری نموده مردمان نادان را فریب میدهند و مالهای آنها را به باطل میخورند.
ما هرگز کسی را به ناحق به چیزی متهم ننمودیم بلکه همه مردم نیرنگ و حیلههای اهل تصوف را به سر و چشم نگاه میکنند چون اکثریت به مفکورۀ تصوف متأثر شدهاند لذا عکس العملی از خود نشان نداده بلکه آنرا از امور دین میپندارند. از خداوند أ میخواهیم همه را به لطف و کرم خود هدایت فرماید. بعضی از پیران تصوف از کجروی به شاخ زنی آغاز نموده خویش را چون پیامبران به مردم معرفی نموده و ادعا دارند که بر آنها وحی نازل میگردد! برخی دیگر ادعای قدرت و توانایی همانند قدرت و توانایی پروردگار را نموده در کفر و الحادشان پا از حد بیرون نهادهاند! بعضی از آنها گفتهاند من پیامبر فرستاده شده ام! و دیگری ادعا دارد که من به مقام و منزلتی نایل آمدهام که از خداوند بطور مستقیم دستور گرفته جبریل ÷ را متقاعد ساخته ام! دیگری ادعا دارد که همه عبادات از وی ساقط گردیده و غیر مکلف است بناءً نه نماز و نه روزه و هیچگونه عبادتی را ادا نمیکند. در حالیکه پیامبر بزرگ و گرامی ص به اتفاق همه، بهترین مخلوقات خداوند أ میباشند، با وجود همچو مقام و منزلت ارجمند و مرتبۀ نبوت و غیره فضایل دیگری که به ایشان داده شده که به هیچ پیامبری قبل از ایشان داده نشده، روزی نگفتند که ایشان از لوح محفوظ دستور میگیرند و یا بطور مستقیم بدون جبریل ÷ ازخداوند اوامر را بدست میآورند، ایشان در عباداتشان هیچگاه کوتاهی نکرده بلکه شب زنده داری نموده و نماز میخواندند تا اینکه پاهای مبارکشان ورم میکرد. طوریکه از عایشه صدیقه ل روایت است که آن حضرت ص شب زنده داری میکردند به اندازۀ که پاهایشان متورم میشد، از اینرو برایشان گفتم: چرا یا رسول الله این کار را میکنید در حالیکه خداوند أ گناه گذشته و آیندۀتان را بخشیده؟ فرمودند: «آیا دوست نداشته باشم که بندۀ شکرگذاری باشم؟». و نگفتند که ایشان به درجه رسیدهاند که غیر مکلف شده همه امور عبادات مانند نماز و روزه و غیره از ایشان ساقط شده. به این ترتیب مسلک تصوف دروازه را برای هر صوفی بازگذاشته تا ادعای نبوت نموده و بگوید پرده از روی همه چیز برایم برداشته شده و بلآخره از وی انسان دروغگو و گناه پیشه و گمراه و مفسدی ببار میآید که هزاران شخص دیگر را با خود بسوی جهنم سوق میدهد. این واقعیتی است که سردمداران و طواغیت تصوف در قرن گذشته آنرا عملی نمودند امثال مرزا غلام احمد قادیانی، و محمدعلی الباب، و مرزاحسن علی معروف به بهاء، و دجال سودانی بنام محمد محمود و غیره کسانیکه ادعا نمودند که قرآن برایشان نازل گردیده است. در این قسمت به طور نمونه بعضی از سخنان کفری پیشوایان معروف تصوف را که در قارۀ افریقا ظهور کردهاند به شما تقدیم مینماییم «البته اهل تصوف در هرجایی چه در افریقا و چه در آسیا یک مسلک و یک راه و روش را میپیمایند و فرقی میان صوفی افریقایی و آسیایی نیست».
* شعرانی در کتاب طبقات در مورد کرامات پیر خود سید مجذوب چنین مینگارد: «هنگامیکه دشمن سردارم علی خواص را با نیزه هدف قرار داده و آنرا بسویش پرتاب نمودند سید مجذوب از قبر خود برخاست و نیزه را از وی رد کرد».
* و در مورد احمد البدوی که الان استخوانهایش در قبر پوسیده شده میگوید: «وی از زندگی شرافتمندانۀ بر خوردار است که قادر بهرکاریست. وی به مردگانی که بخواهد حیات میبخشد و حاجت و مشکل بندگان را میگشاید، و ضمانت مردم را در نزد خداوند أ میکند. با کسانیکه بر قبر وی طواف میکنند سخن میگوید». در حالیکه از پیامبراکرم ص روایت نشده که بعد از وفاتشان کسی را مدد نموده باشند، اگر خداوند أ خصلت و خصوصیتهای زندگان را به مردها در قبرهایشان میداد، پس پیامبراکرم ص سزاوار این مقام میبودند و حتماً یاران و دوستان خویش را مدد میکردند، اما شیخ بدوی در حالیکه مرده و استخوانهایش باقی مانده یا نه، از زندگانی دنیوی شرافتمندانه و از توانایی خارق العادۀ برخوردار است که اگر بخواهد به مردهها حیات دوباره میبخشد!!! شعرانی در کتاب طبقات در مورد شیخ خود میافزاید: پیرم از من عهد و پیمان گرفت در حالیکه در زیر گنبد و روبروی قبر احمد بدوی قرار داشتیم مرا با دست خود بوی تسلیم نمود، همان بود که دست مبارکش از قبر بیرون آمده و دستم را محکم گرفت. پیرم آقای شناوی بوی گفت: لطفاً وی را زیر نظر و رعایت خود قرار دهید، سپس آواز احمد بدوی را از قبر شنیدم که گفت: به چشم».
شعرانی در جای دیگر میگوید: «روزی در مجلس مولود که بعضی از اولیا نیز حضور داشتند آمده نتوانستم، یکی از حضور به من خبر داد که پیر صاحب بدوی در آن روز پرده را از قبر باز کرده گفت: عبدالوهاب درنگ کرده و نیامد».
و در جای دیگر میگوید: «من بسیاری از زندهها و مردگان را دیدم که با کفنهایشان دسته دسته بسوی محفل مولود شیخ بدوی روان بودند».
و در مورد پیر حرثی میگوید: «روزی قصد نمودم تا بخاطر رفع مشکلی نزد حرثی بروم، در حالیکه بر سر بام مدرسه (ام خوند) مصر قرار داشتم، دیدم که پیر حرثی از منطقه دمیاط از قبر خود برخاسته و تا حدی بمن نزدیک گردید که فاصله میان ما پنج آرنج بود. سپس گفت: باید صبر را اختیار کنی سپس پنهان گردید».
* دیگری بنام احمد تیجانی که در سال (۱۱۵۰ هجری) تولد یافته در مورد خود میگوید: «روح من و روح پیامبر ص سایر پیامبران را یاری و مدد میدهد، من اقطاب و عارفان را از روز ازل تا ابد مدد و یاری داده و هنگامیکه خداوند مخلوقات خود را در موقف محشر جمع میکند، صدایی بلند شده که همه اهل محشر آنرا میشنوند و میگوید: ای اهل محشر! این همان امام و پیشوای تان است که شما را مدد و یاری میداد»!!؟.
* در کتاب عجایب الآثار از جبرتی، صحفه (۳۲۰) چنین آمده: «صوفی بنام علی حجازی بیومی که در سال (۱۱۸۳)هجری وفات یافته، ادعا دارد که وی شیخ دمرداش را در آسمان دید که بوی میگوید: نه در دنیا و نه در آخرت، هیچ بیمی را در دلت جاه مده. بیومی پیامبر ص را در خلوت به تنهایی میدید، روزی آنحضرت ص به ابوبکرصدیق س فرمودند: بیا تا در کنار دمرداش رفته از وی دیدن نماییم، روزی بیومی بر احمد بدوی داخل شد دید که پیامبر ص در نزدش نشسته، در این وقت گمان کرد که آیا واقعاً وی پیامبر ص را میبیند یا در خیالش میگذرد؟! همان بود که فوراً دمرداش را نزد آرامگاهش دید که بوی(بیومی) میگوید: دستت را بسوی پیامبر ص دراز کن که در نزدم نشستهاند!!!.
* در کتاب (جواهر المعانی فی فیض التیجانی) از حرازم، جلد اول، صفحۀ(۹۷) چنین آمده: «تیجانی گفت: سردار وجود (پیامبراکرم ص) در بیداری برایش فرمود: هرکسی به تو احسان نموده و خدمتت را کرده و یا هر نیکی بتو نموده، و هرکسی که به تو طعام داده بدون حساب و عذاب وارد بهشت خواهد شد، پرسید: آیا این نعمت برای هر کسی که مرا دوست داشته و بمن خوبی و احسانی نموده حتی به اندازۀ ذره هم باشد، داده میشود؟ پیامبراکرم ص بوی فرمودند: من ضمانت آنرا برای همه آنها نمودهام و هیچگاه از این نعمت محروم نمیشوند تا وقتیکه تو و آنان در علیین در جوارم قرار گیرید».
توجه: درست نیست پیامبراکرم ص را سید و سردار وجود نامید، زیرا این صفت سزاوار خداوند أ بوده اوتعالی سید و صاحب وجود است. اما پیامبراکرم ص سردار فرزندان آدماند. طوریکه در حدیث آمده است.
* در کتاب قوت القلوب از ابی طالب مکی در صفحۀ (۱۰۳) چنین آمده: یکی ازصوفیها خداوند أ را مخاطب قرار داده گفت: «مردمانی از تو خواستند، به ایشان در زمین عطا نمودی، از تو خواستند تا در هوا راه بروند به ایشان عطا نمودی، کنزهای زمین را خواستند به آنها عطا فرمودی، هر چه را بخواست آنها دگرگون ساختی». سپس از نعمتهای که خداوند أ بوی ارزانی داشته صحبت نموده میگوید: «خداوند مرا در ملکوت سفلی داخل نمود و در آنجا مرا چرخانده موجودات زیر زمین را تا جایی که خاک است نشان داد، سپس مرا به ملکوت بالا ارج داد و بر آسمانها طواف داده بهشتها را تا عرش بمن نمایان ساخت، سپس خداوند أ مرا در پیش روی خود قرار داده فرمود: هر چیزی که مورد پسندت قرار گرفته از من بخواه تا برایت ببخشم، صوفی به پروردگار پاسخ داده گفت: ای آقایم چندان چیزی را ندیدم که مورد پسندم قرار گرفته باشد تا آنرا از تو بخواهم» سبحان الله، پاک و بزرگ است خداوند أ از این قول باطل و کفری.
خوانندۀ گرامی! دیدید که این طاغوت بزرگ چگونه با این جرأت بر خداوند أ تاخت و تاز نموده و با وجود پیوند کاذبانۀ که برای خود با خداوند أ ادعا نموده، که هیچ پیامبری و حتی سردار فرزندان آدم محمد ص هم به این مقام نایل نشدهاند، لیکن این خبیث ملعون برای خود همچو مرتبه و مقام را ادعا نموده است. شگفت در سخن دروغین وی است که هنگامی خداوند أ بهشت و عرش رحمن را بوی نشان داد تا از چیزی که پسندش شده بخواهد، تا اوتعالی بوی بخشش نماید، لیکن این پلید کافر با پستی و بیشرمی میگوید: چندان چیزی را ندیدم که از آن پسندم آید تا آنرا برایم بخشش نمایی!!! سپس این فاجر کاذب دجال بچۀ ابلیس در پایان سخن خود میگوید: بعد از اینکه به خداوند أ چنین پاسخی داد خداوند أ بوی فرمود: به راستی تو بندۀ حقیقی منی. خداوند پاک و منزه است از گفتار کفری او.
* دیگری بنام صاوی در حاشیۀ که بر شرح الخریده از دردیر، میگوید که رفاعی در مقابل مرقد پیامبراکرم ص ایستاده و این دو بیت را سرائید:
در حال فراق روحم را میفرستم تا ببوسد زمینت را از جانبم و اینک کالبد مشهور حضور یافته است دست راستت را دراز کن تا لبانم شرف یابد گفتند: دستی از قبر بیرون آمد تا آنرا بوسه زند.!!!؟
*- دیگرش بنام دباغ در کتاب خود بمنظور نشر و پخش شرکیات و خرافات چنین میگوید: «یکی از اولیای خدا را دیدم که بمقام بسیار بلند نایل گردیده بود، کرامات وی آن بود که مخلوقات ناطق و خموش، حیوانات درنده و حشرات، آسمانها و ستارگان و چندین طبقۀ زمین، و کرۀ زمین را با همه موجوداتش مشاهده میکرد و آنها از وی طلب کمک و یاری میکردند، این ولی صدا و سخن همه را در یک لحظه میشنید و حاجات و مشکلات همه را رفع نموده خواهشات آنها را برآورده میساخت، بدون اینکه یک مخلوق، وی را از دیگری مشغول سازد» و ما از خداوند أ طلب مغفرت نموده و به اوتعالی توبه مینماییم از آنچه که این خبیث و پلید با همچو جرأت خود را به مقام و منزلت خداوند بالا شمرده و مردمان بسیار را گمراه نموده و به کفر کشانده. ببنید این زندیق همه قدرت و توانایی را به خود ادعا نمود و برای خداوند أ چیزی نگذاشت؟ پاک و منزه است خداوند از افترا و بهتان بزرگ این دجالان و شاگردان ابلیس مکار، و به خداوند از هر مخلوقی پناه میخواهیم که این کفریات را تصدیق میکند. زیرا با تصدیق نمودن همچو سخنان کفری، انسان تا روز رستاخیز مورد نفرین خداوند أ قرار میگیرد. «ولاحول ولا قوة الا بالله العظیم»
* دیگری بنام رابعۀ عدوی که صوفیهای زمان خود را با تصوف خود افسون و مفتون گردانیده بود، با اشعار خود بالاترین مقام الوهیت را بخود خواسته است، صوفیهای زمانش در مجالس ذکرشان هنگام شنیدن نام وی فریادها و غوغاهایی را برپا مینمودند و او را شهید عشق الهی لقب داده بودند. رابعه گفته است: «ای خدا! من ترا از ترس دوزخت و به طمع جنتت نپرستیدهام، بلکه ترا بخاطر ذاتت میپرستم». این حاجی خانم مسلک و مقام و منزلت بالاتر از مقام و منزلت و راه و روش پیامبران †را بخود اختیار نموده، زیرا با صراحت اعلان نموده که وی از هرگونه ترس و امیدی و از هر طمع و خوف، از خداوند أ بینیاز بوده، خود مختار و تنهاست. در حالیکه یکی از صفات حمیده و نیکوی پیامبران اینست که آنها خداوند را با امید و هراس و طمع و خوف پرستش مینمودند. طوریکه در قرآن کریم از آنها وصف شده: ﴿إِنَّهُمۡ كَانُواْ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَيَدۡعُونَنَا رَغَبٗا وَرَهَبٗاۖ وَكَانُواْ لَنَا خَٰشِعِينَ﴾[الأنبياء: ۹۰]. «آنان در کارهای نیک شتاب میکردند و ما را از روی رغبت و بیم میخواندند و در برابر ما خاشع (متواضع و متضرع) بودند».
همچنان خداوند أ میفرماید: ﴿وَٱدۡعُوهُ خَوۡفٗا وَطَمَعًاۚ إِنَّ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ﴾[الأعراف: ۵۶]. «و اوتعالی را با بیم و امید بخوانید، یقیناً رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است».
و فرموده خداوند أ: ﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ١٦﴾[السجدة: ۱۶]. «پهلوهایشان از خوابگاهها جدا میگردد، پروردگارشان را از روی بیم و امید میخوانند و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق میکنند».
رابعۀ عدوی با باطل گویی و سخنان کفری خود تا جایی رسید که اختیار خود را کاملاً به همنشین خود(شیطان) سپرده بود، وی کعبۀ شریفه را توهین نموده و آنرا بتی معبود در روی زمین خوانده است. اینگونه اهل تصوف در گمراهی آشکار قرار داشته از دایرۀ عقل پا بیرون گذاشتهاند و اگر کسی بخواهد امور کفری و شرکی و فسق و فجور و خطاهای اهل تصوف را بشمارد شاید چندین کتابهای بزرگ از آن پر شود. لیکن ما بطور نمونه و مختصر به بعضی از یاوه گوییهای آنها اشاره نمودیم که امثال آن در کتابهای اهل تصوف بسیار زیاداند. آنها نمازی دارند بنام نماز حاجت برای رفع هزار حاجت، که اصل و ریشۀ در اسلام نداشته بلکه از اختراعات اهل بدعت و گمراهان است، ابوالحسن شاذلی در کتاب خود بعد از ذکر نام هر صوفی مزخرف و بدبخت عبارت س را مینویسد که این وصف تنها به اصحاب پیامبراکرم اطلاق میگردد زیرا آنها از خدا راضی بودند و خداوند أ از آنها، اهل تصوف از پیامبر خدا توسل جسته و طلب استغاثه و کمک مینمایند مانند قولشان: ای رسول خدا به داد ما برس، و ای رسول الله ما را مدد کن، و ای رسول الله ما را نجات ده وغیره، همچنان آنها نمازی بنام (صلاة الأنوار) دارند که آنرا نور ذاتی و سِر اسرار میگویند و در واقع از اختراعات پیر شاذلی است و ثواب آنرا برابر با صد هزار نماز دانستهاند، آنها معتقداند که پیامبرخدا ص یک لحظه هم از این وجود جدا نیستند زیرا ایشان به ادعای اهل تصوف، اصل وجود و قطب محور آن بوده و سبب اساسی ایجاد همه موجوداتاند، چراکه ایشان اولین مخلوقیاند که از نور ایشان آسمانها و زمین و عرش و کرسی و همه کاینات آفریده شدهاند، پس چگونه از همه کاینات لحظۀ دور باشد!! آنها در مورد دیدن آنحضرت ص در خواب و زیارت نمودنشان در بیداری سخنان بسیاری دارند که بلآخره به مرتبۀ صحبت و یاری آنحضرت میرسند. از این جهت بعد از ذکر نام هر صوفی مزخرف و خبیث عبارت س را مینویسند چون به مرتبۀ صحبت رسیده!!! همچنان دعایی را شیخ شان(مرسی) اختراع نموده که هرکسی آنرا (۵۰۰) بار بخواند قبل از مردن در بیداری با پیامبر خدا ص یکجا میشود، در این مورد به روایات دروغین و ساختگی به روایت ابوهریره استناد نمودهاند که هرگاه کسی هزار بار بر پیامبراکرم ص درود بفرستد و بعد از آن وردها و دعاهای دیگری را که آنهم از اختراع خودشان است بخواند، پیامبرخدا را در خواب خواهد دید، و کسیکه اضافهتر آنرا بخواند به مقام صحابی پیامبر رسیده و در بیداری با آنحضرت ص یکجا میشود که در این صورت یکی از یاران ایشان میشود!! و کسیکه در بیداری ایشان را ببیند آنحضرت ص بوی و بوالدینش حسن خاتمه و شفاعت و جنت و مغفرت را ضمانت نموده جان کندن و سکرات موت بر وی آسان میگذرد.- در حالیکه همه میدانیم که آنحضرت ص از سکرات الموت در وقت وفاتشان شکایت نمودند - اضافه از این گفتهاند هرکه آنحضرت ص را در بیداری ببیند به لطف و کرم ایشان از عذاب قبر و سختیهای روز قیامت در امان خواهد ماند و همه مشکلات و حاجاتش در دنیا و آخرت روا میگردد. این دجلان و شاگردان ابلیس با جرأت بر پیامبرخدا ص دروغ بستهاند. در کتاب اذکار از قطب اقطاب(و بت بزرگ) آمده که: هرکه میخواهد پیامبر ص را در بیداری مشاهده کند، در شب جمعه دو رکعت نماز خوانده در هر رکعتی پنج بار سوره فاتحه و آیت الکرسی و هزار بار بر آنحضرت درود بفرستد. آنها حدیث ساختگی و دروغین را در کتاب مجمع الحدیث ذکر نمودهاند که گویا آنحضرت ص فرمودهاند: (کسی که بخواهد مرا در بیداری ببیند، در شب جمعه چهار رکعت نماز ادا نماید و در هر رکعتی سورۀ فاتحه و الضحی والم نشرح و انا انزلنا و الزلزله را خوانده سپس سلام دهد و بعد از سلام هفتاد بار بر من درود بفرستد و هفتاد بار استغفار بگوید بعد از آن بخوابد وی مرا در بیداری میبیند). برخی از مردمان جاهل و بیخرد این کار را تجربه نمودند لیکن نه تنها در بیداری، بلکه در خواب هم آنحضرت ص را ندیدند. در کتاب (خزينة الاسرار) آمده است: برخی از علمای صوفی گفتهاند، کسیکه در روز جمعه سورۀ قدر را هزار بار بخواند قبل از مردن آنحضرت ص را میبیند، همچنان روایتی دیگری را بنام نماز فاتح ساختهاند که سرور و سردار آنها محمد بکری گفته است: کسیکه در شب جمعه چهار رکعت نماز بخواند سپس هزار بار این عبارت را بگوید: خداوندا! بر سرور و سردار ما محمد که باز کنندۀ آنچه بسته و ختم دهندۀ آنچه گذشته است درود بفرست، ایشان ص نصرت دهندۀ حق با حق و هدایتاند، و بر اهل بیتشان درود بفرست چنان که شایستۀ آنند و از مقام و منزلت ارجمندی بر خوردارند، پس حتماً با پیامبرخدا ص روی به روی قرار خواهد گرفت!! چگونه مردم بیخرد را با دروغ و بهتانشان فریب داده و بر آنها میخندند تا بتوانند اموالشان را به باطل بخورند. اهل تصوف قرآن کریم را نیز از هوی و هوس، و مطابق رأی خود تفسیر میکنند مثلاً آیت ذیل: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱبۡتَغُوٓاْ إِلَيۡهِ ٱلۡوَسِيلَةَ﴾[المائدۀ: ۳۵]. «ای مؤمنان! از خدا بترسید و بهسوی او طلب وسیله کنید».
با وجود آگاهی و اعتراف خودشان، توسل جستن بسوی خدا با عبادات و اسماء و صفات خداوند أ و با اعمال صالحی که خاص بخاطر خشنودی خداوند أ باشد، صورت میگیرد طوریکه سه نفری که وارد غاری شدند و سنگ بزرگی دهن غار را بست سپس هریکی از آنها به اعمال صالحشان که خاص به رضای اوتعالی انجام داده بودند توسل جستند، لیکن با آن هم اهل تصوف بسوی گمراهی میلان نموده بسا مردمان را از راه خدا بدور برده و توسل به مردگان مانند انبیاء و اولیا و مردمان صالح و آل بیت پیامبراکرم ص را جایز اعلان نموده گفتهاند: طوریکه تبرک جستن به آنان در زندگیشان جایز است همانگونه بعد از وفات در قبرهایشان نیز جایز است زیرا قبرهای آنان باغی از باغهای بهشت است، عین این سخن را ابوحامد غزالی نیز در کتاب خود بنام آداب سفر ذکر نموده است، طاغوت بزرگ ابوالحسن شاذلی گفته است: «هرگاه کسی بخواهد خداوند أ حاجتش را روا دارد پس بر سر امام غزالی به خداوند أ قسم یاد کند» و در کتاب (المفاخر العلیه) شاذلی پلید از سرور و سردار خود غزالی نقل کرده که روزی بوی گفت: «هرگاه حاجتی را روا داشتی پس خداوند أ را بر سر من قسم بده ...... سپس شاذلی میافزاید: بخدا قسم در هیچ مشکلی نبود که او را (غزالی) یاد کردم، مگر اینکه مشکلم روا، و سختیهایم آسان گردید». ما برای شاذلی لعین میگویم: ای دشمن خدا دروغ میگویی شما اهل تصوف باطل، یکدیگرتان را تأیید نموده برای یکدیگرتان طبله میزنید، لیکن بدانید که خداوند با شما محاسبۀ شدیدی خواهد کرد، روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمیدهد مگر کسی که دلی پاک- از کفر و نفاق و امراض باطنی- به نزد خدا بیاورد. توسل جستن و طلب یاری در وقت شدت، و وسیله قرار دادن انبیا و اولیا و مردمان صالح در دعا، نه در حیاتشان و نه بعد وفاتشان جایز است. زیرا خداوند أ به پیامبر خود حضرت محمد مصطفی ص خبر داده تا به بندگان بفرمایند که: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌۖ أُجِيبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِ﴾[البقرة: ۱۸۶].«و هرگاه بندگانم در بارۀ من از تو بپرسند- به ایشان بگو- من نزدیکم و دعای دعاکننده را- هنگامی که مرا بخواند- اجابت میکنم».
اما اگر از بندۀ صالحی خواسته شود تا برای شخصی دعا کند ایرادی در آن نیست اما چیزی که از توان و قدرت بنده خارج باشد در این صورت از وی چیزی خواستن جایز نیست. طبرانی باسند خویش از عباده بن صامت س روایت کرده که در زمان پیامبر خداص منافقی بود که مسلمانان را اذیت میکرد. بعضیها گفتند: برویم از رسول اللهص کمک بگیریم تا ما را از شر این شخص نجات بدهند، رسول اکرم ص فرمودند: «از من کمک گرفته نمیشود بلکه از الله أ کمک گرفته میشود».مسند احمد
پیامبرخدا ص در حال حیاتشان قادر به رفع مشکل نبودند، پس چگونه کمک و توسل از مرده جایز است؟ و چگونه از مردمانی که مقام و منزلت آنها پایینتر از آنحضرت ص است کمک و توسل جست؟! مانند اولیا و مردمان صالح. چه رسد به دجلان و دروغ گویانی که دلیرانه و با جرأت از مقام و منزلت پیامبرگرامی ما ص کاسته و چهرههای خود را هنگام مقابله با ایشان در روز قیامت سیاه نمودهاند، آنها گفتهاند: «اولیا از بحر میگذرند و انبیا در ساحل آن توقف میکنند»!! این فسق و فجور و جرأت بر خدا و رسول ص را چنین تعبیر نمودهاند: «اولیاء به کراماتی که دارند از کشف و منزلت عالی در نزد خداوند أ بر خورداراند که حتی انبیاء هم به آن رسیده نمیتوانند» آیا کفر بالاتر از این هم وجود خواهد داشت؟!.
همچنان برخی از دجال صفتان اهل تصوف حکایات دروغین را برای مردمان عامه و ساده روایت کرده میگویند: ما پیامبر خدا ص و بعضی از یاران ایشان را در خواب دیدیم که بما دستور میدهند در تصحیح مفهوم بعضی از سنتها در میان مردم بکوشیم و آنرا بطور درست و صحیح به مردم بازگو نماییم، آنها به این شیوه خرافات خویش را در میان مردم پخش نموده سنتهای صحیح را تغیر میدهند. آنها کفریات و نظریات باطل خویش را در لابلای بعضی از صفحات کتابها داخل نموده بدون ذکر اسم کتاب و یا مؤلف آن در میان مردم نشر میکنند.
برادران و خواهران گرانقدر! بر ما و شما لازم است راه و روش خود را از مطابق فرامین قرآن کریم و سنت مطهر پیامبر ص عیار سازیم و اگر کسی از ما، از روی نادانی و یا بیخبری در دام این شیدان و دجلان و بدعت کاران اهل تصوف گمراه و مفسد گیر مانده باشد، پس بخداوند أ رجوع کرده توبه نماید، تا خداوند أ ما و شما را در زمرۀ گروه نجات یافته با پیامبر گرامی و یاران پاک ایشان محشور سازد، ما باید از حالتی که امروز امت اسلامی دچار آن است درس عبرت گرفته به خداوند أ رجوع کنیم، امروز امت اسلامی بجان یکدیگر افتیده و گروه گروه و پارچه پارچه شده خون یکدیگر را میریزند، دوری ما از راه خدا أ و رسول او ص سبب شده تا سالها و قرنها در اسارت و قیود دشمن بسر ببریم، این حالت نتیجۀ دوری و بیتوجهی و بیپروایی ما با قرآن و سنت پیامبر ص بوده که باطل را اجازه دادهایم تا در اعماق ارزشها و فرهنگ ما ریشه دوانده از زمین و هوا بر ما تاخت و تاز نمایند، اگر فضل و کرم خداوند أ نبود این امت را به شادیها و خنزیرها مبدل و مسخ میساخت، و اگر حکم قبلی خداوند أ نبود حتماً بر این امت باران سنگ میریخت، بیایید در این فرمودۀ خداوند أ به دقت بیندیشیم و منظرۀ از منظرهای روز قیامت طوریکه قرآن ترسیم نموده به یاد آوریم: ﴿وَيَوۡمَ يَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ يَدَيۡهِ يَقُولُ يَٰلَيۡتَنِي ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِيلٗا٢٧ يَٰوَيۡلَتَىٰ لَيۡتَنِي لَمۡ أَتَّخِذۡ فُلَانًا خَلِيلٗا٢٨ لَّقَدۡ أَضَلَّنِي عَنِ ٱلذِّكۡرِ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَنِيۗ وَكَانَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لِلۡإِنسَٰنِ خَذُولٗا٢٩﴾[الفرقان: ۲۷-۲۹]. «و یادآوری کن به آنان- روزی را- که ظالم دستهای خود را میگزد و میگوید: وای بر من! ای کاش من هم همراه رسول خدا راهی در پیش میگرفتم، وای بر من! ای کاش فلانی را دوست نگرفته بودم! به راستی او مرا از ذکر- پس از آنکه بسوی من آمد- به گمراهی کشاند و شیطان همواره خوار سازندۀ انسان است».
بیایید به تفسیر ابن عباس س گوش فرادهیم که در مورد این آیت چه فرموده است: ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ١٠٥ يَوۡمَ تَبۡيَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞ﴾[آل عمران: ۱۰۵-۱۰۶]. «و همانند کسانی نباشید که پراگنده شدند و با هم اختلاف کردند پس از آن که بینات (آیات روشن) برایشان آمد و برایشان عذابی بزرگ است، روزی که چهرههایی سفید و چهرههایی سیاه شود».
ابن عباس ب میفرماید: «چهرههای اهل سنتِ متحد، سفید میشود. و چهرههای اهل بدعت سرکش، سیاه میشود».
سپس خداوند أ حال هر دو گروه را چنین حکایت میکنند: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱسۡوَدَّتۡ وُجُوهُهُمۡ أَكَفَرۡتُم بَعۡدَ إِيمَٰنِكُمۡ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ١٠٦ وَأَمَّا ٱلَّذِينَ ٱبۡيَضَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فَفِي رَحۡمَةِ ٱللَّهِۖ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ١٠٧﴾[آل عمران: ۱۰۶-۱۰۷]. «اما سیاه رویان- به آنان گفته میشود- آیا بعد از ایمانتان کافر شدید؟ پس سزای آن که کفر ورزیدید، عذاب را بچشید، و اما سفید رویان همواره در رحمت خدا(بهشت) جاویدانند». سیاه رویان در آخرت، اهل کتاب، مرتدان، منافقان و مبتدعاناند».