اعتراض چهل و دوم: محروم کردن دختران از حق زناشویی و همبستری
این قانون به پادشاهان و بزرگان در هر عصر اجازه میداد تا دختران را صیغه کنند، گاهی تا پانصد نفر؛ یعنی نوبت هر زن هر دو سال یکبار بود. این ظلم آشکار را علمای شیعه برای شاهان فتوا دادند. گمان نکنید که آنان علمای عادی بودند؛ آنها پایهگذاران مذهب شیعه بودند.
به حکایتی از رستم التواریخ، نوشتۀ رستم الحکما توجه فرمایید:
«شاه سلطان حسین و مجامعت خران: چون مدت ۲۵ سال از سلطنت آن فخر سلاطین گذشت زاهدان بیمعرفت و خر سالان بیکیاست به تدریج در مزاج شریفش و طبع لطیفش رسوخ نمودند و وی را از جاده جهانبانی و شاهراه خاقانی بیرون و در طریق معوج (کج و ناراست) گمراهی وی را داخل و به افسانههای باطل و بیحاصل او را مغرور و مفتون نمودند. دیباچه بعضی از مؤلفات جناب علامه العلمایی آخوند ملا محمد باقر شیخ الاسلام ملقب به مجلسی را چون سلطانِ جمشیدنشان و اتباعش خواندند که آن جنت آرامگاهی به دلایل و براهین قرآنی حکمهای صریح نموده که سلسله جلیله ملوک صفویه نسلاً بعد نسل بیشک به ظهور جناب قائم آل محمد خواهد رسید، از این احکام قویدل شدند و تکیه به این قول نمودند و سر رشتۀ مملکتمداری را از دست رها نمودند ... [شاه سلطان حسین] هر ساله به فصل بهار به موسم علف دواب در باغهای دلگشای با صفای پادشاهی با پنج هزار نفر از اهل حریم خود، از خاتون و بانو و بیبی و خدمتکار و کنیز و گیسو سفید و صد خواجۀ سفید و صد خواجۀ سیاه یعنی آغایان (خاجگان) مَحرَم حریم پادشاهی نزول اجلاس میفرمودند و میفرمود: نرخرها و ماده خرهای بسیار میآوردند و به همدیگر میانداختند و از تماشای مجامعت آن نرخرها همه محظوظ و مُتَلَذِّذ میشدند و از فرط حظ و لذت، بیخود و بیهوش میشدند. همۀ آن زنان سیمینبرِ نسرینتنِ گل اندامِ لالهرخسار، در دل غمناک و اندوهگین میشدند و آه سرد از دل پر درد برمیکشیدند».
آیا میدانید همه کارۀ دربار این پادشاه پانصد زنه که بود؟ بله، شیخ الاسلام شیعیان «محمد باقر مجلسی» صاحب کتاب «بحار الانوار» که در نزد شیعه بسیار معتبر است. او وزیر شاه سلطان حسین بود و همو برایش صیغه را فتوا داد، و همو در کتابهایش مدعی شده بود که سلطنت صفویه از بین نمیرود تا به به ظهور امام زمان متصل شود. او فقط چند سال زودتر از سرنگونی حکومت سلطان حسین مرد.
ناصرالدین شاه زنش را نمیشناخت
کتاب «شبهای پیشاور» در نزد شیعهها خیلی مشهور است. نویسنده این کتاب در تعریف خود مینویسد: «ناصرالدین شاه به پدر بزرگم که عالم مشهوری بود، لقب سلطانالواعظین داده بود». همچنین میگوید: «فتح علی شاه جد المجد ما را در تهران برای تبلیغ دین نگه داشته بود». خود نویسنده کتاب «شبهای پیشاور» هم نامش سلطان الواعظین شیرازی است. در هر حال، این فتح علی شاه نهصد زن صیغهای داشت و ناصرالدین شاه سیصد زن صیغهای، و همهاش به برکت فتوای این عالمان شیعه بود. مشهور است که یکی از زنان صیغهای ناصرالدین شاه که دید زندگی در زندان هوس پادشاه عاطل و باطل است، به بهانۀ زیارت شاه عبدالعظیم به شهر ری میرود و در آنجا بست مینشیند، به این امید که شاید شاه احترام قبر امامزاده عبد العظیم را نگه دارد و به زور از آنجا بیرون نکشدش. به شاه خبر دادند که زنت فرار کرده، و او به پیشانی خود میزد تا شکل و قیافۀ این زن فراری را بیاد آورد، اما یادش نمیآمد. این بوده و هست هدیه این ملایان آدمخوار به ملت بدبخت ایران.