٧- اجباری و داوطلبی
دو خط متناقض در موجودیت و سرشت انسان روبهروی یکدیگر قرار گرفتهاند که در آغاز، این تناقض در یک وجود و در جوار یکدیگر انسان را به شگفتی وامیدارد. واقعیت این است که دوگانگی، یک ویژگی همگانی برای شخصیت بشری است، و این دوگانگی از همان مشت خاک و دمی روح سرشت اولیهی انسان سرچشمه گرفته است. در نتیجه، این دوگانگی و تناقض ظاهری موجود در سرشت بشری، مایهی شگفتی نیست. چیزی که در حقیقت باید مورد تعجب انسان باشد و شخص نمیتواند از تعجب در برابر آن خودداری کند، روش روشن منحصر به فرد بیمانند اسلامی است که همهی تناقضات را به یک رشته میکشد و به نظم واحد هماهنگی در میآورد.
در وجود انسان تمایلی است برای برعهده گرفتن چیزهای معینی. میل دارد در برابر برخی از چیزها خود را ملزم به رعایت آنها کند و به اجرا گذارد، حتی اگر خود را از هر تعهد و قیدی نیز آزاد ببیند، برای ارضای این میل طبیعی خود در برابر کارهای معینی نیز خود را ملزم میداند! به این دلیل خودسری مطلق، نه وجود دارد و نه میتواند وجود پیدا کند، زیرا جزء طبیعت و فطرت انسان نیست!
با وجود عمق این میل فطری بشری برای ملزم کردن خود در برابر برخی چیزها، از سوی دیگر میل دارد که مقید به چیزی نباشد! برخی کارها را دوست دارد برای خود آن کارها را انجام دهد نه در برابر اجباری!
هر دو خط، ریشهدار و عمیق است و بهخوبی وظیفهی خود را در جریان زندگی به انجام میرساند.
تمایل شخص به اجبار خود در برابر برخی از امور، پایهی تشکیل «حکومت» در آیین و نظام بشری است. نه تنها حکومت، بلکه برنامهها و تشکیلات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و مانند آنها نیز بر این پایه استوار است. مردم دوست دارند در نظام معینی متعهد باشند و برای اجرای احکام نظارت بر قوانین تعهد شده، شخص و یا گروهی را برمیگزینند و بدینوسیله «اجتماع» و «دولت» و دیگر نهادهای اجتماعی را تشکیل میدهند.
در واقع درک تمایل به گردن نگذاشتن و خود را در چارچوب نظامهای بیروح محصور نکردن، سرچشمه و پایهی ابداع و ابتکار بشری و پیشرفت دائم جامعههای انسانی به جلو است. مردم همانگونه که دوست دارند به نظامی گردن گذارند، از سوی دیگر نیز تمایل به رهایی از هر تعهدی دارند، و یا میخواهند انجام کار بر اساس الزام و وظیفه نباشد، بلکه بر پایهی اراده و خواست فطری و میل باطنی باشد. هر دو حال در نفس فرد و در روح جامعه، ایجاد جنبش میکند.
این دو خط فطری، اگر با روشهای عمومی وابسته و هماهنگ نباشد و «آگاهی» درست نسبت به امور نداشته باشد، مانند هر چیز دیگری از جادهی راست فطرت منحرف میشود.
اگر خط اول فاسد و تباه شد، اجرای یک قانون درست عمومی، به بندگی نسبت به نظام موجود، و یا بندگی نسبت به بشر دیگر، و یا در برابر یکی از عادتهای نفسانی، و یا یکی از آداب و رسوم اجتماعی تبدیل شده، دیگر انسان صاحب اختیار و مالک ارادهی خود نیست تا از این قید آزاد شود، و یا موجودیت و شخصیت جدا و متمایز خود را نسبت به معبود درک کند.
اگر خط دوم منحرف شود، از هر قید و تعهدی سر باز زده خودسری پیش گرفته نه حد و مرزی میشناسد و نه نگهدارنده و کنترل کنندهای. از تنها چیزی که پیروی میکند هواهای نفس و شهوات جسمانی است. و با این آزادی ظاهری از قید و بند قوانین و مقررات، در واقع به سطح پست بندگی شهوتها فرود میآید.
بسیاری از چیزهایی که در نفس انسان از واژگونی این دو خط ایجاد میشود یکسان هستند. اگر شخصی بیشخصیت و بیروح شود خود را مجبور به فرمانبرداری از نظام و دولت و یا فردی میکند، و چنانچه بیقید و خودسر و به اصطلاح آزاد از همه چیز نیز شود از قید و بندهای اخلاقی و شنیدن نداهای وجدان سر باز میزند، و در نتیجه، انسان از ناحیهی این دو جنبهی منحرف خود غرق در بندگی کامل و حیوانیت مطلق میشود.
اسلام، بهطوری که میدانیم، تمام تارهای ساز جان را ساز کرده نغمه و آهنگهایی متناسب و فراخور هر یک از آنها خواستار میشود.
خط اجبار را ساز میکند. بدین ترتیب که بدان اندازه از اوامر و نواهی و تعلیمات و تشکیلات بر آن بار میکند که ضروری است، و بدون آن مقدار جامعه از هم پاشیده میشود. البته احتیاط و مراقبت لازم و کامل را بهکار برده از بکارگیری این نیروی مهیا شده صرفاً برای اجرای اوامر حکومت، و یا فقط زمامدار، و یا جامعه و یا برای آداب و رسوم و سنتهای اجتماعی پیشگیری میکند، و تنها و تنها ملزم به اجرای امر خدا است، فقط برای خدا نه برای فردی از افراد بشر. به این دلیل وجدان بشری از هر بندگی آزاد میشود جز بندگی خدا.
بر تار داوطلبی، و یا میل به اجرای برنامههای خشک نکردن نیز آهنگی ساز میکند، و در نتیجه: دوست دارد هر عملی که نفس انسانی از نظر انجام وظیفه و تعهدات الزامی انجام میدهد، با کمال خلوص نیت و فقط برای خدا باشد. بدین ترتیب، آن وظیفهی قانونی و تکلیف اجباری که باید به زور بهجا بیاورد، به یک عمل بهینه و مورد پسند تبدیل میشود. ثمر و نتیجهی حقیقی ایمان همین حالت است.
پس از اینکه جان انسانی، بر اساس میل و علاقه، این مقدار تکالیف حتمی و ضروری خود را که در سطح پایینی است، برای پیشگیری جامعه از فساد و تباهی انجام داد، در را برای انجام کارهای بالاتر از تعهد و وظیفهی حقیقی والا مرتبهی خالص و شریفی باز میگذارد که بدون وجوب و الزام و اکراه بجا میآورد. داوطلبی حقیقی که باعث ساخته شدن انسان برای بالا رفتن از مراتب ایمان و درجههای نزدیکی به خدا میشود، به همین نوع عمل است:
﴿وَلِكُلّٖ دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْۚ﴾ [الأنعام: ۱۳۲].
«برای هر کس درجههایی بر اساس عمل او فراهم است».
اسلام، شخص را به انجام تعهد در برابر «فرایض» و حددی ملزم میکند. این فرایض و حدود بسیار است و شاخههای بیشماری دارد که عبادات و معاملات و سیاست مملکتداری و اقتصادی و قوانین گوناگون جنایی و مدنی و بازرگانی و دولتی و جز اینها را دربر میگیرد. این مقررات و حدود (جز عبادتهای اسلامی) میان هر نظام حکومتی مشترک است و باید مردم را ملزم به رعایت آنها کند، و قدرتی برای اجرای آنها در میان مردم وجود داشته باشد. اسلام بدینوسیله کششهای فطری انسان را برای میل به تعهد در برابر چیزهایی، درک کرده بدانها پاسخ مناسب داده است.
اما اسلام در نخستین گام، عبادتهای الزامی را نیز بدین سلسله فرایض میافزاید و تفاوت مهم و عمدهی اسلام با دیگر آیین ونظامهای روی زمین در همین امر است، زیرا تمام این سیستمها به پاکی ظاهر انسان و زندگی آشکار او اکتفا کرده با پاکی قلب و ضمیر انسان اهمیتی نمیدهند، و کاری ندارند که درون شخص از آلودگیها و پلیدیها پر باشد و یا نباشد! نتیجهی حتمی اجتناب ناپذیر و همیشگی این نظم؛ پست کردن و خوار شمردن آرمانها و اصول انسانی است، واداشتن «انسانیت» است به یک کشمکش وحشیانه، برای بهدست آوردن غنایم و بهرههای زمین، سرکوب و آشفته کردن سرشت بشری، تشویش و نگرانی و خرابی اعصاب است. همچنانکه امروز در جهان میبینیم.
در دومین گام، اسلام عبادتهای الزامی را طوری ترتیب میدهد که بهخدا بیانجامد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩﴾ [النساء: ۵٩].
«ای اهل ایمان، فرمان خدا و رسول و زمامداران خود را اطاعت کنید، و اگر در چیزی کارتان به نزاع کشید به حکم خدا و رسول برگردانید، اگر بهخدا و روز آخرت ایمان دارید. این کار از هر چیزی برای شما بهتر و نیک فرجامتر است».
نخست اینکه هر امری سرانجام به خدا بر می گردد. دوم، فرمانبرداری از زمامداران (اولیالامر) بهخودی خود هدف نیست. از سوی دیگر، اطاعت از زمامداران و فرمان بردن از سلطهی آنان، برای وجود خود آنها نیست، بلکه اطاعت از اوامر آنان برای فرمان بردن از اوامر خدا است، ابتدا و انتهای هر کاری خدا است.
﴿وَٱلسَّارِقُ وَٱلسَّارِقَةُ فَٱقۡطَعُوٓاْ أَيۡدِيَهُمَا جَزَآءَۢ بِمَا كَسَبَا نَكَٰلٗا مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٣٨﴾ [المائدة: ۳۸].
«دست دزد، چه زن و چه مرد را ببرید، این کیفر عمل آنان است، این عقوبتی است که خدا در بارهی آنان مقرر داشته است».
کیفر دادن از سوی خدا نه از سوی بشر، و در این قانونگذاری نیز بشر دخالتی ندارد. بلکه بشر مأمور اجرای قانون برای خدا است.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيۡنٍ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى فَٱكۡتُبُوهُۚ وَلۡيَكۡتُب بَّيۡنَكُمۡ كَاتِبُۢ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَلَا يَأۡبَ كَاتِبٌ أَن يَكۡتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُۚ فَلۡيَكۡتُبۡ وَلۡيُمۡلِلِ ٱلَّذِي عَلَيۡهِ ٱلۡحَقُّ وَلۡيَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥ وَلَا يَبۡخَسۡ مِنۡهُ شَيۡٔٗاۚ فَإِن كَانَ ٱلَّذِي عَلَيۡهِ ٱلۡحَقُّ سَفِيهًا أَوۡ ضَعِيفًا أَوۡ لَا يَسۡتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلۡيُمۡلِلۡ وَلِيُّهُۥ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَٱسۡتَشۡهِدُواْ شَهِيدَيۡنِ مِن رِّجَالِكُمۡۖ فَإِن لَّمۡ يَكُونَا رَجُلَيۡنِ فَرَجُلٞ وَٱمۡرَأَتَانِ مِمَّن تَرۡضَوۡنَ مِنَ ٱلشُّهَدَآءِ أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰۚ وَلَا يَأۡبَ ٱلشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُواْۚ وَلَا تَسَۡٔمُوٓاْ أَن تَكۡتُبُوهُ صَغِيرًا أَوۡ كَبِيرًا إِلَىٰٓ أَجَلِهِۦۚ ذَٰلِكُمۡ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ وَأَقۡوَمُ لِلشَّهَٰدَةِ وَأَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَرۡتَابُوٓاْ إِلَّآ أَن تَكُونَ تِجَٰرَةً حَاضِرَةٗ تُدِيرُونَهَا بَيۡنَكُمۡ فَلَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَلَّا تَكۡتُبُوهَاۗ وَأَشۡهِدُوٓاْ إِذَا تَبَايَعۡتُمۡۚ وَلَا يُضَآرَّ كَاتِبٞ وَلَا شَهِيدٞۚ وَإِن تَفۡعَلُواْ فَإِنَّهُۥ فُسُوقُۢ بِكُمۡۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ وَيُعَلِّمُكُمُ ٱللَّهُۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٞ ٢٨٢﴾ [البقرة: ۲۸۲].
«اى مؤمنان، اگر به وامى تا سررسیدى مقرّر [با همدیگر] معامله کردید، آن را بنویسید و باید نویسندهاى [آن را] دادگرانه بین شما بنویسد و هیچ نویسندهاى نباید از آنکه چنان بنویسد که خدا به او آموخته است سرباز زند. او باید بنویسد. و کسى که وام بر عهده اوست املا کند و باید از خداوند، پروردگارش پروا بدارد و از آن چیزى نکاهد. اگر کسى که وام بر عهده اوست، کم خرد یا ناتوان باشد یا خود نتواند املا کند، باید سرپرست او عادلانه املا کند. و دو شاهد را از مردانتان گواه گیرید، و اگر دو مرد [حاضر] نباشند، یک مرد و دو زن از کسانى از گواهان که مىپسندید [گواه گیرید] تا اگر کسى از آنان فراموش کند یکى از آنان به دیگرى یاد آورى کند و گواهان هرگاه که فراخوانده شوند، نباید سرباز زنند و از آنکه آن را- خواه اندک باشد یا بسیار- تا سررسیدش بنویسید، دلگیر مشوید، این به نزد خداوند به قسط نزدیکتر و براى گواهى دادن استوارتر و به آنکه به شک نیفتید [به احتیاط] نزدیکتر است. مگر آنکه تجارتى حضورى باشد که آن را در میانتان دست گردان مىکنید، پس در اینکه آن را ننویسید، گناهى بر شما نیست. و چون خرید و فروش کنید، گواه گیرید و به نویسنده و به گواه نباید زیان رسد. و اگر [چنین] کنید، آن [کار] براى شما نافرمانى است و از خداوند پروا بدارید. و خداوند [اینچنین] به شما آموزش مىدهد و خداوند به همه چیز داناست».
بدین ترتیب، هر ارشاد و قانوگذاری بهخدا مربوط است، از ناحیهی خدا صادر و بهخدا منتهی میشود.
از این مرحلهی عالی و والامرتبه، یعنی مرحلهی انجام فرایض و تعهداتی که برای اطاعت از خدا انجام میشود، نه برای پیروزی از یک نظام و یا فرد بشری و یا دولت مخصوص و یا آداب و رسوم مخصوصی، بتدریج به درجههای عالی داوطلبی، یعنی انجام تعهدات برای دوستی خدا میرسد، نه به دلیل ترس از کیفری که خدا در برابر سرپیچی از فرمان خود واجب کرده است.
﴿وَمَن يَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَا يَخَافُ ظُلۡمٗا وَلَا هَضۡمٗا ١١٢﴾ [طه: ۱۱۲].
«کسی که کارهای شایسته انجام میدهد و ایمان دارد نه باید از ظلمی بترسد و نه پایمال شدنی».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمۡ أَوۡلِيَآءَ تُلۡقُونَ إِلَيۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَقَدۡ كَفَرُواْ بِمَا جَآءَكُم مِّنَ ٱلۡحَقِّ يُخۡرِجُونَ ٱلرَّسُولَ وَإِيَّاكُمۡ أَن تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ رَبِّكُمۡ إِن كُنتُمۡ خَرَجۡتُمۡ جِهَٰدٗا فِي سَبِيلِي وَٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِيۚ تُسِرُّونَ إِلَيۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَأَنَا۠ أَعۡلَمُ بِمَآ أَخۡفَيۡتُمۡ وَمَآ أَعۡلَنتُمۡۚ وَمَن يَفۡعَلۡهُ مِنكُمۡ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِيلِ ١﴾ [الممتحنة: ۱].
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبّت مىکنید، در حالى که آنها به آنچه از حقّ براى شما آمده کافر شدهاند و رسول اللَّه و شما را به خاطر ایمان به خداوندى که پروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون مىرانند اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کردهاید (پیوند دوستى با آنان برقرار نسازید!) شما مخفیانه با آنها رابطه دوستى برقرار مىکنید در حالى که من به آنچه پنهان یا آشکار مىسازید از همه داناترم! و هر کس از شما چنین کارى کند، از راه راست گمراه شده است!».
سپس از این حد فراتر رفته به درجهی عالیتری از داوطلبی میرسد، سطح پایین و مراتب ضروری وظیفه را انجام میدهد، و نفس مرتبهی بالاتر و بهتر از آن حد را برمیگزیند، و شخص را به کارهای فرای وظیفه و تشویق به انجام آنها وامیدارد:
﴿وَعَلَى ٱلَّذِينَ يُطِيقُونَهُۥ فِدۡيَةٞ طَعَامُ مِسۡكِينٖۖ فَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرٗا فَهُوَ خَيۡرٞ لَّهُۥۚ وَأَن تَصُومُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١٨٤﴾ [البقرة: ۱۸۴].
«و کسانی که به زحمت طاقت روزه گرفتن دارند، عوض هر روز فدیه دهند و گرسنهای را سیر کنند، و کسی که از روی میل و رغبت این تحمیل را بپذیرد بسی برای او بهتر است. و اگر روزه بگیرید، با وجود سخت بودن آن، باز هم برای شما بهتر است اگر میدانستید».
﴿إِن تُبۡدُواْ ٱلصَّدَقَٰتِ فَنِعِمَّا هِيَۖ وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۚ وَيُكَفِّرُ عَنكُم مِّن سَئَِّاتِكُمۡۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ ٢٧١﴾ [البقرة: ۲٧۱].
«اگر صدقه دادنها را آشکار کنید چه نیکو است، اگر پنهانی باشد و آن را به فقیران نیز بدهید، بسی شما را نیکوتر است، (بدینوسیله خدا) از بدیهای شما چشم میپوشد، و خدا بدانچه میکنید آگاه است».
﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيۡسَرَةٖۚ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٢٨٠﴾[البقرة:۲۸۰].
«اگر (بدهکار) تنگدست باشد، باید تا هنگام گشایش مهلت دهید، و اگر بدهی او را بدو ببخشید اگر میدانستید برای شما بهتر بود».
﴿وَمَن لَّمۡ يَسۡتَطِعۡ مِنكُمۡ طَوۡلًا أَن يَنكِحَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ فَمِن مَّا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُم مِّن فَتَيَٰتِكُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۚ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِيمَٰنِكُمۚ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖۚ فَٱنكِحُوهُنَّ بِإِذۡنِ أَهۡلِهِنَّ وَءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ مُحۡصَنَٰتٍ غَيۡرَ مُسَٰفِحَٰتٖ وَلَا مُتَّخِذَٰتِ أَخۡدَانٖۚ فَإِذَآ أُحۡصِنَّ فَإِنۡ أَتَيۡنَ بِفَٰحِشَةٖ فَعَلَيۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِۚ ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَشِيَ ٱلۡعَنَتَ مِنكُمۡۚ وَأَن تَصۡبِرُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٢٥﴾ [النساء: ۲۵].
«و هر کس از شما توانایى [مالى] نداشته باشد که با زنان آزاد مؤمن ازدواج کند باید از ملک یمینهایتان که کنیزان مؤمناتاند، ازدواج کند و خداوند به ایمان شما داناتر است. [همه] از [جنس] یکدیگرید. با آنان (کنیزان) به اجازه سرپرستشان ازدواج کنید و مهرشان را به شایستگى، در حالى که پاکدامن باشند نه پلیدکار و نه دوست نهانى گیرنده، به آنان بدهید. آن گاه چون شوهردار شدند، اگر مرتکب زنا شوند نصف عذابى را که زنان آزاد دارند، خواهند داشت. این [حکم ازدواج با کنیزان] براى کسى از شماست که از گناه بترسد و آنکه صبر کنید، براى شما بهتر است و خدا آمرزنده مهربان است».
آنگاه به درجهی دیگری فرا میرود.
هیچ چیز حتی فرمانبرداری فراتر از وظیفه را نیز نمیخواهد!
تصویرهای زیبای گیرا و افسون کنندهای رسم میکند ... پرتو درخشان نورافکنی بر روی آنها میافکند و در برابر دیدگاه میگذارد. هر کس بخواهد به اندازهی توانایی خود، فرمانبرداری میکند، و با وجود این کاملاً درک میکند که انگیزهای ذاتی او را بهسوی این کار میراند، نه اجباری در آن هست، نه وجوب و نه حتی دعوتی برای این کار!
﴿وَٱلۡقَوَٰعِدُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ ٱلَّٰتِي لَا يَرۡجُونَ نِكَاحٗا فَلَيۡسَ عَلَيۡهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعۡنَ ثِيَابَهُنَّ غَيۡرَ مُتَبَرِّجَٰتِۢ بِزِينَةٖۖ وَأَن يَسۡتَعۡفِفۡنَ خَيۡرٞ لَّهُنَّۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٞ ٦٠﴾ [النور: ۶۰].
«زنان پیر و بازنشستهای که امید ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نیست که لباس(روی) خود را برگیرند و زینت نپوشند و ظاهر نکنند، اما اگر عفت پیشه کنند، باز هم برای آنها بهتر است، خدا شنوا و داناست».
﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١ ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ ٢ وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ ٣ وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِلزَّكَوٰةِ فَٰعِلُونَ ٤ وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٥ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَيۡرُ مَلُومِينَ ٦ فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ ٧ وَٱلَّذِينَ هُمۡ لِأَمَٰنَٰتِهِمۡ وَعَهۡدِهِمۡ رَٰعُونَ ٨ وَٱلَّذِينَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَوَٰتِهِمۡ يُحَافِظُونَ ٩ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡوَٰرِثُونَ ١٠ ٱلَّذِينَ يَرِثُونَ ٱلۡفِرۡدَوۡسَ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ ١١﴾ [المؤمنون: ۱-۱۱].
«بدون تردید اهل ایمان رستگار شدهاند، آنانکه در نماز خود فروتن و از گفتار بیهوده رویگردان هستند. و آنان که به پرداخت زکات مال خود اقدام کنندهاند. و کسانی که اندام جنسی خود را، مگر برای زنان خود و یا کسانی که مالک آنان هستند میپوشانند که در این باره سرزنش نمیشوند. کسی که از این فراتر بخواهد تجاوزکار و ستمگر است. و مؤمنان کسانی هستند که امانتها و پیمانهای خود را کاملاً رعایت میکنند و آنان که همیشه مراقب نمازهای خود هستند. همین کسان وارث بهشتند، کسانی که بهشت را به ارث میبرند و در آنجا جاوید هستند».
هیچ کلمه در این آیات یافت نمیشود که حاکی از اخبار و یا واجب ساختن باشد؟ آیا یک دعوت مستقیم به عمل کردن از مؤمنانی که چنان تصویر شگفتآوری را از آنها رسم کرده است، در این آیات دیده میشود؟ هرگز دیده نمیشود! تنها خود این منظره است که دیگران را بهخود میخواند. آن جاذبیتی که در این تصویر شگفتانگیز وجود دارد، مردم را به مراتب عالی و والا فردا میخواند و یا اخبار و آزادی کامل نیز دعوت میکند، آن آزادی و اختیاری که وجود رفیعتر، کاملتر، زیبا و باصفاتر انسانی را تحقق میبخشد!
و همچنین آیات زیر:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ ٣٠ نَحۡنُ أَوۡلِيَآؤُكُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَكُمۡ فِيهَا مَا تَشۡتَهِيٓ أَنفُسُكُمۡ وَلَكُمۡ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ ٣١ نُزُلٗا مِّنۡ غَفُورٖ رَّحِيمٖ ٣٢ وَمَنۡ أَحۡسَنُ قَوۡلٗا مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ ٣٣﴾ [فصلت:۳۰-۳۳].
«کسانى که گفتند: پروردگارمان خداست، آن گاه استوار ماندند. فرشتگان [با این پیام] بر آنان فرو مىآیند که نترسید و اندوهگین نباشید و به بهشتى که وعده داده مىشدید خوش باشید. ما در زندگى دنیا و [نیز] در آخرت دوستانتان هستیم. و شما در آنجا آنچه را که دلتان بخواهد، دارید و هر آنچه که درخواست کنید. خواهید داشت. [به عنوان] پذیرایى از سوى [خداوند] آمرزگار مهربان. چه کسى خوش سخنتر است از کسى که به [سوى] خدا دعوت کند و کار شایسته انجام دهد و گوید: من از مسلمانانم».
آیات زیر به روشنی چهرهی درخشان گروندگان صمیمی و بندگان ناب خدا را ترسیم میکند، و مشعل فروزانی فراراه رهروان راه حقیقت قرار میدهد:
﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِينَ يَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا٦٣ وَٱلَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمۡ سُجَّدٗا وَقِيَٰمٗا ٦٤ وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا ٱصۡرِفۡ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَۖ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا ٦٥ إِنَّهَا سَآءَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا ٦٦ وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ يُسۡرِفُواْ وَلَمۡ يَقۡتُرُواْ وَكَانَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ قَوَامٗا ٦٧ وَٱلَّذِينَ لَا يَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا يَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِي حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا يَزۡنُونَۚ وَمَن يَفۡعَلۡ ذَٰلِكَ يَلۡقَ أَثَامٗا ٦٨ يُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَيَخۡلُدۡ فِيهِۦ مُهَانًا ٦٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ يُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَئَِّاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا ٧٠ وَمَن تَابَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَإِنَّهُۥ يَتُوبُ إِلَى ٱللَّهِ مَتَابٗا ٧١ وَٱلَّذِينَ لَا يَشۡهَدُونَ ٱلزُّورَ وَإِذَا مَرُّواْ بِٱللَّغۡوِ مَرُّواْ كِرَامٗا ٧٢ وَٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بَِٔايَٰتِ رَبِّهِمۡ لَمۡ يَخِرُّواْ عَلَيۡهَا صُمّٗا وَعُمۡيَانٗا ٧٣ وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا ٧٤ أُوْلَٰٓئِكَ يُجۡزَوۡنَ ٱلۡغُرۡفَةَ بِمَا صَبَرُواْ وَيُلَقَّوۡنَ فِيهَا تَحِيَّةٗ وَسَلَٰمًا ٧٥ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ حَسُنَتۡ مُسۡتَقَرّٗا وَمُقَامٗا ٧٦﴾ [الفرقان: ۶۳-٧۶].
«و بندگان [خداوند] رحمان آنانند که روى زمین فروتنانه راه مىروند و چون نادانان آنان را مخاطب قرار دهند، با [صلح و] سلام پاسخ گویند (۶۳) و کسانى که شب را براى پروردگارشان سجدهکنان و قیامکنان مىگذرانند (۶۴) و آنان که مىگویند: پروردگارا، عذاب جهنّم را از ما بگردان. بىگمان عذابش پایدار است (۶۵) به راستى آن بد قرارگاهى و [بد] مقامى است (۶۶) و آنان که چون انفاق کنند، زیاده روى نمىکنند و بخل نمىورزند و [شیوهشان] بین این [دو حدّ] معتدل است (۶٧) و آنان که با خداوند معبودى دیگر را [به نیایش] نمىخوانند و جانى را که خداوند [کشتنش را] حرام کرده است جز به حق نمىکشند و زنا نمىکنند. و هر کس چنین کند به [کیفرى] دشوار بر مىخورد (۶۸) روز قیامت عذاب برایش دو چندان شود و در آنجا خوار [و زبون] جاودان ماند (۶٩) مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد، پس اینانند که خداوند بدیهایشان را به نیکیها تبدیل مىکند و خداوند آمرزنده مهربان است (٧۰) و هر کس توبه کند و کار شایسته انجام دهد پس او چنان که باید به خداوند روى آورده است (٧۱) و کسانى که گواهى دروغ نمىدهند و چون بر [کار یا سخن] بیهوده بگذرند، بزرگوارانه بگذرند (٧۲) و کسانى که چون به آیات پروردگارشان پند یابند، بر [شنیدن] آن کر و کور [به سجده] نیفتند (٧۳) و کسانى که مىگویند: پروردگارا، از همسرانمان و فرزندانمان مایه روشنى چشم به ما عنایت کن و ما را پیشواى پرهیزگاران ساز (٧۴) اینان به [پاس] آنکه بردبارى کردند به مرتبتى بلند پاداش مىیابند و از [دعاى] خیر و سلام در آنجا برخوردار گردند. (٧۵) در آنجا جاویدان [خواهند بود] نیک قرارگاه و [نیک] مقامى است».
این یکی از وسایل والای تربیت است. در واقع از تو میخواهد چنین باشی، اما لفظ خواستن و وادار کردن در آن نمیبینی! نمونهی زیبایی بر انسان عرضه میکند. وجود تو پس از این نمایش ضامن اجرای عملی شدن این اشاره خواهد شد، و کسی که بخواهد مانند این نمونهی زیبا در معرض ابطال گذاشته شود، به زودی بدان جایگاه خواهد رسید!