۵- تربیت کردن با عادت
پیش از این نیز اشاره کردیم که عادت؛ نقش بزرگ و مهمی را در زندگی بشری ایفا میکند. عادت، برای اینکه کوشش انسان را در زندگی روزمره به یک امر عادی آسانی تبدیل کند، بخش بزرگی از تلاش و مجاهدت انسان را میگیرد تا آن را در میدانهای تازهی کار و تولید و نوآوری و ابتکار بکار برد. اگر این موهبت خدادادی عادت، در فطرت بشر گذاشته نشده بود، انسان همهی عمر را برای یاد گرفتن، راه رفتن و سخت گفتن، و یا آموختن حساب صرف میکرد.
اما همین عادت، با تمام اهمیت و عظمتی که برای انسان دارد، اگر بدون «آگاهی» لازم و کامل باشد، به عنصر بیهودهی نارسایی تغییر شکل میدهد و به صورت یک عمل خودبهخودی در میآید که نه جان آدمی متوجه اعمال خود میشود و نه قلب انسان از آن متأثر میگردد.
اسلام عادت را بهعنوان وسیلهای از وسایل تربیتی، مورد استفاده قرار داده هر چیز خوب و خیری را به عادت تبدیل میکند، جان بدون هیچ رنجی به وسیلهی عادت قوام میگیرد و بدون هیچ زحمت و مقاومتی استوار میماند.
در همان هنگام که کار بهطور عادی انجام میگیرد، آن هدف و مقصودی را نیز که باعث ایجاد آن عادت برای رسیدن بدان شده است پیوسته به یاد او میآورد و از ادامهی عمل بهطور خودکار، بیروح و خشک پیشگیری میکند. همیشه به انسان یادآوری میکند چرا و برای چه مقصود و منظوری بدین کار عادت کرده است، پیوند زندهای میان قلب بشری و خدا ایجاد میکند و چنان رابطهی متصل کنندهای ترتیب میدهد که مانند سیم برق، نور درخشانی به قلب میرساند و چنان پرتوافکنی و نورافشانیای میکند که هرگز ظلمتی در آن راه نخواهد یافت.
اسلام به از بین بردن عادتهای بدی پرداخت که از زمان جاهلیت در محیط عربی ایجاد شده بود و بر آنجا حکومت میکرد. بدین منظور دو وسیله اختیار کرد: یا عادت را فوری و بدون درنگ به دور انداخت، یا بتدریج و به کندی ریشهی آنها را با تیشهی خویش برید. برای هر یک از عادتها، به نسبت نوع و میزان ریشه دوانیدن آنها در جان، یکی از این دو وسیله را برگزید.
هر عادتی که به اساس و ریشهی پندارها و باور بستگی داشت و مستقیماً به خدا مربوط میشد، از همان ابتدای کار بیدرنگ قطع و بهدور انداخته شد. این عادت مانند زخمهای عفونی و ورمهای ناپاکی بود که در بدن پیدا میشود و باید آنها را از ریشه درآورد و بهدور انداخت وگرنه زندگی کردن ناممکن میشود.
شرک با تمام عادتها و وابستگیهای آن، از عبادت و پرستش بتها تا گرد آمدن پیرامون آنها و انجام مراسم معینی برای آنها، در نخستین لحظه و با ضربتی برنده قطع شد، زیرا شرک و ایمان با هم به یک راه نمیروند، عبادت و بندگی خدا یا پرستش موجوداتی غیر از خدا با هم امکانپذیر نیست. از این رو مسلمان یک بازگشت کامل آشکار و سریعی، از محیط فکری قدیمی که در آن بسر میبرد، به محیط جدید ایمانی کرد، به محیطی رو گذاشت که هرچیزی در آن حدود برپایهی وحدانیت خالص خدا بنا شده بود، فقط یک نیروی توانا بر عالم هستی چیره و همهی کارها در قدرت تصرف او است.
هیچ متارکه و سازشی با عادت ننگین زنده به گور کردن دختران امکان نداشت، زیرا بر پایهای غیرایمانی و غیرانسانی استوار بود. عادتی مانند ترس از فقر نیز که نخستین انگیزهی زنده به گور کردن دختران بود روا نبود که با جان روشن از نور ایمان مطمئن به خدا بتواند بیامیزد. این کار، یعنی زنده به گور کردن دختران، ظلمی بود که هرگز نمیتوانست با «حقی» که شالودهی خلقت آسمانها و زمین بود سازش کند:
﴿وَإِذَا ٱلۡمَوۡءُۥدَةُ سُئِلَتۡ ٨ بِأَيِّ ذَنۢبٖ قُتِلَتۡ ٩﴾ [التکویر: ۸-٩].
«آنگاه که از دختران زنده به گور شده پرسیده شود: به چه گناهی کشته شدند؟».
عادتهایی مانند دروغ و غیبت و سخنچینی و طعنه زدن و بدگویی و عیبجویی و کبرفروشی و تفاخر و امثال این عادتهای نفسانی بد، به رویارویی قاطعی نیاز داشت و اسلحه تیزی که بتواند اینها را ریشهکن کند؛ ارشاد زنده کنندهای بود برای قلب به جانب محبت الهی و اتصال بدان، در آشکار وگرفتن و دادن با خدا.
تمام اینها عادتهایی بود که با تحریکی جانآفرین و با روح، ممکن بود نفس انسانی را در یک لحظه از محیط آن عادتها، منتقل و از دورترین نقطهی چپ بدون هیچ کُندی و تدریجی، به آخرین حد راست برد!
اما عادتهای اجتماعی را که بر افکار و ادراک و مشاعر «فرد» به تنهایی سایه نینداخته با احوال و اوضاع اجتماعی و اقتصادی نیز در آمیخته است، نمیتوان چاره کرد جز اینکه بتدریج و به پیروی کُند متوسل شده با پند و وعظ مستمر و ارشاد دائم و زنده کردن دلها، با آن رویارویی و مبارزه کرد.
شرابخواری، زناکاری، ربا، بردگی، بدان اندازه که در اجتماع ساری و جاری بود و اجرا میشد، کمتر به عادتهای فردی و باطن شخصی ارتباط داشت. اینها عادتهایی نیستند که نفس بتواند یکباره از آنها دست کشیده هرگز مشتاقانه به جانب آنها دوباره روی نیاورد و بدان عادت برنگردد!
از این رو، اسلام برای قطع آنها، بتدریج و اقدام گام به گام و درجات متفاوت پناه برد، و یا تا هنگام رشد و نمو کامل جامعهی اسلامی، تحریم آنها را به تأخیر انداخت.
نخستین اشاره برای تحریم شراب این آیه بود:
﴿وَمِن ثَمَرَٰتِ ٱلنَّخِيلِ وَٱلۡأَعۡنَٰبِ تَتَّخِذُونَ مِنۡهُ سَكَرٗا وَرِزۡقًا حَسَنًاۚ﴾ [النحل: ۶٧].
«و از میوههای خرما و انگور که نوشابههای شیرین و رزق نیکو از آن به دست آرید ...».
میان مستی و روزی نیکو تفاوت گذاشت. این آیه ارشادی لطیف و اشارهای دقیق بود و قلبهای هوشیار مسلمانان احساس کردند که سرانجام دیر و یا زود خدا شراب را تحریم خواهد کرد.
سپس دومین اشاره این بود:
﴿۞يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَيۡسِرِۖ قُلۡ فِيهِمَآ إِثۡمٞ كَبِيرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَكۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَاۗ﴾ [البقرة: ۲۱٩].
«در بارهی شراب و قمار از تو میپرسند، بگو: دارای گناه بزرگی هستند و نوعی منفعت نیز در آنها برای مردم هست، اما گناه آنها بزرگتر از نفع آنها است».
در این مرحله عقل و وجدان قانع میشوند و نفس از الفت و انسی که گرفته است به تکان و جنبش درمیآید و از عادتی که داشته است آمادهی خارج شدن میشود.
سومین اشاره به شراب این بود:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ﴾ [النساء: ۴۳].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، در حال مستی نزدیک نماز نشوید».
مسلمانان را از مستی در حال نماز منع کرد. این کار در واقع نهی از دست به دست کردن شراب در میان مسلمانان بود، زیرا زمان نماز طوری بود که مسلمان عملاً نمیتوانست شراب بخورد و پیش از فرا رسیدن هنگام نماز به هوش آید.
آخرین گام قاطع و دستور صریح، تحریم در این آیه بود:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَيۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ٩٠﴾ [المائدة: ٩۰].
«بدون هیچ تردیدی شراب و قمار و بتپرستی و تیرهای گروبندی (رسم جاهلیت) همه پلید و ناپاک و از عمل شیطان است البته باید از آنها دوری کنید تا رستگار شوید».
کار تحریم زنا نیز بتدریج انجام شد، و از نصیحت آغاز شد تا تهدید به عقوبت و کیفر اجمالی و سبک تا تهدید به عقاب سنگین معین. و همچنین وادار کردن اجباری دختران و کنیزان به فحشاء که نخست فرمود: اگر خود به عفت مایل هستند نباید آنها را بدین کار وادار کرد، و به جای آن عقد موقت را جایز دانست و مباح کرد. پس از این گام نیز گامی فراتر نهاده، زنا و اکراه دختران به فحشا و ازدواج موقت همه را تحریم کرد و همهی درها را به روی این کارها بست، جز ازدواج دائمی که به نام خدا به قصد همیشگی و دائم بودن آن صیغهی عقد را جاری کنند.
تحریم ربا نیز تا سال دهم هجرت، آن هنگام که نمو و رشد جامعهی مسلمانان تکمیل شد و جان اسلامی در کالبد همه دمیده شد، به تأخیر افتاد.
و اما برای لغو کامل بردهداری نیز از وسایل کُند تدریجی استفاده شد. وسایل به گونهای ترتیب داده شد که در آخر به آزاد کردن بردگان منتهی شود؛ زیرا الغای بردگی به نهی تدریجی و کُند نیاز داشت، و لازم بود پیش از اینکه قانون از خارج، آزادی بردگان را اعلام کند، این فکر از درون جانهای آنان بجوشد. همچنین وسیلهای بود که بتدریج احساس بردگان را نسبت به انسان بودن آنان تحریک کند. با وادار کردن بردهداران به خوشرفتاری با بردگان خود، احساس شخصیت را در آنها بیدار کرد. با مربوط کردن بردگان به خدا، طعم آزادی را کمکم در کام آنان گذاشت که اگر آزاد شدند از مزهی آن تنفر پیدا نکنند، و هنگام روبهرو شدن با مشکلات زندگی، به خود به قدرت خدای آفریدگار خود اتکاء داشته باشند [۸۲].
کاشتن بذر عادتهای خوب و شایسته نیز راهها و مراحل گوناگونی دارد.
برای جانشین کردن ایمان به جای کفر، وسیلهای استخدام میکند که وجدان را به جنبش درآورد، زنده و ملهم کند، وسیلهای که یک باره جان را از تصوراتی به تصورات دیگر و از درکی به درک دیگر منتقل کند. البته نمیگذارد با انتقال به این گام، همان جا بماند! بسرعت آن را به عادت تبدیل میکند! عادتی که با زمان و مکان و اشخاص درآمیخته است. سپس شخص مسلمان را از محیط کفری که داشته است بیرون میآورد تا با مؤمنان دیگر ارتباط پیدا کند، با آنان مهربان شود، و میان او و مؤمنان پیوند دوستی و «خویشی» همانند همخونی ایجاد شود و حتی از آن هم نزدیکتر باشد! پس از آن مؤمنان را عادت میدهد که از ایمان سخن بگویند و کارهای آنان بر اساس ایمان باشد. با آنان نماز میخواند و نماز را برای آنان عادی میکند. همراه با آنان به قرآن گوش فرا میدهد تا گوش کردن به قرآن برای آنان عادی شود. با آنان میجوشد تا جوشش و دوستی به صورت عادت درآید، و بار بلاهای خود را با هم به دوش کشند تا کمکم تحمل مشکلات در راه عقیده و ایمان برای آنان عادت شود! مسلمانان را وادار میکند همراه با مؤمنان به جنگ کفار رود تا کمکم جنگ با کفار برای آنان عادت شود!
جامعهای تشکیل میدهد که فقط افکار و پندارها و فضایل اسلامی در آن حکمفرما باشد و بر آن، در یک زمان، عملاً عادتهای فردی و اجتماعی به یکدیگر مربوط گردد، تا دوام و استمرار آن عادتها تضمین میشود و بدون کُندی و جمود جریان پیدا میکند، با برخورد و ضمیمه شدن همهی عادات فردی و اجتماعی، نظام اجتماعی توانایی ایجاد میشود که ساختمانی بس محکم و استوار دارد.
همهی عادتهای نفسی دیگر مانند: راستی، وفا، محبت، مهربانی، بخشش، ایثار و مانند آنها نیز دارای همین آثار اجتماعی است.
اسلام برای ایجاد عادتهای نیکو، به برانگیختن و تحریک وجدان و ضمیر باطن و ایجاد میل و رغبت در کار پناه میبرد. پس از آن میل را به کار واقعی مشخصی تبدیل میکند که دارای حدود و ویژگیهای روشن است، ظاهر و باطن را با هم آمیخته هر دو را همشأن و موافق با یکدیگر میکند: میل و رفتار، آنگاه میل و رفتار را از صورت فردی بیرون آورده آن را حلقههای رابط سلسلهی محکم اجتماع میکند.
نماز میل و رغبتی است که در باطن انسان برای پیوند یافتن با خدا و خواستن از او و طلب روزی از درگاه او، ایجاد میشود. این رغبت باطنی به عملی با مراسم و مشخصات مخصوصی تبدیل میشود. این عمل مشخص و معین فردی به یک کار دستهجمعی مورد علاقه و محبت همه تحول مییابد.
زکات میلی است که در اندرون نفس انسان پیدا میشود برای آزاد کردن جان انسانی از بخل و ایجاد مهربانی و همدردی با نیازمندان و همکاری با اجتماع. این میل درونی به کار ظاهر مشخص و معینی با حدود خاص تغییر شکل میدهد که هم نسبت و حدود آن در دارایی معین است و هم هنگام پرداخت آن، این کار فردی به نظامی بدل میشود که پایهی حکومت اسلامی و جامعه بر آن استوار است.
بههمین شیوه تمام عادتهای اسلامی از زنده کردن رغبت و خواست آغاز شده، آنگاه این رغبت باطنی به عملی زنده و مجسم و مشخص تبدیل میشود. در این تغییر و دگرگونی اندک کوشش طاقتفرسا و غیرقابل تحمیل نیز برای انسان پیش نمیآید، و با وجود اینکه این رغبت کمکم به صورت عادت درمیآید، این عادت، آگاهانه و بر اساس شعور و توجه انجام میگیرد نه خود کار و ناآگاهانه و بیروح.
[۸۲] در این باره نک به کتاب «شبهات حول الإسلام» فصل مشروح «الإسلام والرق». (این کتاب به نام «اسلام و نابسامانیهای روشنفکران، ج ۱» به فارسی برگردانده شده است).