۵- محسوس و نامحسوس
نزدیک بدان خطوط گذشته، دو خط دیگر نیز وجود دارد: ایمان بدانچه برای حواس قابل درک است و ایمان بدان چیزهایی که برای حواس (ظاهربین) قابل درک نیست [۶۵].
اینها دو نیروی فطری در سرشت و ذات انسان، و هر دو نیروهایی اصیل و انسانی هستند، زیرا حیوان به هیچ چیزی «ایمان» ندارد. با وجود این، ایمان به محسوسات مزیت بزرگ و با ارزش انسان نیست، زیرا ایمان به محسوسات، نزدیکترین نیروی حسی مشترک میان انسان و حیوان است. مزیت اساسی شخصیت انسانی و موهبت بزرگ خدادادی انسان، ایمان به نامحسوسات و امور غیبی است.
با وجود این امر بدیهی روشنی که علوم تجربی نیز (آنگونه که از سوی ژولیان هکسلی بیان شد) آن را تأیید میکند، جاهلیت جدید، بصیرت انسان را بهسوی محسوسات میکشد و محو میکند، سرشت او را محدود و فقط در محیط محسوسات محصور میکند و میگوید: تنها این است «واقعیت»!
مکتب مادی از زبان مارکس میگوید: «حقیقت جهان منحصر در مادیت آن است» همهی ممالک غربی با اختلاف سطحی با نظریات اقتصادی او مخالف هستند، اما در یک چیز با هم مشترک هستند، و آن، ایمان به مادی بودن زندگی و انسان است! [۶۶]
اسلام به تمام نیروهای انسانی ایمان دارد و هر نیرویی را که برای انسان غذا تهیه میکند به او میبخشد.
به تمایل انسان نسبت به باور داشتن امور غیبی و نامحسوس، ایمان دارد، و همهی عالم وجود را با تمام محسوساتی که در آن است برای استفادهی او ارائه میدهد.
انسان مستیقماً به وسیلهی حواس بینایی و شنوایی و بویایی و چشایی و لمس یا به وسیلهی دوربین و میکروسکپ و تلسکوپ میتواند جهان مادی گسترده در برابر خود را درک میکند.
این جهان مادی گسترده در برابر تجربیات و کوشش و فعالیتهای انسان، همه برای استفاده از منابع قدرت و نیروی آن است.
مکاتب مادی غرب این را اختراع یا در قرن بیستم اکتشاف نکرده است! گفتهی ه.ا.ر.گیپ را نقل کردیم که گفت: روش علوم تجربی جدید در واقع به وسیلهی پژوهشگران مسلمان به اروپا منتقل شده است، و پژوهشهای علمی مفصل و دقیق مسلمانان موجب آماده شدن راه پیدایش علوم جدید شد، جادهها را آنان هموار کردند.
مسلمانان با ارشادی که از دین خود مبنی بر همگانی و هماهنگی با فطرت، دیده بودند، به عالم ماده و نیروی مادی نهفته در انسان ایمان داشتند، از این رو دقایق این جهان را مورد دقت و ملاحظه قرار دادند، قوانین طبیعی را کشف کردند و نیروهای طبیعت را بکار گرفتند. علوم مسلمانان در این رشته حقیقی و بسیار سودمند بود. در این زمینه از علوم پزشکی مسلمانان یادآوری میکنیم که تا سدهی هیجدهم در دانشگاههای اروپا تدریس میشد و نظریات حسن بن هیثم را در مباحث رؤیت [۶٧]که تا سدهی نوزدهم در آنجا تدریس میشد [۶۸]. و اصولاً واژهی شیمی از واژهی کیمیای عربی در تمام زبانهای اروپایی رایج است، و بسیاری از اصطلاحات نجوم و هیئت ریشهی عربی دارد.
تنها اثر تشویقی دین اسلام به علوم این نیست، بلکه اسلام به روش خاص خود «محسوسات» را به گونه ای کامل، برای تربیت قلب بشری و مربوط کردن آن با خدا مورد استفاده قرار میدهد. اگر چشمها را به نگریستن در «دنیای ماده» متوجه میکند تا قدرت خلاقه و سازندهی خدا را در آن ببیند، چشم را در خدمت دل درآورده است. نه تنها حس بینایی بلکه حواس شنوایی ، چشایی، بویایی و لامسه را نیز برای این منظور مورد استفاده قرار میدهد. چشم را متوجه دیدن میکند:
﴿ٱللَّهُ ٱلَّذِي رَفَعَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَيۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَاۖ﴾ [الرعد: ۲].
«(خدایی) که آسمانها را چنانکه میبینید بیستون برافراشت».
﴿أَفَلَا يَنظُرُونَ إِلَى ٱلۡإِبِلِ كَيۡفَ خُلِقَتۡ ١٧ وَإِلَى ٱلسَّمَآءِ كَيۡفَ رُفِعَتۡ ١٨ وَإِلَى ٱلۡجِبَالِ كَيۡفَ نُصِبَتۡ ١٩ وَإِلَى ٱلۡأَرۡضِ كَيۡفَ سُطِحَتۡ ٢٠﴾ [الغاشیة: ۱٧-۲۰].
«آیا به شتر نمینگرند چگونه خلق شده است؟ و به آسمان که چگونه برافراشته شده و کوهها که چگونه در زمین استوار شده و به زمین که چگونه گسترده شده است؟».
﴿ٱنظُرُوٓاْ إِلَىٰ ثَمَرِهِۦٓ إِذَآ أَثۡمَرَ وَيَنۡعِهِۦٓۚ﴾ [الأنعام: ٩٩].
«هنگامی که میوهی (آن باغها) پدید آید و برسد در آنها به چشم عقل بنگرید».
گوش را متوجه شنیدن میکند:
﴿وَيُسَبِّحُ ٱلرَّعۡدُ بِحَمۡدِهِۦ﴾ [الرعد: ۱۳].
«رعد به ستایش و تسبیح او مشغول است».
حس چشیدن را متوجه میسازد به:
﴿وَنَخِيلٞ صِنۡوَانٞ وَغَيۡرُ صِنۡوَانٖ يُسۡقَىٰ بِمَآءٖ وَٰحِدٖ وَنُفَضِّلُ بَعۡضَهَا عَلَىٰ بَعۡضٖ فِي ٱلۡأُكُلِۚ﴾ [الرعد: ۴].
«(نخلهای) گوناگون با آنکه همه از یک آب مشروب میشوند، برخی را بر پارهای در طعم و مزه برتری دادیم».
﴿وَإِنَّ لَكُمۡ فِي ٱلۡأَنۡعَٰمِ لَعِبۡرَةٗۖ نُّسۡقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهِۦ مِنۢ بَيۡنِ فَرۡثٖ وَدَمٖ لَّبَنًا خَالِصٗا سَآئِغٗا لِّلشَّٰرِبِينَ ٦٦﴾ [النحل: ۶۶].
«و در وجود چهارپایان، براى شما (درسهاى) عبرتى است: از درون شکم آنها، از میان غذاهاى هضم شده و خون، شیر خالص و گوارا به شما مىنوشانیم!».
به همین ترتیب تمام حواس جسمانی را بیدار کرده به یکسان وظیفهی آنها را برای تدبیر امور زندگی گوشزد میکند، و برای استخراج و فعال کردن نیروی ماده و بکار گرفتن آنها برای انسان و یا برای آگاهی انسان از نشانههای عظمت و قدرت خدا در جهان هستی، و فهم و دریافت قدرت خلاقهی معجزهی خدا، به فراخور استعداد و ظرفیت هر یک، کاری بدانها واگذار میکند، گمان نمیرود که هیچ مکتب «مادی» بیشتر از اسلام بتواند محسوسات و امور نامحسوس را در خدمت انسان درآورد!
اما غرب ماتریالیست، در همین حقیقت محسوس نزدیک متوقف شده نامحسوسات را انکار کرده است! زیرا چون روح را نه میبیند، نه میچشد و نه لمس میکند، منکر است! خدا را نمیشناسد! زیرا خدا کسی است که نه
﴿لَّا تُدۡرِكُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ﴾ [الأنعام: ۱۰۳].
«چشمها او را در نمییابند».
و نه هیچ حواس دیگری او را درک میکند. از این رو هرچه برای حواس قابل درک نیست، در حساب غرب ماتریالیست، موجود نیست. و یا برای یادآوری! وجود دارد، اما در حاشیهی زندگی و ضمیر باطن! منزه و والاتر از وصفی است که میکنند.
﴿كَبُرَتۡ كَلِمَةٗ تَخۡرُجُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡۚ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبٗا ٥﴾ [الکهف: ۵].
«بزرگ سخنی است که از دهان آنان بیرون میآید، چیزی جز دروغ نمیگویند».
این سقوط و واژگونگی که بسیار بدتر از روزگاران سیاه جاهلیت کهن مورد توجه جاهلیت جدید قرار گرفته است، بسیار ننگآورتر از آن است، زیرا ممکن است عذرهایی مانند نادانی، عقبماندگی و بسته بودن درِ عقلها به روی آنان، برای مردم آن روزگار بیان کرد، اما بدبختی اینجا است که جاهلیت جدید ادعای دانش و فرهنگ نیز دارد و گمان میکند که میداند.
﴿يَعۡلَمُونَ ظَٰهِرٗا مِّنَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ عَنِ ٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ غَٰفِلُونَ ٧﴾ [الروم: ٧].
«از زندگی دنیا نمودهایی سطحی میدانند در حالی که از آخرت و پایان کار ناآگاه هستند».
غرب به دلیل ایمان نداشتن به روح و بهخدا و روز آخرت به پرتگاهی سقوط کرده است که هیچ سقوطی پس از آن نمیتوان تصور کرد و دیگر جایی برای پرت شدن به پایینتر از آن باقی نمانده است. در همهی چیزها از شئون اخلاق و سیاست تا تمام جوانب زندگی به یک حد حیوانی رسیده است. این اخلاق غربیان که به هیچ چیز پایبند نبوده هر کاری دلشان خواست میکنند، روی زمین را آلوده کرده است. کشتارگاههایی که در هر گوشه و کنار زمین برای ناتوانان بهپا داشتهاند و در عرض یک ربع قرن دو جنگ جهانسوزی که برافروختند و ترس همگانی از جنگ نابودکنندهی سوم نیز همه را فرا گرفته است؛ این نزاع و کشمکش دیوانهوار آنها برای استثمار جهان، این دلهره و اضطراب و نگرانیهای دایمی، این شدت غمها و زدوبندهای جنگ سردی که اعصاب را تباه و موجودیت انسان را رو به نابودی میبرد. همه از نتایج حتمی و چارهناپذیر باور نداشتن بهخدا و روز آخرت و انکار روح است. نتیجهی حتمی مخالفت با فطرت و سرشت انسانی و ایمان نداشتن به نامحسوسات است.
حاشا که اسلام (ندای خدا برای مردم) این اشتباه را مرتکب شود، هرگز اشتباه نمیکند که با فطرت انسانی مخالفت کرده همهی روزنهها را بر نفس بشری ببندد و تنها منفذ حواس ظاهر را به روی آنها باز بگذارد.
﴿الٓمٓ ١ ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ ٢ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَيۡبِ وَيُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ٣﴾ [البقرة: ۱-۳].
«الم. آن کتابی است که تردیدی در آن نیست، برای متقیان هدایت است، کسانی که به غیب ایمان میآورند، و نماز برپا میدارند و از آنچه ما روزیشان کردهایم انفاق میکنند».
نخستین صفت مؤمنان ایمان آنان به غیب است! این غیب با تمام جوانب خود حقیقتی است! خداوند سبحان به نسبت حواس بشری «غیب» است. مؤمنان ندیده به خدا ایمان میآورند، با وجود اینکه او را نمیبینند، اما مستقیماً به وسیلهی روح (نه حواس) با روش فطری خدادادی، به روشنی احساس ارتباط و پیوند با خدا میکنند.
از سوی دیگر مؤمن واقعی همان انسان کامل است. انسانی که همهی جنبههای فطرت او را به جلو میراند و کسی که ندای فطری او را به نام محسوسات اجابت میکند، و این همان جنبهی قابل درک بوسیلهی روح انسان است.
قرآن، ایمان به غیب را پایهی هر ایمان قرار میدهد و اساس همهی شئون زندگی زیرا همانگونه که وضع جاهلیت اروپایی را در این عصر میبینیم، انسان بدون این ایمان نمیتواند برای خود بایستد.
اما قرآن، ایمان به غیب را منحصر به خدا و روز آخرت نمیکند. بلکه آن را پایهی باورمندی قرار میدهد که برای بهبود کارها بر روی زمین، چارهای جز آن باور نیست و افزون بر این، آن نیروی ایمانی که غذای پربرکتی برای باور انسان به ملائکه و جن و شیطان نیز قرار میدهد.
در باور اسلامی، به اندازهای شخصیت شیطان با اشاره و کنایه ابراز شده که تقریباً بهصورت وجود قابل لمسی درآمده است! قرآن در جاهای بسیاری قلب آدمی را از این شیطانی که ما را میبیند اما ما او را نمیبینیم، هشدار داده است:
﴿هُوَ وَقَبِيلُهُۥ مِنۡ حَيۡثُ لَا تَرَوۡنَهُمۡۗ﴾ [الأعراف: ۲٧].
«شیطان و گروه شیطان از جایی شما را میبینند که شما آنها را نمیبینید».
و انسان را به دشمنی با او و اعلان جنگ علیه او تشویق میکند، زیرا او موجب اخراج آدم از بهشت شد و وعده کرده است که فرزندان آدم را اغوا و بهسوی دوزخ روانه کند.
و همانگونه که گفته شد، آنقدر اوصاف جاندار و روشنی از «شیطنت» شیطان برای انسان بیان میفرماید که آن را به صورت شخصیت بارز روشنی با خصوصیات و نشانیهای آشکار، درآورده است:
﴿وَإِذۡ زَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ ٱلۡيَوۡمَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَإِنِّي جَارٞ لَّكُمۡۖ فَلَمَّا تَرَآءَتِ ٱلۡفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّنكُمۡ إِنِّيٓ أَرَىٰ مَا لَا تَرَوۡنَ إِنِّيٓ أَخَافُ ٱللَّهَۚ وَٱللَّهُ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ ٤٨﴾ [الأنفال: ۴۸].
«و یادآور هنگامی که شیطان کردار زشت آنان را در نظرشان زیبا نمود و بدانان گفت: هیچکس امروز بر شما غلبه نخواهد کرد و من فریادرس شما هستم. آنگاه که دو سپاه (اسلام و کفر) روبهرو شدند، شیطان از عقب رو به فرار گذاشت و گفت: من از شما بیزارم! من چیزی میبینم که شما را نمیبینید! و من از خدا میترسم که کیفر خدا بسیار سخت است».
﴿وَقَالَ ٱلشَّيۡطَٰنُ لَمَّا قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ إِنَّ ٱللَّهَ وَعَدَكُمۡ وَعۡدَ ٱلۡحَقِّ وَوَعَدتُّكُمۡ فَأَخۡلَفۡتُكُمۡۖ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيۡكُم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّآ أَن دَعَوۡتُكُمۡ فَٱسۡتَجَبۡتُمۡ لِيۖ فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوٓاْ أَنفُسَكُمۖ مَّآ أَنَا۠ بِمُصۡرِخِكُمۡ وَمَآ أَنتُم بِمُصۡرِخِيَّ إِنِّي كَفَرۡتُ بِمَآ أَشۡرَكۡتُمُونِ مِن قَبۡلُۗ إِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ ٢٢﴾ [إبراهیم: ۲۲].
«شیطان، هنگامى که کار تمام مىشود، مىگوید: خداوند به شما وعده حق داد و من به شما وعده (باطل) دادم، و تخلّف کردم! من بر شما تسلّطى نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنا بر این، مرا سرزنش نکنید خود را سرزنش کنید! نه من فریادرس شما هستم، و نه شما فریادرس من! من نسبت به شرک شما درباره خود، که از قبل داشتید، (و اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزار و کافرم! مسلّماً ستمکاران عذاب دردناکى دارند!».
و روشن است که برای متوجه کردن نیروی بشری و تجهیز آن برای مبارزه با شر نهفته در جانهای خود و دیگران، شیطان بهصورت یک «جریان» همیشگی در باور ایمان درمیآید تا دلها و زندگی بشری بهبود یابد و همیشه این رمز شر در برابر چشم انسان باشد تا دشمن خود را بشناسد.
اما جریان حق در باور و ایمان اسلامی چنین نیست:
﴿قُلۡ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ ٱسۡتَمَعَ نَفَرٞ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَقَالُوٓاْ إِنَّا سَمِعۡنَا قُرۡءَانًا عَجَبٗا ١ يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلرُّشۡدِ فََٔامَنَّا بِهِۦۖ وَلَن نُّشۡرِكَ بِرَبِّنَآ أَحَدٗا ٢ وَأَنَّهُۥ تَعَٰلَىٰ جَدُّ رَبِّنَا مَا ٱتَّخَذَ صَٰحِبَةٗ وَلَا وَلَدٗا ٣ وَأَنَّهُۥ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى ٱللَّهِ شَطَطٗا ٤ وَأَنَّا ظَنَنَّآ أَن لَّن تَقُولَ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا ٥ وَأَنَّهُۥ كَانَ رِجَالٞ مِّنَ ٱلۡإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٖ مِّنَ ٱلۡجِنِّ فَزَادُوهُمۡ رَهَقٗا ٦ وَأَنَّهُمۡ ظَنُّواْ كَمَا ظَنَنتُمۡ أَن لَّن يَبۡعَثَ ٱللَّهُ أَحَدٗا ٧ وَأَنَّا لَمَسۡنَا ٱلسَّمَآءَ فَوَجَدۡنَٰهَا مُلِئَتۡ حَرَسٗا شَدِيدٗا وَشُهُبٗا ٨ وَأَنَّا كُنَّا نَقۡعُدُ مِنۡهَا مَقَٰعِدَ لِلسَّمۡعِۖ فَمَن يَسۡتَمِعِ ٱلۡأٓنَ يَجِدۡ لَهُۥ شِهَابٗا رَّصَدٗا ٩ وَأَنَّا لَا نَدۡرِيٓ أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ أَرَادَ بِهِمۡ رَبُّهُمۡ رَشَدٗا ١٠ وَأَنَّا مِنَّا ٱلصَّٰلِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَٰلِكَۖ كُنَّا طَرَآئِقَ قِدَدٗا ١١ وَأَنَّا ظَنَنَّآ أَن لَّن نُّعۡجِزَ ٱللَّهَ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَن نُّعۡجِزَهُۥ هَرَبٗا ١٢ وَأَنَّا لَمَّا سَمِعۡنَا ٱلۡهُدَىٰٓ ءَامَنَّا بِهِۦۖ فَمَن يُؤۡمِنۢ بِرَبِّهِۦ فَلَا يَخَافُ بَخۡسٗا وَلَا رَهَقٗا ١٣﴾ [الجن: ۱-۱۳].
«بگو: مرا وحی رسیده که گروهی از جنیان به آیات قرآن گوش فراداده گفتند: ما آیات عجیبی شنیدم. به راه رشد هدایت میکند، بدین سبب ما بدان ایمان آورده هیچکس را شریک پروردگار خود نمیکنیم. و اینکه بسیار بلندمرتبه است شأن پروردگار ما که هرگز همسر و فرزندی نگرفته است. و البته کمخردان ما دروغ و بیهودههایی نسبت به خدا میگفتند. و ما میپنداشتیم که هیچ جن و انسی بهخدا دروغ نمیبندد ... و ما نمیدانیم برای زمینیان شر اراده شده است، و یا پروردگار رشد و هدایت را برا آنان خواسته است؟ برخی از افراد ما درستکار و برخی چیز دیگری، ما هم دارای راههای گوناگون هستیم. و ما چنین میپنداریم که نه خدا را در زمین میتوان ناتوان کرد و نه از میان قدرت او راه فراری وجود دارد. و ما از آنجا که به راه هدایت قرآن گوش کردیم بدان ایمان آوردیم، و کسی که به پروردگار خود ایمان آورد نه از نقصان خیر بر خود میترسد و نه از رنجی ...».
این اشارهی مفصل به جن، در سورهی جن، و اشارهی گذرایی که در سورهی احقاف به جن میکند:
﴿وَإِذۡ صَرَفۡنَآ إِلَيۡكَ نَفَرٗا مِّنَ ٱلۡجِنِّ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوٓاْ أَنصِتُواْۖ فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوۡاْ إِلَىٰ قَوۡمِهِم مُّنذِرِينَ ٢٩ قَالُواْ يَٰقَوۡمَنَآ إِنَّا سَمِعۡنَا كِتَٰبًا أُنزِلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيۡهِ يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ وَإِلَىٰ طَرِيقٖ مُّسۡتَقِيمٖ ٣٠﴾ [الأحقاف: ۲٩-۳۰].
«هنگامی که ما تنی چند از جنیان را بهسوی تو برگردانیدیم که به آیات قرآن گوش کنند، هنگامی که نزد رسول رسیدند گفتند: گوش کنید، چون به انجام رسید، هشداردهنده بهسوی قوم خود برگشتند و گفتند: ای قوم، ما آیات کتابی را شنیدیم که پس از موسی نازل شده بود در حالی که پیش از خود را تصدیق و به حق و راه راست هدایت میکرد».
هیچیک نه مانند جریان ایمان به خدا و روز آخرت است، و نه مانند شیطان در گسترهی باورمندی.
ممکن است انسان به باوری پیابند و آن باور برای او بسنده باشد، بدن اینکه یادی از جن و اینگونه مباحث تفصیلی بکند، اما همانگونه که پیش از این بیان شد، اسلام، انسان را با تمام شئون فطرت بشری همگام میکند و از جمیع منافذ و روزنههای آن، برای رسانیدن او به انسانیت واقعی، استفاده میکند. هیچ روزنهی کوچک و بزرگی از فطرت را بهحال خود رها نمیکند که مورد استفادهی دیگران قرار گیرد. ایمان به موجودات و کائنات غیرقابل درک برای حس، درجات آدمی نفوذ کرده است، و این ریشه آنچنان پابرجا است که اسلام بههمراه آن گام برمیدارد تا به باوری در نفس انسان تبدیل شود، بدین منظور آن را بیدار و زنده کرده میدان تاخت و تاز آن را نیز گسترده میکند. به این دلیل حقیقت جن را بیان میکند، نه برای آنکه باور داشتن جن از پایههای ایمان است، بلکه به قصد ارائهی به آن نیروی فطری بشری بهمنظور نیرو بخشیدن به آن است: زیرا اسلام میخواهد از همه جهت در آن نفوذ کند ... اما ما باید خوب توجه کنیم که اشاره به جن و نتیجهی آن چیست!
پیش از آن گفتیم که اسلام بر هر تاری، به اندازهی ظرفیت واقعی و نیاز آن، آهنگی ساز میکند. در حقیقت در این دو جا که قرآن از جن سخن گفته است و در چند جای دیگر نیز، مانند داستان حضرت سلیمان پیغمبر÷، و جاهای دیگر که اشارهای به وجود جن میکند، نه برای این است که بشر را برای پژوهشهای مفصل در بارهی جن و تعداد آنها و رفتار و اخلاق آنها و شیوهی ارتباط آنها با انسان و کیفیت تسخیر جن و میزان نیرو و استعداد آنها، سرگرم کند. تمایل ندارد که مانند زمان راحتی و بیکاری که مسلمانان سرگرم اینگونه بحثها بودند، وقت خود را به بیهودگی بگذرانند، بلکه اشارهی زودگذر به جن برای این است که افق دید و گسترهی جولان جان آدمی را بیشتر کند و انسان را از چارچوب تنگ و محدود حواس ظاهر بیرون بیاورد، به او بفهماند که جهان هستی پهناورتر از آن چیزی است که قابل درک و دیدن انسان باشد. برای آگاهی او از وجود آیات و نشانههای خدا در این جهان بیانتها است که اگرچه با حواس ظاهری انسان قابل درک نیست، اما وجود دارد. همهی اینها برای آن است که شاید چشم بینای او را باز کرده ایمانی که بدو وحی شده در جان او جایگزین شود.
پس برای این منظور هنگامی که در سورههای جن و احقاف از جن سخن میگوید، موجوداتی هستند که برای دعوت همجنسان خود به اسلام و ایمان به خدا قیام کردهاند. به جن فقط برای «تفریح عقلانی» اشاره نشده است، برای هدف جدیتری است. بیان این حقیقت است که همهی مخلوقات مؤمن به خدا او را ستایش کرده و دیگران را بهسوی خدا دعوت میکنند، فقط گمراهان از این روش سرباز میزنند که آنان نیز در جهنم قرار دارند و لعنت خدا بر آنها است. در نتیجه اگرچه جریان جن مانند جریان شیطان جای همیشگی در باور و ایمان ندارد، اما سرانجام برای هدفهای یاد شده مکانی را هرچند مختصر، اشغال کرده است.
اشاره به ملائکه نیز به همین منظور است. ملائکه نیز نشانههای قدرت خلاقهی خدا است.
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ جَاعِلِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ رُسُلًا أُوْلِيٓ أَجۡنِحَةٖ مَّثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۚ يَزِيدُ فِي ٱلۡخَلۡقِ مَا يَشَآءُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ ١﴾ [فاطر: ۱].
«سپاس خدایی را که آفرینندهی آسمانها و زمین است و فرشتگان را رسولان خود کرد، دو، سه، چهار باله. هر چه بخواهد در آفرینش موجودی میافزاید که خدا بر هر چیزی توانا است».
ملائکه به امر خدا بر دلهای بشر نازل میشوند:
﴿نَزَلَ بِهِ ٱلرُّوحُ ٱلۡأَمِينُ ١٩٣ عَلَىٰ قَلۡبِكَ لِتَكُونَ مِنَ ٱلۡمُنذِرِينَ ١٩٤﴾ [الشعراء: ۱٩۳-۱٩۴].
«روحالامین قرآن را به قلبت فرود آورد تا از هشدار دهندگان به مردم باشی».
﴿رَفِيعُ ٱلدَّرَجَٰتِ ذُو ٱلۡعَرۡشِ يُلۡقِي ٱلرُّوحَ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ لِيُنذِرَ يَوۡمَ ٱلتَّلَاقِ ١٥﴾[المؤمن: ۱۵].
«روح را از فرمان خود بر هر که از بندگانش که بخواهد میفرستد برای اینکه از روز دیدار هشدار دهد».
﴿لَّا يَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَيَفۡعَلُونَ مَا يُؤۡمَرُونَ ٦﴾ [التحریم: ۶].
«از امر خدا سرپیچی نمیکنند و آنچه بدانها حکم شود انجام میدهند».
این فرشتگان، برای اهل ایمان از خدا آمرزش میطلبند:
﴿ٱلَّذِينَ يَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَ وَمَنۡ حَوۡلَهُۥ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَيُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْۖ رَبَّنَا وَسِعۡتَ كُلَّ شَيۡءٖ رَّحۡمَةٗ وَعِلۡمٗا فَٱغۡفِرۡ لِلَّذِينَ تَابُواْ وَٱتَّبَعُواْ سَبِيلَكَ وَقِهِمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِيمِ ٧﴾ [المؤمن: ٧].
«فرشتگانی که عرض عظمت الهی را بر دوش گرفتهاند و آنانکه پیرامون آن هستند به سپاس و ستایش پروردگار خویش تسبیح میگویند و بدو ایمان میآورند و برای کسانی که ایمان آوردند آمرزش میخواهند: پروردگارا که علم و رحمتت همه چیز را فراگرفته است، کسانی را که بهسوی تو بازگشته از راه تو پیروی کردند ببخش، و آنان را از عذاب دوزخ نگهدار».
با این روشها، اسلام از راه ایمان جان آدمی به پدیدارها و ناپیداها، در وجودش نفوذ، و موجودیت کامل او را کاملتر میکند. از همهی راهها و روزنههای آن به درون جان راه پیدا کرده و آن را بهسوی خدا رهبری میکند.
[۶۵] خطوط متوازی سهگانهی واقعیت و خیالاندیشی، حسی و معنوی و محسوس و نامحسوس، نخست بنظر میرسد که یک چیز هستند و در حقیقت نیز ارتباطی با یکدیگر دارند، اما با وجود این، چنانکه خواننده ضمن بحث تفصیلی خواهد دید، از یکدیگر متمایز هستند. [۶۶] در این باره نک به کتاب «انسان بین مادیگری و اسلام» و کتاب «معرکة التقالید» به تفصیل توضیح داده شده است. [۶٧] مبحث رؤیت و عدسیها و ساختمان چشم از بحث گستردهی نور از علم فیزیک است. (برگرداننده) [۶۸] این دانشمند نوشتارهای دیگری نیز در علوم تجربی دارد. برای شناختن «سهم دانشمندان اسلامی در دانش جهانی» نک به سخنرانی آقای محمد تقی جعفری تبریزی با همین عنوان در انجمن ماهانهی دینی.