فصل پنجم: جامعهی مسلمانان
از بدیهیات روش تربیت اسلامی این است که برای اعمال و اجرای آن باید جامعهی مسلمانانی وجود داشته باشد، زیرا اگر چنان اجتماعی نباشد، و یا باشد و با این فکر و شیوهی تربیت مخالفت، و برای از بین بردن آن کوشش شود هیچ تلاشی که در این راه انجام میشود اثر نمیکند و از بین میرود، و اگر مختصر اثری نیز بگذارد، پیوسته در معرض فنا است.
درست است که یکی از هدفهای تربیت اسلامی، تشکیل و ایجاد جامعهی مسلمانی است، اما در عین حال همان اجتماع، وسیلهای است برای رسانیدن و به جریان انداختن و جایگزین کردن مفاهیم اسلامی و ساختن افرادی از ابتدای عمر بر اساس این تربیت، تا به آن شکل درآیند، باید تشنگانی وجود داشته باشند تا آمادهی پذیرش و سیراب شدن از سرچشمهی زلال تربیت اسلامی شوند.
تداخل هدف و وسیله، بهخودیخود، تداخل میان فرد و جامعه و میان یک نسل و نسلها است. در هیچ لحظهای نمیتوان میان دو نسل، و یا فرد و جامعهای که فرد در آن زندگی میکند، خطی رسم کرد، میان هیچ وسیله و هدفی نیز نمیتوان جدایی قائل شد.
و طبیعی است که برای تشکیل اجتماع اسلامی، باید از فرد و یا گروهی از افراد، آغاز کنیم. رسول خدا جنیز همین کار را کرد: وحی و پیغمبری را دریافت، جانش از نور وحی و رسالت لبریز شد، آنگاه برای عمل و اجرای رسالت بر سطح زمین به حرکت درآمد. این از ویژگیهای تمام رسالتهای بزرگ است. در رأس آن، این باور زندهی متحرکی است که خدا خلاصهی دین را در آن گذشته است، در تمام رسالتهای بزرگ این حس حیات و حرکت را گذاشته است تا ریشههای خود را، به اندازهی توان، در خاک سست خشکی پایین برند و بنشانند که هیچ گیاه سالمی در آن نمیرویید، سپس در سرتاسر زمین با چنان سرعتی امتداد پیدا کرد که در همهی تاریخ مانندی نداشته است، و تا آنجا که قدرت داشت، در برابر همه نوع نیرنگ مخالفان و تخریبهایی که به وسیلهی تاتارها و مغولها و صلیبیها، و بارها نیز از سوی خرابکاران داخلی انجام شد، ایستادگی کرد، و تا حد توانایی با هر نوع واژگونگی که بدین باور برخورد، رویارویی کرد. و با روح و جسمی زنده، شتابان و بالان به راه خود ادامه داد:
این نیروی حیات و تحرکی که قلب محمد ج، و قلب هر کس که جان خود را در مدار تاریخ تقدیم این باور کرد، پر ساخته بود، او را برانگیخت تا دعوت خود را در جانهای دیگران نیز وارد کند و آن را به همه جای زمین برساند، تا آنان نیز مانند او لبریز از فکر و ادراک شده، مانند آن حضرت به روی زمین تحرک و جنبش داشته باشند. و یا در واقع باید گفت، او را برانگیخت تا چنان جامعه مسلمانی بنا نهد که فکر در آن زندگی کند و اندیشهی اسلامی در زندگی محقق شود و به صورت عمل درآید.
آنگاه این دعوت نقش خود را آغاز کرد، اجتماع مسلمانی ساخت که افراد آن برپایهی اخلاق و آداب و رسوم و روشهای رفتار و شیوهی تفکرش نشو و نما کرده بودند، آن جامعه آشیانهای شد برای هر نسل تازهای که میخواست در آن آرامش گیرد و نونهالان خود را پرورش دهد. هدف نخستین، وسیلهای شد برای اِعمال و به ثمر رسانیدن خود آن، همانگونه که هر نسلی در نسل پیش از خود و پس از خود آمیخته و وارد شد.
در آن لحظات تاریخی، جامعهی حقیقی و واقعی اسلامی تشکیل و عملاً به یک حقیقت واقعی تبدیل شد، و جریان خود را در تاریخ آغاز کرد.
اما با وجود این، همیشه بر یک روش مستقیم استوار نبوده است و بر این راه پایدار سیر نمیکرده است. آخرین عقبنشینی این دعوت، در دو قرن اخیر، به دست جنگندگان صلیبی بود. اینان به دلیل شکست سختی که از مسلمانان خورده بودند، میخواستند هر طور شده از مسلمانان انتقام بگیرند، پیوسته از هر راهی شده برای شکست جسمی و روحی مسلمانان اقدام میکردند، تا اینکه در دو قرن اخیر موفق شدند با نفوذ در زمامداران ممالک اسلامی، و رسوخ در افکار و اخلاق و آداب مسلمانان، به مراد خود برسند و در مبارزهی خود علیه فکر پیروز شدند. مسلمانان نیز از آنجا که احساس کردند از درون جان شکست خوردهاند، به آسانی دژها و پایگاههای خود را یکی پس از دیگری تسلیم کردند و در مقدسات فکری و روحی خود راه سهلانگاری پوییده، مقاومتهای درونی خود را از دست دادند.
در این هنگام جامعهی اسلامی از هم پاشیده شد و به تجدید بنا نیاز پیدا کرد!
﴿كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥۚ﴾ [الأنبیاء: ۱۰۴].
«همانگونه که ابتدا آفریدهایم، آن را به حالت اول برمیگردانیم».
همانگونه که در جاهلیت نادان سختگیر پر مشقت معاند بیهیچ اصول اولیه، مجتمع اسلامی تشکیل شد، و نیز در تمام دورانهای جاهلی مستمر در مدار تاریخ نیز خود را سرپا نگاه داشت، و جامعههای نوی تشکیل داد، در جاهلیت قرن بیستمی نیز که بشر کنونی در آن زندگی میکند، تجدید ساختمان کرده به حیات خود ادامه خواهد داد.
در هر حال برای به اجرا درآوردن تربیت اسلامی، وجود جامعهی مسلمان، بسیار لازم و ضروری است.
همانگونه که پیش از این نیز گفتیم، تا جامعهی مسلمانی پیدا نشود، و یا جامعهی مسلمانی باشد، اما در آن جامعه با افکار و اعمال اسلامی مخالفت و برای زیرپا گذاشتن اندیشهی اسلامی تلاش شود، همهی کوششهای گفته شده برای ایجاد افراد مسلمان، گرد و غبار هوا میشود و از بین میرود.
شما پسر و یا دختر خود را بر اساس اخلاقی که از کتاب و سنت رسول الهام گرفتهاید، و بر اساس آداب و رسوم جامعهی اسلامی که در آن کتاب خواندهاید و در ذهن شما نقش بسته است، تربیت میکنید، و از مفاهیم تربیت اسلامی به اندازهای وارد ذهن و جان او میکنید که سرشار از آن مفاهیم شود. حال چه میکنید؟ آیا میتوانید پسر و دختر خود را در گوشهای دور از اجتماع حبس کنید؟ این از محالات است. زیرا یکی از آداب مسلمانی، اجتماعی بودن است و اگر گوشهگیر تربیت شدند، مسلمان نیستند. اسلام چنان ساختمانی دارد که نه میتواند زندگی گوشهگیری را برگزیند و نه برای او ممکن است، زیرا یک حرکت زنده بر روی زمین و رفتار روشنی است که باید آشکارا به اجرا درآید.
ناچار فرزندان خود را در همین جامعهی بیمار و فاسد رها میکنید. چه پیش خواهد آمد؟
کودکی که دیگر کودکان را ببیند با بدترین واژههای پلید به او دشنام میدهند عرق شرم بر روی او مینشیند و روح او به درد میآید.
کودکی که تقلب و خیانت و نیرنگ و دورویی را از کارهای رایج اجتماعی میبیند، آموزگار او در درس به او خیانت میکند، تا بازرس و مراقبیِ در نزدیکی خود نبیند به وظیفهی وجدانی خود عمل نکرده درسهای او جز سخنهای درهم و برهم و لقلقۀ زبانی بیش نیست؛ هنگامی که شیرینی فروش و بازرگان و کاسب را ببیند در کالا و یا بها تقلب و نیرنگ بکار میبرند؛ سرانجام میبیند هر کس، دیگری را میفریبد، در حضور او تملق و چاپلوسی پیشه میکنند و بدترین فحشها را پشت سرش نثار او میکنند؛
کودکی که میبیند بندگی و بردگی به انواع و اقسام خود از هر رنگی در پیرامون او جریان دارد، بزرگترها از کوچکترها، قدرتمندان از بیقدرتان میخواهند در برابر آنان بردگی پیشه کنند، و با ذلت و خواری همه بندگی دیگران را میکنند؛
دختر و پسر جوانی که در این جامعهی آلودهی پر از زشتکاری میبینند همه به یکدیگر خیانت میکنند و فریب میدهند؛
دختر جوانی که میبیند دوستان او در مدرسه داستانهای عشقبازی و تفریحات آلودهی شبانهروزی خود را برای یکدیگر تعریف میکنند و داستانهایی میگویند که موردتوجه و تمایل تخیلات بیمار آنان است؛ دختر جوانی که میبیند زنان اجتماع او به بدترین شکلی آرایش میکنند تا برجستگیهای فریبای بدن خود را نمایان کنند، و علامت حیوانی خود را نمایش دهند؛
دختر جوانی که مهیجترین و افتضاحترین فیلمهای سینما را میبیند و در هر روزنامه و مجلهای شرح حال ستارگان سینما و خودفروشان حرفهای را مطالعه و عکس آنها را میبیند؛ جوانی که در این محیط آلوده و فاسد زندگی میکند، و کوشش برادران خود را میبیند فقط در راه کارهای بیهوده و احمقانه صرف میشود، زندگی آنها بیهودگی، هدفهایشان پوچ، رفتارشان بازگشت به عالم حیوان و حتی در آلودگیهایی زندگی میکنند که حیوان نیز از آن بیزار است؛ دختر و پسر جوانی که تمام ارزشهای اجتماعی را واژگونه میبینند و همهی فضایل را بر خاک؛ فقط کسانی به مقصود میرسند که دورویی پیشه کنند، و کسانی بر خر مراد سوار میشوند که بردگی را برگزیدهاند: کسی که بزرگواریهای انسانی و دین و اخلاق را حفظ کرده است، اگر در بدترین موقعیت نباشد، در پایین وضعیت قرار گرفته است، و او را واپسگرا و نامتمدن مینامند؛ زنی که دین و اخلاق و شخصیت خود را نگهداری کرده است از همگان مطرود و مانند کودک سرراهی مورد تنفر دیگران است؛ دختر پاک و ناآلودهای که جوان پاکی را مانند خود نمیبیند تا با او ازدواج کند و به پاکی، رسالت انسانی خود را در زندگی به انجام رساند؛ پسر جوانی که در کارخود سرگردان مانده به هدفها و خواست خود نمیرسد. هنگامی که میخواهد در عالم پاک خود زندگی کند از همه چیز محروم است؛ این نیرنگ و فریبهای فاسد، بلاهای کشنده، عکسهای تحریککننده، زنان برهنه، رفتارهای رسوا، داستانها و نکات و مطالب بیعفت شرمآور، موسیقیای مخدر و شهوتانگیز، آمیزشهای آلوده و ناپاک و محیط آلودهی فاسد؛ تکلیف کودکان و نوجوانان و جوانان در برابر اینها چیست؟
چگونه با وجود این همه فساد و تباهی مسلمان میشوند؟
هرگز نخواهند شد. در عالم رؤیا نیز امکان ندارد در ذهن و تخیلات خود چنین نظریههایی را ترسیم کنیم و آنان را وادار و مجبوریم کنیم مسلمان شوند.
بر اساس سنت و آیین خدایی ساری و جاری در زمین در بارهی هر فکری که میخواهد نجاتدهنده و مفید و باقی و جاودان در جهان باشد، فقط تعداد اندک و انگشتشماری از مردم قهرمانی را ثابت و محقق کردهاند، زمام را به دست گرفته، از سطح این جامعهی آلوده و نفس خود بالاتر رفته، نه در عالم سرگردانی و گیجی فرو میروند و نه در گل و لجنها غرق میشوند. پرچمی را به دست گرفتهاند که عدهای از زنان و مردان پاک به گرد آن جمع شده جامعهی مسلمان را با دستهای پاک و ناآلودهی خویش میسازند:
﴿كَمَا بَدَأۡنَآ أَوَّلَ خَلۡقٖ نُّعِيدُهُۥۚ﴾ [الأنبیاء: ۱۰۴].
«همانگونه که ابتدا آفریدهایم، آن را به حالت اول برمیگردانیم».
﴿سُنَّةَ ٱللَّهِ فِي ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗا ٦٢﴾ [الأحزاب: ۶۲].
«سنت و آیین همیشگی خدایی است که بر همین منوال بر پیشینیان گذشته است، هیچ تغییر و تبدیلی در سنت و روش خدا نخواهی یافت».
پس یک مجتمع اسلامی برای تربیت اسلامی ضروری است.
همهی مردم قهرمان نیستند که در گندابهای اجتماعی به پاکی زندگی کنند، همه فوقالعاده نیستند که در میان مردم پست، با روحی بلند و جانی ارجمند بسر برند. فرد عادی (در هنگام تربیت فردی) احتیاج به جامعهای دارد که تکیهگاه او باشد، و ایمان به فضایل مورد باور خود را در قلبش پابرجا کند. نیازمند به وجود سرمشق با صلاحیت و شایستهای است تا او را از محیط انفرادی خود به رفتار عملی در زندگانی خویش آشنا کرده بدان سوی هدایت کند.
از ویژگیها و صفات و نشانههای نخستین جامعهی اسلامی این است که جامعهی آزاد و پاک است.
آزادی در فرهنگ اسلامی دارای معنایی ژرف و گسترده است.
آزادی از هر چیزی که زندگی و فعالیت فرد و یا جماعت را مقید کند. آزادی از تمام ارزشهای دروغین و تقلبی و سدها و موانعی که بشریت را از رفعت و پیشرفت و رشد باز دارد.
آزادی تا سطح انسانیت، بدون از دست دادن قیود شایان انسانی، آزادی و حریتی پاک نه آلوده به افسار گسیختگیهای حیوانی.
هنگامی که انسان از هر بندگی، جز بندگی حقیقی برای خدا، آزاد میشود، احساس میکند دارای نیرویی سهمگین، فعال، منشأ اثر و پیشرو است، به هیچ چیزی جز حق پایبند نیست، و در برابر هیچ چیزی سربندگی فرود نمیآورد، جز امری که از جانب آفریدگار خود صادر شده که آن نیز همیشه حق است. اگر از هر قیدی آزاد باشد، بر روی زمین چنان آیین و نظامی ایجاد میکند که با اطاعت از امر خدا سراسر آزادی است و راه و روش خدا سراسر آزادی است و راه و روش خدا را در آن تحقق میبخشد.
در آن جامعهی اسلامی که تمام پیوندهای اجتماعی آن الهی است. مردم به نیکی و تقوا و پرهیزکاری کمک میکنند نه به گناه و تجاوزکاری. یکدیگر را به کارهای نیک و شایسته سفارش میکنند، از کارهای بد و تباهیها باز میدارند و به خدا ایمان میآورند، با یکدیگر برای ایجاد محیطی همکاری میکنند که نسلهای روبه رشد، در پرتو باور و ایمان پاک از تمام آلودگیها و آزاد از هر قیدی، تربیت شوند.
در این جامعه، زمامدار و ملت با یکدیگر همکاری میکنند، تا روش خدایی استوار سازنده و پایداری کنندهی بشریت به اجرا درآید، روش و آیین همه جانبهای که هم فرد، اجتماع و هم اقتصاد و جامعه و جنگ و صلح و مقررات و قوانین را دربرگیرد. هر فردی برای تشکیل جامعهی شایان انسانی، با برادر خود همکاری میکند. زن و مرد به هم کمک میکنند تا نسلهای پاک و با صلاحیتی تحویل جامعه دهند.
در این جامعه حکومت، اقتصاد، اجتماع، خانواده، مدرسه و فرهنگ، روزنامه و مجله، رادیو و هنر همگی اسلامی است.
در چنین جامعهای بهطور طبیعی زن و مرد مسلمان خواهند بود [۸۴].
فقط مفاهیم اسلامی بر همه حکمفرما است.
همهی مردم در چنین جامعهای، برای همکاری و سرپرستی اقتصادی و اجتماعی و فکری و روی میان افراد خود، به پا میخیزند و اقدام میکنند [۸۵].
جامعه بر پایهی پاکی و درستی استوار است. پاکی و درستی دوجانبهای که هم از جانب زمامداران اعمال میشود و هم از جانب ملت. هم بین پسر جوان و هم دختر جوان، میان زن و شوهر و والدین و فرزند، میان کارگر و کارفرما، رئیس و مرئوس. پاکی و درستی که هم در رفتار ظاهر وجود دارد و هم در نیات باطنی و سرانجام پاکی کار و فکر و درک.
جامعه بر آن چنان ارزشهای انسانی نهاده شده است که واقعیتها و تولیدهای مادی را نه بیهوده میگذارد و نه بیش از حق بدانها توجه نشان میدهد؛ و در مقابل، واقعیات روحی بشر را نیز نادیده نمیگیرد، واقعیتهای روحی که وسیلهی حقیقی ترقی و تمدن و کامل کردن انسان است ولی از نظر تمدن مادی ارزشهای انسانی مهمی نیستند.
جامعهای که همهی قدرتهای سازندهی مردم را در راه سازندگی و آبادانی و خیر به حرکت در میآورد نه برای فعالیت در راه شر و فساد.
این جامعه در برابر شر ایستادگی کرده نمیگذارد در زمین جریان یابد. در برابر نابکاریها، تباهیها و زشتکاریها مقاومت کرده از رواج آنها پیشگیری میکند.
این جامعه موازین و سنجشهای عادلانهای برای کوشش و پاداش مردم تعیین میکند، نه اینکه به حرف آنان را از ایمان آوردن به فضایل و باور به کار کردن در راه خیر بفریبد، و هیچ ملاک و سنجشی برای دیدن نتیجهی اعمال و ایمان خود به دست مردم ندهد.
این مزایا همه به این دلیل است که پایهی این اجتماع ایمان به خدا است و فقط از روش او برای ساختن آن یاری جُسته است نه از روشهای دیگر [۸۶].
در چنین جامعهای است که «انسان صالح» ساخته میشود.
با کمترین کوشش صالحترین فرد در این جامعه تربیت میشود.
البته این سخن بدان معنا نیست که در چنین جامعهای پسران و دختران خود را بر اساس هوا و هوسهای خود رها کنیم، آنان را بدین فکر متکی سازیم که جامعه همه چیز را برای آنان خواهد ساخت و با برخورد طبیعی و خودبهخودی افراد با یکدیگر، بر پایهی فضیلت تربیت میشوند.
هرگز چنین هدفی نداریم! هر گیاهی جداگانه به توجه ویژهای نیاز دارد تا در محیط رشد خود به جنبش درآید و به کمال رسد. آنچه که جامعه را جامعهی صالح و شایستهای میکند، جو و آب و هوایی است که باین رشد و نمو کمک میکند، نه گردباد سوزانی که گیاه را بسوزاند، درخت را از ریشه بکند و یا آن را کج کند، و یا شاخهها و خوشههای درخت و گیاه را از بین ببرد.
چمنزار طبیعی نونهالان، خانواده است. پدر و مادر در آشیانهای پاک گرد آمدهاند.
در بارهی توجه ویژهی اسلام نسبت به خانواده و به پدر و مادر، به عنوان دو فرد مسلمان، پیش از این بحث شد.
در این جا میافزاییم که پایهی اجتماع اسلامی خانوادهی با فضیلت است، با توجه به وارد کردن هدفها و وسایل در یکدیگر، خانواده خود، کودک شیرخوار اجتماع است. هم پایهگذار جامعهی درست و هم تربیت کنندهی فرزندان خود است.
آنگاه میتوان روش تربیت اسلامی را با تمام اصول و جوانب تحقق بخشیم که فرد مسلمان، خانوادهی مسلمان و اجتماع اسلامی یافت شود. در آن هنگام است که میتوانیم میوههای گوارای از این بذری که کاشتهایم انتظار داشته باشیم.
[۸۴] نک به فصل «حین نکون مسلمین» در کتاب «معرکة التقالید». [۸۵] در این باره نک به کتاب «عدالت اجتماعی در اسلام» که به تفصیل بحث شده است. [۸۶] به آخر کتاب فصل «واقعیت و آرمان» مراجعه شود.