پیشگفتار چاپ اول
به خود میگفتم و با خود میاندیشیدم:
چگونه میتوانیم از این واقعیت روشن غفلت داشته باشیم و ندانیم که اسلام نیز دارای راه و روشی برای تربیت است و این راه را به خوبی در قرآن مجید به خواستاران خویش نشان داده است؟
بارها قرآن را میخواندم، امّا این حقیقت را درک نمیکردم!
با یک حالت طبیعی احساس کرده بودم که در قرآن راهنمائیهای تربیتی فراوانی است که بر نفس اثر میگذارد و اگر انسان در بارهی آن بیندیشد و متأثر شود، دارای رفتار و طرز تفکر و احساس معینی خواهد شد که به تقوا و شایستگی نزدیکتر است و روشنتر میشود و حالت انسانیتری بدو دست میدهد.
از آنجا که این موضوع یک امر روشن بود و به اندیشیدن نیاز نداشت، آن را احساس میکردم. امّا میان احساس مبهمی که انسان بهطور مشخص منشأ آن را نمیداند، و آن درک آگاهانهای که نسبت به راهنماییحتی تربیتی قرآن دارد تفاوت زیادی است، زیرا در این حالت میداند که این آیات نه تنها بطور پراکنده و تصادفی نیامدهاند؛ بلکه روش فراگیر رو به تکاملی است که هر جزیی از دارای هدف و مقصدی معین بوده و هر واژهی آن هدف داشته است.
لازم نیست که تمام مردم جزئیات این روش فراگیر و تمام، و این راه روشن مستقیم شکل گرفتهاند و تا اعماق جانشان نفوذ کرده، آنان را بدانجا که شایسته بوده پیش رانده و به حرکت درآورده است.
به هرحال این آگاهی ارزش خود را دارد.
بدان دلیل با ارزش است که پشتیبان این احساس مبهم باطنی است و آن اثر تاریک سطحی در جان را ریشهدار میکند.
نزد پژوهشگران و دانشمندانی ارزش دارد که به چیز مبهم راضی نیستند و نمیتوانند نیروهای درونی خویش را از اوج گرفتن بر فراز قلهی مرتفع و شامخ حقیقت باز دارند و هر موضوع خواستار راه و روشهای روشن و پابرجایی هستند که با بحث و پژوهش در بارهی آن و رسیدن و پی بردن به حقیقت و واقعیت آن در برابرش سر تعظیم فرود میآورند.
سرانجام ارزش آن هنگام سنجش با روشهای تربیتی رایج شرق و غرب آشکار میشود، روشهای که دلیل فریفتگی مردم به آنها، بررسی دقیق آنها است. از انحراف خطرناک آن غافل هستند و فقط بهدلیل اینکه مورد بررسی قرار گرفته و دارای جزئیاتی است، آنها را شایسته میدانند.
مدتها قرآن میخواندم، امّا به وجود این روش تربیتی پی نمیبردم. حتی هنگامی که «الإنسان بینالمادية والإسلام» را مینگاشتم و در آن کتاب به روشنی ابراز داشتم: اسلام در رفتار با نفس انسان روش ویژهای دارد که از اساس با نظریهی غربیها که برپایهی مادیگری استوار است، (چه مادیّون غربی و چه شرقی) تفاوت دارد، بهروش تربیتی اسلام پی نبرده بودم زیرا در آن هنگام یک نظر کلی در بارهی انسان داشتم و به پژوهش در جنبهی روانشناسی او در آن کتاب مشغول بودم. فقط یک صفحه از آن کتاب را به بیان این موضوع اختصاص دادم که آن نیز هرگز نتوانست حتی مقدار اندکی از خطوط بسیار پهناور تربیت اسلامی را رسم کند. پس از آن در کتابی که هنوز منتشر نشده است، فصلی در بارهی سیاست آموزشی نوشتم و در هر دو جا با احتیاط و از دور به چارهاندیشی پرداخته بودم. و این همه بدان دلیل بود که در آن هنگام این موضوع را احساس نکرده بودم و پس از آن برایم روشن شد!
سالها گذشت و من بیش از آنچه احساس کرده بودم به هدف نزدیکتر نشدم و به نوشتن کتابی در بارهی تربیت اسلامی نپرداختم. تا اینکه شب عجیبی که ظاهراً با دیگر شبها تفاوت نداشت، امّا برای من با شبهای دیگر اختلاف بسیاری داشت، پیش آمد. با وجود اینکه چهار سال از آن تاریخ میگذرد، امّا هرگز آن را فراموش نمیکنم:
در چنان فشار نفسانی شدیدی گرفتار بودم که اندک پرتو نوری نیز در گوشه و کنار آن بهنظر نمیرسید.
قرآن یگانه کتاب ما است که در آن میخوانیم. در تمام آن شب هم بدین کتاب پناه برده سه، چهار بار آن را خواندم. کتابی که در تمام لحظات شبانهروز با آن بهسر میبردم و تمام آیهها، گفتهها، خبرها و راهنماییهایی را که کرده است شنیده بودم اما در آن شب بهطور ناگهانی یک صفای روح و درخشندگی باطنی احساس کردم و ناگهان تمام خاطرات گذشتهام پیدرپی، مانند درسی که حفظ داشتم، از برابرم گذشتند!
شگفتا! چه میبینم؟ چرا پیش از این پی نبرده بودم؟ در برابر خود روش کامل و فراگیری از تربیت اسلامی را ملاحظه میکردم که پیش از آن هرگز به ذهنم خطور نکرده بود! روش کاملی که کوچک و بزرگ را جا نگذاشته، جان انسانی را با تمام جنبههای آن و تمام جنبههای زندگی بشری در بر میگیرد!
حال چرا از این راه و روش غافل بودم... مطلبی است که نمیدانم!
از سادگی و روشنی به بدیهیات میماند! با وجود این اندکی پیش از آن به ذهنم نرسیده بود! و در آن لحظه روش تربیت اسلامی را آشکار حس میکردم و تمام راهنماییهای قرآن و تمام گفتار و کارهای رسول خدا جرا گواه روشن آن یافتم. در حقیقت رسول خدا جترجمان واقعی قرآن بود. از عایشهل، در بارهی خلق و خوی آن حضرت پرسیدند، گفت: «خلق و خوی او قرآن بود».
از این رو او نمونهی زندهی تربیت اسلامی بود و با خوی و خلق ذاتی خویش، و یا با راهنماییهای او برای مردم، روشن کنندهی آن روش است.
بررسی مسأله را بدین ترتیب آغاز کردم و تصمیم گرفتم آنها را در کتابی بنگارم.
روش تربیتی اسلام در میان تمام روشهای تربیتی دنیا، یگانه و بینظیر است. یگانگی به این دلیل که تمام دقایق نفس بشری را فراگرفته و نسبت به هر حرکت و جنبش و فکر و ادراکی که از اندرون سرچشمه میگیرد توجه میکند؛ و همچنین بهدلیل تٍأثیر بیمانندی است که بر نفس آدمی و بر واقعیت زندگی میگذارد و پیامد مهم آن ایجاد همان امّتِ عجیب در تاریخ بشری است. ملّتی که از حضیض ذّلت و خاک زمین بلند شد و به آسمان رسید. آن خلق پراکنده و گوناگونی که دیدار آنها با یکدیگر جز برای جنگ و کشمکش چیز دیگری نبود. همین مردم بههم پیوسته، استوار شده و به فتوحات و جنگهای فکری انسانی پرداخت، بزرگ شد و به آبادانی و سازندگی دست زد و کارش به جایی کشید که آرمان والای اخلاق و انسانیت شد و نمونهای که نه پیش از آن دیده شده است و نه پس از آن در سراسر تاریخ مانندش تکرار گردید. در اندک مدتی در سراسر زمین پخش شد و روشنایی ایمان و هدایت را با خود به تمام گوشههای زمین رسانید. و به دستور پروردگارش زندگی نوینی را در جهان پایهگذاری کرد.
این چنین ملتی با تمام اوصاف، نتیجهی همین شیوهی تربیت بود، و از نظر مادیّات و معنویات، ادراکات و طرز تفکر، رفتار و کردار همه و همه، ملت یگانهای در تاریخ شد.
و اگر طول زمان، بهکُندی و در عرض بیش از هزاران سال، بتدریج این ملت جمع را پراکنده کرد و ساختمان متحدش را در هم ریخت، به سبب دور شدن از این شیوهی تربیت اسلامی بود و این دوری، گاهی آشکارا دیده میشود و البته برخی از مظاهر توخالی و غیرعملی آن را نیز نگاه داشتهاند.
اگر این کتاب بتواند روش تربیتی اسلامی را با تمام جنبههای آن برای مسلمانان روشن کند و آنان نسبت بدان مؤمن و معتقد گردانیده باعث شود که آن را درک کنند؛ وظیفهی مهم خویش را انجام داده است.
از خدا بخواهیم توفیق عمل.
این جلد از کتاب را برای تشریح نظریهای که براساس نظر نفسانی گرفته شده است اختصاص دادم، و جلد دیگر را به تربیت عملی در مراحل کودکی، پیش از بلوغ، نوجوانی و رشد و نشان دادن نوشتههای مسلمانان در عصرهای گوناگون در بارهی تربیت.
پروردگار توفیق خیر به من بدهد. پروردگارا، تنها تو شنوندهی دعا و برآورندهی آن هستی.
محمد قطب