آشنایی با اسلام:
در سال ۱۹۴۷ میلادی وی در زندان با یکی از زندانیان به نام «بیمبی» اشنا شد. بیمبی دربارهی دین و عدالت با وی سخن میگفت و سخنان وی توانست کفر و شک را از قلب مالکوم خارج کند. او مالکوم را به مطالعه و آموختن نصیحت کرد و مالکوم نیز به این نصیحت جامهی عمل پوشاند...
به سال ۱۹۴۸ میلادی مالکوم به زندان «کنکورد» منتقل شد. در این اثناء برادرش «ویلبرت» نامهای به وی فرستاد و در آن نوشت که وی به «دین طبیعی سیاهان» هدایت شده و از او خواست که سیگار نکشد و از خوردن گوشت خوک دست بکشد. مالکوم نصیحت برادرش را پذیرفت. وی باخبر شد همهی برادرانش در دیترویت و شیکاگو اسلام آوردهاند و آرزو دارند او نیز اسلام بیاورد. وی احساس کرد میلی فطری به این دین دارد.
با انتقال به زندان «ینور فولک» که زندانی آسانگیرتر بود وضعیت مساعدتری برای مالکوم پیش آمد. این زندان در منطقهای روستایی واقع بود و تعدادی از اساتید دانشگاه نیز گاه در آن به تدریس میپرداختند و دارای کتابخانهی بزرگ و پرباری بود.