فصل ۵: اندیشه و عقیده
چرا خداوند انسان را به تفکر در مورد خلقت بشر، آسمانها و زمین و قرآن دعوت میکند؟ و چرا تفکر در قرآن از ارزش بالایی برخوردار است؟ به آیات زیر که ارزش تفکر در قرآن، آفاق و انفس را بیان میکنند، دقت کنید:
﴿هَٰذَا بَلَٰغٞ لِّلنَّاسِ وَلِيُنذَرُواْ بِهِۦ وَلِيَعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ وَلِيَذَّكَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٥٢﴾[إبراهيم: ۵۲].
«این قرآن، پیامی براى عموم مردم است تا همه به وسیله آن انذار شوند و بدانند او خداوند یکتاست و تا خردمندان پند گیرند! (۵۲)».
همچنین:
﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٠﴾[آل عمران: ۱۹۰].
«مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانههایی براى خردمندان است (۱۹۰)».
همچنین:
﴿هُوَ ٱلَّذِي يُصَوِّرُكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡحَامِ كَيۡفَ يَشَآءُۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٦﴾[آل عمران: ۶].
«او کسى است که شما را در رحمِ مادران، آنچنان که مىخواهد تصویر مىکند. معبودى جز خداوندِ توانا و حکیم نیست (۶)».
در قرآن کریم نزدیک به ۱۳۰۰ آیه راجع به هستی و خلقت انسان بیان شده و متعاقب آن پس از بیان این آیات، دعوت به تفکر شده است. مسلما هیچ بشری نمیتواند جهان دور و بر خود و همچنین خلقت خود را نادیده گرفته و کورکورانه در دنیا به خوردن و خوابیدن بپردازد. نمیتوان زندگی عقلانی بشری را با زندگی حیوانی و بدون تفکر تعویض کرد، زیرا ارزش هر انسانی به فکر، اندیشه و ایدئولوژی وی بوده و در طول تاریخ هم افراد متفکر و هدفمند از ارزش بیشتری در بین مردم برخوردار بودهاند. دو فرد که یکی نابینا و دیگری بینا هستند را در نظر بگیرید، اگر فرد نابینا بدون هیچ مقدمه ای بخواهد از یک بزرگراه عبور کند دچار سانحه خواهد شد. اگر فرد بینا نیز چشمان خود را بسته و از بزرگراه عبور کند، وی نیز دچار سانحه میشود و در این مورد با نابینا هیچ تفاوتی وجود ندارد. عقل انسان هم همینگونه است. اگر انسان از عقل خود استفاده نکند، با افراد دیوانه یکسان بوده و حتی با حیوانات هم فرقی ندارد. به طور معمول، هر فردی پس از اینکه به بلوغ عقلی خود رسید، برای زندگی خود هدفی قرار داده و کلیه تلاشهای زندگیش را در راستای برآورده کردن و رسیدن به این هدف قرار میدهد. بعضی از افراد به اهداف کوتاه مدتی مانند لذت جویی و کامیابی موقت در دنیا بسنده کرده و بعضی دیگر اهداف بلند مدت مثل لذت و خوشی جاودانه را محور تلاش خود قرار میدهند. خداوند از انسان میخواهد، با تفکر در آیات آفاقی و انفسی و قرآنی، هدف نهایی خود در زندگی را به صورت عقلانی و نه احساسی انتخاب کند.
چندین دلیل برای دعوت خداوند از انسان به تفکر میتوان بر شمرد. اول اینکه انسان از طریق تفکر در نشانههای خداوند، درباره وجود خالقش به یقین برسد. جهانی که در آن زندگی میکنیم، جهانی است که در هر گوشه ای از آن نظم حاکم میباشد. جهان ما تصادفی نبوده و بیهوده نیز آفریده نشده است. در هر لحظه میلیونها میلیون جنبنده در اقیانوسها، جنگلها، کوه ها، شهرها و روستاها به دنبال رزق و روزی خود میروند و این خداوند است که به آنها روزی میدهد. در هر لحظه ماه، زمین و خورشید به صورت منظم در مدار خود در حرکتند و حرکت آنها هیچگاه تابع هرج و مرج نبوده است. این خداوند است که حرکت زمین و کلیه سیارات و ستارگان را تدبیر کرده و برای آنها مدارهای خاصی را مقدر کرده است. در هر لحظه قلب انسان، خون را به درون رگها فرستاده و ششهای وی نیز از هوا استنشاق میکنند. مسلما این خداوند است که حیات انسان، تپش قلب و حیات اندامهای انسان را توسط قدرت خود کنترل میکند. اگر جهانی که در آن زندگی میکنیم تصادفی بود، هیچ اتفاق تکراری در کائنات اتفاق نمیافتاد و همه چیز تصادفی میبود. اگر جهانی که در آن زندگی میکنیم تصادفی بود، میتوانستیم با انداختن یک تکه سنگ به هوا، به صورت تصادفی صاحب یک هواپیما شویم، در صورتی که هیچ عقل سالمی حکم نمیکند که در دنیای ما حتی بعد از میلیونها بار انداختن سنگ به هوا، به صورت تصادفی یک هواپیما پایین بیافتد. هنگامی که ما حتی برای درست کردن یک ساعت مچی، به میزان زیادی برنامه ریزی کرده و از اصول قاعده مند در طراحی ساعت استفاده میکنیم، چگونه میتوانیم انتظار داشته باشیم که زمین با اینهمه شگفتیهایش، خورشید، ستارگان و کهکشانها، تصادفی و بدون نظم بوجود آمده و یا به صورت تصادفی در مدارهای خود در حرکت هستند. اگر در بدن انسان نظمی نباشد، چگونه میتوان انتظار داشت که با داشتن بدن تصادفی، بشر به زندگی ادامه دهد. اگر محیط پیرامون ما تصادفی بود، هنگامی که به یک شیء مثل کتاب نگاه میکنیم، با پلک بر هم زدن ما، به صورت تصادفی به جای کتاب یک صندلی ظاهر میشد، ولی آیا عقل سلیم به این امر حکم میکند؟ دنیایی که در آن زندگی میکنیم در خلقت یگانه بوده و دارای خالق یگانه میباشد.
دلیل دیگر تفکر در آفاق و انفس و قرآن این است که از این طریق به صحت وعدههای خداوند در قرآن پی ببریم. خداوند در قرآن از عذاب اقوام گذشته سخن گفته است. قوم لوط، قوم عاد، فرعون و پیروانش و بسیاری از اقوام دیگر که توسط خداوند عذاب شده و بقایای آنها هنوز برای عبرت بشر پابرجاست. همانگونه که وعده خداوند برای این اقوام محقق شد، پس وعدههای دیگر خداوند نیز محقق میشود. با تفکر در زندگی خودمان نیز میتوانیم به این امر پی ببریم. خداوند در قرآن به همه بندگانش از انس و جن وعده مرگ داده و ما هر روزه شاهد آن هستیم که این وعده برای دوست و دشمن، خانواده و در نهایت برای خودمان محقق میشود. همانگونه که وعده مرگ برای هر انسانی اتفاق میافتد، پس وعدههای دیگر خداوند نیز محقق میشود.
﴿كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۖ ثُمَّ إِلَيۡنَا تُرۡجَعُونَ٥٧﴾[العنكبوت: ۵۷].
«هر نَفسی مرگ را مىچشد، سپس بسوى ما باز گرداننده میشوید. (۵۷)».
بشر در دنیای خود دخل و تصرف محدودی دارد. در زمان رشد کودک در داخل رحم مادر، این خداوند است که اندامهای جسمانی کودک را به تکامل میرساند، به وی غذا میرساند و چهره وی را در داخل رحم مادر ترسیم میکند، در حالیکه حتی مادر کودک هیچ نقشی جز نگهداری کودک در بدن خود ندارد. پس از تولد کودک نیز، خداوند وی را به رشد و کمال عقلی میرساند، به وی تکلم یاد داده و قدرت تعقل اعطا میکند. در کل دوران زندگی انسان، خداوند وی را روزی میدهد، وی را آزمایش میکند و در نهایت به زوال و پیری میرساند. انسان توانایی هیچ دخل و تصرفی در این بازه زمانی ندارد، وگرنه میتوانست جلو پیر شدن خود را بگیرد. اگر بشر این قدرت و توانایی را داشت، هنگامی که بر اثر حادثهای یکی از اندامهای خود، مثلا دست، را از دست داد، میتوانست دست تازهای برای خود درست کند.
همچنین در آمد و رفت شب و روز، حرکت ابرها به امر خداوند، خشک شدن گیاهان در زمستان و رویش مجدد گیاهان در بهار نیز نشانههای زیادی وجود دارد که ذهن حق طلب با تفکر در آنها میتواند به تحقق وعدههای خداوند پی ببرد. مسلما کل کائنات از محیط پیرامون گرفته تا بدن خود ما، معجزه است، ولی به دلیل اینکه ما در این روند دچار روزمَرِگی شدهایم، به هیچکدام از اتفاقات زندگی را به دید معجزه نمینگریم، همچنین هنگامی که کشف تازهای در دنیای ما گزارش میشود، در ابتدا به دید معجزه به آن نگاه میکنیم، ولی پس از مدتی آن نیز عادی میشود.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ نَبَاتَ كُلِّ شَيۡءٖ فَأَخۡرَجۡنَا مِنۡهُ خَضِرٗا نُّخۡرِجُ مِنۡهُ حَبّٗا مُّتَرَاكِبٗا وَمِنَ ٱلنَّخۡلِ مِن طَلۡعِهَا قِنۡوَانٞ دَانِيَةٞ وَجَنَّٰتٖ مِّنۡ أَعۡنَابٖ وَٱلزَّيۡتُونَ وَٱلرُّمَّانَ مُشۡتَبِهٗا وَغَيۡرَ مُتَشَٰبِهٍۗ ٱنظُرُوٓاْ إِلَىٰ ثَمَرِهِۦٓ إِذَآ أَثۡمَرَ وَيَنۡعِهِۦٓۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكُمۡ لَأٓيَٰتٖ لِّقَوۡمٖ يُؤۡمِنُونَ٩٩﴾[الأنعام: ۹۹].
«اوکسى است که از آسمان آب را نازل کرده و به وسیله آن گیاهان گوناگون رویاندیم و از آن، ساقهها و شاخههاى سبز خارج ساختیم و از آنها دانههاى متراکم، و از شکوفه نخل، شکوفههایى با رشتههاى باریک بیرون فرستادیم و باغهایى از انواع انگور و زیتون و انار، گاه شبیه به یکدیگر و گاه بىشباهت! هنگامى که میوه مى دهد، به میوه آن و طرز رسیدنش بنگرید که در آن، نشانههایى [از عظمت خدا] براى افراد باایمان است! (۹۹)».
الله تعالی همه این موارد را در قرآن بیان کرده تا انسان به عظمت و قدرت پروردگارش و همچنین ضعف و کوچکی خود پی برده و سر تعظیم فرود آورد. انسان بر روی این کره خاکی همانند مورچهای است که در یک گوی شیشهای اسیر شده باشد. این مورچه هر چقدر تلاش کند و به هر سمتی که روی آورد، به هیچ عنوان نمیتواند از گوی شیشهای فرار کند. انسان هم در روی زمین همانند این مورچه بوده و هر چقدر به پیشرفتهای علمی برسد و به هر نقطه کائنات که فرار کند، سرانجام به اذن الله مرگ را ملاقات خواهد کرد و وارد عالمی میشود که به هیچ عنوان راه برگشتی از آن وجود ندارد. در حال حاضر جمعیت مردم زمین نزدیک چندین میلیارد نفر است. چه بسیار افرادی در گذشته بودهاند و الآن دیگر نیستند، افرادی که در زمان خود دارای قدرت و ثروت فراوانی بودهاند، افرادی که همانند زمان ما گناهان خود از قبیل دزدی، ظلم و زنا را مایه غرور و افتخار میدانستند. بیش از یکصد سال دیگر نیز هیچکدام از مردم امروزی ساکن در کره زمین وجود نخواهند داشت. مرگ بر زندگی همه ما سایه خواهد انداخت و همه ما به ملاقات الله تعالی خواهیم رفت. با کمی دقت متوجه میشویم که مرگ یک استقرای تام و حتمی بوده و یک حجت کامل بر تحقق وعدههای دیگر خداوند نیز میباشد. هر انسانی با تفکر بدون تعصب و با یک استدلال عقلی ساده به وظیفه خود در این دنیا پی خواهد برد. استدلال از این قرار است: هر انسانی یا خالق است یا مخلوق و غیر از این دو حالت وجود ندارد. اگر فردی ادعا کند که انسان خالق است، پس باید بتواند ثابت کند که انسان چه چیزی از آسمانها و زمین را خلق کرده است؟ باید بتواند ثابت کند که آیا انسان قدرت و علم خلقت و اداره کائنات، موجودات ریز و درشت، جانداران و ... را دارا میباشد؟ آیا انسان حتی توانایی خلقت خود و دخل و تصرف در بدن خود را نیز دارا میباشد؟ عقل سلیم با کمی تفکر پی میبرد که جواب همه این سوالات منفی است. انسان مخلوق است و باید خالق خود را بشناسد و بپرستد. باید برنامه هدایت، سعادت و خوشبختی خالق خود را در زندگیش پیاده کند، زیرا تنها برنامه خالق برای مخلوق جامعترین برنامه زندگی است.
سوالی برای تفکر: در مورد خداوند چه ظنّی داریم؟ چه جور خداوندی در ذهن ما جای دارد؟
آیه منتخب ﴿وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَيۡنَهُمَا لَٰعِبِينَ٣٨﴾ [الدخان: 38]. «ما آسمانها و زمین و آنچه که در میان این دو است را به بازى و بىهدف نیافریدیم!».