۸- منفی و مثبت بودن
دو خط دیگر در نزدیکی این دو خط هست که اگرچه با سازگاری ندارند، اما موجود هستند و عبارت از دو خط منفی بودن و مثبت بودن است.
در هر شخصی، یا اختلاف نسبت و موقعیت، این دو استعداد متناقض منفی و مثبت وجود دارد. حال ممکن است هر کس از یکی کمتر و از دیگری بیشتر داشته باشد.
اگر ما در اینجا سرگرم بحث تربیتی نبودیم و میخواستیم انسان را از نظر روانشناسی و زیستشناسی مورد بحث قرار دهیم، به تفصیل از حقیقت شگفتی از آفرینش است که به گمان میرسد منشأ هر دو، استعداد نفسانی متناقض باشد! خدا بدانچه آفریده داناتر است، و او باریکبین و آگاه است. این منشأ از هر کجا باشد، با تمام تناقضات عجیب همجوار و متقابل خود، فطری است.
اگر مردم را بدون راهنمایی بهحال خود گذارند، فطرت و سرشتهای ذاتی آنان به چپ و راست منحرف میشود، و از تارهای ساز جان، آهنگهای دلآزاری سر میزند که گوش از شنیدن آن تنفر دارد.
همچنانکه در بخش پیش اشاره کردیم. در نتیجهی انحراف، این روح منفی فطری در انسان به یک بندگی ذلتآوری، در برابر یک فرد و یا یکی از روشها و یا عادات و آداب و رسوم اجتماعی تبدیل میشود. و با اینکه این نیروی منفی فطری بذاته دارای ارزشی بوده و احترام آن واجب است، اگر به بندگی تبدیل شد، سرشت و شخصیت انسان را مسخ و زشت میکند. و با وجود این تنها ضامن به راه آوردن فساد در زمین را تلف میکند و آن نظارت آگاهانهای بر مردم و ارزشها و عادات و آداب و رسم است که این نظارت آگاهانه با این روحیه نابود میشود.
بدون این نظارت آگاهانه درست کردن فساد امکان ندارد و ممکن نیست که از بندهای این روح نظارت پدید آید!
اگر انسان در برابر دولت و یا آیینی خود را خوار شمرد، شخصیت و انسانیت خود را از دست داده است و قدرت فرمانروایی بر امور از او سلب میشود. در نتیجه قدرت راهنمایی و راه یافتن را نیز از دست میده و کاملاً منفی میشود، مطیع محض است نه فرمانده، و دنبالهرو است نه پیشرو دستورهایی در برابر او میگذارد و باید اجرا کند و هرگز، حتی برای آزمون نیز، در این دستورها نمیاندیشد که دریابد واقعاً به کارهای نیک و شایسته و یا به فساد میانجامد.
هنگامی که انسان در برابر عادت و شهوتی خود را ذلیل دانست تا آخرین حد به همراه آن رفته بندگی آن را اختیار میکند. اگر دنبال اعتیاد رفت میبینی که ناگهان بندهی پیالهای شراب و برگ توتون و یا ماده مخدر دیگری است. یک فنجان چای و یا قهوه و یا نوشیدنی گوارای دیگری او را بندهی خود میکند. و یا اگر رفاهطلب شد: بندگی فرش و بستر نرم و پارچههای گرانبها و نعمتها و زندگی آسوده را پیشه میکند. و یا اگر بندهی شهوت شد در برابر امور جنسی و مال و ستیزهجویی بندگی پیشه میکند... و در برابر هر چیزی که از او خواستند سر بندگی فرود میآورد. نه مالک نفس خویش است و نه صاحب اختیار آزادی خود و نه صلاحیت اصلاح مفاسد روزگار را دارد. برای این کار نیازمند به روحیهای مثبت و آگاهی از امور و قدرت حاکمیت بر شهوات است. به این نیاز دارد که برای مدتی معین و یا برای همیشه، خود را از لذتهای زندگی بینیاز بیند، زیرا مبارزه در راه بهبود مفاسد موجب محرومیت از لذتهای زندگی و بلکه به محرومیت از خود زندگی منتهی میشود.
و انسان در برابر یکی از آداب و رسوم ریشهدار و یا بیپایهی اجتماعی ذلت پیشه میکند و به دنبال آن بهراه میافتد. همیشه با آن همراه است و در اعماق جان خود بدان ایمان ندارد. در نتیجه دورو میشود و جامعه را به پرتگاه نفاق و دورویی میکشاند.
اینها از عیبهای منفی بودن نامتناسب و بیش از حد است که نغمهی ناساز سر میدهد.
مثبت بودن نیز اگر از مسیر عادی خود خارج و منحرف شد، به خودپسندی و دشمنی و اصرار در کینهتوزی و سختگیری بدل میشود و آن نیز را در امور بد و ناپسند صرف میکند.
انسان میخواهد وجود خود را ثابت کند، میخواهد موجودیت و شخصیت خود را تحقق بخشد و برای این کار به ویرانگری میپردازد: زیرا ویرانی آسانتر از سازندگی است! به حقوق دیگران تعدی و تجاوز میکند، زیرا جانهای پست بدین کار بیشتر مایل هستند! خلاصه انواع و اقسام بدیها را مرتکب میشود تا ابراز وجود کرده انگشتنما شود و یا مانند هر شخص «اصالت وجودی» هر قید و مقررات اجتماعی را زیر پا گذاشته خود را از همهی پیوندها رها میکند. و تنها کار و رفتار و فکری را درست میداند که به نظر او درست باشد. در نتیجه اجتماع را پراکنده میکند. در خود هیچ احساس ندارد! بالاتر از همه چیز، حتی به معصیت خدا و انکار وجود پروردگار خود مینازد تا به او بگوید: شجاع، آزاد فکر، پیشرفته و روشنفکر است!
انحرافهای گوناگونی هستند که از فطرت سلیم سر نمیزند! فطرت سلیم وجود خود را در راه خیر تحقق میبخشد و ذات و شخصیت خود را نیز در این راه ثابت میکند. این فطرت در چنان قلهای رفیع و والایی است که بالای آن نیز قلههایی قرار گرفته، تنها کسانی میتوانند بدان دست یابند که دارای وجودی مثبت بوده، مالک نفسهای خود باشند، بدانسو راهنمایی شده و رهبر دیگران نیز بشوند، و مردم را به چیزهایی بخوانند که خیر در آنها است، و برای همه پیشروانی که بهسوی رستگار و سعادت باشند.
﴿تَبَارَكَ ٱلَّذِي نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ لِيَكُونَ لِلۡعَٰلَمِينَ نَذِيرًا ١﴾ [الفرقان: ۱].
«زوال ناپذیر و پر برکت است کسى که قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیمدهنده جهانیان باشد».
اسلام بدین دو نیرو دست یافته، هر یک را در جای درست خود میگذارد، و جان انسان را در نتیجهی بههم آمیختن این دو نیرو، با ساختمانی درست و سرشتی نیرومند تحویل میدهد، و همانگونه که ساعت پس از گذاشته شدن میخها و پیچ و مهرههای آن در جای صیحح خود بکار میافتد و عقربههای آن گردش میکند، جان انسان نیز با درست شدن این نیروها به وظیفهی خود میپردازد.
اسلام حس منفی بودن انسان را کاملاً در برابر خدا قرار میدهد.
و نیروی مثبت بودن شخص را در برابر رویارویی با تمام قدرتهای عالم وجود.
بدین ترتیب نفس را اصلاح و زندگی را پایدار میکند.
در برابر خدا، کاملاً منفی، زیرا خدا آفریدگار و مدبر و مالک همهچیز و گردانندهی همهی کارها است. او زنده کننده و میرانندهی آفریدگان است، براساس مشیت و قانون آفرینش روزی را گسترانده برای همهی افراد اندازه تعیین میکند. بر همهی بندگان او چیره است و هرچه خواست میکند. خدا کسی است که حقاً هر چه خواست از جایی اجرا میکند که پدیدار نیست، زیرا مردم همه جز او نفع و ضرر خود را نمیدانند و او است که خیر و شر تمام بندگان خود را بهخوبی میداند و کارها را در راه صلاح خلق بکار میاندازد.
این حقیقتی است. یک حقیقت «علمی» است! تنها خدا مالکی است که هرچه خواست میکند.
در نتیجه، موقعیت انسان در برابر خدا، تسلیم کامل مطلق محض است، نه حق مواخذهی خدا را دارد و نه پرستش و نه تردید و پیشنهاد و اعتراضی، زیرا هیچیک از این کارها در عمل فایده ندارد. اصلاً عناد و دوشمنی با خدا چه نتیجهای میتواند داشته باشد! آیا میتوان در برابر خدا عرض اندام کرد؟ هرگز نمیتوان! پس بهتر و زیباتر و سزاوارتر همان تسلیم محض است!
این تسلیم، تسلیمی کریمانه است، تسلیم در برابر نیرویی همسنگ با انسان نیست که ایجاد خشم و کینهای در نفس کند. تسلیم در برابر دشمن چیرهای نیست. بلکه تسلیم در برابر پرودگار مهربانی است که در ابتدای تمام سورههای قرآن (جز یک سوره) بدین رحمت مطلق همهجانبه و گسترده وصف میشود: «بسم الله الرحمن الرحيم». و نیز تسلیم در برابر قدرت شری نیست که بخواهد بدین وسیله آن را به خدمت خود درآورد! منزهتر و والاتر از این سخنها است. بزرگ و بلندمرتبه پروردگاری است شایان تسلیم، تسلیم در برابر بخشندهی موهبدار با فضل منعمی است که نه از زور و اجبار نعمتهای خود را به کسی میبخشد و نه برای طلب و خواست کسی. وجود انسان، نعمتها، کرامتهای انسانی و همه چیز را به انسان موهبت فرموده است. با تسهیلات فراوانی، از هر نظر انسان را مورد پشتیبانی و یاری خود قرار داده است: چه از نظر تصویر و منظر نیکو، و چه از نظر قدرت او در تسخیر عالم برای مصالح و منافع خود، و چه از نظر قدرت بر زندگی، و چه پیشرفت در زندگی.
در این صورت بشر خود را بهگونهای بزرگوارانه و «شایستهی انسانیت خویش» تسلیم کرده، هیچ اثری از خشم و کینه در آن وجود ندارد!
تسلیم از محبت است! نه تسلیم از ناچاری و اجبار!
در حقیقت خدای قاهری است که بر تمام بندگان خود چیرگی دارد. صاحب تمام وسایل چیرگی است. ملکوت همه چیز در دست قدرت او است، اما خدا ذاتاً بندگان خود را دوست دارد و از ایشان خشنود میشود، و آنان را به محبت به خدا و خشنودی از خودش دعوت میکند:
﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٣١﴾ [آل عمران: ۳۱].
«ای پیغمبر، بگو: اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد».
﴿رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١١٩﴾ [المائدة: ۱۱٩].
«و هم خدا از آنان راضی است و هم آنان از خدا راضی هستند که این در واقع پیروزی بزرگی است».
این تسلیم از اطمینان خاطر نسبت به خدا است.
﴿عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ ١٠﴾ [الشوری: ۱۰].
«به همان خدایی کار خود را واگذار میکنم که پرودگار من است و از همهجا بهسوی او باز میگردم».
انسان از این تسلیم خالص نیرو میگیرد تا در برابر چیزها و اشخاص و پیشامدها کاملاً ثابت و پابرجا باشد!
در واقع چیز شگفتی که در جان مؤمن ایجاد میشود، همان ایمانی است که ظرف جان را سرشار کرده، با قدرتی سازنده، ایجاد کننده و رهبری کننده، مبارز، با عزت، مجاهد و چیره شونده او را به جلو میراند!
﴿وَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِۦ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ [المنافقون: ۸].
«عزت و ارجمندی مخصوص خدا و رسول او و مومنان است».
مومن در برابر هر چیزی صاحب عزت و استقلال روحی است.
﴿وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١٣٩ إِن يَمۡسَسۡكُمۡ قَرۡحٞ فَقَدۡ مَسَّ ٱلۡقَوۡمَ قَرۡحٞ مِّثۡلُهُۥۚ وَتِلۡكَ ٱلۡأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيۡنَ ٱلنَّاسِ﴾ [آل عمران: ۱۳٩-۱۴۰].
«نه خود را پست شمرید و نه دلتنگ شوید، از همه برتر هستید، اگر مومن باشید... اگر شما را زخمی برسد در حقیقت به دشمن شما نیز زخمی مانند آن رسیده است. ما روزگار را به همین ترتیب میان مردم دست به دست میگردانیم».
عزت و برگزاری در برابر پیشامدها است.
﴿وَسَخَّرَ لَكُم مَّا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا مِّنۡهُۚ﴾ [الجاثیة: ۱۳].
«هر چه را که در آسمانها و زمین مسخر شما گردانیده است همه از او است».
عزتی است در برابر همه چیز، عزت کامل و همهجانبهای در تمام جهات است.
این معجزهی ایمان است. تسلیم کامل برای خدا این نیروی شگفت را بهجان آدمی عطا میکند که با هر چیزی به مبارزه برخاسته، بدانوسیله بر هر چیزی چیرگی و برتری یابد و هرچه را میخواهد با آن بسازد.
بندگی نه برای قدرتهای مادی سزا است نه اقتصادی، نه در برابر دولت و یا اجتماعی روا است، و نه در برابر قدرت اعتیاد و آداب و رسوم ملی و غیرملی، هیچ چیزی بر روی زمین تغییرناپذیر و «لازمالاتباع» نیست جز سنت آفرینش خدایی: ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗاۖ﴾. از سنت و روش خدا است که جان با امان، قدرت وجودی توانایی میشود که با قانون بزرگ و ناموس عظیم خلقت همگام میگردد و اسرار آن را میفهمد و قوا و نیروهای آن را به بند میکشد و بکار میگیرد، زیرا همهی این قدرت و استعدادها بهدستور خدا مسخر انسان شده است.
از اینجا است که مسلمانان اولیهای که واقعاً سرشار از ایمان بودند، چنان نظامی ایجاد کردند که هرگز بر روی زمین پیشینهای نداشت. چنان نظام سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فکری و روانی که نه ضرورتی از ضرورتهای جهانی موجب تشکیل آن شده بود، و نه جبر تاریخ و نه نتیجهی حتمی یکی از عوامل و موقعیتهای زمینی، بلکه تنها انگیزهی ایمان بود که چنین جامعهای را بر پایهی نیرومندی اراده ایجاد کرد.
از اینجا است که میبینیم مسلمانان نخستین با دلهایی سرشار از عشق و ایمان به خدا در حقیقت بر تمام نیروهای مادی و اجتماعی و بشری چیرگی یافتند و با وجود تعداد اندک، در برابر تمام نیرنگها و قدرت و نیروهای اقتصادی قریش پایداری کردند و با تمام عادات و آداب و رسوم و مفاهیم عرب رویارویی کردند، آنگاه تنها با قدرت ایمان، در برابر همهی دسایس و نیرنگ و سرکشیهای بشری ثابت قدم مانده بر آنها چیرگی و برتری یافتند و همه را مغلوب کردند و شکست دادند.
از اینجا است که ابوبکرس، بهتنهایی، فقط با نیروی ایمان به خدا و حق، در برابر تمام نیروهای روی زمین ایستادگی کرد، و با ایمانی که برای وصول به حق و رسیدن به مقام قرب الهی داشت، و به حق در برابر خدا تسلیم شده بود پابرجا ماند، و خدا نیز او را یاری کرد. و از آنجا که «درک» میکرد که پیشامدها و وقایع و تاریخ هیچیک در برابر قدرت خدا نیرویی ندارند، با همهی آنها به مبارزه برخاست تا پیروز شد.
انسان بدین ترتیب، روح منفی فطری خود را در جای درست خود به حق بکار میبرد، و در نتیجه از بزرگترین نیروهای مثبت روی زمین میشود.