روش تربیتی اسلام

فهرست کتاب

۸- تربیت با پیشامدها

۸- تربیت با پیشامدها

زندگی دنیا رنج و زحمت و درد است و رویارویی پیوسته با پیشامدها. تا هنگامی که مردم زنده‌اند، به سبب رفتار ویژه‌ی آنان در امور و یا به دلیلی بیرون از حساب و اراده، در معرض همیشگی رویدادها هستند. مربی ماهری که در کار خویش استاد است، نمی‌گذارد که این پیشامدها به‌طور خام و بیهوده بگذرند و پند و ارشادی از آن‌ها نیاموزد، بلکه آن رویدادها را برای تربیت و جلا دادن و پاک کردن جان‌ها بکار می‌گیرد و چنان اثری به وسیله‌ی آن‌ها در نفس انسان می‌گذارد که به زودی از بین نرود بلکه برای همیشه در نفس نقش بندد.

برتری پیشامدها، به‌عنوان وسیله‌ای تربیتی، بر دیگر وسایل این است که حالت ویژه‌ای در جان می‌گذارند، گویی آن را می‌گدازند و ذوب می‌کنند. رویداد، جان را به تمام و کمال از جای خودتکان می‌دهد و حرارتی از کنش‌ها و واکنش‌ها در درون آن می‌فرستد که گاهی به اندازه‌ی گداختن و یا رسیدن به نزدیکی گداز، کفایت می‌کند. این حالت نه همه روز در جهان روی می‌دهد و نه نفس در حال آسایش و امن و آرامش و یا راحت‌طلبی و ماندن در یک حال رخوت، برایش آسان است بدان حالت برسد.

درست است که پاره‌ای از حالت‌های وجد، و بازتاب‌های روانی که در حال عبادت برای انسان پیش می‌آید، بر اثر گرمایی است که این گداز در جان پیش آورده است، اما این از حالت‌های نادری است که تنها تعداد اندکی می‌توانند بدان دست یابند. این پیشامد است که با قدرتی که از خارج بر نفس تحمیل می‌کند، گداختن را بدون اراده و آگاهی و میل ذاتی، برای رسیدن بدین درجه از احساس عالی، ایجاد می‌کند. از این رو مؤثرترین وسیله برای مردمی که خود به درجه‌ی گداختن نمی‌رسند، همین است!

مثلی است می‌گویند: تا آهن گرم است بکوب! زیرا در هنگام گرمی آهن، پتک کوبیدن بر آن آسان است و می‌توان آن را به هر شکلی درآورد. اما اگر سرد شد با بیشترین تلاش و کوشش نیز هرگز نمی‌توان شکلی از آن ساخت.

به این دلیل بکار گرفتن پیشامد و «آهن گرم» یکی از مطالب مهم تربیت است، زیرا در حالت ذوب و گداختگی نفس است که مربی می‌تواند هر رنگی از ارشاد و پاکسازی را به‌گونه‌ای در آن جایگزین کند که هرگز اثر آن از بین نرود و یا دست کم به زودی زایل نشود.

قرآن، کتابی که ملت مسلمان را از آغاز تربیت می‌کند، برای به خدمت در آوردن پیشامدها برای تربیت نفوس اهتمام و چنان استفاده‌ای از آن کرد که اثری عجیب و عمیق در جان‌ها گذاشت. از نتایج آن ملت شگفت‌انگیزی بود که در سراسر تاریخ مانند آن نیامده است. ملتی که آفریدگار برای آنان گواهی داد و فرمود: «شما بهترین امتی هستید که از میان مردم عالم خارج شده‌اید تا دیگران را به کارهای پسندیده وادار کنید و از کارهای زشت باز دارید و این کارها را در حالی بکنید که به خدا ایمان داشته باشید».

در نگاه نخست، تفاوت عمده‌ای میان تربیت مردم به وسیله‌ی رویدادها در مکه و تربیت مردم با همین وسیله در مدینه، به چشم می‌خورد. در روزگاران مکه همه‌ی ارشادها در پیرامون این موضوع‌ها می‌گردید: مقاومت در برابر رنج و اذیت مخالفان، تحمل سختی‌ها، چیره کردن نفس بر این سختی‌ها.

اما راهنمایی‌ها و رویکردهای روزگاران مدینه پیرامون موضوع دیگری بود: رویارویی با دشمنان، جبهه گرفتن با قدرت در برابر تجاوزکاران، دور کردن ذلت از خود و نرفتن زیر بار تجاوز و ستم.

جهت سیر این دو شیوه‌ی تربیت که از یکدیگر جدا است. اما می‌بینیم که هر دو به جانب یک هدف می‌روند! هر دو برای رو آوردن و توجه کردن به خدا، از روی صفا و خلوص و ایجاد توازن و تعادلی که این توجه به خدا در نفس به وجود می‌آورد. انسان بر اثر فشارهای خارجی گاهی به راست و گاهی به چپ متمایل می‌شود. توجه خالص به خدا، این هماهنگی بهینه و تعادل را در جان آدمی ایجاد می‌کند!

مفاخره و خودپسندی بیش از اندازه و تکبر و خود بزرگ‌بینی شدیدی ذاتاً میان عرب‌ها وجود داشت. حال در برابر حق اعمال شود و یا باطل، برای آنان یکسان بود. برای اندیشه‌ی والا و یا یکی از ارزش‌های عالی انسانی نبود. ذاتاً دارای چنین صفاتی بودند. هیچ‌یک از آنان تاب تحمل سختی‌ها را، اگرچه در راه رسیدن به حق نیز بود، نداشتند. با کوچک‌ترین آزار و اذیتی شمشیر از نیام بیرون آورده به جنگ می‌شتافتند. کاری نداشت حق به جانب کیست، به نفع او است و یا به ضرر او، بدین جهت پیوسته در همه‌ی گوشه و کناره‌های جزیره‌العرب آشوب و فتنه برپا بود و ظلم و ستم‌های پیوسته‌ای ادامه داشت. قبایل عرب نه صلح می‌شناختند و نه حقی در میان آنان حکمفرما بود، در همان زمان هیچ هدف بزرگی که شالوده‌ی بنای انسانیت بلندپایه است عرب را به خود جلب نمی‌کرد که سزاوار بکارگیری واژه‌ی «انسان» در باره‌ی آنان باشد حتی «فضایلی» مانند: کرم و مهمان‌نوازی، و گاه وفای به عهد و زیر بار ظلم نرفتن، نیز که در میان آنان رواج داشت، برای این بود که «سواران در هنگام سواری» بدین کارهای خود افتخار کنند و رجز بخوانند و به رخ دیگران بکشند، و در برابر سرزنش‌های دشمن از خود دفع ننگ کنند، و در واقع ایمانی بدین ارزش‌های رایج در میان خود نداشتند! بزرگ‌ترین دلیل این ادعا اینکه: در همان هنگام که برای مهمانان خود شترانی می‌کشتند تا مردم کرم و بخشش آنان را برای یکدیگر تعریف کنند، حاضر نبودند ناتوانان و حرمان‌زدگان و بیچارگانی را که هیچکس در فکر آنان نبود و ناله‌ی آنان به گوش کسی نمی‌رسید، اندک طعامی دهند! از این رو قرآن سخت اصرار و تأکید دارد که مردم را به ارزش‌های حقیقی انسانی دعوت و به گونه‌ای ضمیر و وجدان را تحریک کند تا این توفیق‌های انسانی نصیب آنان شده به جانب خیر رانده شوند، و در این اقدام‌های انسانی و خیرخواهانه کاری نداشته باشند که مردم از این اقدام‌ها آگاهی بیابند و یا نیابند!

بجز «حلف‌الفضول» [۸۳]ـ که یکی از بیداری‌های نادر و تصادفی ضمیر و وجدان بشری بود ـ هیچ «پیمان» و قراردادی که به مفهوم انسانی باشد میان عرب نبود. عهدنامه‌های آنان فقط سوگندی بود که در دشمنی و یا جلوگیری از دشمنی به یکسان میان آنان بسته می‌شد، حال این دشمنی‌ها بر مبنای حق باشد و یا باطل برای آنان تفاوتی نداشت، هیچ معیاری هم جز هوا و هوس‌ها در میان نبود که بدان وفادار بمانند. از مثال‌های شگفت اینکه بر اساس عهدنامه‌ای ، در چند ماه جنگ حرام و ممنوع بود، اما بر اساس میل و خواست خودشان این ماه‌ها را تغییر می‌دادند.اگر هنگام جنگ با دشمنی در ماه حرام بود می‌گفتند ماه حرام چند ماه دیگر باشد. و یا اگر در حال جنگ بودند و ماه حرام پیش می‌آمد و نمی‌خواستند میدان جنگ را ترک کنند، ماه حرام را پس از آن جنگ و یا به سال دیگر تغییر می‌دادند و به ماه‌های حرام قراردادی خود نیز احترام نمی‌گذاشتند! سال بعد نیز شهوت دیگری برای جنگ بدانان دست می‌داد و بار دیگر ماه حرام را فراموش می‌کردند:

﴿إِنَّمَا ٱلنَّسِيٓءُ زِيَادَةٞ فِي ٱلۡكُفۡرِۖ يُضَلُّ بِهِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُحِلُّونَهُۥ عَامٗا وَيُحَرِّمُونَهُۥ عَامٗا [التوبة: ۳٧].

«نسیء (پس و پیش کردن ماه‌های حرام) از نشانه‌های زیادی کفر است، کافران به وسیله‌ی آن گمراه می‌شوند که سالی ماه‌های حرام را حلال می‌شمرند و سالی آن‌ها را حرام».

از این نظر تربیت قرآن به وسیله‌ی پیشامدها در روزگاران مکه، «جدا کردن» آنان از ذات خود بود. جدا کردن اعراب از تمام چیزهایی که فقط هوا و هوس آن‌ها را بزرگ داشته بود، و گسستن از ارزش‌های دروغین زمینی برای ارجمند عزیز داشتن فقط «حق». حقی جدا از خود آنان، حقی که با ذات آن‌ها آمیخته است، اما کاملاً از خود آن‌ها تمیز داده می‌شود، به‌طوری که ذاتشان از حق پیروی می‌کند، نه از هواها و ادراک شخصی. آنان را از خود برای خدا جدا می‌کردند. تجردی خالص و پاک برای خدا. تا بدینوسیله خود را جز از خدا از هر چه احساسات و ادراک آنان را تحریک می‌کند وارهانند، هر پیوندی که آنان را با چیزهای فرومایه مربوط می‌کند بگسلانند و هر محرکی که ارزش‌های دروغین و اشیاء را در نظر آنان بزرگ جلوه می‌دهد، از ریشه برکنند.

از این رو تحمل رنج در راه خدا از دوران مکه برای مسلمانان آزمون بزرگ‌تری بود؛ زیرا این متحمل رنج شدن در راه دعوتی بود که کم‌کم می‌خواست نضج بگیرد و منشأ آثاری جاویدان شود، همه‌ی مخالفان را مقهور کند و تمام آداب و عادت‌های ناپاک مخالف باورهای او را طرد کند. در آن دوران، دستور و تحمل صبر در برابر اذیت و آزارها داده می‌شد، نه دفاع در برابر دشمنان و یا خونبها خواستن از تجاوزکاران، در واقع مسلمانان اولیه توانایی داشتند که جنگ‌های ابتدایی چند نفری و یا شخصی برپا کنند، و هر کس با ریختن خون خود کار را به پایان رساند، اگرچه به بهای کشته شدن همه‌ی مؤمنان و فنای آنان، تمام شود. مانند دوره‌ی جاهلیت که برای گرفتن خونبهای کسی در قید این نبودند که کسی باقی بماند و یا نماند، هم خود و هم دیگران را از بین می‌بردند! اما با این کار نه دعوت جدید پیروز می‌شد و نه دین تازه! جنگیدن بر سر هیچ و خونبهای یک تن را از همه گرفتن، از کارهای مستمر اعراب جاهلی بود! همه‌ی این‌ها برای بزرگداشت ارزش‌های شخصی و دروغین زمینیِ بریده از خدا و حق و «انسانیت» بود. این کارهای اعراب جاهلی برای پرت شدن در دره‌ی سقوط و بدنامی بود، نه برای آن که آنان را به اوج قله‌ی انسانیت برساند. اگر مسلمانان در آن دوران اقدام به جنگ و خونخواهی می‌کردند، راه این گروه نادان را ادامه داده بودند.

همان تربیتی که آنان را از خونخواهی بازداشت و به بردباری و تحمل آزارهای دشمنان تشویق کرد، و اجازه نداد در برابر دشمن بایستند و دفاع کنند، همان تربیتی که ظاهراً آنان را به چیزی مانند رضایت دادن به خواری و ظلم فرا می‌خواند، با این تدابیر جان‌هایی تربیت کرد که از پرتو آموزش‌های خدای واحد خود را ارجمند داشتند، و ارزش‌هایی را والا دانستند که از جانب خدا تعیین شده بود. ارزش‌هایی که عزیزترین و گرامی‌ترین جان‌هایی را که پرورش داد که تاکنون بشر شناخته است. جان‌هایی سرشار از ایمان که بر خودخواهی‌ها و شهوات و هواها و هرگونه ارزش‌ مادی و زمینی که در راه خدا سیر نمی‌کرد، چیره شد.

تربیت در آن مدت چنین بود:

﴿وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَٱهۡجُرۡهُمۡ هَجۡرٗا جَمِيلٗا ١٠وَذَرۡنِي وَٱلۡمُكَذِّبِينَ أُوْلِي ٱلنَّعۡمَةِ وَمَهِّلۡهُمۡ قَلِيلًا ١١ [المزمل: ۱۰-۱۱].

«در برابر گفته‌های بیهوده‌گویان صبر پیشه کن و به زیباترین شکلی از آنان دوری گزین».

در همین سوره می‌گوید:

﴿قُمِ ٱلَّيۡلَ إِلَّا قَلِيلٗا ٢ نِّصۡفَهُۥٓ أَوِ ٱنقُصۡ مِنۡهُ قَلِيلًا ٣ أَوۡ زِدۡ عَلَيۡهِ وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِيلًا ٤ إِنَّا سَنُلۡقِي عَلَيۡكَ قَوۡلٗا ثَقِيلًا ٥ [المزمل: ۲-۵].

«هان در شب برخیز مگر کمی از آن، آن مدت نصف شب و یا کمی کم‌تر از نصف و یا کمی بیشتر. قرآن را با ترتیل بخوان. ما به وحی خود گفتار سنگینی به زودی به تو القا می‌کنیم».

تربیت آن روزگاران برای صبر در برابر آزارها، و شب‌زنده‌داری برای از خود گسستن و به خدا پیوستن، و عبادت فقط خدا در بخشی از شب و پس از بیداری:

﴿إِنَّ نَاشِئَةَ ٱلَّيۡلِ هِيَ أَشَدُّ وَطۡ‍ٔٗا وَأَقۡوَمُ قِيلًا ٦ [المزمل: ۶].

«البته نماز شب و شب زنده‌داری بهترین شاهد اخلاص قلب و دعوی صدق ایمان است».

از آن به بعد تا یک سال رسول خدا ج، با مؤمنان شب از خواب بیدار شده و به عبادت و شب‌زنده‌داری می‌پرداختند و از خود گسستن کامل برای پیوستن به خدا می‌آموختند، به گونه‌ای که پاها ورم کرد و به سختی دچار شدند. خداوند آیات زیر را نازل کرد:

﴿۞إِنَّ رَبَّكَ يَعۡلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدۡنَىٰ مِن ثُلُثَيِ ٱلَّيۡلِ وَنِصۡفَهُۥ وَثُلُثَهُۥ وَطَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلَّذِينَ مَعَكَۚ وَٱللَّهُ يُقَدِّرُ ٱلَّيۡلَ وَٱلنَّهَارَۚ عَلِمَ أَن لَّن تُحۡصُوهُ فَتَابَ عَلَيۡكُمۡۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِۚ عَلِمَ أَن سَيَكُونُ مِنكُم مَّرۡضَىٰ وَءَاخَرُونَ يَضۡرِبُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ يَبۡتَغُونَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَءَاخَرُونَ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنۡهُۚ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَقۡرِضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗاۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنۡ خَيۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَيۡرٗا وَأَعۡظَمَ أَجۡرٗاۚ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمُۢ ٢٠ [المزمل: ۲۰].

«خدا به حال تو آگاه است که با جمعی از همراهان خود، نزدیک دو سوم، نصف و یا یک سوم شب را برخاسته به عبادت می‌پردازید. خدا است که اندازه‌ای شب و روز را تعیین می‌کند. شما هرگز تمام ساعت‌های شب و روز را ضبط نخواهید کرد. پس خدا توبه‌ی شما را پذیرفت. حال هر چه می‌توانید از آیات قرآن را بخوانید، خدا می‌داند که عده‌ای از شما بیمار می‌شود و دیگران برای کسب روزی و طلب فضل خدا مسافرت می‌کنند، و گروهی در راه خدا می‌جنگید. در هرحال آنچه می‌توانید از آیات قرآن بخوانید. نماز به‌پای دارید، زکات مال خود را بدهید و به‌خدا نیکو قرض دهید که در خیر و نیکوکاری را که برای خودتان از پیش فرستید بهتر از آن را نزد خدا می‌یابید و اجر و پاداش بزرگ‌تری دریافت می‌کنید، از خدا آمرزش بخواهید که خدا بسیار آمرزگار و مهربان است».

هنگامی که مربی مهربان دریافت که جان‌های مؤمن و بردبار، از خود گسسته و بدو پیوسته‌اند، به هدایت او راه یافته، به فرمانبرداری او پرورش یافته، وجودی موافق با خواست خدا مهیا شده است، و اطمینان پیدا کرده‌اند که وجود والای بلندپایه فقط از آن اوست که سرشت و شخصیت والای انسان تحقق می‌بخشد، در این هنگام به مؤمنان دستور هجرت داد، دستور داد در مدینه دولتی بنا نهند که بر پایه‌ی تقوا تأسیس شده از قوانین الهی یاری گرفته باشد و با تمام قوایی که تا آن هنگام فراهم آورده‌اند، از موجودیت خود دفاع کنند.

اساس کار، برخلاف آنچه ظاهراً به چشم می‌خورد، ناتوانی مسلمانان در مکه و قدرت آنان در مدینه نبود، با وجود ضعف در مکه، توانستند اعراب جاهل دوره‌های جاهلی و نگرش آنان را تغییر دهند. مربی، در مدینه ممکن بود به دلیل توانایی آنان را به خود واگذارد و بدون هیچ ارشادی از سوی خود، به دلیل وجود همین توان هر چه خواستند بکنند.

اما آنچه رخ داد جز این بود! همانگونه که تربیت به وسیله‌ی پیشامدها در مکه سخت اعمال می‌شد و تأثیر برنده‌ای داشت، در مدینه نیز به همین ترتیب به قوت خود باقی بود، و همان هدف پیش را دنبال می‌کرد که عبارت بود از: پاک و خالص کردن جان‌ها از وابستگی‌ها و آلودگی‌های آن‌ها، و گسستن آن‌ها از خود برای پیوستن به خدا:

﴿وَيَوۡمَ حُنَيۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنكُمۡ شَيۡ‍ٔٗا وَضَاقَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّيۡتُم مُّدۡبِرِينَ ٢٥ [التوبة: ۲۵].

«و روز جنگ حُنین که فراوانی لشکر شما را به شگفتی انداخت، و حال آنکه فراوانی سپاه شما را بی‌نیاز نکرد، و زمین با این گستردگی به طوری بر شما تنگ شد که رو به فرار نهاده از جنگ پشت کردید».

درس گرانبها بود، مسلمانان از فراوانی خود احساس عزت کردند، و قدرت آنان را به عجب و خودپسندی واداشته گفتند: ما به هیچ‌وجه امروز از این عده‌ی اندک شکست نمی‌خوریم! این درس، مثل دوران مکه، برای آن بود که آنان را از خود منصرف کرده به خدا متوجه کند، تا فقط از وجود او احساس عزت و بزرگی کنند و فقط از قدرت او یاری بخواهند، هیچ قدرت زمینی را عامل اصلی پیروزی نشناسند، چه آن قدرت به نفع آنان باشد چه علیه آنان، هیچ نپندارند که این نیروهای غیرخدایی مطلقاً می‌توانند کارها را انجام دهند. قدرت‌های زمینی مادی در دوران مکه همه علیه آنان بود، مؤمنان را چنان تربیت کرد که بدانند هیچیک از این نیروها نمی‌توانند کاری کند، و این نیروها نیستند که سرنوشت دعوت جدید را تعیین می‌کند؛ آن چیزی که تعیین‌کننده‌ی سرانجام اسلام است، فقط قدرت خدا است؛ از این رو مسلمانان را دعوت کرد در همه‌ی امور فقط به خدا پناه برند و به وسیله‌ی خدا و قدرت خدا احساس عزت و استقلال کنند. در مدینه برعکس روزگاران مکه، نیروهای مادی همه به نفع آنان بود، بدانان یاد داد که در این هنگام نیز این چیزها نباید موردعنایت آنان باشد، و قدرت ظاهری مسلمانان نیست که سرنوشت دین را معین می‌کند، خدا است که سرانجام کار را تعیین می‌فرماید، در این جا نیز مانند مکه آنان را دعوت کرد به خدا پناه ببرند، به وسیله‌ی خدا و قدرت خدا احساس عزت و استقلال کنند:

﴿ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٢٦ ثُمَّ يَتُوبُ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ عَلَىٰ مَن يَشَآءُۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٢٧ [التوبة: ۲۶-۲٧].

«پس خداوند «سکینه» خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد و لشکرهایى فرستاد که شما نمى‏دیدید و کافران را مجازات کرد و این است جزاى کافران! سپس خداوند- بعد از آن- توبه هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، مى‏پذیرد و خداوند آمرزنده و مهربان است».

همچنین به دلیل گسستن از خود و پیوستن به‌خدا نیز آنان را به وسیله‌ی پیشامدها تربیت کرد و به کسانی که هدف اصیل خود را فراموش کرده و در جنگ اُحُد میان جنگ و پایگاه خود را رها کردند، چنین گوشزد و تربیت می‌کند:

﴿وَلَقَدۡ صَدَقَكُمُ ٱللَّهُ وَعۡدَهُۥٓ إِذۡ تَحُسُّونَهُم بِإِذۡنِهِۦۖ حَتَّىٰٓ إِذَا فَشِلۡتُمۡ وَتَنَٰزَعۡتُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ وَعَصَيۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ مَآ أَرَىٰكُم مَّا تُحِبُّونَۚ مِنكُم مَّن يُرِيدُ ٱلدُّنۡيَا وَمِنكُم مَّن يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَۚ ثُمَّ صَرَفَكُمۡ عَنۡهُمۡ لِيَبۡتَلِيَكُمۡۖ وَلَقَدۡ عَفَا عَنكُمۡۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١٥٢ [آلعمران:۱۵۲].

«و به راستی وعده‌ی خدا را آنگاه دریافتید که شما را بر دشمنان چیره کرد تا هنگامی که (در جنگ اُحُد) سستی کرده اختلاف برانگیختید و هنگامی که چیزهای مورد علاقه‌ی خود را دیدید از فرمان پیغمبر سرپیچی کردید. از میان شما کسانی هستند که دنیا را می‌خواهند و عده‌ای نیز آخرت را می‌خواهند. آنگاه شما را از پیشرفت و غنایم بازداشت تا شما را بیازماید. و در واقع از تقصیرهای شما درگذشت که خدا نسبت به مؤمنان صاحب فضل است».

در سوره‌ی انفال نیز ضمن یادآوری واقعه‌ی بدر، چنین درسی می‌دهد و تربیت می‌کند:

﴿وَإِذۡ يَعِدُكُمُ ٱللَّهُ إِحۡدَى ٱلطَّآئِفَتَيۡنِ أَنَّهَا لَكُمۡ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيۡرَ ذَاتِ ٱلشَّوۡكَةِ تَكُونُ لَكُمۡ وَيُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُحِقَّ ٱلۡحَقَّ بِكَلِمَٰتِهِۦ وَيَقۡطَعَ دَابِرَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ٧ لِيُحِقَّ ٱلۡحَقَّ وَيُبۡطِلَ ٱلۡبَٰطِلَ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُجۡرِمُونَ ٨ إِذۡ تَسۡتَغِيثُونَ رَبَّكُمۡ فَٱسۡتَجَابَ لَكُمۡ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلۡفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُرۡدِفِينَ ٩ وَمَا جَعَلَهُ ٱللَّهُ إِلَّا بُشۡرَىٰ وَلِتَطۡمَئِنَّ بِهِۦ قُلُوبُكُمۡۚ وَمَا ٱلنَّصۡرُ إِلَّا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ١٠ [الأنفال: ٧-۱۰].

«و (به یاد آرید) هنگامى را که خداوند به شما وعده داد که یکى از دو گروه [کاروان تجارى قریش، یا لشکر مسلح آن‌ها] نصیب شما خواهد بود و شما دوست مى‏داشتید که کاروان (غیر مسلح) براى شما باشد (و بر آن پیروز شوید) ولى خداوند مى‏خواهد حق را با کلمات خود تقویت، و ریشه کافران را قطع کند (از این رو شما را بر خلاف میلتان با لشکر قریش درگیر ساخت، و آن پیروزى بزرگ نصیبتان شد). تا حق را تثبیت کند، و باطل را از میان بردارد، هر چند مجرمان کراهت داشته باشند. (به خاطر بیاورید) زمانى را (که از شدت ناراحتى در میدان بدر،) از پروردگارتان کمک مى‏خواستید و او خواسته شما را پذیرفت (و گفت): من شما را با یکهزار از فرشتگان، که پشت سر هم فرود مى‏آیند، یارى مى‏کنم. ولى خداوند، این را تنها براى شادى و اطمینان قلب شما قرار داد و گر نه، پیروزى جز از طرف خدا نیست خداوند توانا و حکیم است».

در سوره‌ی توبه نیز ضمن آیات ۸۱ تا ۱۲۱ با بیان این سخنان، کسانی را که از جنگیدن در واقعه‌ی تبوک مخالفت کردند و شرکت نکردند، تنبیه و تربیت کرده است و این بهترین روش تربیت به وسیله‌ی پیشامدها است:

﴿فَرِحَ ٱلۡمُخَلَّفُونَ بِمَقۡعَدِهِمۡ خِلَٰفَ رَسُولِ ٱللَّهِ وَكَرِهُوٓاْ أَن يُجَٰهِدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَقَالُواْ لَا تَنفِرُواْ فِي ٱلۡحَرِّۗ قُلۡ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّٗاۚ لَّوۡ كَانُواْ يَفۡقَهُونَ ٨١ فَلۡيَضۡحَكُواْ قَلِيلٗا وَلۡيَبۡكُواْ كَثِيرٗا جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ٨٢ فَإِن رَّجَعَكَ ٱللَّهُ إِلَىٰ طَآئِفَةٖ مِّنۡهُمۡ فَٱسۡتَ‍ٔۡذَنُوكَ لِلۡخُرُوجِ فَقُل لَّن تَخۡرُجُواْ مَعِيَ أَبَدٗا وَلَن تُقَٰتِلُواْ مَعِيَ عَدُوًّاۖ إِنَّكُمۡ رَضِيتُم بِٱلۡقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٖ فَٱقۡعُدُواْ مَعَ ٱلۡخَٰلِفِينَ ٨٣ وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰٓ أَحَدٖ مِّنۡهُم مَّاتَ أَبَدٗا وَلَا تَقُمۡ عَلَىٰ قَبۡرِهِۦٓۖ إِنَّهُمۡ كَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَمَاتُواْ وَهُمۡ فَٰسِقُونَ ٨٤ وَلَا تُعۡجِبۡكَ أَمۡوَٰلُهُمۡ وَأَوۡلَٰدُهُمۡۚ إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُعَذِّبَهُم بِهَا فِي ٱلدُّنۡيَا وَتَزۡهَقَ أَنفُسُهُمۡ وَهُمۡ كَٰفِرُونَ ٨٥ وَإِذَآ أُنزِلَتۡ سُورَةٌ أَنۡ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَجَٰهِدُواْ مَعَ رَسُولِهِ ٱسۡتَ‍ٔۡذَنَكَ أُوْلُواْ ٱلطَّوۡلِ مِنۡهُمۡ وَقَالُواْ ذَرۡنَا نَكُن مَّعَ ٱلۡقَٰعِدِينَ ٨٦ رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ ٱلۡخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا يَفۡقَهُونَ ٨٧ لَٰكِنِ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ جَٰهَدُواْ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمُ ٱلۡخَيۡرَٰتُۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ٨٨ أَعَدَّ ٱللَّهُ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ٨٩ وَجَآءَ ٱلۡمُعَذِّرُونَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ لِيُؤۡذَنَ لَهُمۡ وَقَعَدَ ٱلَّذِينَ كَذَبُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥۚ سَيُصِيبُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ٩٠ لَّيۡسَ عَلَى ٱلضُّعَفَآءِ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرۡضَىٰ وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِينَ مِن سَبِيلٖۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٩١ وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ إِذَا مَآ أَتَوۡكَ لِتَحۡمِلَهُمۡ قُلۡتَ لَآ أَجِدُ مَآ أَحۡمِلُكُمۡ عَلَيۡهِ تَوَلَّواْ وَّأَعۡيُنُهُمۡ تَفِيضُ مِنَ ٱلدَّمۡعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ ٩٢ ۞إِنَّمَا ٱلسَّبِيلُ عَلَى ٱلَّذِينَ يَسۡتَ‍ٔۡذِنُونَكَ وَهُمۡ أَغۡنِيَآءُۚ رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ ٱلۡخَوَالِفِ وَطَبَعَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ ٩٣ يَعۡتَذِرُونَ إِلَيۡكُمۡ إِذَا رَجَعۡتُمۡ إِلَيۡهِمۡۚ قُل لَّا تَعۡتَذِرُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَكُمۡ قَدۡ نَبَّأَنَا ٱللَّهُ مِنۡ أَخۡبَارِكُمۡۚ وَسَيَرَى ٱللَّهُ عَمَلَكُمۡ وَرَسُولُهُۥ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٩٤ سَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَكُمۡ إِذَا ٱنقَلَبۡتُمۡ إِلَيۡهِمۡ لِتُعۡرِضُواْ عَنۡهُمۡۖ فَأَعۡرِضُواْ عَنۡهُمۡۖ إِنَّهُمۡ رِجۡسٞۖ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُ جَزَآءَۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ٩٥ يَحۡلِفُونَ لَكُمۡ لِتَرۡضَوۡاْ عَنۡهُمۡۖ فَإِن تَرۡضَوۡاْ عَنۡهُمۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا يَرۡضَىٰ عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٩٦ ٱلۡأَعۡرَابُ أَشَدُّ كُفۡرٗا وَنِفَاقٗا وَأَجۡدَرُ أَلَّا يَعۡلَمُواْ حُدُودَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ٩٧ وَمِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ مَغۡرَمٗا وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ ٱلدَّوَآئِرَۚ عَلَيۡهِمۡ دَآئِرَةُ ٱلسَّوۡءِۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٞ ٩٨ وَمِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مَن يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَيَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ قُرُبَٰتٍ عِندَ ٱللَّهِ وَصَلَوَٰتِ ٱلرَّسُولِۚ أَلَآ إِنَّهَا قُرۡبَةٞ لَّهُمۡۚ سَيُدۡخِلُهُمُ ٱللَّهُ فِي رَحۡمَتِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٩٩ وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠ وَمِمَّنۡ حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مُنَٰفِقُونَۖ وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡۚ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيۡنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٖ ١٠١ وَءَاخَرُونَ ٱعۡتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمۡ خَلَطُواْ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَءَاخَرَ سَيِّئًا عَسَى ٱللَّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ ١٠٢ خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيۡهِمۡۖ إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٞ لَّهُمۡۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ١٠٣ أَلَمۡ يَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ هُوَ يَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ وَيَأۡخُذُ ٱلصَّدَقَٰتِ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ١٠٤ وَقُلِ ٱعۡمَلُواْ فَسَيَرَى ٱللَّهُ عَمَلَكُمۡ وَرَسُولُهُۥ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۖ وَسَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَٰلِمِ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ١٠٥ وَءَاخَرُونَ مُرۡجَوۡنَ لِأَمۡرِ ٱللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمۡ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيۡهِمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ ١٠٦ وَٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ مَسۡجِدٗا ضِرَارٗا وَكُفۡرٗا وَتَفۡرِيقَۢا بَيۡنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَإِرۡصَادٗا لِّمَنۡ حَارَبَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ مِن قَبۡلُۚ وَلَيَحۡلِفُنَّ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّا ٱلۡحُسۡنَىٰۖ وَٱللَّهُ يَشۡهَدُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ ١٠٧ لَا تَقُمۡ فِيهِ أَبَدٗاۚ لَّمَسۡجِدٌ أُسِّسَ عَلَى ٱلتَّقۡوَىٰ مِنۡ أَوَّلِ يَوۡمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِۚ فِيهِ رِجَالٞ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِينَ ١٠٨ أَفَمَنۡ أَسَّسَ بُنۡيَٰنَهُۥ عَلَىٰ تَقۡوَىٰ مِنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٍ خَيۡرٌ أَم مَّنۡ أَسَّسَ بُنۡيَٰنَهُۥ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٖ فَٱنۡهَارَ بِهِۦ فِي نَارِ جَهَنَّمَۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٠٩ لَا يَزَالُ بُنۡيَٰنُهُمُ ٱلَّذِي بَنَوۡاْ رِيبَةٗ فِي قُلُوبِهِمۡ إِلَّآ أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ١١٠ ۞إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَۚ يُقَٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَيَقۡتُلُونَ وَيُقۡتَلُونَۖ وَعۡدًا عَلَيۡهِ حَقّٗا فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ وَٱلۡقُرۡءَانِۚ وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ مِنَ ٱللَّهِۚ فَٱسۡتَبۡشِرُواْ بِبَيۡعِكُمُ ٱلَّذِي بَايَعۡتُم بِهِۦۚ وَذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١١١ ٱلتَّٰٓئِبُونَ ٱلۡعَٰبِدُونَ ٱلۡحَٰمِدُونَ ٱلسَّٰٓئِحُونَ ٱلرَّٰكِعُونَ ٱلسَّٰجِدُونَ ٱلۡأٓمِرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱلنَّاهُونَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَٱلۡحَٰفِظُونَ لِحُدُودِ ٱللَّهِۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ١١٢ مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن يَسۡتَغۡفِرُواْ لِلۡمُشۡرِكِينَ وَلَوۡ كَانُوٓاْ أُوْلِي قُرۡبَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُمۡ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَحِيمِ ١١٣ وَمَا كَانَ ٱسۡتِغۡفَارُ إِبۡرَٰهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَن مَّوۡعِدَةٖ وَعَدَهَآ إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُۥٓ أَنَّهُۥ عَدُوّٞ لِّلَّهِ تَبَرَّأَ مِنۡهُۚ إِنَّ إِبۡرَٰهِيمَ لَأَوَّٰهٌ حَلِيمٞ ١١٤ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُضِلَّ قَوۡمَۢا بَعۡدَ إِذۡ هَدَىٰهُمۡ حَتَّىٰ يُبَيِّنَ لَهُم مَّا يَتَّقُونَۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ ١١٥ إِنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ يُحۡيِۦ وَيُمِيتُۚ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِيّٖ وَلَا نَصِيرٖ ١١٦ لَّقَد تَّابَ ٱللَّهُ عَلَى ٱلنَّبِيِّ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ ٱلۡعُسۡرَةِ مِنۢ بَعۡدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٖ مِّنۡهُمۡ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّهُۥ بِهِمۡ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ ١١٧ وَعَلَى ٱلثَّلَٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ وَضَاقَتۡ عَلَيۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيۡهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡ لِيَتُوبُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ١١٨ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ ٱلصَّٰدِقِينَ ١١٩ مَا كَانَ لِأَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ وَمَنۡ حَوۡلَهُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ أَن يَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ ٱللَّهِ وَلَا يَرۡغَبُواْ بِأَنفُسِهِمۡ عَن نَّفۡسِهِۦۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ لَا يُصِيبُهُمۡ ظَمَأٞ وَلَا نَصَبٞ وَلَا مَخۡمَصَةٞ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَطَ‍ُٔونَ مَوۡطِئٗا يَغِيظُ ٱلۡكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنۡ عَدُوّٖ نَّيۡلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِۦ عَمَلٞ صَٰلِحٌۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِينَ ١٢٠ وَلَا يُنفِقُونَ نَفَقَةٗ صَغِيرَةٗ وَلَا كَبِيرَةٗ وَلَا يَقۡطَعُونَ وَادِيًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمۡ لِيَجۡزِيَهُمُ ٱللَّهُ أَحۡسَنَ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ ١٢١ [التوبة: ۸۱-۱۲۱].

«تخلّف‏جویان (از جنگ تبوک،) از مخالفت با رسول خدا خوشحال شدند و کراهت داشتند که با اموال و جان‌هاى خود، در راه خدا جهاد کنند و (به یکدیگر و به مؤمنان) گفتند: در این گرما، (بسوى میدان) حرکت نکنید! (به آنان) بگو: آتش دوزخ از این هم گرمتر است!» اگر مى‏دانستند! (۸۱) از این رو آن‌ها باید کم‌تر بخندند و بسیار بگریند! (چرا که آتش جهنم در انتظارشان است) این، جزاى کارهایى است که انجام مى‏دادند! (۸۲) هرگاه خداوند تو را بسوى گروهى از آنان بازگرداند، و از تو اجازه خروج (بسوى میدان جهاد) بخواهند، بگو: هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنى نخواهید جنگید! شما نخستین بار به کناره‏گیرى راضى شدید، اکنون نیز با متخلّفان بمانید! (۸۳) هرگز بر مرده هیچ یک از آنان، نماز نخوان! و بر کنار قبرش، (براى دعا و طلب آمرزش،) نایست! چرا که آن‌ها به خدا و رسولش کافر شدند و در حالى که فاسق بودند از دنیا رفتند! (۸۴) مبادا اموال و فرزندانشان، مایه شگفتى تو گردد! (این براى آن‌ها نعمت نیست بلکه) خدا مى‏خواهد آن‌ها را به این وسیله در دنیا عذاب کند، و جانشان برآید در حالى که کافرند! (۸۵) و هنگامى که سوره‏اى نازل شود (و به آنان دستور دهد) که: به خدا ایمان بیاورید! و همراه پیامبرش جهاد کنید!، افرادى از آن‌ها [گروه منافقان‏] که توانایى دارند، از تو اجازه مى‏خواهند و مى‏گویند: بگذار ما با قاعدین [آن‌ها که از جهاد معافند] باشیم! (۸۶)

(آرى،) آن‌ها راضى شدند که با متخلّفان باشند و بر دل‌هایشان مهر نهاده شده از این رو (چیزى) نمى‏فهمند! (۸٧) ولى پیامبر و کسانى که با او ایمان آوردند، با اموال و جان‌هایشان جهاد کردند و همه نیکی‌ها براى آن‌هاست و آن‌ها همان رستگارانند! (۸۸) خداوند براى آن‌ها باغ‌هایى از بهشت فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند بود و این است رستگارى (و پیروزى) بزرگ! (۸٩) و عذرآورندگان از اعراب، (نزد تو) آمدند که به آن‌ها اجازه (عدم شرکت در جهاد) داده شود و آن‌ها که به خدا و پیامبرش دروغ گفتند، (بدون هیچ عذرى در خانه خود) نشستند بزودى به کسانى از آن‌ها که مخالفت کردند (و معذور نبودند)، عذاب دردناکى خواهد رسید! (٩۰) بر ضعیفان و بیماران و آن‌ها که وسیله‏اى براى انفاق (در راه جهاد) ندارند، ایرادى نیست (که در میدان جنگ شرکت نجویند،) هرگاه براى خدا و رسولش خیرخواهى کنند (و از آنچه در توان دارند، مضایقه ننمایند). بر نیکوکاران راه مؤاخذه نیست و خداوند آمرزنده و مهربان است! (٩۱) و (نیز) ایرادى نیست بر آن‌ها که وقتى نزد تو آمدند که آنان را بر مرکبى (براى جهاد) سوار کنى، گفتى: مرکبى که شما را بر آن سوار کنم، ندارم! (از نزد تو) بازگشتند در حالى که چشمانشان از اندوه اشکبار بود زیرا چیزى نداشتند که در راه خدا انفاق کنند (و با آن به میدان بروند) (٩۲) راه مؤاخذه تنها به روى کسانى باز است که از تو اجازه مى‏خواهند در حالى که توانگرند (و امکانات کافى براى جهاد دارند) آن‌ها راضى شدند که با متخلّفان [زنان و کودکان و بیماران‏] بمانند و خداوند بر دل‌هایشان مهر نهاده به همین جهت چیزى نمى‏دانند! (٩۳) هنگامى که بسوى آن‌ها (که از جهاد تخلّف کردند) باز گردید، از شما عذرخواهى مى‏کنند بگو: عذرخواهى نکنید، هرگز [سخن‏] شما را باور نمى‏داریم‏، چرا که خدا ما را از اخبارتان آگاه ساخته و خدا و رسولش، اعمال شما را مى‏بینند سپس به سوى کسى که داناى پنهان و آشکار است بازگشت داده مى‏شوید و او شما را به آنچه انجام مى‏دادید، آگاه مى‏کند (و جزا مى‏دهد!)» (٩۴) هنگامى که بسوى آنان بازگردید، براى شما به خدا سوگند یاد مى‏کنند، تا از آن‌ها اعراض (و صرف نظر) کنید از آن‌ها اعراض کنید (و روى بگردانید) چرا که پلیدند! و جایگاهشان دوزخ است، بکیفر اعمالى که انجام مى‏دادند. (٩۵) براى شما قسم یاد مى‏کنند تا از آن‌ها راضى شوید اگر شما از آن‌ها راضى شوید، خداوند (هرگز) از جمعیت فاسقان راضى نخواهد شد! (٩۶) بادیه‏نشینان عرب، کفر و نفاقشان شدیدتر است و به ناآگاهى از حدود و احکامى که خدا بر پیامبرش نازل کرده، سزاوارترند و خداوند دانا و حکیم است! (٩٧) گروهى از (این) اعراب بادیه‏نشین، چیزى را که (در راه خدا) انفاق مى‏کنند، غرامت محسوب مى‏دارند و انتظار حوادث دردناکى براى شما مى‏کشند حوادث دردناک براى خود آن‌هاست و خداوند شنوا و داناست! (٩۸) گروهى (دیگر) از عرب‌هاى بادیه‏نشین، به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و آنچه را انفاق مى‏کنند، مایه تقرّب به خدا، و دعاى پیامبر مى‏دانند آگاه باشید این‌ها مایه تقرّب آن‌هاست! خداوند بزودى آنان را در رحمت خود وارد خواهد ساخت به یقین، خداوند آمرزنده و مهربان است! (٩٩) پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانى که به نیکى از آن‌ها پیروى کردند، خداوند از آن‌ها خشنود گشت، و آن‌ها (نیز) از او خشنود شدند و باغ‌هایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و این است پیروزى بزرگ! (۱۰۰) و از (میان) اعراب بادیه‏نشین که اطراف شما هستند، جمعى منافقند و از اهل مدینه (نیز)، گروهى سخت به نفاق پاى بندند. تو آن‌ها را نمى‏شناسى، ولى ما آن‌ها را مى شناسیم. بزودى آن‌ها را دو بار مجازات مى‏کنیم (: مجازاتى با رسوایى در دنیا، و مجازاتى به هنگام مرگ) سپس بسوى مجازات بزرگى (در قیامت) فرستاده مى‏شوند. (۱۰۱) و گروهى دیگر، به گناهان خود اعتراف کردند و کار خوب و بد را به هم آمیختند امید مى‏رود که خداوند توبه آن‌ها را بپذیرد به یقین، خداوند آمرزنده و مهربان است! (۱۰۲) از اموال آن‌ها صدقه‏اى (بعنوان زکات) بگیر، تا بوسیله آن، آن‌ها را پاک سازى و پرورش دهى! و (به هنگام گرفتن زکات،) به آن‌ها دعا کن که دعاى تو، مایه آرامش آن‌هاست و خداوند شنوا و داناست! (۱۰۳) آیا نمى‏دانستند که فقط خداوند توبه را از بندگانش مى‏پذیرد، و صدقات را مى‏گیرد، و خداوند توبه‏پذیر و مهربان است؟! (۱۰۴) بگو: عمل کنید! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مى‏بینند! و بزودى، بسوى داناى نهان و آشکار، بازگردانده مى‏شوید و شما را به آنچه عمل مى‏کردید، خبر مى‏دهد! (۱۰۵) و گروهى دیگر، به فرمان خدا واگذار شده‏اند (و کارشان با خداست) یا آن‌ها را مجازات مى‏کند، و یا توبه آنان را مى‏پذیرد (هر طور که شایسته باشند) و خداوند دانا و حکیم است! (۱۰۶) (گروهى دیگر از آن‌ها) کسانى هستند که مسجدى ساختند براى زیان (به مسلمانان)، و (تقویت) کفر، و تفرقه‏افکنى میان مؤمنان، و کمینگاه براى کسى که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود آن‌ها سوگند یاد مى‏کنند که: جز نیکى (و خدمت)، نظرى نداشته‏ایم! امّا خداوند گواهى مى‏دهد که آن‌ها دروغگو هستند! (۱۰٧) هرگز در آن (مسجد به عبادت) نایست! آن مسجدى که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده، شایسته‏تر است که در آن (به عبادت) بایستى در آن، مردانى هستند که دوست مى‏دارند پاکیزه باشند و خداوند پاکیزگان را دوست دارد! (۱۰۸) آیا کسى که شالوده آن را بر تقواى الهى و خشنودى او بنا کرده بهتر است، یا کسى که اساس آن را بر کنار پرتگاه سستى بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرومى‏ریزد؟ و خداوند گروه ستمگران را هدایت نمى‏کند! (۱۰٩) (امّا) این بنایى را که آن‌ها ساختند، همواره بصورت یک وسیله شک و تردید، در دل‌هایشان باقى مى‏ماند مگر اینکه دل‌هایشان پاره پاره شود (و بمیرند و گر نه، هرگز از دل آن‌ها بیرون نمى‏رود) و خداوند دانا و حکیم است! (۱۱۰) خداوند از مؤمنان، جان‌ها و اموالشان را خریدارى کرده، که (در برابرش) بهشت براى آنان باشد (به این گونه که:) در راه خدا پیکار مى‏کنند، مى‏کشند و کشته مى‏شوند این وعده حقّى است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده و چه کسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدى که با خدا کرده‏اید و این است آن پیروزى بزرگ! (۱۱۱) توبه‏کنندگان، عبادت کاران، سپاسگویان، سیاحت کنندگان، رکوع کنندگان، سجده‏آوران، آمران به معروف، نهى کنندگان از منکر، و حافظان حدود (و مرزهاى) الهى، (مؤمنان حقیقى‏اند) و بشارت ده به (اینچنین) مؤمنان! (۱۱۲) براى پیامبر و مؤمنان، شایسته نبود که براى مشرکان (از خداوند) طلب آمرزش کنند، هر چند از نزدیکانشان باشند (آن هم) پس از آنکه بر آن‌ها روشن شد که این گروه، اهل دوزخند! (۱۱۳) و استغفار ابراهیم براى پدرش، فقط بخاطر وعده‏اى بود که به او داده بود (تا وى را بسوى ایمان جذب کند) امّا هنگامى که براى او روشن شد که وى دشمن خداست، از او بیزارى جست به یقین، ابراهیم مهربان و بردبار بود! (۱۱۴) چنان نبود که خداوند قومى را، پس از آن که آن‌ها را هدایت کرد (و ایمان آوردند) گمراه (و مجازات) کند مگر آنکه امورى را که باید از آن بپرهیزند، براى آنان بیان نماید (و آن‌ها مخالفت کنند) زیرا خداوند به هر چیزى داناست! (۱۱۵) حکومت آسمان‌ها و زمین تنها از آن خداست زنده مى‏کند و مى‏میراند و جز خدا، ولىّ و یاورى ندارید! (۱۱۶) مسلّماً خداوند رحمت خود را شامل حال پیامبر و مهاجران و انصار، که در زمان عسرت و شدّت (در جنگ تبوک) از او پیروى کردند، نمود بعد از آنکه نزدیک بود دل‌هاى گروهى از آن‌ها، از حقّ منحرف شود (و از میدان جنگ بازگردند) سپس خدا توبه آن‌ها را پذیرفت، که او نسبت به آنان مهربان و رحیم است! (۱۱٧) (همچنین) آن سه نفر که (از شرکت در جنگ تبوک) تخلّف جستند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند،) تا آن حدّ که زمین با همه وسعتش بر آن‌ها تنگ شد (حتّى) در وجود خویش، جایى براى خود نمى‏یافتند (در آن هنگام) دانستند پناهگاهى از خدا جز بسوى او نیست سپس خدا رحمتش را شامل حال آن‌ها نمود، (و به آنان توفیق داد) تا توبه کنند خداوند بسیار توبه‏پذیر و مهربان است! (۱۱۸) اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و با صادقان باشید! (۱۱٩) سزاوار نیست که اهل مدینه، و بادیه‏نشینانى که اطراف آن‌ها هستند، از رسول خدا تخلّف جویند و براى حفظ جان خویش، از جان او چشم بپوشند! این بخاطر آن است که هیچ تشنگى و خستگى، و گرسنگى در راه خدا به آن‌ها نمى‏رسد و هیچ گامى که موجب خشم کافران مى‏شود برنمى‏دارند، و ضربه‏اى از دشمن نمى‏خورند، مگر اینکه به خاطر آن، عمل صالحى براى آن‌ها نوشته مى‏شود زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمى‏کند! (۱۲۰) و هیچ مال کوچک یا بزرگى را (در این راه) انفاق نمى‏کنند، و هیچ سرزمینى را (بسوى میدان جهاد و یا در بازگشت) نمى‏پیمایند، مگر اینکه براى آن‌ها نوشته مى‏شود تا خداوند آن را بعنوان بهترین اعمالشان، پاداش دهد. (۱۲۱)».

همه‌ی این پتک‌های سخت و «آهن گرم» برای این است که اثر بهینه در جان‌ها بگذارد. مردم از جهاد و مبارزه در راه خدا برنتابد. در واقع پس از این حوادث، هیچ‌یک از مؤمنان و اعراب بیابانگرد تخلف نکردند، و همه‌ی این حوادث درس‌های عبرتی بود که به بهترین وجهی آنان را تربیت کرد!

بدین ترتیب دیدیم که تربیت به وسیله‌ی پیشامدها در مکه و مدینه، اگرچه دارای شیوه‌ها و چهره‌های چندی بود، اما در واقع همه دارای یک هدف بودند: گسستن از تمام ارزش‌های دروغین زمینی، رد دلبستگی‌ها به غیر از خدا، آزمندی برای هر مصلحت و نفع شخصی برای اینکه همه چیز در راه خدا انجام شود:

﴿قُلۡ إِن كَانَ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ وَإِخۡوَٰنُكُمۡ وَأَزۡوَٰجُكُمۡ وَعَشِيرَتُكُمۡ وَأَمۡوَٰلٌ ٱقۡتَرَفۡتُمُوهَا وَتِجَٰرَةٞ تَخۡشَوۡنَ كَسَادَهَا وَمَسَٰكِنُ تَرۡضَوۡنَهَآ أَحَبَّ إِلَيۡكُم مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَجِهَادٖ فِي سَبِيلِهِۦ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّىٰ يَأۡتِيَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِينَ ٢٤ [التوبة: ۲۴].

«بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خویشاوندان و مالی را که گردآوری کرده‌اید و تجارتی را که از کسادی آن می‌ترسید و مسکن‌هایی که شما را به خود خشنود کرده است، نزد شما محبوب‌تر از خدا و رسول او و جنگ در راه خدا است، پس چشم به راه باشید تا امر (عذاب) خدا به شما برسد. خدا گروه بدکار و فاسق را هدایت نمی‌کند».

اگر این تربیت‌ها در جان وارد شود، جان را استوار و برقرار و ثابت و بر چنان پایه‌ای متمرکز می‌کند که از هیچ حادثه‌ای به لرزه درنیامده، نه مختل و ناتوان می‌شود و نه از جای خود تکان می‌خورد. چنان توان و تعادلی در نفس ایجاد می‌شود که نه ضعفی آن را فاسد می‌کند و نه قدرتی. آنجا که باید پیشروی کند از رفتن باز نمی‌ماند، و جایی که باید بماند هیچ قدرتی به پیش راندن آن را ندارد. برای فرمان بردن از خدا تربیت شده است. آنچنان شفاف و رقیق و درخشان می‌شود که از نور و پرتوافشانی آن جهان پرتو می‌گردد. در این هنگام است که وصف خدا در باره‌ی مسلمانان در کتاب کریم، صدق می‌کند: «شما بهترین امتی هستید که برای مردم از میان جهانیان خارج شده‌اید، تا به معروف و کارهای نیک امر کرده از کارهای بد بازدارید، و به خدا ایمان داشته باشید».

در حال عملی ساختن روش تربیت اسلامی، نمی‌توان تأثیرهای حوادث را آن‌طور که نخستین بار در قلب مسلمانان اثر گذاشته است باز گفت، زیرا باید تمام ارشادها و راهنمایی‌های قرآن را در باره‌ی تربیت‌های آن به وسیله‌ی حوادث، یکی پس از دیگری به ترتیب نزول مورد بررسی قرار داد!

مقصود ما به هر حال این نیست.

مقصود حکمت تربیت به وسیله‌ی پیشامدها است.

مقصود پتک و آهن گرم است تا حوادث بدون استفاده و آموزش گرفتن از میان نرود، و بدون اینکه اثرش در نفس نقش ببندد ضایع نشود.

هدف، ارتباط دائم دل‌ها با خدا در هر حادثه و فکری است. هر کس که بخواهد در این مکتب تربیت شود میدان در برابر او باز، و تا چشم او می‌تواند ببیند، گشاده است، دلش آگاه و بیدار است و درکی روشن دارد. هر لحظه‌ی مناسبی که برای ارشاد و راهنمایی بخواهد می‌تواند درک کند، لحظه‌ای که حرارت پذیرش هر نوع ارشادی جان را به حد گذار و تفتیدن رسانیده است. به هر شکلی که بخواهد می‌تواند آن را در بیاورد، در این هنگام چنان پیوند محکم و استواری ایجاد می‌شود که هرگز باز نمی‌شود، و چنان مهر ثابتی از تربیت اسلامی برجان‌ها زده می‌شود که هرگز از بین نمی‌رود.

[۸۳] حلف‌الفضول عبارت از سپاه کوچکی بود که سربازان آن را عده‌ای از جوانمردان تشکیل می‌دادند تا نگذارند حق مظلومی از بین برود. این سپاه در جاهلیت تشکیل شده بود و حضرت محمد جنیز از اعضای وفادار آن بود از آنجا که هیچ قانون و مقررات و مسؤولیتی برای حقوق افراد در میان اعراب جاهلی دیده نمی‌شد. عده‌ای که ملهم به ندای وجدان شده بودند، این سپاه را تشکیل دادند تا از تجاوزهای قبایل بر فردی و یا قبیله‌ای پیشگیری کنند. محمد جبا تشکیل سپاه داوطلب حلف‌الفضول نشان داد که باید حق یک مظلوم را از ستمگر گرفت و به او داد و حتی اگر قبیله‌ی نیرومندی نداشته باشد. این داوطلبان جوانمرد کارهای قابل تقدیسی انجام دادند. پس از پدید آمدن اسلام، محمد جتمام عادت‌ها و آیین‌های دوره‌ی جاهلیت را فوری و یا بتدریج از بین برد جز این سپاه جوانمردان را. (برگرداننده)