٧- پر کردن خلاء
همانگونه که اسلام انبار شدن نیروهای جسم و جان را درست نمیداند و تخلیه میکند و نمیگذارد جز برای ضرورت جمع شود، خالی ماندن آن را نیز نمیپسندد!
خالی ماندن نفس از نیروها، همان اندازه برای انسان ضرر، برای پر کردن ظرف خالی نفس، شخص به عادتها و امور مضر معتاد میشود.
اسلام سخت اصرار دارد که انسان از هنگام بیداری تا خواب آنچنان به کار سرگرم باشد که هیچ فرصتی برای شکایت از بیکاری برای او باقی نماند، و یا برای پاک کردن اوقات فراغت خود احتیاج به از بین بردن نیروهای خود از راه انحرافی نداشته باشد که از روش اصیل بیرون رود.
این کار بدین معنی نیست که بخواهد مخلوق بشری نابود شود. هرگز هدف اسلام این نیست. اسلامی که انسان را به لذت بردن از طیبات و پاکیزههای زمین دعوت میکند و یادآور میشود که بهرهی خود را از زندگی دنیا فراموش نکند، چگونه هلاک خود انسان را میخواهد.
سرگرمی، تحمیل بیش از حد بر نیرو و نابود کردن آن، و فقط کار کردن نیست. بجز کار، عبادت کردن با عشق و علاقه، یادآوری قلبی خدا، خواب نیمروز در گرما، شبنشینی با خانوادهها و دوستان و گفتن داستانهای پاک و ناآلوده، دید و بازدیدها، مراحها و خوشمزگیهای معقول و ملایم، و انواع و اقسام تفریحات شادیبخش نیز جزء سرگرمی است.
موضوع مهم این است که در زندگی انسان فراغتی دیده نشود که به وسیلهی چیزی پر نشده باشد. هنگامی که اسلام عادتها و رسوم و عیدها و مراسم خاص و شعائر و روشهای زندگی جاهلیت را ملغی میکند، مسلمانان را بهحال خود نمیگذارد که در پر کردن این جاهای خالی سرگردان بمانند و یا نفهمیده با چیزهای زیانآوری پر کنند. بلکه فوری عادتها و اعیاد و مراسم بزرگ و جشنها و شیوهی زندگیهای دیگری بهجای آنها میگذارد تا این خلاء را پرکند. در دورهی جاهلیت اعراب برای کارهای زشتی مانند شرب خمر، قماربازی، پرستش بتها، گوش کردن شعرهای گمراهکنندهای که هیچیک از هدفهای انسانی را در نظر نداشت، گرد هم میآمدند. اسلام به جای این چیزها مسلمانان را برای پرستش خدای واحد، ادای نماز جماعت، قرآن خواندن با همدیگر و شنیدن رهنمودها و ارشادهای رسول خدا و دید و بازدیدهایی مانند اینها، گرد آورد و فراخواند. آنان در اعیاد و جشنهای خود راه و روشهای مفسدی پیشه میکردند. اسلام آن عیدها را از میان برداشت و بهجای آنها جشنهای ارجمند و پاکی گذاشت که پر از معانی پاکیزه و اهداف بلندمرتبه است.
از آنجا که در ابتدای کار پیوند خویشاوندی نو مسلمانان را با بستگان خود، یعنی مشرکانی که پس از آن هرگز اسلام نیاوردند، قطع کرد، این جای خالی خویشاوندان را با ایجاد دوستی میان مؤمنان پر کرد و مؤمنان را بهجایخویشان گذشته گذاشت. جای خالی آنها را در حقیقت پر کرد، بهگونهای که این دوستی را در میان خود مانند همخونی احساس کردند، آن برادری را که رسول خدا میان مهاجران و انصار قرار داد بهجایی رسید که انصار همه چیز خود را با هجرت کنندگان به مدینه برادروار قسمت کردند:
﴿وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَيُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ كَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ﴾ [الحشر: ٩].
«در دلهای خود هیچ نیازی به دادههای خویش نمییابند (که بخل ورزند) و هر چند به چیزی نیازمند باشند باز هم (مهاجران را) بر خویش ترجیح میدهند».
و از این بالاتر این برادری تا بدانجا کشید که در میراث نیز شریک شدند.
بدینوسیله در جانهای مؤمنان جای خالی باقی نماند.
این کار از گواراترین وسایل تربیت جان است، بویژه هنگامی که برای استوار ساختن جان پارهای از خواستههای آن را از او باز گرفته باشند، وسیلهی درست پر کردن جای خالی این خواسته و میل، ایجاد چیز جدیدی است که این گرایش و یا دیگر امیال و گرایشهای خالی شده را به خود مشغول دارد تا پیوندهای جان از درون، یکدیگر را استوار کنند و سلسلههای محکمی از درون جان را نگه دارند.