علما، صالحان و اندیشمندان

فهرست کتاب

کاکا سیاه:

کاکا سیاه:

مالکوم در آغاز نوجوانی راه انحراف را در پیش گرفت و زندگی خود را از راه دزدی و بزهکاری ادامه داد که عاقبت باعث اخراج از مدرسه و زندانی شدن وی گردید.

مالکوم که نوجوانی برومند بود نگاه‌های دیگران را به خود برنمی‌تابید. گرچه درمیان سفید پوستان آدم‌های خوبی هم بودند اما این برای از بین رفتن نفرتی که در درون او کاشته شده بود کافی نبود. از نظر او «تا وقتی که سفیدها همان نگاهی را که به خود دارند به آن‌ها نداشته باشند رفتار خوب آنان، هیچ فایده‌ای ندارد...».

وی در زندان دوره‌ی دبیرستان را ادامه داد و با جدیت در فعالیت‌های فرهنگی و ورزشی شرکت می‌کرد. او توانست تصویری از یک دانش‌آموز کوشا و موفق از خود به نمایش گذارد اما گویا برای یک «سیاه پوست» موفق بودن کافی نبود...

در پایان دوره‌ی دبیرستان معلم آنان از دانش‌آموزان خواست درباره‌ی آرزویی که در سر دارند حرف بزنند. آرزوی مالکوم این بود که بتواند روزی وکیلی توانمند شود، اما معلم آنان از او خواست به وکالت فکر نکند چون او یک «کاکا سیاه» است و بهتر است به آرزویی دست یافتنی بیندیشد... سخنان معلم برای مالکوم جوان بسیار تلخ و دردناک بود. او همه‌ی دانش‌آموزان را تشویق کرد به جز مالکوم...