ترک احادیث بنابر عدم آگاهی از عمل کنندگان به آنها و رد آن
شاید در میان انصار سنت و عاملان به آن و داعیانش نیز کسانی باشند که از عمل به این احادیث خودداری نمایند با این عذر که آنها اطلاعی ندارند از اینکه آیا احدی از سلف قائل به آنها بودهاند یا خیر؟ این دسته از دوستان این مطلب را بدانند که این عذر فقط در مسائلی پذیرفته میشود که صرفاً اجتهادی و استنباطی باشد. زیرا دل از ترس اینکه مبادا اجتهاداشتباه باشد بدان مطمئن نمیگردد. بالأخص وقتی که اجتهاد و استنباط از جانب متاخرینی باشد که مسائلی مشروع و تأیید نمایند که هیچ یک از مسلمانان بدان قائل نبودند و تنها دلیلشان این است که مصلحت این را اقتضا میکند، بدون اینکه قبل از فتوا نگاه کنند که آیا با نصوص شریعت موافق است یا خیر.
مثلاً بعضی از آنها، سود و ربای استهلاکی و خرید کارتهای بخت آزمایی –به ادعای خودشان شانس خیری- و مانند آنها را مباح دانستهاند.
اما مسأله مورد بحث ما از این قبیل مسائل نیست. زیرا در اینباره احادیث صریح و صحیحی آمده که منسوخ هم نیستند. چنانکه تفصیلشان قبلاً گذشت. لهذا ترک عمل به این احادیث بنا بر عذر مذکور، جایز نیست. بالأخص که ما قبلاً متذکر شدیم که ابوهریرهسو شاه ولی الله دهلوی و بعضی دیگر از علماء قائل به این نظریهاند و یقیناً علاوه بر اینها علماء دیگری نیز به این احادیث عمل نمودهاند که ما از آنها خبر نداریم، زیرا خداوند تعهد ننموده که نامهای تک تک کسانی که به نصی از قرآن و سنت عمل کردند را محفوظ بدارد، ولی این را بعهده گرفته که فقط قرآن و سنت را محفوظ نگه دارد. چنانکه میفرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾[الحجر: ٩]
«همانا ما ذکر(قرآن و وحی) را نازل کردیم و قطعا خودمان آن را حفظ خواهیم کرد».
لهذا بر ما واجب است که به نص عمل نمائیم، خواه بدانیم که کسی به آن قائل است و یا نه. این تا وقتی است که نسخ آن ثابت نگشته باشد، چنانکه مسأله مورد بحث ما نیز چنین است.
این بحث را با سخنان زیبای علامه و محقق ابن القیم :که با موضوعِ ما رابطهای عمیق دارد، به پایان میبریم. ایشان در کتاب إعلام الموقعین [۱۵۵]میفرماید: سلف صالح بر کسی که رأی، قیاس، استحسان و یا قول احدی از مردم،- هر چند که دارای مقام شامخ هم باشد- درمقابل حدیث رسول الله جبیان نماید، مذمت نموده و سخت ناراحت میشدند و از آن فرد قهر میکردند. بر کسی که در مقابل حدیث مثال ها بیاورد، انکار مینمودند و جز فرمانبرداری از پیامبرجو تسلیم شدن و با دل و جان پذیرفتنِ دستورات پیامبرجچیزِ دیگری را برایش صلاح نمیدیدند.
و هرگز در دلشان خطور نمیکرد، در قبول حدیث توقف نمایند تا عمل کسی و یا قیاس و نظریهای شخصی با آن موافق آید، بلکه آنها به این دستور خداوند متعال عمل میکردند: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن يَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِينٗا ٣٦﴾[الأحزاب : ٣٦]
«هیچ مرد و زن مؤمنی در کاری که خدا و پیامبرش فیصله کرده باشد اختیاری ندارند».
و نیز به این گفته خداوند که میفرماید:
﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا ٦٥﴾[النساء : ٦٥] «سوگند به پروردگارت که آنان مؤمن واقعی نمیگردند تا ترا در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس در دلشان ملالی را از داوری تو احساس نکنند و کاملاً تسلیم شوند».
و همچنین به این فرمان خداوند که میفرماید:﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۗ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ ٣﴾[الأعراف: ٣]
«از چیزی پیروی کنید که از سوی پروردگارتان، به سوی شما نازل شده است و جز خدا از اولیا و سرپرستان دیگری پیروی نکنید. کماند و افرادی که متوجه شده و پند گیرند».
امثال این آیات زیاداند ولی ما در زمانی قرار گرفته ایم که چون به فردی گفته شود که پیامبرجچنین و چنان فرمودهاند: او میگوید: چه کسی دیگر این نظریه را دارد؟ و با این حرفها حدیث را زیر پا نهاده و بیخبری خویش از معتقدین به این مسأله را دلیل و حجتی در مخالفت و ترک عمل به حدیث میداند. و اگربا خودش روراست باشد، خواهد فهمید که این سخن از باطلترین سخنان است و برای وی جائز نیست که سنتهای پیامبر جرا بنابر این نوع جهالتهای خویش رها نماید. بدتر از این عذرش، جهلش میباشد، زیرا معتقد است که اجماع بر خلاف این سنت منعقد گردیده است و این یک نوع سوء ظن به تمام مسلمانها میباشد، زیرا به آنها چنین نسبت میدهد که با سنت رسول الله جمخالفت نمودهاند. زشتتر از این، عذرش در ادعای این اجماع است.آن چیزی نیست مگر جهالت و عدم آگاهی او نسبت به فردی که قائل و عامل به این حدیث باشد. پس نتیجه این میگردد که جهالتش را بر سنت مقدم داشته است.
والله المستعان
[۱۵۵]ـ اعلام الموقعین ۳/۴۶۴-۴۶۵.