فصل ۲۶: زمینههای بروز و گسترش خرافات
در این بخش به یک مبحث کلیدی که ذهن بسیاری از خوانندگان این جزوه را به خود مشغول کرده میپردازیم. چرا جامعه ما به سمت خرافات شتاب گرفته است؟ قبل از اینکه به طور کامل به بحث بپردازیم، نظر شما را در مورد مطلب زیر میپرسیم. در زیر یک جمله آمده است. جمله زیر، عبارتی است که اکثر ما در کتب، مجلات و روزنامهها بسیار به آن برخورد کردهایم و با این جمله آشنا هستیم. جمله چنین است:
«... وی در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد».
برداشت شما از جمله بالا که در بسیاری از کتب و ... به آن برخورد کرده اید، چیست؟ کمی فکر کنید. یک نکته و مفهوم زیرکانه در جمله بالا نهفته است. از یک نظر، جمله بالا بیانگر تقلید است. همانطور که میدانیم خداوند متعال تقلید در ایمان را به هیچ عنوان از انسان نمیپذیرد. این جمله از یک نظر، بیان میکند که فردی احتمالا به صورت تقلیدی از خانواده، ایمان خود را به ارث برده است. حال اگر فردی به درجات بالای علمی و فقهی هم برسد، چون اصل ایمان وی به صورت تقلیدی میباشد، کل زحمات وی در علم و دین به هدر رفته و در صورتی که این فرد رهبر و پیشوای قومی هم باشد، کل قوم خود را به گمراهی میکشاند. با پیشرفت جوامع، دیگر نمیتوان انتظار داشت که هر فردی به تمامی مهارتهای مورد نیاز زندگیش دست یابد، بنابر این افراد، وظایف را در جامعه توزیع کرده و هر فردی وارد یکی از این تخصصهای مورد نیاز جامعه میشود. عدهای پزشک میشوند، عدهای مهندس، عدهای معلم و ... و عدهای هم وارد حوزه دین میشوند. جامعه این وظایف را بین گروهها توزیع کرده و همه گروهها متعاقباً به همدیگر در انجام وظایفشان اعتماد میکنند. تنها گروهی که در بسیاری از جوامع از اعتماد مردم سوء استفاده کرده و از وظیفه خود خارج شده و کرسی قدرت و حاکمیت را بر عهده گرفته و همانند فرعون، کل گروههای دیگر مردم را به استضعاف کشیدهاند، افراد دنیاپرست در لباس دین میباشند. این اتفاق در طول تاریخ بارها اتفاق افتاده و اتفاق جدیدی نیست.
﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ٣١﴾[التوبة: ۳۱].
«علمای دینی و راهبان خویش را معبودانی از غیر خدا قرار دادند و مسیح پسر مریم را نیز در حالیکه دستور داشتند جز خداوند یکتا که معبودى جز او نیست، چیزی نپرستند، او پاک و منزه است از آنچه همتایش قرار مىدهند! (۳۱)».
عدی بن حاتم روایت میکند که فردی به محضر پیغمبر ج مشرف شد و در گردنش صلیبی از طلا بود و آیه بالا را داشت میخواند، گفتم ایشان آنها را پرستش و عبادت نمیکنند، پیامبر گفت: چرا. ایشان حلال را برایشان حرام و حرام را برایشان حلال گرادانیدهاند، و اینان نیز پیروی از آنان را نمودهاند، پس پرستش و عبادت پیروان گویا برای خودشان است. در این مورد خود مردم هم شریکند، زیرا این مردم هستند که به طاغوت، رسمیت میدهند، به اوامر غیر الهی آنها گردن نهاده و با اینکار به خداوند شرک میورزند. اتفاقی که برای ما پیش آمده قبلا برای قوم یهود هم اتفاق افتاده و حادثه جدیدی نیست. قبل از اسلام، پیشوایان یهود خدایانی شده بودند که در کنار الله تعالی، به زور در میان مردم حکومت میکردند. آنها تمام هم و غم خودشان را صرف جمع کردن مال و منال و حفظ مقام و ریاست کرده بودند، هرچند به قیمت تباهی دین و و نشر و گسترش شرک و اهانت به تعالیم الهی تمام شود. علمای قوم یهود، همانند بسیاری از پیشوایان امروزی، به مردم میگفتند که شما تورات را نمیفهمید، بنابر این هر بار به هنگام بروز مشکلات پیش ما بیایید تا ما شما را راهنمایی کنیم. آنها تورات را به صورت ورق ورق درآورده بودند و هنگامی که کسی برای مطالعه تورات پیش آنها میآمد، ورقهها را به وی میفروختند.
﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓ إِذۡ قَالُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَىٰ بَشَرٖ مِّن شَيۡءٖۗ قُلۡ مَنۡ أَنزَلَ ٱلۡكِتَٰبَ ٱلَّذِي جَآءَ بِهِۦ مُوسَىٰ نُورٗا وَهُدٗى لِّلنَّاسِۖ تَجۡعَلُونَهُۥ قَرَاطِيسَ تُبۡدُونَهَا وَتُخۡفُونَ كَثِيرٗاۖ وَعُلِّمۡتُم مَّا لَمۡ تَعۡلَمُوٓاْ أَنتُمۡ وَلَآ ءَابَآؤُكُمۡۖ قُلِ ٱللَّهُۖ ثُمَّ ذَرۡهُمۡ فِي خَوۡضِهِمۡ يَلۡعَبُونَ٩١﴾[الأنعام: ۹۱].
«آنها خدا را درست نشناختند که گفتند «خدا، هیچ چیز بر هیچ انسانى نفرستاده است!» بگو «چه کسى کتابى را که موسى آورد، نازل کرد؟ کتابى که براى مردم، نور و هدایت بود؛ امّا شما آن را بصورت ورق ورق قرار مىدهید؛ قسمتى را آشکار و قسمت زیادى را پنهان مىدارید و مطالبى به شما تعلیم داده شده که نه شما و نه پدرانتان، از آن با خبر نبودید!» بگو «الله!» سپس آنها را در گفتگوهاى لجاجتآمیزشان رها کن تا بازى کنند! (۹۱)».
قوم حضرت موسی در پیشگاه خداوند، حداقل میتوانند یک دلیل کوچک بیان کنند مبنی بر اینکه کتاب تورات در دست رهبران قوم ما بود و ما به طور کامل تورات را در اختیار نداشتیم، ولی ما در مقابل خداوند چه دلیلی میتوانیم بیاوریم؟ کتاب قرآن در تک تک منازل ما پیدا میشود، ولی کسی آن را مطالعه نمیکند. ضرب المثل جالبی در زبان فارسی وجود دارد که میگوید: «تا احمق در جهان است، مفلس در امان است». تا زمانی که مردم برای فکر خود خود ارزش قائل نباشند، وضع تغییری نخواهد کرد:
﴿لَهُۥ مُعَقِّبَٰتٞ مِّنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَمِنۡ خَلۡفِهِۦ يَحۡفَظُونَهُۥ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ وَإِذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ سُوٓءٗا فَلَا مَرَدَّ لَهُۥۚ وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَالٍ١١﴾[الرعد: ۱۱].
«براى انسان مأمورانى است که پى در پى، از پیش رو و از پشت سرش او را از فرمان خدا حفظ مىکنند؛ خداوند هیچ قومی را تغییر نمىدهد مگر اینکه آنان احوال خود را تغییر دهند! و هنگامى که خدا اراده سوئى به قومى کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستى نخواهند داشت! (۱۱)».
مسلما خداوند برای رهبرانی که مردم خود را به خاطر قدرت و پول، فدای خود کرده و علاوه بر آن مردم را نسبت به واقعیات دین چشم و گوش بسته نگاه میدارند، عذاب سختی مهیا کرده است:
﴿وَكَذَٰلِكَ جَعَلۡنَا فِي كُلِّ قَرۡيَةٍ أَكَٰبِرَ مُجۡرِمِيهَا لِيَمۡكُرُواْ فِيهَاۖ وَمَا يَمۡكُرُونَ إِلَّا بِأَنفُسِهِمۡ وَمَا يَشۡعُرُونَ١٢٣﴾[الأنعام: ۱۲۳].
«و اینگونه در همه شهر و کشورها بزرگان گنهکارى قرار دادیم که به مکر و فریب مردم پرداختند؛ ولى تنها خودشان را فریب مىدهند و هیچ نمىفهمند! (۱۲۳)».
همچنین:
﴿ٱلَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ وَيَبۡغُونَهَا عِوَجٗا وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ كَٰفِرُونَ٤٥﴾[الأعراف: ۴۵].
«کسانی که مردم را از راه خدا بازمىدارند و مىخواهند دین را کج و معوج نشان دهند و آنها به آخرت کافرند! (۴۵)».
نکتهای که همه ما باید به آن توجه کنیم این است که همیشه اکثریت یک تفکر باعث ارجحیت آن تفکر نیست. در زمان ما اکثریت تفکر غالب در جهان، بینش غیر اسلامی است، اگر قرار باشد که هر فردی کورکورانه از تفکر اکثریت پیروی کند، همه مسلمانان میبایست وارد حوزه کفر و شرک میشدند. در مورد جامعه ما همین گونه است. ابراهیم خلیل÷ را در نظر بگیرید. وی در یک قوم بت پرست به دنیا آمد و بزرگ شد. مسلما اکثریت تفکر در جامعه وی دیدگاه بت پرستی بوده ولی وی به جای همراهی با مردم قومش، به تفکر در مورد آفاق و انفس پرداخت و به دیدگاه درست توحیدی دست پیدا کرد. وی هیچگاه از آباء و اجداد و فرهنگ قومش کورکورانه تقلید نکرد. خداوند در قرآن به تک تک بندگانش میفرماید:
﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا٣٦﴾[الإسراء: ۳۶].
«از آنچه به آن علم ندارى، پیروى مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند».
با وجود اینکه در مدتی که مردم اختیار دین و دنیای خود را به دست پیشوایان گمراه داده و همه جور بدبختی و سر افکندگی برای مردم رخ داده است، ولی هنگامی که از ایمان و عقیده صحبت میشود، دوباره همه میگویند که حرف آخر را باید یک فقیه بزند و بهتر است که در رابطه با ایمان با یک فقیه هم مشورت شود. اینگونه افراد فقه را با ایمان جابه جا میگیرند. بلال حبشی با شنیدن فقط دو آیه از قرآن به یک بینش توحیدی دست یافت. در بحث دین، در قدم اول باید با مباحث ایمانی و عقیدتی شروع کنیم، نه اینکه چشم و گوش بسته شروع به بررسی و تقلید از دیدگاه ها، اظهار نظرها و فقه افراد دیگر کنیم (آب قلیل، آب کر، استحاله، واجب کفایی و ...). سردمداران گمراه از مباحث فلسفی هم مثل ابزاری برای گیج کردن و فریب مردم استفاده میکنند (واجب الوجود، ممکن الوجود، وحدت وجود، حرکت جوهری، ممتنع و...). در این میان جایگاه واقعی قرآن کجاست و نقش تفکر در این میان چیست؟ زمانی که قرآن برای همه بشریت نازل شد، فلسفه یونان مدتها در امپراطوریهای شرق و غرب طرفدار داشته است، ولی قرآن به جای استفاده از ابزاری مثل فلسفه برای گیج کردن و پیچاندن مطالب، به دلایلی همچون تفکر در نشانههای آفاقی و نفسی و تفکر در قرآن روی آورده و استفاده از قرآن را برای همه بشر قرار داده و نه محدود به درک عدهای خاص. پیامبر اسلام تدریس فلسفه نمیکرده و مفاهیم اسلام را بسیار ساده بیان میکرده است. صحابه پیامبر هم اکثرا افراد بیسواد و از نژادها و کشورهای مختلف بودهاند. افرادی که با وجود نداشتن سواد و بدون نیاز به فلسفه، به راحتی اسلام آورده و در راه دین خدا شهید میشدند.
توصیه آخر ما چنین است. نسل امروزی از نسلهای قبل از خود روشنفکرتر میباشد، زیرا علاوه بر افزایش سطح سواد و آگاهی، همگی در دوره علم و دموکراسی نیز به سر میبرند. نسل متفکر امروزی به این نتیجه رسیده که رستگاری در آخرت فقط بوسیله یک قانون حاصل میشود و آنهم قانون خداوند است. قانون خداوند برای رستگاری در آخرت داشتن ایمان بدون شرک و همراهی آن با اعمال صالحی مثل نماز و روزه و ... میباشد. مسلما این رستگاری با تنبلی و آسانگیری حاصل نمیشود، بلکه سختیهای زیادی نیز در بر دارد. قانون جامعه که آسانترین قانون برای زندگی است، بیایمانی و گناه را جایز میشمرد، زیرا میتوان در ماه محرم و در دستههای عزاداری با خودزنی و گریه و فغان کلیه گناهان را پاک کرد. خداوند ما را در تبعیت از هر یک از این دو قانون آزاد گذاشته است، پس بهتر است کمی بیشتر بیاندیشیم. در نهایت هر فرد پس از تفکر در سه مرجع اصلی عقیده و اطمینان از حقانیت وعدههای خداوند، به مرحله ای میرسد که باید در یک لحظه به خالق خود و کتاب آسمانیش اطمینان کرده و به الله تعالی توکل کرده و خرافات رخنه کرده در عقاید خود را برای همیشه پاک کند. آیا ما به این مرحله رسیدهایم؟
آیات منتخب
﴿ وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَا فِي هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٖۚ وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَكۡثَرَ شَيۡءٖ جَدَلٗا٥٤﴾ [الكهف: 54].
«ودر این قرآن از هرمثلى براى مردم بیان کردهایم، ولى انسان بیش از هرچیز به مجادله مىپردازد!».