پرورش خرد
پیش از این گفته شد وجود انسانی، وجودی واحد، بههم پیوسته و آمیخته با یکدیگر است. نه جسم از خرد جدا است، و نه خرد از روان، و نه هیچکدام از یکدیگر. همچنین گفته شد که بهناچار هر یک را جداگانه مورد بحث قرار میدهیم، اما این ضرورت بحث، پشتوانهای از واقعیت ندارد.
در این فصل و فصل آینده (پرورش بدن) مصداق این حقیقت روشن خواهد شد. بهاین دلیل در فصل جداگانهی مفصلی به بحث در بارهی پرورش روان میپردازیم که تمام بنای اسلام، از قوانین و ارشادها، آیینها و برنامههای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فکری، و همه چیز بر آن پایهی مستحکم بنا شده است. و در این فصل و فصل آینده نشان خواهیم داد که تربیت عقل و پرورش جسم چگونه بدین پایه متصل شده با آن میآمیزد و ارتباط مستقیم پیدا میکند و در نتیجه بنایی کامل، با شالودهای محکم و مصالحی واحد میسازد.
بهزودی برای ما روشن خواهد شد که روش اسلام تمام رنگها و فنون تربیت را از این پایهی روانی بهیاری میگیرد، و همچون «خاکی» که انواع گیاهان از آن میروید، از خاک روان، نهالهای تربیت را میپرورد و با جوانههای نازک خود سر برون میآورد. و اندیشههای عقلانی و حرکت اندامها از ریشهی آن میروید.
یکی از بزرگترین نیروهای انسانی و بزرگترین نعمت خدادادی عقل او است.
﴿قُلۡ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنشَأَكُمۡ وَجَعَلَ لَكُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفِۡٔدَةَۚ قَلِيلٗا مَّا تَشۡكُرُونَ ٢٣﴾ [الملک: ۲۳].
«بگو اوست خدایی که شما را از نیستی به هستی آورد و گوش و چشم و دل به شما عطا کرد، و حال آنکه عدهی اندکی از شما او را سپاس میگزارید».
«فؤاد» در اصطلاح قرآن به معنی عقل و یا از نیروهای بیدار و آگاه انسانی، و یا به سخن دیگر، نیروی مدرکه، بهمعنی اعم آن است.
چون انسان برای تمیز و تشخیص بین اشیاء و درک خصوصیات و برداشت منافع و فواید آنها از عقل خود یاری میجوید، بدان فریفته شده، از «مادهای» که بر روی زمین، و یا در آسمانها، پیرامون او را فراگرفتهاند، صورتهای جدید و حقایقی نو میسازد.
بویژه در عصر جدید، با دیدن اختراعاتی که نتیجهی عقل و کشفیاتی که ثمرهی آن است، این فریفتگی بیشتر شده و با رها شدن نیروی شگفت اتم و به پرواز درآمدن موشکها، به اوج خود رسیده است.
این فریفتگی و مفتون شدن به عقل، به حساب روح گذاشته و موجب شد آن نیرو و استعدادی را که با خدا و مجهولات و امور نامحسوس پیوند دارد، نادیده انگارند و بهشمار نیاورند.
این فریبی کور بود و نمیدید. اگر مفتون شدگان به این نیرو با چشمی باز و بصیرتی روشن بدان مینگریستند، راضی نمیشدند که بالی از موجود بشری را بشکند و او را از حرکت بازدارند. و حال آنکه انسان میتواند، در عین اینکه با پای خرد بر زمین محسوسات گام برمیدارد، با بالهای روان نیز در حقایق برین پرواز کند و میدانهای گستردهی آن را درنوردید.
اگر بصیرت داشت، راضی نمیشد نیروی بزرگ جهان خلقت، یعنی نیروی شگرف روان را برای بزرگ جلوه دادن عقل و گسترده وانمود کردن میدان عمل آن، درهم کوبد و آن را پایمال کند و حال آنکه عقل انسانی با تمام بزرگی و عظمتش، بهتنهایی قدرت راهنمایی و هدایت بشر را نداشته، ناگزیر است در این راه ظلمانی با استمداد از چراغ فروزان روان راه را بنمایاند، تا بشر مغرور و نزدیکبین، افق دورتر و گستردهتر را دیده به همین قفس محسوس و محدود خود اکتفا نکند.
نفس اختراعها و اکتشافهای علمی مورد توجه و هدف زندگی و هدف نهایی و حاکم بر زندگی نیست، بلکه آنچه هدف و مقصود بوده و بر زندگی انسان حکومت میکند، شیوهی بکارگیری این وسایل و ابزار است: بشر باید توجه داشته باشد که این وسایل را در راه خیر مصرف میکند و یا در راه شر، برای سعادت، بشریت بکار میبرد و یا برای بدبختی انسانها، در راه جنگ است و یا صلح [۲۶].
البته عقل، میان خیر و شر تمیز قایل است و تردیدی در گزینش خیر ندارد، اما عقل راه را تعیین نمیکند! چه بسیار چیزها که عقل تجویز میکند، اما اشتباه بوده عمل به آن درست نیست، اما کسانی به دلیل روانهای منحرف تربیت نشده، با شهواتی سرکش و نابودکننده بدان روی میآورند.
روح انسان است که راه تعیین میکند!
روح بهخدا پیوسته و به حقیقت هدایت شده است که راه خیر را تعیین کرده عقل را وادار میسازد آن راه را در پیش گیرد.
روان از مبدأ بریده و از راه حقیقت منحرف، راه شر را برمیگزیند و خرد را نیز وادار میکند. بهدنبال او در این راه کشیده شود.
اسلام دین فطرت است.
اسلام به تمام نیروها و استعدادهایی احترام میگذارد که از سوی خداوند منعم بخشنده به بشر عطا شده است، خدای حکیم علیم، هر استعدادی را به اندازهی درست خود نه کمتر و نه بیشتر اعطا میفرماید. نه استعدادی را سرکوب میکند که ارزش واقعی آن کمتر شود و نه بدون دلیل یکی از آنها را بیش از آنچه هست مورد توجه قرار داده، ارزش بیشتری برای آن قائل میشود. ظرفیت و ارزش هریک را دانسته از هر کدام، برای استفاده و صلاح حال بشریت تا آنجا که میتوانند، بهخدمت درمیآورد و مورد بهرهبرداری قرار میدهد، تازندگی واقعی انسانی و شایسته به حال بشریت را بر روی زمین برقرار سازد.
و به این دلیل اسلام نیروی خرد را محترم داشته، آن را تشجیع و تشویق و تربیت میکند تا در راه خیر و صلاح زندگی مورد استفاده قرار دهد.
برای رسیدن بدین منظور، نهال خرد را با گُلبُن روان پیوند میزند تا از خاک بارور و خوشبوی روان درختی ثمردار، با بار و برهای گوناگون روییده بوی آن دماغ جان و جهان را عطرآگین سازد و میوههای آن عالم انسانیت را بهرهور کند.
اسلام برای تربیت خرد، از محدود کردن میدان عمل و جولانگاه آن آغاز میکند، و آن را از تشتت و پراکندگی و از بین رفتن در پشت پردهی مجهولات و نادیدههایی که عقل را یارای قدم گذاشتن در آن نیست، محفوظ و مصون میدارد.
نصیب انسان را از نادیدهها و نامحسوسات، تا آنجا که خواستهای کنجکاوانه و میل به کشف مجهولات آن قدرت و ظرفیت دارد، به او میبخشد [۲٧]اما انجام این عمل را به روح او وامیگذارد که توانا به درک مجهولات و مجهز به وسایل وصول به نادیدهها است. عقل در این میان وسیلهای است در دست روان برای رسیدن به خدا و معرفت حق، عقل با تدبر و تفکر در ظواهر و درک محسوسات، مقدمهای برای درک حقیقت بهوسیلهی روح فراهم میکند، از این رو اسلام، میدان جولان عقل را در چهارچوب تعمق در ظواهر و ادراک محسوسات، محدود میکند و نمیگذارد که همچون فلاسفهی قدیم در بیابان بیانتهای فلسفه گمراه شود و با این همه جد و جهت و کوششی که بکار میگیرد به حقیقت، آنگونه که شایسته است، نرسد و آیینهی فکر بشری تیره و کدر شده انواری را که بدان میتابد پراکنده کرده به درستی نتواند آن را بازتابد [۲۸].
آنگاه با روش استدلال نتیجهدار و شناخت حقیقت، برای ورزیدن و آموختن نیروی خرد دو وسیله برمیگزیند:
نخست تعیین شیوهی درست برای نظریهی عقلی،
دوم تعمق و تدبر در قوانین و اسرار خلقت و جهان وجود، و دقت و تأمل در بارهی روابط دقیق و منظم آنها.
با آموزش و ارشاد بهوسیلهی اول میرسد:
نخست عقل را از هر مطلب و مقررات و قراردادهایی که بر یقین استوار نیست خالی میکند، زیرا در آن صورت، پایهی عقل بر گمان و تقلیدهای کورکورانه قرار دارد. بر پیروان بانگ میزند و بدانان هشدار میدهد که میگویند:
﴿بَلۡ قَالُوٓاْ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّهۡتَدُونَ ٢٢﴾ [الزخرف: ۲۲].
«ما پدران خود را بر آیین و باورهایی یافتیم و از آنها البته پیروی خواهیم کرد».
﴿قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَيۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ كَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ شَيۡٔٗا وَلَايَهۡتَدُونَ ١٧٠﴾ [البقرة: ۱٧۰].
«پاسخ دهند که ما پیروی از چیزی میکنیم که پدران خود را بر آن دیدهایم. (ایا باید آنها پیرو پدران باشند) اگرچه پدران آنان نه اندک خردی را در کارهایشان بکار میبردند، و نه هدایت شده بودند».
و بر کسانی که از وهم و گمان پیروی میکنند بانگ میزند:
﴿...إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ...﴾ [النجم: ۲۳].
«چیزی غیر از گمان را پیروی نمیکنند».
﴿وَمَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّۖ وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا يُغۡنِي مِنَ ٱلۡحَقِّ شَيۡٔٗا ٢٨﴾ [النجم: ۲۸].
«جز در پی گمان و پندار نمیروند، و ظن و گمان نیز در فهم حق و حقیقت هیچ سودی ندارد».
﴿وَلَا تَقۡفُ مَا لَيۡسَ لَكَ بِهِۦ عِلۡمٌۚ إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا ٣٦﴾ [الإسراء: ۳۶].
«و هرگز آنچه را علم و اطمینان نداری دنبال مکن، چه چشم و گوش و دل همه پاسخگو و مسؤول هستند».
این مسؤولیت بزرگی است. تعبیر بزرگی مسؤولیت بهدلیل آن است که نخست سمع و بصر و فؤاد را یکییکی از یکدیگر جدا میسازد، زیرا هر یک به صفت شخصی و بهتنهایی مسؤول هستند سپس همه را با هم جمع کرده، برای آنها مسؤولیت مشترک قائل است. این یکجا گردآوری کردن در مسؤولیت و تأکید با قید: «کل اولئک» همه برای بیان این منظور است که پیروی کردن از هر چیز کار کوچکی نیست و برای این است که انسان عظمت این مطلب را حس کند و پیش از اقدام به هر کار و پیروی از هر مطلب، کارها را کوچک نشمرد و بدون اینکه بر او ثابت شود در برابر آن ایستادگی کرده از آن پیروی نکند، زیرا در برابر آن مسؤول و پاسخگو است.
راهنماییها در این باره بسیار است. برای مثال اصحاب کهف میگویند:
﴿هَٰٓؤُلَآءِ قَوۡمُنَا ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗۖ لَّوۡلَا يَأۡتُونَ عَلَيۡهِم بِسُلۡطَٰنِۢ بَيِّنٖۖ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبٗا ١٥﴾ [الکهف: ۱۵].
«اینان قوم ما هستند که خدایانی بجز خدای یگانه برگرفتند در صورتی که هیچ دلیلی روشن بر خدایی آنها ندارند».
آیا قوم ما که جز خدای واحد خداوندان دیگری اختیار کردهاند، بر این کار خود دلیل روشن و محکم و بینهای استوار دارند؟ عقل آنان در بارهی دلیلی که دارند پژوهش کرده است تا حقانیت آن بر آنان ثابت شود؟ قرآن در مورد رویداد افک میفرماید:
﴿لَّوۡلَا جَآءُو عَلَيۡهِ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَۚ فَإِذۡ لَمۡ يَأۡتُواْ بِٱلشُّهَدَآءِ فَأُوْلَٰٓئِكَ عِندَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡكَٰذِبُونَ ١٣﴾ [النور: ۱۳].
«چرا چهار شاهد اقامه نکردند؟ چون شاهد نیاوردند البته همین افراد نزد خدا مردمی دروغگو هستند».
لازمهای اجرای حدود و اقامهی آن، شاهد است تا امر ثابت شود، هیچ کاری را نباید بدون دلیل پذیرفت. پیش از صدور هر حکم شایسته است آنچنان پژوهش شود که انسان در آن بارهیقین حاصل کند. انجام ندادن و رد کردن حدودی که از شبهات منشأ گرفته باشد (که یکی از مبادی فقه اسلامی گرفته شده از سنت است) از نمونههای این ارشادها و راهنماییهای انسان بهسوی عقل و طرد گمان است. وضرورت پژوهش کافی را برای اثات موضوعی پیش از صدور حکم به روشنی میرساند. تا زمانی که انسان به دلیل قاطع و روشنی نرسیده است، امر همچنان معلق گذاشته میشود. همهی آنها تمرینهایی است برای روش درست تعقل و سالم فکر کردن و روشنبینی محققانه.
وسیلهی دوم، با پژوهش و تعمق و اندیشیدن در اسرار و قوانین عالم وجود، رنگی از دقت و نظم به عقل میبخشد.
نظام خلقت با دقتی عجیب و نظمی خللناپذیر به گردش مداوم خود ادامه میدهد. این گردش منظم، افزون بر اینکه تقوی و فروتنی در برابر خدای صانع مدبر حکیم و وجه نسبت به او را در هر کاری، بهدل بشر وحی میکند و الهام میبخشد، عقل را نیز بهدقت نظر و نظم و انضباط در کارها و حکمتهای او عادت میدهد. گردش زمین و خورشید و افلاک و سیارگان قابل محاسبه با ثانیه و دقیقه و ساعت نیست، آن را با سرعت سیر نور که در هر ثانیه ۱۸۶ میل (۳۰۰ کیلومتر) حرکت میکند، حساب میکنند! توجه و دقت در این حرکت و نظم عجیب سرسامآور، خرد را بهدقت و نظم عادت میدهد.
کوچکترین اشتباه اندیشیدن در این نظم و یا اندازهگیری این حرکتها، موجب اشتباهی بزرگ و بیانتها خواهد شد. اگر به گردش در آورندهی باشعور این عالم نیز کمترین اشتباهی مرتکب میشد، تمام پیوندهای این نظام از هم گسست و همهی سیارگان و ثوابت فرو میریختند و بر اثر بیرون آمدن از مدار منظم خود، از بین میرفتند! خرد نیز با دیدن این پیوند شگفت و ارتباط دقیق و نظم مرتب، با سرعت، افکار و اندیشههای تحت فرمان خود را به نظم و انضباط در میآورد و به تنظیم و ترتیب قوای گوناگون خود و هماهنگ کردن آنها با هم میپردازد.
مسلمانان با وجود کمبود ابزار و وسایل، در تفکرات خود بهچنین دقت علمی دست یافتند و جدیت و کوشش شایستهی آنان در تحصیل علوم و درستی و سلامت فکر آنان، با کشفیات علمی به همهی جهانیان ثابت شد. البته در زمینهی افکار و اندیشههای نظری ماورای حس و نظریههای خود در آن زمان نیز به اوج رسیدند، این امر موجب ارزش و اعتبار آنان در جهان شد. مانند پژوهشهای «ابنهیثم» در فیزیک نور و بصریات، و بررسیهای «بتانی» که حرکت زمین را بهدور خورشید سنجیده اوقات کسوف و خسوف را حساب کرد. اینها همه شواهدی بر تأثیر روش درست تربیت اسلامی در پرورش عقلها است.
در نخستین گام، اسلام عقل را به تفکر و تأمل در حکمت خداوند و تدبیر او در نظام شگفت و اعجازانگیز جهان هستی برمیانگیزد و این نزدیکترین امر به میدان فرمانروایی روان است.
باید بیندیشد و نیک دریابد که آفرینندهی کاردانی که زمین و آسمانها را بهحق آفریده، خدا است. آنکه حکیمانه جهان وجود را به گردش درمیآورد، خدا است...
این دریای بیکرانی است که شناگر عقل را سزد که در آن به شناگری پرداخت هر دم مرواریدهای غلطان به چنگ آورد. فلسفههای گوناگون از ابتدای پیدایش خود تاکنون بهچنین اقداماتی دست یازیدهاند ولی در ذهن، و جدا از واقعیات خارجی، و صرفاً نظری و خشک که نه زندگی را بهحرکت واداشته و نه به هدفی رسیده است. اما در آن هنگام که قرآن این اندیشههای نظری را با روح درآمیزد، به جنبش درمیآید و در تمام عالم وجود احساس حیات میکند. و در نتجیه دل نیز به حرکت درمیآید و بهخدا میپیوندد [۲٩].
مقصود از این تفکر و تأمل، ذات تفکر و تأمل نیست، و هدف نمایاندن آنها بهصورت فلسفه و اندیشههای فلسفی نیز نیست، زیرا فلاسفه قرنها با تفکرات فلسفی خود در وادی بیکران وجود ره سپرده، اما جز با ابهام و پیچیدگی و سرگشتگی برخورد نکرده سرانجام نیز بهجایی نرسیدهاند!
هدف نهایی از این اندیشه، اصلاح قلب بشری، و ایجاد زندگی در زمین بر پایهی عدل و حق و نظامی است که فطرت از روز نخست در وجود عالم نهفته در بنای زندگی وجود داشته است.
در قرآن بسیاری از آیات این حقیقت را تکرار میکند که ما چند آیه را برای نمونه میآوریم:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّۖ﴾ [الأنعام: ٧۳].
«او کسی است که آسمانها و زمین را بهحق آفرید».
﴿وَخَلَقَ ٱللَّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّ وَلِتُجۡزَىٰ كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ٢٢﴾ [الجاثیة: ۲۲].
«خدا آسمانها و زمین را بهحق آفریده است و سرانجام، هرکس نتیجهی عمل خود را بدون هیچ ستمی بهدست میآورد».
﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّ وَصَوَّرَكُمۡ فَأَحۡسَنَ صُوَرَكُمۡۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ ٣﴾ [التغابن:۳].
«خدا آسمانها و زمین را بهحق آفرید و شما را بهزیباترین صورت نگاشت».
حق و حقیقت در اساس و پایههای وجود است. روزی که خدا جهان را آفرید حقیقت را در ذاتش نهفت. در واقع عالم را بر پایهی حق آفرید و حق را در سرشت آن آمیخته است و بطلان و گمراهی در نظم هستی راه ندارد..
عالم هستی نه تصادفی نه بر پایهی باطل پایهگذاری شده و نه بیهوده است. انسان نیز خلقتی همانند عالم بزرگ دارد:
﴿أَنَّمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّكُمۡ إِلَيۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ ١١٥﴾ [المؤمنون: ۱۱۵].
«آیا چنین پنداشتید که ما شما را به عبث و بازیچه آفریدهایم؟ و دیگر شما بهسوی ما بازگشت نخواهید کرد؟».
در آیهی مورد مثال از سورهی تغابن، حقانیت زمین و آسمان را بههم مربوط ساخته انسان را نیز بهصورتی خوب و زیبا و متناسب با هر دو آفریده است.
﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّ وَصَوَّرَكُمۡ فَأَحۡسَنَ صُوَرَكُمۡۖ وَإِلَيۡهِ ٱلۡمَصِيرُ ٣﴾ [التغابن:۳].
«آسمانها و زمین را بحق آفرید و شما را (در عالم جنین) تصویر کرد، تصویرى زیبا و دلپذیر، و سرانجام (همه) بسوى اوست».
اساس آفرینش انسان را بر صورت او قرار داده است و این صورت از حقیقتی منشأ گرفته که زمین و آسمان نیز بر همان پایه آفریده شده است.
همچنین در آیهی مورد مثال پیش از آن (آیهی ۲۲ سورهی جاثیه) میان حقانیت خلقت آسمان و زمین و پاداش و جزای انسان ارتباط نزدیکی بیان میفرماید.
اساس خلقت بر چنان نظام حقی استوار است که هیچکس بهطور طبیعی نمیتواند از آن اندکی منحرف شود.
﴿وَخَلَقَ ٱللَّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّ وَلِتُجۡزَىٰ كُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا كَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا يُظۡلَمُونَ ٢٢﴾ [الجاثیة: ۲۲].
«خدا آسمانها و زمین را بهحق آفریده است و سرانجام، هرکس نتیجهی عمل خود را بدون هیچ ستمی بهدست میآورد».
همانگونه که پاداش پسین با رخشی از آن حق کلی قرار داده است که در ذات آفرینش زمین و آسمانها سازی است، بازگشت به ربوبیت و مبدأ و منبع آفرینش را نیز حق دانسته، بیهودگی در خلقت را نیز از خدای سبحان و متعال و آفرینندهی حکیم نفی میکند.
﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰكُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّكُمۡ إِلَيۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ ١١٥﴾ [المؤمنون: ۱۱۵].
«آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدهایم، و بسوى ما باز نمىگردید؟».
بدین ترتیب انسان از هنگام نشأت تا بازگشت به پروردگار و منبع ربوبیت، و تا روزی که از جزای عمل خود در روز جزا، برخوردار میشود، در تمام گامها برحق استوار است و به راه حق میرود، هر گامی که پیموده شود از میدان حق بیرون نیست، در خلقت او نه بیهودگی راه دارد و نه بطلان و نه لهو و انحراف.
اساس فکر اسلامی سخت بر این پایه و عنایت عمیق استوار است و قرآن پیوسته توجه به مطالب یاد شده را تأکید کرده آیات خلقت را برای بشر آنچنان محسوس و قابل درک میکند که با درک و استشعار آنها بهخود آید و بیدار شود ... و زندگی بر اساس چنین باوری استوار است.
حق در آسمانها و زمین و مردم همه ساری است.
قرآن اساساً حق بوده و بر حق نیز نازل شده است.
﴿وَبِٱلۡحَقِّ أَنزَلۡنَٰهُ وَبِٱلۡحَقِّ نَزَلَۗ﴾ [الإسراء: ۱۰۵].
«این قرآن را به حق نازل کردهایم و به حق نازل شده است».
اسلام، نفس بشری و جان آدمی را، در این جو اشباع شده از حق میپروراند، و احساس به حق و حس حقیقتطلبی را آنچنان عمیق و همهجانبه در ادراک و احساس او وارد میکند که حق جزیی از ذات او واصل باور و اساس زندگی او شود.
هیچ چیز به باطل آفریده نشده، اساس خلقت هیچ امری بر بیهودگی استوار نیست هرچه هست بهحق بهوجود آمده است... از آنجا که نفس بشری گاه از درک و احاطه به حقایقی که در زندگی بدانها برمیخورد ناتوان است، این را بهحساب ناتوانی خود نمیگذارد که از حقیقت منحرف شود، اگر از راه حق منحرف شد میپندارد که زندگی چیزی بیهوده بوده هرچه در آن است نیز بیهوده و بدون حکمت آفریده شده است. بدین دلیل روان او دچار سرگردانی شده به انفجار روحی و بینظمی و سردرگمی میانجامد. حقیقت بهوجودآورنده و برانگیزاندهی ذات خود را گم کرده از این رو وجود خود را ضایع و باطل میکند.
چه روانهای سرگشتهای که این وهم و گمان نادرست آنها را گمراه و وامانده میکند، وجود آنها را آشفته و سرشت را فاسد میکند، بدون هیچ هدفی، بدبخت و معذب زندگی کرده، نه به غایت و هدفی میرسند و نه وجود آنها منشأ سود و منبع فایدهای برای اجتماع خواهد بود.
چه روانهای سرگردانی که از این گمان نادرست، از راه حق منحرف شده در شهوت حیوانی و آمال و آرزوهای خود غرق شده، در لجنزار پلید و مرداب عفن و رنجآور بدبختیزای خویش فرو میروند.
چه روانهای سرگردانی که با این وهم غلط به اشتباه افتاده سرپیچی و جبروت و کبر پیشه کرده بهراحتی و آسایش خاطر به نشر فساد در میان مردم شتافته، ظلم و ستم بر مردم را وظیفهی خود میدانند.
و همچنین گمراهیها و اشتباهات رنگارنگ و فراوان دیگر که همه از این وهم نادرست و گمان گمراهکننده سرچشمه میگیرد: نه زندگی را هدف و غایتی است و نه عالم وجود و هستی را راز و حکمتی!
بدین دلیل اسلام سخت کوشش و اصرار دارد، ادراک و حواس بشری را بهروح حقی متوجه کند که سرتاسر جهان هستی از آسمانها و زمین تا همهی زندگی و وجود انسان در جریان است تعمق و تفکر در بارهی این حقیقت را جزیی از باور قرار دهد و بدینوسیله قوهی هشیاری و ادراک آگاهانه را در جوّی از اشراقها و نورپراکنیها روح استوار و پاپرجا و پایدار کند. چنان راهش را با خورشید فروزان روان روشن کند که در این راه دراز وانماند و در بیابان ظلمانی اوهام و تخیلات سرگردان نشود:
﴿إِنَّ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓيَٰتٖ لِّأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ ١٩٠ ٱلَّذِينَ يَذۡكُرُونَ ٱللَّهَ قِيَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ١٩١﴾ [آل عمران: ۱٩۰-۱٩۱].
«بدون تردید در خلقت آسمان و زمین و رفت و آمد پیدرپی شب و روز روشن دلایلی است برای خردمندان. آنانکه در هر حالت ایستاده و نشسته و بر پهلوهای خود خفته خدا را یاد کنند و پیوسته در خلقت آسمان و زمین میاندیشند: پروردگارا، این دستگاه با عظمت را بیهود نیافریدهای، پاک و منزهی. به لطف خود ما را از عذاب آتش دوزخ نگاهدار».
خردمندان «میاندیشند»، نیروهای هشیار و قوای بیدار خود را برای تدبر و اندیشهی عمیقانه در بارهی آیات قدرت و نشانههای عظمت و حکمت خدا در جهان هستی مورد استفاده قرار داده به تأمل و تفکر در جهان هستی و آفرینش مشغول میشوند. اما این تفکر و تدبر، اندیشهای ذهنی و مجرد و غافل از واقعیت محسوس نیست، خود را در برج عاجی، دور از جهان خارج محصور نمیکنند که به هدف نرسند. همچنین فارغ از یاد خدا و وجود خالق این عالم نیز نیستند که گمراه شوند؛ پیوسته در هر حال، ایستاده و نشسته و به پهلوهای خود خوابیده به اندیشیدن مشغول و در این اندیشهی عمیق، فکر آنان بهخدا متصل میشود. و با توجه به این واقعیت و اندیشهی آگاهانه در حالی که بهیاد خدا هستند «علم» مکتب از تفکرات آنها نیز بهخدا میپیوندد [۳۰]. این تفکر در آیات خدا و یادآوری ذات او بدون هدف نیز نیست. بسرعت از این تفکر در خلقت و جهان هستی و وجود خود، بههدف رسیده از سرتاسر نهان وجود او این ندا بلند میشود و با بانگ رسا میگوید: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا﴾دور از اوهام و تخیلات با فکر آزاد حقیقت را میشناسد. آشکار میشود که آیات قدرت و نشانههای عظمت خدا میان تفکر و نتیجهی تفکر جدایی نمیاندازد حتی واژهای «میگویند» نیز فاصله نشده است. در خلقت آسمانها و زمین اندیشده بودن درنگ رگ و پی و خون و گوشت و پوست آنان فریاد برمیآورد: پروردگار، اینها را بیهوده و باطل نیافریدهای: ﴿وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا﴾که گویی تفکر و نتیجهی آن چیزی است واحد و بههم پیوسته که بسرعت یکدیگر را میربایند. این شخص به نتیجهی «ذهنی» که از تفکر بدان رسیده و آن را شناخته است اکتفا نکرده همانجا متوقف نمیشود و به معرفت بدون هدف قانع نمیشود. زیرا معرفت و شناخت حقیقی تا نتیجهی عملی نداشته باشد، در زندگی بشری بههدف و مقصودی نمیرسد و وجود و نبود او یکسان است. وگرنه در جهان، حقایق بسیاری نهفته و موجود است، اما تا انسان آن را به فعل نیاورده، در زندگی خارجی و عملی خود از آن استفاده نکرده باشد، فایدهای ندارد و دردی را دوا نمیکند. حقیقتی قابل اعتنا است که بهصورت واقعیت درآمده در زندگی واقعی انسان بکار رود. در نتیجه خردمندان که با نیروی عقل فطری خویش بدین حقیقت دست یافتهاند و در ذهن خود نسبت بدان معرفت پیدا کردهاند، در این مقام درنگ نکرده، دلها و روانهای آنها ستایشگوی شده، گویند: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ﴾.
چنین با مغز هشیاری، به صرف تسبیح با زبان اکتفا نمیکند و همینکه بهوسیلهی این آیات محسوس خدا را شناخت و سراپا ستایشگوی او شد، در این مقام توقف نمیکند. با این توشه و زاد به راه افتاده به سرمنزل ایمان واصل میشود که سرتاسر زندگی و اعمال و مشاعر و افکار را کاملاً در برگرفته، بدانوسیله میتوان بر فراز زمین خوشبخت زندگی کرد. آن ایمان محرک را در زندگی واقعی و کارهای برونی خود وارد کرده در راه آن برای چیرگی بر هر کاری بیهوده و لغو که ارزش واقعی انسان را ضایع و یا تباه و یا کم کند، به مبارزه و مجاهده برمیخیزد:
﴿رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَكَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ ١٩١ رَبَّنَآ إِنَّكَ مَن تُدۡخِلِ ٱلنَّارَ فَقَدۡ أَخۡزَيۡتَهُۥۖ وَمَا لِلظَّٰلِمِينَ مِنۡ أَنصَارٖ ١٩٢ رَّبَّنَآ إِنَّنَا سَمِعۡنَا مُنَادِيٗا يُنَادِي لِلۡإِيمَٰنِ أَنۡ ءَامِنُواْ بِرَبِّكُمۡ فََٔامَنَّاۚ رَبَّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرۡ عَنَّا سَئَِّاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ ٱلۡأَبۡرَارِ ١٩٣ رَبَّنَا وَءَاتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَىٰ رُسُلِكَ وَلَا تُخۡزِنَا يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ إِنَّكَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ ١٩٤ فَٱسۡتَجَابَ لَهُمۡ رَبُّهُمۡ أَنِّي لَآ أُضِيعُ عَمَلَ عَٰمِلٖ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰۖ بَعۡضُكُم مِّنۢ بَعۡضٖۖ فَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَٰتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُكَفِّرَنَّ عَنۡهُمۡ سَئَِّاتِهِمۡ وَلَأُدۡخِلَنَّهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ ثَوَابٗا مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ عِندَهُۥ حُسۡنُ ٱلثَّوَابِ ١٩٥﴾[آل عمران: ۱٩۱-۱٩۵].
«پروردگارا، این دستگاه باعظمت را بیهوده نیافریدهای پاک و منزهی. ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگهدار. پروردگارا، هنگامی که صدای ندادهندهای که خلق را به ایمان میخواند شنیدیم، اجابت کردیم و ایمان آوردیم. پروردگارا، از گناهان ما درگذر و زشتی کردار ما را بپوشان و هنگام جان سپردن ما را با نیکان محشور گردان. پروردگارا، ما را از آنچه به رسولان خود وعده دادهای نصیب فرما و محروم مگردان که تو هرگز خلف وعده نمیکنی. پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد که البته من که پروردگارم عمل هیچکس را از مرد و زن بیمزد نگذارم، پس آنانکه از وطن خود هجرت کردند و از دیار خود بیرون شده در راه من رنج کشیدند و جهاد کرده کشته شدند، البته بدینوسیله بدیهای آنان را بپوشانیم و آنان را به بهشتهایی درآوریم که زیر درختانش نهرها جاری است. این پاداشی است از جانب خدا و بهترین پاداش نزد خدا است».
این آیات و نشانهها، بهترین راه کامل و دقیق از نظر شیوهی تفکر اسلامی برای تعمق و نیک اندیشیدن در بارهی ملکوت خداوندی است. این راهنمایی و ارشادی است برای عقل در ابتدای کار آن، و از شکوفایی آن در یکی از مهمترین میدانهای در برابرش، میدان گستردهی تدبر و تعمق در آیات و نشانههای خدا در این عالم.
از اندیشه آغاز میشود بهعمل پایان مییابد. عمل به اقتضای آن دستور و قانون حقی که قرآن، از آن حق سرچشمه گرفته است. جهاد و مبارزه برای برقراری و اجرای این قانون اساسی و به راه انداختن و هدایت سکان کشتی حیات در این دریای طوفانی عالم و بردن آن بهسوی بندر و لنگرگاه سعادت ابدی و برای رسیدن به هدف نهایی آرمانی و واقعی عملی. رسیدن به پاداش پسین در نتیجهی همین مجاهدات پیشین؛ پیوستن امور حیوانی و ظاهری زمین به امور عالی و معنوی همسطح بشریت آسمانی، پیوند دادن دنیا و آخرت. و سرانجام در حد نهایی، رسانیدن بشر به خدا.
تمام این راه دقیق و کامل و شگفت با راهنمایی آشنا به راه و رساننده بههدف که دقت و ارشاد او در کمال درستی است، در شش آیه خلاصه شده است!
هنگامی که انسان این شیوهی ارشاد و راهنمایی برای تعمق و تفکر در حکمتها و تدابیر الهی را به نسبت عقل بشری و استعداد او، با فلسفههای کهنه و نو و مشکلات پیچیدهی آنها که دشواریها را برای عقل دو برابر میکند، میسنجد، فوری عظمت فرق و اختلاف آنها را عظمت و ارزش بینظیر راه و رسم الهی در پرورش عقل بشری، درک کرده، خواهد دانست که خدای سبحان پاک از هر عیب و نقصی، همهچیز را بهحق و براساس درستی و راستی آفریده و این راه و رسم را برای به پاداشتن و اقامه و اجرای حق در سراسر زندگی قرار داده است.
اروپاییان با عقلهای پراکندهی نامنظم خود که هیچ ملاک و ضابطهای نداشت، آغاز کردند به پژوهش در آیات جهان هستی، جهانیان، با سوابق سویی که از تعلیمات کلیسای قرون وسطی داشتند، بدین نتیجه رسیدند که عالم بدون آفریننده و تصادفی ایجاد شده، هیچ قاعده و نظم و حسابی در کارش نیست!
اخیراً به سمت حقیقت برگشتهاند، اندکی از آن حقیقتی را دریافتهاند که پایه و اساس عالم است و زمین و آسمانها و زندگی و انسان بهوسیلهی آن خلق شده است، و دانشمندان غربی آغاز کردهاند به شناختن این حقیقت که در افکار پراکندهی خود به اشتباه رفته از علم صحیح دور افتاده بودند.
۱- کریسی موریسون، در کتاب «دانش به ایمان فرامیخواند» میگوید:
«نظم و ترتیب بینهایتی که در عالم وجود دارد، دلیل بر وجود آفریدگار است، و زندگی بدون این قواعد منظم محال است. وجود انسان بر روی زمین و مظاهر پرافتخاری که از ذکاوت و هوش انسان سرچشمه میگیرد همه جزیی از برنامهای است که خالق جهان اجرا میکند.
مسلم است که انسان در هر رشتهای از علم منظم و با حساب پیش میرود و بر معلومات او افزوده میشود تا به حقیقت برسد. شکستن اتم دالتون (کوچکترین قالب ساختمان جهان) که از ساختمان درونی آن، تا مجموعهی عظیم ستارگان محسوس و مرئی و ستارگان دنبالهداری که پس از هزاران سال نوری به چشم ما میرسند، و الکترونهای پران در فضا که همه انقلابی ناگهانی بود، برای گشادن میدان گسترده و بیانتهایی جلو چشم ما، و تبدیل اساسی و ریشهای فکر ما در بارهی جهان هستی و حقیقت واقع که دیگر هرگز به آن پندار گذشتهی خود در بارهی ماده که آن را موجودی بیحرکت و مرده میپنداشتیم، برنخواهیم گشت، معارف و معلومات جدیدی که به کشف علوم جدید منجر شدهاند، همه در پشت ظواهر محسوس طبیعی، میدانی برای وجود مدبری کاردان و جبار بازمیگذارد» [۳۱].
اما فکر اسلامی هرگز به این پراکندهگوییها و آشفتگی فکری احتیاج نداشت، در آن زمان که اروپا پیوسته در ظلمت ناآگاهی فرورفته بود، با افکاری مبتنی بر خداشناسی و از هدایت او رهبری شده و عقلی روشن از پرتو روان در ملکوت خدایی به تعمق و اندیشیدن پرداختند و در تمام رشتههای گوناگون علوم نظری و تجربی پژوهش میکردند.
اسلام نیروی خرد را راهنمایی میکند تا در حکمت قانونگذاری دقتنظر و اندیشه کند.
آیات فراوانی در قرآن وجود دارد که پس از بیان احکام، اولیالالباب، صاحبان علم، تفکر و تعقل را به فلسفهی آن احکام هشیار میسازد و میفرماید: خدا این مقررات و حدود را برای شما تبیین میکند تا بدانها هدایت شوید. برای پیشگیری از اطالهی کلام از بیان مثالهای آن خودداری میشود، میتوان به آیههای ۱٧٩، ۱۸۴، ۲۱٩، ۲۳۰، ۲۴۰، ۲۴۱ و ۲۸۲ سورهی بقره و آیههای سورههای دیگر مراجعه کرد.
قوانین و تشریعات از جانب خدا نازل شده است، اما مجریان آنها بشر هستند، از این رو شایسته است بشر به حکمت قانونگذاری و تشریع کاملاً آگاه باشد وگرنه آنگونه که شایسته و بایسته است قوانین را با موارد حکم همخوان نمیکند و در جای درست خود بکار نمیبرد.
زندگی بشری خشک و ماشینی نمیچرخد که بتوان قوانینی خشک و ماشینی و تغییرناپذیر برای زندگی بشر وضع کرد و به اجرا درآورد. گاه ممکن است صدها حالت گوناگون برای یک موضوع کلی پیش بیاید. اگر افراد بشر حکمت و فلسفهی واقعی احکام را در ورای آنها نفهمیده باشند و ارتباط اصلی این قوانین برنهاده را با هم درک نکرده باشند، نخواهند توانست آنها را با حالتهای گوناگونی که در زندگی عملی و بیرونی متعرض بشر میشود، هماهنگ کنند.
همچنانکه از آیات تشریعی در بالا برمیآید، قرآن عنایت خاصی بکار میبرد که عقل بشر را در برابر این آیات بیدارکرده به تفکر و تدبر در آنها وادارد که آنها را بفهمد و نسبت به آنها آگاهی عمیق داشته باشد تا بتواند به بهترین گونه آنها را بکار بندد. آیههای تشریعی بسیار دیگری نیز در قرآن هست که به صراحت از تدبر و تفکر و تعقل سخن بهمیان نمیآورد، اما این امر کلی را در برگرفته، عقل را به فهم و روشن کردن موضوع پیش از اعمال و اجرای آنها تشویق میکند.
با نظر بدون غرض به تاریخ اسلام، میتوان کوشش عظیم و خستگیناپذیر پژوهشگران اسلام را در رشتهی فقه دید، بسیاری از اصول فقه تا این لحظه زنده ماندهاند. اصولی که انسان از استدلالهای عمیق آن به شگفت میآید که خود یک فرهنگ عظیم و انسانی جاویدان است. شیوهی تفکر آزاد اسلامی در این گستره شدیداً تشنهی ارشادها و راهنماییهای قرآن حکیم بوده آیههای آن را عمیقاً فرامیگرفته و سخت مانع بوده است بدون وسایل عملی و فکری روشن، اقدام به رو رفتن در این گرداب کند.
در دوران اولیهی اسلام، اعمال فکر در قوانین، و فهم حکمت تشریعات و ارتباط کلی میان آنها، حتی در اصول تشریعی ثابت و محکم منصف، نیز پدیدار شده است. از این رو بود که عمرساز اجرای حد دزدی نسبت به غلامان «ابن حاطب بن أبی بلتعه» خودداری کرد. این غلامان و یا کارگران، شترهای ابن حاطب را دزدیده بودند. و حد دزدی در قرآن قطع دست است، و از احکام ثابت و محکم. اما آشکار شد گرسنگی و بیتوجهی ابن حاطب به آنان دلیل اصلی این کار شده است. عمرسدزدی را بر آنان رد کرد و گفت: «بهخدا قسم اگر نمیدانستم که شما آنان را بکار گرفتهاید سپس گرسنه نگهداشتهاید، بهطوری که اگر آنچه را که حرام کرده بخورند بر آنان روا است، بدون تردید دست آنها را میبریدم». این اجرا نکردن حکم، نتیجهی آگاهی عمیق او نسبت به حکمت قانونگذاری الهی بهطور کلی بود. آن قانونگذاری که زمامدار را مسؤول برآوردن حاجتهای نیازمندان و توسعهی زندگی آبرومندانهی آنان میکند، بعداً پیروی از فضایل انسانی و نظم جامعه را از آنان میخواهد و یا در برابر گناه به کیفر میرساند. از جامعهی گرسنهی نیازمند توقع درستکاری داشتن، انتظاری بس بیهوده است.
از جانب دیگر قوانین مربوط به امور متغیر زندگی بشری، همچون سیاست مملکتداری و اقتصاد (به اقتضای حکمت خداوندی) بهطور کلی و بر پایهها و اساس اصول تغییرناپذیر (بدون بیان جزییات و اشکال گوناگون آن) گفته میشود، تا به اقتضای زمان و مصلحت اختصاصی هر جامعه تعیین شود، این اساس و پایهها چارچوبهایی کلی هستند که هر موضوع و مطلبی باید در آن حدود بهجریان درآید و متناسب با هر عصر و زمان و همخوان با هر درجهای از دانش نو بشری، و با جهان مادی همگام، و با شکل جامعهای که در آن زندگی میکند، هم آواز شود، اما از آن چارچوب کلی و مرز معین تجاوز نکند. برای مثال، سیاست مملکتداری بر دو پایه استوار است، عدالت و شورا.
﴿وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ﴾ [النساء: ۵۸].
«و اگر میان مردم حکومت و داوری میکنید بهعدالت داوری کنید».
﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ﴾ [الشوری: ۳۸].
«و کارشان را در میان خود با مشورت انجام میدهند».
اما بیان نمیکند که شورا بهچه شکلی باشد. آیا این شورا مجمعی از رؤسای قبایل و عشایر است؟ و یا مجلس پارلمانی، گزینشی و یا انتصابی، یک مجلسی و یا دو مجلسی و ... زیرا این اشکال بر اساس زمان و مکان قابل تغییر است.
و در بارهی سیاست مالی چنین آمده است:
﴿كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡۚ﴾ [الحشر: ٧].
«تا میان توانگران شما (غنایم و ثروت) دست بهدست نگردد».
انحصار دارایی را در دست عدهی اندکی از مردم و احتکار مال را ناروا دانسته است، مبادا ثروت در دست گروه معدودی بماند و دیگران از آن محروم شوند. اما راه شریک کردن امت را در درآمد مشترک بهخود افراد امت واگذاشته تا هر ملتی آن را بهرنگ متناسب با جامعهی خود درآورد و براساس ظرفیت و دانش و امکانات آن را اعمال کند، و در هر حال، از آن قاعدهی بزرگ و مرز کلی خارج نمیشود، و در نتیجه نه مانند اروپا به فئودالیسم و سرمایهداری پناه میبرد و نه مانند کمونیسم سلب مالکیت از همه میکند [۳۲].
بهدلیل این امور و جز اینها است که هشیاری و بیداری انسان را نسبت به حکمت و فلسفهی قانونگذاری و اندیشه و آگاهی و تدبر در آنها را خواسته است تا پشتوانهی اجرایی برای گردش امور به حق و عدالت منبعث از ایمان و باور به خدا به وجود آید.
انسان را وادار میکند با اندیشیدن در آیات تشریعی و مقررات قانونگذاری به فلسفهی احکام آگاه و هشیار شود و ایمانی در او بهوجود آید که بهاجرای احکام ایمان بیاورد، و به قوهی قهریه در جامعه، بهعنوان هیئت اجرائیه نیاز نداشته خود مجری کارها باشد، این کار فقط از باور بهخدا و به احکام خدایی انجام شدنی است.
اما شایسته است ملاحظه کنیم چگونه قانونگذاری با هدایت به جانب خدا آمیخته میشود. هیچ آیهی تشریعی و بیانکنندهی احکام و قوانین در قرآن یافت نمیشود که از ذکر خدا، و راهنمایی خوانندگان به پروا داشتن از خدا و تشویق آنان به کسب رضایت و ثوابش خالی باشد.
از مزایای این باور بزرگ این است که عقل بشری، برای به پرواز درآمدن در پهناورترین میدانهایی که بر روی زمین برای او مهیا شده و اعمال و اجرای آن باور در زندگی و واقعیات بیرونی، آزاد میشود و هیچ دری بر روی او بسته نیست، در هیچ قالب خشک ریخته شدهی محدود و معین شکل نمیگیرد که نتواند خود را از آن جدا کند. همچنین از نشانههای بزرگ اسلام است که برای دعوت مردم به ایمان بهخدا هرگز عقل را در برابر خوارق عادات مقهور کنندهای قرار نمیدهد که فکر و اندیشه را متوجه آن کند، و انسان را در تار و پودهای اسرار و امور مبهم محبوس نمیکند که فرصت و اختیار از او گرفته شده نتواند اندکی اندیشه کند. بلکه به آسانی و روشنی خرد را مورد خطاب قرار داده، بیدارش میکند و با مطرح کردن مطالب و آیههای خلقت او را آگاه میکند و در ساختن ایمانی آگاهانه، خردمندانه شریکش کرده ایمانی ایجاد میکند سزاوار و شایستهی انسانی که خدا با دادن بینش و خرد او را بزرگ و گرامی داشته است.
اما همانگونه که گفتیم، برای برداشتن این تجهیزات سنگین، کار عقل را تنها بهخود آن واگذار نمیکند که نتواند از سنگینی بار حرکت کند؛ بلکه پیوسته راه آن را با تابشی از مشعل تابناک روح، روشن نگه میدارد. تابشی که با نور ایمان پیوسته رو به افزایش است.
این کار، پاسخ شایسته و متناسبی است به طبیعت فطرت و پاسخی است بههنگام و درخور بدان سرشت و ذات حقیقی انسانی که هیچ استعدادی از استعداد دیگر و هیچ جزیی از جزء دیگر در آن مجموعه منظم جدا نیست.
نخست عقل را آزاد میگذارد تا برای رهنمون شدن به حقی که در آفرینش زمین و آسمان و انسان و زندگی بشری جریان دارد، و برای شناختن راه درست عمل به اقتضای این حق در زندگی واقعی، در آیات خدا و نشانههای عظمت و قدرت او تدبر و تفکر و پژوهش کند، و با پژوهش و شناخت درست حق، برای همخوانی زندگی انسانی با این حقیقت کلی و اجرای آن در زمین، مبارزه کند. همچنان او را نیز برای درک حکمت و فلسفهی تشریع و قانونگذاری آزاد میگذارد تا باز بدان حق کلی ساری در عالم هدایت یافته به اقتضای آن عمل کند.
بدین سبب قانونگذاری را با ارشاد و روشن کردن وجوه آن، و احکام را با پروا گرفتن که وجدان را با تابش خود درخشان میسازد، در هم آمیخته است.
این کار فقط پاسخ به خواست فطری نفس نیست؛ بلکه بهترین سیاست و تدبیری است که گردش کارها و به جریان افتادن امور اجتماعی را (نه به دلیل ترس از کیفر بلکه برای شوق و رغبت مردم به کار در دنیا) تضمین میکند.
البته کیفر، برای تضمین اجرای حداقل قوانین و مقرراتی وجود دارد که بدون آنها هیچ جامعهای نمیتواند پایدار و برقرار بماند. اما این عقوبتها و کیفرها تمام هدف اسلام نیست. آری، اینها برای نگهداری جامعه از سقوط بسنده است، اما برای ترقی یک اجتماع و تحریک و تشویق آن به حرکت مداوم به پیش بسنده نیست. این کاری است که تنها از شوق و رغبت ناشی از درون جان انسان، عملی میشود.
آن تمایل و شوق شریفی را برمیانگیزد که با عشق و رغبت، داوطلبانه برای انجام کارهای نیک و خدمت به جامعه مهیا شده به بحث و بررسی در بارهی حدود و مرزهای نهایی قانون نمیپردازد، و به همان قوانین موضوعه بسنده نمیکند که در همانجا باقی مانده کار خود را تمام شده فرض کند و گامی بهجلو برندارد، بلکه به افق بالاتر و گستردهتر نظر داشته پیوسته میخواهد خود را بدانجا رساند و از مرزهای قانون بگذرد و در این گذشتن از مرز و بالا رفتن از سطح عمومی قوانین لذتی احساس میکند که هر لحظه بیشتر متمایل به اوج گرفتن میشود. این کار هرگز به وسیلهی قانون گذاری انجام نمیگیرد بلکه با توجیه و رهبری جانها به مبدأ تشریع و افق اعلای سعادت بشر میسر میشود. با ارشاد دل بهخدا و پیوستن آن به ذات باریتعالی و آگاه کردن او به موارد رضایت خداوند عملی خواهد شد.
این دو امر مستلزم یکدیگر است. حداقل ضروری و واجب و حداعلای بهینه. به این دلیل تشریع و توجیه در قرآن همواره با یکدیگر آمده چنان بههم درآمیختهاند که گویی هر دو یکی بوده از یکدیگر جداشدنی نیستند!
اسلام، نیروی خرد را به همین ترتیب برای پشتوانهی اجرای کارها در اجتماع بهگونهای درست نیز ارشاد میکند.
هر اجتماعی ناچار است دارای سیاستی باشد که به وسیلهی زمامدار و ملت اجرا شود، سیاستی که براساس مشورت بوده طرفین خود ضامن اجرای آن باشد:
«کلکم راع کلکم مسؤول عن رعیته» [۳۳].
و اگر این سیاست بر اساس آگاهی و روشنبینی نباشد، فساد به اجتماع راه مییابد، دولت متلاشی میشود و دشمنان بر آن جامعه چیره میشوند.
هر فردی از افراد امت مسلمان حق نظارت بر امور جامعه را دارد و ضمناً پاسخگوی پیشامدی است که در جامعه رخ میدهد وگرنه کیفر غفلتش بدو هم خواهد رسید اگر چه شخصاً ستمکار و مفسد نباشد:
﴿وَٱتَّقُواْ فِتۡنَةٗ لَّا تُصِيبَنَّ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمۡ خَآصَّةٗۖ﴾ [الأنفال: ۲۵].
«پروا گیرید از فتنهای که اگر بهوجود آید فقط ستمکاران شما را دربرنمیگیرد».
بلکه همهی شما را فراخواهد گرفت، زیرا از امر بهمعروف و تشویق بهکارهای خوب و نهی از منکر و بازداشتن از زشتیها سرباز زدید:
﴿لُعِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ ٧٨ كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ٧٩﴾ [المائدة: ٧۸-٧٩].
«کافران بنى اسرائیل بر زبان داود و عیسى فرزند مریم لعنت شدند و این از آن بود که نافرمانى کردند و از حد مىگذشتند. همدیگر را از آن کار زشتى که مرتکبش شدند، باز نمىداشتند، قطعا بد کارى بود که مىکردند».
«من رأی منکم منکراً فلیغیره بیده فإن لم یستطع فبلسانه؛ فإن لم یستطع فبقلبه وهو أضعف الإیمان» [۳۴]،«إن الله یقول لکم: مروا بالمعروف وانهوا عن المنکر قبل أن تدعوني فلا أجیب لکم، وتسألوني فلا أعطیکم، وتستنصروني فلا أنصرکم» [۳۵].
این ضمانت دوجانبهای است در اجتماع، و نظارت دقیق و همهجانبهای بر گردش امور در جامعه است. ضمانت و نظارتی که مقتضی است با آگاهی کافی همراه باشد و لازمهی آن عقلهای رشد کرده و تربیت شدهای است. و ناچار است نیروی عقل را برای به جولان درآمدن در این میدان تجهیز کند. این ضمانتنامهای است برای گردش امور به گونهای درست.
قرآن به اشکال گوناگون مسلمانان را بدین رویکردها راهنمایی میکند. در مرتبهی نخست آنان را نسبت به دشمنانی آگاه میکند که در کمین آنان سنگر گرفتهاند و از شر دشمنان برحذر میدارد. دشمنانی که پیوسته نسبت به کارهای آنان بیدار و توطئهها و دسیسهها میکنند. بار دیگر آنان را نسبت به دریافت اخبار و شایعاتی که در بارهی امور اجتماع در دهانها افتاده است متوجه میسازد. دیگر بار آنان را به داوری درست دربارهی اشخاص و اشیا و شتاب نکردن در صدور حکم در بارهی موضوعی که کاملاً و از هر نظر روشن نشده است. و بار دیگر آنان را وادار و راهنمایی میکند که از زمامداران خود تا هنگامی که براساس دستور خدا و رسول رفتار میکنند اطاعت کنند و مانند آنها.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةٗ مِّن دُونِكُمۡ لَا يَأۡلُونَكُمۡ خَبَالٗا وَدُّواْ مَا عَنِتُّمۡ قَدۡ بَدَتِ ٱلۡبَغۡضَآءُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡ وَمَا تُخۡفِي صُدُورُهُمۡ أَكۡبَرُۚ قَدۡ بَيَّنَّا لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِۖ إِن كُنتُمۡ تَعۡقِلُونَ ١١٨ هَٰٓأَنتُمۡ أُوْلَآءِ تُحِبُّونَهُمۡ وَلَا يُحِبُّونَكُمۡ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱلۡكِتَٰبِ كُلِّهِۦ وَإِذَا لَقُوكُمۡ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ عَضُّواْ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَنَامِلَ مِنَ ٱلۡغَيۡظِۚ قُلۡ مُوتُواْ بِغَيۡظِكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ ١١٩ إِن تَمۡسَسۡكُمۡ حَسَنَةٞ تَسُؤۡهُمۡ وَإِن تُصِبۡكُمۡ سَيِّئَةٞ يَفۡرَحُواْ بِهَاۖ وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لَا يَضُرُّكُمۡ كَيۡدُهُمۡ شَيًۡٔاۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا يَعۡمَلُونَ مُحِيطٞ ١٢٠﴾ [آل عمران: ۱۱۸-۱۲۰].
«ای اهل ایمان، از غیرهمدینان خود دوست صمیمی و همراز نگیرید، چه آنکه آنان که به غیر دین اسلام هستند از خلل و فساد در کار شما ذرهای کوتاهی نمیکنند، آنان همیشه مایلند شما در رنج و سختی باشید. دشمنی شما بر زبانشان آشکار شده است، در صورتی که آنچه در دل پنهان میدارند بیش از آن است که بر زبان آنها آشکار میشود. ما آیات خود را برای شما بهخوبی بیان کردهایم اگر عقل خود را بکار بندید. آگاه باشید چنانکه شما آنان را (کافران را) دوست میدارید آنان شما را دوست ندارند، شما به همهی کتب آسمانی ایمان دارید، هنگامی با شما ملاقات میکنند گویند: ایمان آوردهایم، و هنگامی که تنها میشوند از شدت کینه سرانگشت خشم علیه شما بهدندان گیرند. بگو: از این خشم بمیرید خدا از درون دلها کاملاً آگاه است. اگر شما مسلمانان را خوشحالی پیش آید از آن بدحال و غمگین شوند و اگر به شما رویداد ناگواری رسد از آن خوشحال شوند، اما اگر شما پایداری پیشه کنید و پروا گیرید از مکر و دشمنی آنان بهشما هیچ آسیبی نخواهد رسید که همانا خداوند برآنچه میکنند کاملاً آگاه است».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩﴾ [النساء: ۵٩].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، فرمان خدا و رسول و سرپرستان فرمان از خودتان را اطاعت کنید؛ و اگر در چیزی کارتان به نزاع و گفتگو کشد، آن را بهخدا و رسول بازگردانید اگر بهخدا و روز قیامت ایمان دارید. این کار (رجوع به حکم خدا و رسول) برای شما از هر چه بپندارید بهتر و خوش عاقبتتر خواهد بود».
﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِينَ يَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡۗ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَٱتَّبَعۡتُمُ ٱلشَّيۡطَٰنَ إِلَّا﴾ [النساء: ۸۳].
«و هنگامی که امری را که باعث امنیت و یا ترس است بهدستشان برسد آن را منتشر کنند، در صورتی که اگر بهرسول و به زمامداران خودشان رجوع میکردند همانا تدبیر کار را آنانکه اهل استنباط هستند میدانستند، واگر فضل خدا شما را در برنگرفته بود، بدون تردید بهجز اندکی همگی شیطان را پیروی میکردید».
﴿قُل لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡخَبِيثُ وَٱلطَّيِّبُ وَلَوۡ أَعۡجَبَكَ كَثۡرَةُ ٱلۡخَبِيثِۚ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ ١٠٠﴾ [المائدة: ۱۰۰].
«بگو: مردم پلید هرگز با مردم پاک یکسان نیستند، هرچند بسیاری ناپاکان در جهان شما را بهشگفتی اندازد. پس ای مغزداران با فکر از خدا بترسید و پروا گیرید باشد که رستگار شوید».
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ أَن تُصِيبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِينَ ٦﴾ [الحجرات: ۶].
«ای مؤمنان، اگر فاسقی برای شما خبری آورد در بارهی آن بررسی کنید تا روشن شود، مبادا به سخنچینی فاسقی از روی نادانی به گروهی زحمتی برسانید و سخت پشیمان شوید».
این آیات و بسیاری از آیات دیگری که در این باره بحث میکند، در تأیید گفتهی ما است که تمام ارشادهای اجتماعی و برنامههای زندگی با متوجه ساختن مردم بهخدا و تقوای بهخدا همراه است. و اینها از راهنماییهای ایمانی جدا است که ذاتاً در این آیات نهفته است. تمام اینها برای جلب توجه انسان به این امر است که ارزشهایی در جامعه واقعاً ارزش دارد که از خدا سرچشمه گرفته باشد، و ایمان بهخدا را در شخص ایجاد کند، و انسان را از تمام ارزشهای دروغین ظاهری جدا کند، حال این ارزشهای دروغین خواه قدرت تجاوزکارانهای باشد، خواه جاه و مقامی کاذب و یا مالی که ایمان را بزداید، خوشگذرانیهایی که نفس و ارادهی انسان را فاسد کند، و یا شریک کردن قوهای از قوای فناپذیر زمینی با خدا باشد. این موضوع به تکرار در خلال قرآن آمده است و از هر وسیلهای که این منظور را برساند استفاده میکند: از پند و اندرز مستقیم و صریح تا بیان داستانهای تمثیلی و واقعی، همه برای یک منظور است: بیدار کردن قلب انسان نسبت به ارزشهای واقعی، حقیقی، سزاوار احترام و پیروی، و هشیار کردن عقل انسان برای پژوهش و تفکر در بارهی این ارزشها و با نظر صائب سنجیدن کارها تا در جامعه قابل اجرا شود، و سرانجام برای این است که مردم فریب ارزشهای دروغین را نخورند که از راه راست خدا منحرف شوند، برای این است که قدرتهای فانی، مقامهای زودگذر، ثروت فتنهانگیز و شهوتهای محرک، انسان را از مصالح حقیقی اجتماعی که از راه و روشهای الهی سرچشمه گرفته است، منحرف نکند.
قرآن نیروی خرد را بهنظر عمیق در بارهی سنت خدا و قانون فطری طبیعت و خلقت، در جهان، و روزگار ملتها در سیر تاریخ متوجه میکند:
﴿قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِكُمۡ سُنَنٞ فَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُكَذِّبِينَ ١٣٧ هَٰذَا بَيَانٞ لِّلنَّاسِ وَهُدٗى وَمَوۡعِظَةٞ لِّلۡمُتَّقِينَ ١٣٨﴾ [آل عمران: ۱۳٧-۱۳۸].
«پیش از شما سنتها و قوانین طبیعی تغییرناپذیری بودهاند و رفتند، در پیرامون زمین گردش کنید تا ببینید آنان که تکذیب کردند چگونه هلاک شدند. این بیانی است برای عموم و پندی برای پرواداران».
﴿أَلَمۡ يَرَوۡاْ كَمۡ أَهۡلَكۡنَا مِن قَبۡلِهِم مِّن قَرۡنٖ مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَا لَمۡ نُمَكِّن لَّكُمۡ وَأَرۡسَلۡنَا ٱلسَّمَآءَ عَلَيۡهِم مِّدۡرَارٗا وَجَعَلۡنَا ٱلۡأَنۡهَٰرَ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهِمۡ فَأَهۡلَكۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡ وَأَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قَرۡنًا ءَاخَرِينَ ٦﴾ [الأنعام: ۶].
«آیا ندیدی پیش از ایشان چه بسیار گروههایی را هلاک کردیم، و حال آنکه در زمین به امکاناتی داده بودیم که شما را ندادهایم و از آسمان بر آنان پیوسته باران فرستادیم و در زیر پای آنان نهرها جاری ساختیم. آنان را به گناه خودشان هلاک کردیم و گروههای دیگری را پس از آنان پدید آوردیم».
﴿قُلۡ سِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ ٱنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُكَذِّبِينَ ١١﴾ [الأنعام: ۱۱].
«بگو: در روی زمین بگردید سپس بنگرید که سرانجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است».
﴿فَٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡ فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡيَمِّ بِأَنَّهُمۡ كَذَّبُواْ بَِٔايَٰتِنَا وَكَانُواْ عَنۡهَا غَٰفِلِينَ ١٣٦ وَأَوۡرَثۡنَا ٱلۡقَوۡمَ ٱلَّذِينَ كَانُواْ يُسۡتَضۡعَفُونَ مَشَٰرِقَ ٱلۡأَرۡضِ وَمَغَٰرِبَهَا ٱلَّتِي بَٰرَكۡنَا فِيهَاۖ وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ ٱلۡحُسۡنَىٰ عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ بِمَا صَبَرُواْۖ وَدَمَّرۡنَا مَا كَانَ يَصۡنَعُ فِرۡعَوۡنُ وَقَوۡمُهُۥ وَمَا كَانُواْ يَعۡرِشُونَ ١٣٧﴾ [الأعراف: ۱۳۶-۱۳٧].
«ما نیز از آنان انتقام کشیدیم و آنان را در دریا غرق کردیم به کیفر آنکه آیات ما را تکذیب و از آن غفلت کردند. و ما طایفهای را که آنان ذلیل و ناتوان میداشتند و ارث مشرق و مغرب زمین با برکت گردانیدیم، و احسان خدا بر بنیاسراییل بهحد کمال رسید، به پاداش پایداری و استقامتی که در سختیها کردند، و آنچه را فرعون و قومش میساختند و بالا میبردند نابود و هلاک کردیم».
﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَيۡهِم بَرَكَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا كَانُواْ يَكۡسِبُونَ ٩٦﴾ [الأعراف: ٩۶].
«اگر مردم آبادیها همه ایمان آورده پروا میگرفتند، بیگمان درهای برکات آسمان و زمین را بهروی آنان میگشودیم و بههر حال از آنجا که تکذیب کردند، ما نیز آنان را به کیفر آنچه بهدست میآوردند رساندیم».
﴿وَلَقَدۡ أَهۡلَكۡنَا ٱلۡقُرُونَ مِن قَبۡلِكُمۡ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ وَمَا كَانُواْ لِيُؤۡمِنُواْۚ كَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡمُجۡرِمِينَ ١٣ ثُمَّ جَعَلۡنَٰكُمۡ خَلَٰٓئِفَ فِي ٱلۡأَرۡضِ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ لِنَنظُرَ كَيۡفَ تَعۡمَلُونَ ١٤﴾ [یونس: ۱۳-۱۴].
«و ما گروهها و نسلهایی را پیش از شما به کیفر ستمگری سخت بهدست هلاکت سپردهایم، و با آنکه پیامبرانی با آیات و نشانهها برای آنان آمد باز هیچ ایمان نمیآوردند، ما نیز اینگونه مردم مجرم را بهکیفر میرسانیم، سپس ما شما را پس از آنان در زمین جانشین کردیم تا بنگریم که چگونه عمل خواهید کرد».
﴿وَلَيَنصُرَنَّ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ٤٠ ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۗ وَلِلَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ ٤١﴾ [الحج:۴۰-۴۱].
«و به راستى خداوند کسى را که [دین] او را یارى کند، مدد خواهد رساند. که خداوند تواناى پیروزمند است. کسانى که اگر در زمین به آنان تمکن دهیم نماز بر پاى دارند و زکات پردازند و به کار پسندیده فرمان دهند و از کار ناپسند باز دارند. و سرانجام کارها خدا راست».
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ ٥٥﴾ [النور: ۵۵].
«خداوند به کسانى از شما که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته کردهاند، وعده داده است که بىشک آنان را در این سرزمین جانشین سازد، چنان که کسانى را که پیش از آنان بودند، جانشین ساخت. و [آن] دینشان را که برایشان پسندیده است برایشان استوار دارد و برایشان پس از بیمشان ایمنى را جایگزین کند. [چرا که] مرا پرستش مىکنند و چیزى را با من شریک نمىسازند. و کسانى که پس از این ناسپاسى کنند، اینانند که فاسقند».
﴿أَوَ لَمۡ يَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَيَنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ كَانُوٓاْ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗ وَأَثَارُواْ ٱلۡأَرۡضَ وَعَمَرُوهَآ أَكۡثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِۖ فَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيَظۡلِمَهُمۡ وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ ٩﴾ [الروم: ٩].
«آیا در زمین سیر نکرده اند تا سرانجام کار پیشنیان خود را ببینند که بسیار تواناتر از اینان بودند، و بیش از اینان زمین را آباد کردند و رسولان خدا با آیات روشن برای هدایت آنان آمدند (و نپذیرفتند و هلاک شدند)؟ و خدا در بارهی آنان هیچ ستم نکرد، بلکه خود آنان در بارهی خویش ستم کردند».
این دعوتهای مکرر بدون تردید برای جلبتوجه، و دعوتی است بهاشاره، برای نظر در تاریخ امتهای گذشته و پژوهش و بررسی دقیق عوامل فنا و بقای آنان با نظری روشن و آگاهانه و بصیرتی عبرتآموز و پندگیرنده.
این تکلیف به بررسی احوال ملتها، برای حفظ کردن تاریخ برای امتحان آخر سال نیست! دعوتی برای بهرهور شدن از تاریخ و تظاهر بهعلم نیز نیست! دعوتی است برای توجه کردن و پند آموختن، دعوتی است برای استفاده از تجربات بشرهای گذشته، دعوتی است که با خطوط روشن رسم شده است.
تاریخ ملتها و زندگی امتها در نظر اسلام (همچنانکه واقعیت امر نشان میدهد) تطورات و دگرگونیهای پیدرپی، بیمعنی و بدون هدف و غایت و بدون نظام شناخته شدهای نیست. بلکه این دگرگونیها و گردیدنها پیروی از سنت و نظامی معین است.
﴿سُنَّةَ ٱللَّهِ فِي ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلُۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ ٱللَّهِ تَبۡدِيلٗا ٦٢﴾ [الأحزاب: ۶۲].
«این سنت خدا (و ناموس طبیعی خلقت) است که در همهی ادوار و امم گذشته برقرار بوده است و بدانکه هرگز تغییری در سنت خدا نخواهی دید».
سنتهای خدایی و قوانین طبیعی خلقت که بهوسیلهی نیروها و استعدادهایی که پروردگار در وجود انسان به ودیعه گذاشته است اعمال میشود، سنتی که به وسیلهی انسان به اختیار کردن یکی از دو راه جلوی روی او اجرا میشود:
﴿وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا ٧ فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا ٨ قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا ٩ وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا ١٠﴾ [الشمس: ٧-۱۰].
«قسم به نفس و آنچه آن را بیاراست. تبهکاری و پرواداریش را بدو الهام کرد. هر کس خود را از بدکاریها منزه و پاک ساخت رستگار شده است. و هر کس آن را به کیفر گناه آلوده ساخت البته زیانکار شده است».
دو راه و بس، راه سومی ندارد، هدایت و یا گمراهی. راه یافتن بهروش مستقیم هستی که خدا به بندگانش نشان داده و آنان را بدان ارشاد کرده است، و یا انحراف از راه روشن و راست خدا...
نتیجه و دنبالهی هدایت، خیر و برکت است و قدرت یافتن در زمین و دست یافتن به نیروهای زمین؛ و به دنبال گمراهی، فساد است و ضعف و نابود شدن و از بین رفتن، اگرچه باطل همچنان پایدار ماند و درماندن خود پافشاری کند، اگرچه برای مدتی از زمان چنان خود را نگه دارد که چشمها را خیره کند، سرانجام عاقبتی جز فنا نخواهد داشت.
تاریخ بشریت، تا آنجا که در ظاهر با «دگرگونی» و تغییر و انتقال از وضعی به وضع دیگر روبهرو بوده است، جز این دو حالت مغایر با هم عاقبتی نداشته است.
پند گرفتن نه به نیروی مادی است:
﴿كَانُواْ هُمۡ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗ وَءَاثَارٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾ [المؤمن: ۲۱].
«آنان از ایشان نیرومندتر بودند، و در زمین آثارى پایدارتر [چون قلعهها، خانههاى استوار و کاخهاى بسیار محکم] داشتند».
نه به زیر و رو کردن زمین و استفاده از درآمدهای آن، و نه به قدرت مادی و دست یافتن به منابع سیم و زر زمین و تمکن پیدا کردن در آن:
﴿كَانُوٓاْ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗ وَأَثَارُواْ ٱلۡأَرۡضَ وَعَمَرُوهَآ أَكۡثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا﴾ [الروم: ٩].
«آنان قوىتر و نیرومندتر از اینان بودند، و زمین را [براى هدفهاى گوناگون] زیر و رو کردند و آن را بیش از آنچه اینان آبادش کردند، آباد نمودند».
و نه به تغییر یافتن ابزار تولید. بههیچ چیزی خارج از نفس و درون انسان نیست. پند گرفتن فقط از درون نفس انسان است و بس. خواه انسان هدایت شده و یا نشده باشد، نیروهای مادی زمین را خواه در راه خیر به خدمت درآورده باشد خواه در راه شر.
تفسیر مادی تاریخ در نظر اسلام (و واقعیت امر) چنین مینماید: مردی نزار و بیچاره کلیدی مانند بازیچهی کودکان بهدست گرفته میخواهد دروازهی بزرگ و عظیم تاریخ را بگشاید! این مرد از حقایق بزرگ و مهم غافل بوده فقط مانند اطفال، به درخشندگی و جلای ظاهر توجه دارد و فقط به ظواهر اشیاء اکتفا میکند.
او از این حقیقت بدیهی و بسیار روشن غفلت دارد که تنها ابزار مادی تولید نیستند که وقایع تاریخ و حوادث مسیر آن را تعیین میکنند؛ بلکه شیوهی استفاده از ابزار تولید، مسیر تاریخ و پیشامدها و وقایع تاریخ را تعیین میکند و روحیهای است که بدان منظور بهخدمت گرفته میشود!
در دورهی کشاورزی، فئودالیسم در اروپا پیدا شد، اما در اسلام فئودالیسمی در کار نبود، زیرا در اروپا، باور رهبری کنندهای برای پراکنش دارای در میان مردم وجود نداشت، اما در اسلام چنین فکر رهبری کنندهای وجود داشت که امر دهد مال را میان همهی مردم تقسیم کنند؟
﴿كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡۚ﴾ [الحشر: ٧].
«تا مال بین اغنیا و توانگران شما دست بهدست نگردد».
و هرگز هیچ کشاورزی دیده نشده که وابسته به زمین باشد و هنگام خرید و فروش زمین، کارگر کشاورز را نیز با آن خرید و فروش کنند و جزء زمین به تملک درآید، نتواند زمین را ترک کند و اگر زمین را ترک کرد قانون او را بگیرد و بهصاحب زمین برگرداند تا هر چه خواست با او بکند! در واقع در هیچیک از ممالک اسلامی سیستم برژوا [۳۶]وجود نداشته است.
در دورهی «صنعتی» نیز سرمایهداری و کمونیسم هر دو در کنار یکدیگر در دنیا پیدا شدند که هر یک دارای سیتم مخصوصی برای پراکنش است!
و در هر دوره، نسبت به باور مردم در بارهی حقانیت هر یک و یا نسبت به پیروی از شهوات و هوا و هوسهای آنها ممکن است باور چپی و یا راستیرا برگزینند.
و این دورهها که مکتب مادیگری برای تاریخ تعیین میکند، همان دورههای تمدن مادی بر روی زمین است. اما دورههای مادی تاریخ به تنهایی، نه دورههای تاریخ است و نه انسان. در هر دوره، انسان یا راه راست واقعی زندگی و یا راه انحرافی را میپیموده است. دورههای مادی نه در این هدایت دخالت داشته و نه در گمراهی. و انسان را نه مقید به راه راست و نه مقید به راه انحرافی میکرده است. و پیشرفت مادی نه راه روشن معینی را جلوی پای بشر گذاشته است که حتماً آن مسیر را بپیماید، و نه در ذات این تقدم، راه راست روشنی بود که خط سیر بشریت را بنمایاند. روشنترین مثال این مدعا همین روزگاری است که در آن زندگی میکنیم.
روزگاری که پیشرفت مادی و علمی به اوج خود رسیده است، اما بشریت، از نظر کشتار وحشیانه و دشمنیهای بزرگی که عواطف و ارتباطات بشری را از هم گسسته، انسانیت را در رعب و هراسی دائم از نابودی گذاشته، به حضیض و پستی افتاده است. همانگونه که هدفهای زندگی و غایت وجود انسانی نیز در نظر بشریت آنچنان پست شده است که هدفی جز لذت بردن و متمتع شدن از مادیات ندارد. و بهدنبال این تصورات به پستترین درجهی انحطاط اخلاقی و اعمال غیرقانونی و نامشروع جنسی تنزل پیدا کرده و به آنچنان درجهای رسیده که از حیوان نیز درگذشته است [۳٧].
اسلام قلب بشر را ارشاد میکند تا چشم بصیرت خود را برای دیدن دگرگونیهای حقیقی اجتماع باز کند و استعدادهای بیدار و آگاه خود را برای اندیشیدن و مطالعه در اسباب و نتایج این دگرگونیها بکار برد، هریک از مثالهای بیشمار تاریخی را که در برابر او پدیدار میشود و سنت و قانون طبیعی جاویدان خداوند در آنها بهاجرا درآمده است، خوب مورد دقت قرار دهد: آن روشهای طبیعی همیشگی که مؤمنان را در دنیا قدرت و تمکن بخشیده، ناسپاسان و از حقیقت روگرداندگان را نابود کرده است. به مؤمنانی تمکین داده که حق در هر لباسی که بوده است واقعاً بدان ایمان داشته و عمل میکردهاند. گرچه ممکن است گاه کافرانی بهباور باطل خود افتخار کرده. بدانوسیله به مردم کبر فروخته باشند، و چندی با تجاوز بهحقوق خود و دیگران و فساد در جهان، با جلال و جبروت حکومت کرده باشند؛ اما براساس یک سنت طبعی تغییرناپذیر، پیوسته پیروزی متعلق به ایمان، و خواری و شکست از آن کفر است. اگر برای لحظهای پیروزی کفر و خواری ایمان را دیدید، بدانید که نقیض واقع و برای لحظهی کوتاهی است!
قرآن، عقلها و دلها را متوجه میسازد که در نتیجهگیری شتاب نکنند، زیرا بدون تردید بر اساس روش جریان یافتهی تغییرناپذیری، نتیجهی بالا به دست خواهد آمد. عمر کوتاه افراد بشر نمیتواند مقیاس دیر و یا زودی برای نسبتهای تاریخ باشد، و جولان دادنهای عارضی نیز آخرین جولان نیست. نه آخرین جولان باطل در هنگام افولش است و نه نخستین جولان آن. ممکن است باطل، برای مدت معینی از زمان پیروز شود، شکوفان شود، تمکن و قدرت بهدست آورد و بر روی زمین سروری کند، اما این جلال و شکوه پایان میدان تاخت و تاز نیست. این جزء اندکی از سنت همه جانبهی خدا است [۳۸]. باید چنین وضعی پیش بیاید زیرا مردم ناتوان و خوار میشوند اما خواهان تغییر وضع نیستند:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡۗ﴾ [الرعد: ۱۱].
«خداوند حال هیچ مردمی را (در هر حال که هستند) تغییر نمیدهد تا خود آن مردم حال خود را دگرگون کنند».
و باید چنین وضعی باشد زیرا از ظلم خوششان میآید و آن را میخواهند. «کیفما تکونوا یولي علیکم» [۳٩].
ادامهی این وضع و فریبایی ظاهری، در حقیقت فتنه و بلایی برای ستمکاران است:
﴿لِيَحۡمِلُوٓاْ أَوۡزَارَهُمۡ كَامِلَةٗ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾ [النحل: ۲۵].
«تا آنکه بار سنگین گناه خود را بهطور کامل روز قیامت بهدوش کشند».
خداوند میخواهد که مؤمنان بدینوسیله پاک و بیغش شوند تا با تجهیزات کامل و سلامت و قدرت، بار رنجها و رحمتها را بردارند و کاملاً قدر سلامت و امنیت را درک کرده باشند:
﴿وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١٣٩ إِن يَمۡسَسۡكُمۡ قَرۡحٞ فَقَدۡ مَسَّ ٱلۡقَوۡمَ قَرۡحٞ مِّثۡلُهُۥۚ وَتِلۡكَ ٱلۡأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيۡنَ ٱلنَّاسِ وَلِيَعۡلَمَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمۡ شُهَدَآءَۗ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٤٠ وَلِيُمَحِّصَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَيَمۡحَقَ ٱلۡكَٰفِرِينَ ١٤١﴾ [آل عمران: ۱۳٩-۱۴۱].
«سستی نکنید و اندوهناک نشوید، زیرا شما بلندمرتبه هستید اگر در ایمان ثابت قدم و استوار باشید. اگر بهشما آسیبی رسید به دشمنان شما نیز شکست و آسیبی مانند آن رسید، این روزگار را دست به دست میان مردم میگردانیم خدا از حال کسانی که ایمان آوردند آگاه است، و از میان شما کسانی را بهعنوان گواه برمیگزیند و خداوند ستمکاران را دوست ندارد (در قانون سنت الهی، سرانجام ستمکار ذلیل است). تا در نتیجه اهل ایمان را از هر عیب و نقص پاک و کامل و کافران را محو و نابود کند».
و چنین اوضاع و احوالی بسیار است و گوناگون، اما سنت و قانون طبیعی خدا همیشه و همهجا یکسان است و تغییرناپذیر، بدون اندکی انحراف، در مسیر واقعی خود قرار گرفته است و جز آن نخواهد شد.
بهاین دلیل و برای نگهداری این عبرت در ذهن و استفاده از آنها است که مسلمانان، علاقه به پژوهش و بررسی در تاریخ و اندیشیدن در آن دارند تا با پند گرفتن از حوادث تاریخی مبتنی بر سنت تغییرناپذیر الهی، راه و روش زندگی خود را تصحیح کرده، اساس زندگی را با راهنمایی سرگذشتهای بشری در طول تاریخ، بر این مسیر مستقیم قرار دهند.
بناچار نباید از این موضوع چشمپوشی کرد که روش تاریخ و جامعهشناسی اسلام از اساس، در حال حاضر، با روش تاریخ و جامعهشناسی اروپاییان، شدیداً جدایی دارد، و شایسته است که این دو بر پایهی استوار دو طرح عمده و اصلی زیر در زندگی بشری، نوشته و تدریس شود: «راه راست پیمودن بهرهبری خدا و یا منحرف شدن از راه خدا، و اثر هریک از آن دو در واقعیت تاریخ». این همان عنصر اصلی است که اروپا بهعمد نادیده گرفته میخواهد ظواهر اشیا را، جدا از حقایق ریشهدار در سنت ازلی خدا و در واقعیتهای تاریخی، بیاموزد!
سپس عقل بشری را برای رها کردن نیروهای مادی هشدار داده بدو مینمایاند که برای خدمت به انسانیت آن را مطیع و رام کند.
﴿كُلُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰكُمۡۚ﴾ [الأعراف: ۱۶۰].
«بخورید از روزیهای پاکیزهای که روزی شما کردهایم».
﴿فَٱمۡشُواْ فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُواْ مِن رِّزۡقِهِۦۖ﴾ [الملک: ۱۵].
«در پستی و بلندیهای آن (زمین) حرکت کنید و از رویش بخورید».
﴿وَعَلَّمۡنَٰهُ صَنۡعَةَ لَبُوسٖ لَّكُمۡ لِتُحۡصِنَكُم مِّنۢ بَأۡسِكُمۡۖ فَهَلۡ أَنتُمۡ شَٰكِرُونَ ٨٠﴾ [الأنبیاء: ۸۰].
«و بدو صنعت زره ساختن آموختیم تا شما را از جنگ و ضربت شمسیر حفظ کند».
پیش از اینکه انسان را به رهانیدن و به خدمت درآوردن نیروی ماده و استفادهی از آن متوجه کند، او را هشیار میکند که در بارهی حکمت خدا در آفرینش بیندیشد و بداند که خداوند سبحان (منزه از هر عمل لغوی) آسمانها و زمین را بهحق و بهجا و از روی حکمت و نظم آفریده است. همچنین انسان را متوجه حکمت قانونگذاری میکند که پشتیبان اجرای حق و عدالت در میان مردم بر روی زمین است، با واداشتن بشر به اطاعت از خدا و رسول و فرمانبردن از زمامدارانی که براساس دستور خدا و رسول عمل میکنند و به راه آنان رفتهاند، راه ایجاد مجتمع صالح و شایان را به انسان میآموزد. او را به سنتهای گذشتهی خدا در بارهی امتها در طول تاریخ متوجه کرده بدو میفهماند که تمکن و قدرت از آن کسانی است که بهخدا ایمان آورده از مواهب و نعمتهای او در راه خیر و خدمت به بشریت استفاده میکنند.
﴿وَلَيَنصُرَنَّ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ ٤٠ ٱلَّذِينَ إِن مَّكَّنَّٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ وَأَمَرُواْ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَنَهَوۡاْ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۗ﴾ [الحج: ۴۰-۴۱].
«هر که خدا را یاری کند البته خدا او را یاری خواهد کرد که خدا را منتهای اقتدار و توانایی است. (آنان که خدا را یاری میکنند) کسانی هستند که اگر در زمین به آنان اقتدار بخشیم و تمکن دهیم نماز را برپا میدارند و زکات میدهند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند».
و خواری و پستی برای کسانی است که بهخدا کافر شده مواهب و نعمتهای او را در راه تخریب و فساد در زمین بکار میگیرند.
﴿أَوَ لَمۡ يَسِيرُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَيَنظُرُواْ كَيۡفَ كَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۚ كَانُوٓاْ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗ وَأَثَارُواْ ٱلۡأَرۡضَ وَعَمَرُوهَآ أَكۡثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِۖ فَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيَظۡلِمَهُمۡ وَلَٰكِن كَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ يَظۡلِمُونَ ٩﴾ [الروم: ٩].
«آیا در زمین سیر نکردند تا عاقبت کار پشینیان را بنگرند که از اینان بسیار تواناتر بودند و پیش از اینان در زمین کشتزار و کاخ و عمارت برافراشتند و رسولان خدا با آیات و معجزات برای هدایت آنان آمدند (از آنجا که نپذیرفتند همه به کیفر کفر خود هلاک شدند) خدا در بارهی آنان هیچ ستم نکرد، بلکه آنان خود در بارهی خویش ستم کردند».
و از آنجا که آیات خدا را تکذیب کرده نعمتهایش را رعایت نمیکنند و آن نعمتها را در راه درست خود و برای خدمت به بشریت بکار نمیبرند، خداوند آنان را زیرورو میکند و نابود میسازد و در این نابودی اندکی ظلم بدانان نمیشود، نتیجهی عمل خود را میبینند.
پیش از اینکه او را بهسوی رهانیدن انرژی ماده ارشاد کند، روان او را برای پیوستن بهخدا و پروا گرفتن از او متوجه میکند. بهاین دلیل عقل بشری، بدون اینکه فریفتهی آن شود، انرژی را رهانیده آن را چکیدهی زندگی و تنها گوهر و عنصر اصیل حیات نمیداند. از نتیجهی آن بهرهبرداری میکند. بدون اینکه خود را در اختیار آن گذارد، بلکه خود زمام آن را بهدست دارد. در برابر آن اظهار بندگی نکرده و در راه ماده خود را فدا نمیکند.
این نکتهی حساس و قطعی، تفاوت میان نظام و باورها و افکار اسلامی با دیگران است. بهدلایل روشن تاریخ، اسلام، نه امور واقعی و حقایق خارجی زمینی را مهمل میگذارد و نه به عالم مادی بیاعتنا است.
اسلام در سرزمین غرب، یعنی محیطی پیدا شد و نمو کرد که از شهرنشینی و تمدن مادی اندکی بیش نمیدانستند، آن مقدار اندک را نیز از قافلههایی که از گوشه و کنارههای جهان متمدن آن روز بدان دیار میرفتند، یاد گرفته بودند. کاروانهایی که صبح در دیار آنان فرود آمده آثار مختصری از فرهنگ خود را بدانان یاد داده، شب از آنجا کوچ میکردند. اعراب بادیه کار مهمی جز سرودن شعر و جنگهای قبیلهای نداشتند. نه هیچ در بارهی علم، اندیشهای و نه اختراع و بحث و پژوهشی، نه در بارهی دانشهای عملی سخنی و نه از علوم نظری تجربهای داشتند، اما اسلام همچون سیلی غُرّان و خروشان که با فشاری بنیانکن از ارتفاعی بلند فرو ریزد و تمام دشت و دره و رودخانهها را لبریز کند، بر سر آنان فرو ریخته همه را از خواب نادانی و بیخبری بیدار کرده و از گور توحش و بدویت برانگیخت. آنچنان برانگیختنی که در تمام میدانهای زندگی بشر پیشرفت کردند: در میدان علم و عمل، جنگ و سیاست، فقه و قانونگذاری. چیزی نگذشت که مسلمانان بر تمام علوم یونانی و مصری و هندی از پزشکی و فلک و طبیعیات گرفته تا شیمی و ریاضیات دست یافتند، و به اندازهی کافی از سرچشمهی آن علوم آب برداشتند، و بر هر رشتهای از آنها رشتهی زندهی تازهای افزودند و چنان دورهی گستردهای از علوم به فرهنگ و معارف انسانی تقدیم کردند که تاریخ را بیدار و اروپا را بویژه، هشیار کرد، تا آنجا که همهی نهضتهای جدید خود را بر آن پایه قرار داد، و اگر چیزی از آن علوم و معارف را در آن دوران غفلت و بیخبری فرانگرفته بودند، پس از بیداری از مسلمانان آموختند. و پس از بینیازی خود از آنان، نسبت به همان مسلمانانی که از آنان در اندلس و جاهای دیگر علم آموخته بودند، بیزار شدند و با آنان جنگیدند و از ممالک فتح شده بیرون کردند، سرانجام مسلمانان را کاملاً در تحت استعمار و استثمار خود درآوردند.
روش جدید علوم تجربی که پایهی همهی دانش اروپایی است، به اعتراف خود اروپاییان، میراث اصلی اسلامی است. ه.ر. گیب در کتاب خود «الإتجاهات الحدیثة في الإسلام» میگوید:
«موضوع مورد اتفاق همه، به باور من، این است که ملاحظات مفصل و دقیق پژوهشگران مسلمانان به پیشرفت معرفت علمی بهطور مادی و محسوس کمک شایانی کرد، آنچنان که این کمک قابل لمس و روشن است. از همین پژوهشها بود که در قرون وسطی روش تجربی در علوم به اروپا رسید».
این اعتراف، کوشش آشکار و قابل لمس مسلمانان را (در هنگامی که مسلمانان واقعی بودند) در بالا رفتن و پیشرفت علوم نظری و تجربی، بهطور کافی و وافی ثابت میکند. اما این پیشرفت مادی (که مرحلههای زیادی از آن را پیمودند) نه هرگز آنان را فریفتهی خود کرد و نه اندکی از حد انسانی بیرون شدند. و این از مزایای اسلام است!
پیشرفت علوم مادی به وسیلهی مسلمانان، آنان را چنان شیفتهی خود نکرد که از خدا و راه او و بندگی او و سیر در راه هدایت او ببرند و منحرف شوند.
آنان را آنچنان بهخود مشغول نداشت که از جهان روان جدا شوند.
علوم مادی آنان را مفتون خود نکرد که آن را در راه شر بکار برند.
آنان را فریفتهی خود نکرد که مانند امروز غرب، یکسره بهسوی ماده کریه نفرتانگیز رو بیاورند. آنان را مفتون خود نکرد که به بهانهی پیشرفته و روشنفکر بودن، همهی اخلاق خود را دور بیندازند. بلکه علم، در نزد مسلمانان، سیر خود را در مایهی ایمان و باور ادامه میداد و در میسر خود هر روز چیز تازهای کشف و به مطلب نوی میرسید، در راه خیر و خوبی و خدمت به بشریت پیش میرفت و گام میگذاشت، چون در راه خرد رهسپار بود [۴۰].
در زندگی مسلمانان، آن رمیدگی و تنفر زشت، نه میان علم و دین و نه میان بشر و خدای آفرینندهی بشر وجود دارد.
در واقع این افسانهی مسخرهی یونانی پرومتهی آتشدزد [۴۱]است که در احساس ناخودآگاه اروپائیان اثر گذاشته، پنداری از خدا در مشاعر آنان نقش میبندد که از راه خدا و هدایت حقیقی او منحرف شوند.
«اینگونه افسانههای یونانی است که میان بشر و خدایان او رابطهای پر از خشم و کینه ایجاد میکند. رابطهای که نه اثری از رحمت و عطوفت و دوستی در آن دیده میشود و نه آسایش و راحتی، پیوسته میان خدایان و بشر و میان خدایان جنگ نزاعی درگیر است که هرگز خاموش نمیشود و نائرهی کشمکش همیشه فروزان است.
«مبارزه بر سر آتش مقدس معرفت همچنان درگیر است، آتشی که بشر میخواهد بر آن چیرگی یابد تا به تمام اسرار هستی معرفت یابد و از خدایان شود و خدایان بشدت و با وحشیگری آنان را میرانند تا خود بهتنهایی صاحب قوه و قدرت باشند و بدون مزاحمت انسان را بر عالم سلطنت کنند!
«در نظر آنان اصل و ریشهی علاقه و ارتباط میان بشر و خدا از این افسانهها سرچشمه میگیرد! ارتباطی که در اوهام اروپاییان جایگزین شده ناآگاهانه افکار آنها را بهتصرف درآورده است. بیچارگی تنها چیزی است که آنان را در برابر خدا و مشیت او خاضع کرده است! در نتیجه از این بیچارگی خشنود نیستند و در برابر آن آرام نمیگیرند، در مبارزهای پیگیر با خدایان، خواستار قدرت و معرفت بوده، پیوسته میخواهند بر آن ناتوانی چیرگی یابند و یا (به قول خود آنها) قوای طبیعت را بهتصرف خویش در آورند، و یا همچنین بهگفتهی ناخودآگاه خویش اسرار را به چنگ آورند! قدرت و معرفت را از همان خدای بتی قدیمی میخواهند بگیرندکه برای گرفتن آتش مقدس با او در حال مبارزه بودند!
«غربیها با همین انگیزهی مخفس مطبوع که در اعماق جان و ضمیر ناخودآگاه آنان جایگزین شده چنین احساس میکنند که هر گامی از گامهای علم، انسان را بالاتر از آنچه هست ترقی داده، خدایان را از مقام و ارزش والای خود پایین میآورد! این پیکار همچنان ادامه دارد: هر پیشرفتی که نصیب علوم شود، بهحساب پایین آمدن خدا از مقام جبروتی خود و بالا رفتن انسان گذاشته میشود، تا بدان لحظهای برسد که برای رسیدن بدان، آب از دهان غربی جاری شده افسوس میخورد، یعنی لحظهای که انسان بتواند زندگی را بیافریند و خدا شود» [۴۲].
اینچنین شیوهی نگرش از یکسو و از طرف دیگر، در اروپایی که دانش، بدون نگرش خداپرستی، و ماده، بدون باورمندی بهروح، بر آن چیره شده، پیشرفت عظیم ماده، انقلابی در ذات و سرشت انسان ایجاد کرده است. این انقلاب تا بدانجا منتهی شده است که انسان را یک ابزار حیوانی بهشمار آورده آن را مانند دیگر ابزار و آلات بکار میبرد. و همین ابزار و آلت شمردن انسان، در بخش مهمی از روزگاران بشریت، منشأ روانشناسی انسان بود.
«در اینجا یک عامل مهم آن را وادار به چنین نگرشی در بارهی انسان میکرد. از ابتدا انسان بود که ابزار و آلات را بکار میبرد! و درک او چنین بود که نیروی ارشاد کننده و هدایت کننده او است. و آلات و ابزار در برابر او خاضع و رام بود، بههر گونهی دلخواه آن را میگردانید، از این رو تا این هنگام بر آلات چیره و صاحب قدرت بود.
«اما پس از آن، ابزار کار دگرگون شد».
«دیگر ابزار دستی نبود که انسان با دست خود آنها را بهجریان اندازد، به قدرت خود بر آنها آگاهی داشته باشد، اگر خواست آن را از کار باز دارد و اگر میل کرد عنانش را رها ساخته آن را بهکار وادارد».
«ابزار کار و ماشینآلات مورد استفاده، به اندازهای بزرگ و پرحجم شد که انسان در برابر آنها ذرهای شد که هیچ بهحساب نمیآید».
«بههمین دلیل و بهدلیل اهمیت ابزار کار، یک دگرگونی در کارگاه ایجاد شد».
«پس از اینکه کارگر و یا صاحبکار و صنعتگر نتوانست کار خود را با دست انجام دهد، و آنگاه که دیگر بر ابزارکار آنگونه چیرگی نداشت که بههر سو که بخواهد بکشاند، کارگر جزء کوچکی از مجموع کار شد و آلت وابستهای بدون ارادهای شد که برای انجام عملی، با اجزای بسیار دیگری وابستگی داشت، بهگونهای که بدون آنها هیچکاره بود. عمل کارگر فقط بستن و پیوند دادن پیچ و مهرهها بود، و دادن مواد خام به ماشین عظیم غولپیکری که بسرعت همه را بلعیده بیشتر میخواست.
«در اینجا بود که دگرگونی بزرگی در روانشناسی انسان پدیدار شد.
«در واقع انسان، از دست دادن تدریجی چیرگی خود بر خویش، و در همان هنگام، از دست دادن انسانیت خویش را آغاز کرد».
«این ماشین غولپیکر، شبح مبالغهآمیزی اعماق نفس انسان ایجاد کرده و در نظر او چنان قدرت قاهرهای شده که خواست خود را بدو املا میکند و هرگونه که میل دارد زندگانی او را بهتصرف درآورده و تغییر میدهد.
«انسان از گمراهی چنین احساسی کرد و در نتیجه، در مقابل آن، حقارت و ناچیزی خود را پذیرا شد، ادراک و مشاعر زنده و بلندپروازیهای درخشان و پرتوافکن خود را نیز کوچک شمرد، عواطف خروشان و جوشان و شوقهای آزاد خود را نیز (که پیش از آن به آزادی به همهجا سر میکشید) تحقیر کرد. سرانجام بتدریج بافتها و پیوندهای زندهی با روحش، سخت و خشک شد و مانند همان ماشین خشک بیروح و کور و کر سختی شد که بر انسانیت و وجود او چیره شده بود.
«و بهطور کلی تمام زندگانی او مانند ماشین، یکنواخت و خودکار شد! در بامداد آغاز به کار کرده شب بهپایان میرسد».
«چون دکمه و کلیدی، در لحظهای معین (براساس برنامهی ماشین) باز شده، بدون توجه به شعلههای جمع شده، در اعماق جانش، این ماشین نفسانی آغاز بهکار میکند، پیوسته کار میکند و کار میکند و کار میکند... تا کار تعطیل شود. در اینجا یکباره کار متوقف میشود. آغاز بهکار او نیز ناگهانی و یکباره بود. هنگامی که کارخانه از حرکت ایستاد، او نیز کار را تعطیل میکند. سپس به نوبت، گروه دیگری از این اداوات وابزار نفسانی جاندار کار خود را آغاز میکنند، و گروه دیگری خاموش و سرد و خشک و بیحرکت میمانند.
«اما انگیزهی سرکوفتهی حیوانی بشریت، ناچار است بهصورتی رها شود، زیرا همهی آن انگیزههای حیوانی، ضمن زندگی یکنواخت ماشینی خشک و بیروح، از بین نرفته چیزی از آن مستهلک نمیشود.
«مانند چارپای چموشی که بند از آن برداشته باشند، عملاً منفجر میشود».
«پریدن بدنی شیفته و دیوانه ... به جانب جسد شیفته و سرگردان دیگری. و کینههایی که در چارچوب حیوانی خود نیز واپس زده شده است، یکمرتبه بیرون میریزد، و برای لحظهای اندکی اعصاب ناراحت پرجوش و خروش او آرامش مییابد، تا دوباره آمادهی بارگیری از نیروی سرکوفتهی واپسزدهای شود که هر لحظه راه فرار میجوید».
«زندگی انسان پیوسته چنین میشود، زندگی ماشینی خشک بیروحی که نه عواطف زنده در آن محلی دارد، و نه شوقهای بلندپرواز و نه احساسات دقیق و عمیق. هیچ محلی برای سر کشیدن و رخ نمودن افکار بلند و یا احساسات بزرگ در آن وجود ندارد... زندگانی حیوانی که تهماندهی حرکتها و پویایی زندگی را نیز در خود غرق کرده است. بهاین دلایل است که انسان ناپدید شده جای او را در روزگار جدید، در سراسر زمین، حیوان ماشینی پر کرده است» [۴۳].
آنگاه آن کشمکش پیوستهی دیوانهواری که غرب برای بهدست آوردن ماده و چیرگی بر ماده بدان دچار است، کشمکشی است که زمین را رو به فنا و نیستی میکشاند.
تمام این عوارض و دیگر نتیجهها، همه بهدلیل گسستن پیوند میان دین و دانش و انسان با خدا است.
از این رو اسلام شدیداً اصرار دارد، دل پیوسته با خدا ارتباط داشته باشد و عقل را به حکمت خدا و راز آفرینش و آیات و نشانههای قدرت و بزرگی او در فراخنای جهان، ارشاد کند. عقلی که نیروی ماده در زمین را استخراج میکند. پیوند همیشگی میان بنده و پروردگار، در اسلام، پیوند دوستی و محبت و امید است و بس.
بشر احتیاج به نزاع و کشمکش با خدا ندارد تا به معرفت دست یابد، خدای واحد جهان، معرفت را با کمال بخشندگی و سخاوت، به بشر موهبت فرموده است. او دلها و دیدگان بهبشر داده است، او کسی است که زمین را آن چنان برای بشر رام ساخته است که در تمام گوشههای آن بگردند و از روزیهای آن بخورند، او کسی است که «ازطیبات و خورشهای پاکیزه روزی شما کرده است» و او کسی است که «هر چه را در آسمانها و زمین است برای شما مسخر ساخته» و سرانجام او کسی است که «به وسیلهی قلم آموخت و آنچه را بشر نمیدانست بدو یاد داد». پاسخ همهی این موهبتها، شکر نعمت و شناخت او شناخت قدر نعمتها است، این همه بزرگواری را باید با مودت و محبت پاسخ داد نه با سرپیچی از فرمان او و چشمپوشی از بخششهای او.
پیوند و ارتباط میان روان و خرد، در اسلام، همیشه پابرجا و ناگسستنی است و از این رو عقل آموزش دیده از معرفت خدا هرگز گمراه نمیشود، از راه نیکی و خیر منحرف نمیشود، و معلومات خود را در راه شر بکار نمیبرد.
پیوند میان روح و ماده نیز در اسلام، پابرجا و محکم است. انسان بندگی ماده را نمیپذیرد و مجذوب و مرعوب ماشین نمیشود تا بر او چیرگی یابد. او نگهبان وجود رو به کمال خود بوده پیوسته از خدا درخواست نیرو میکند، از این رو پیوسته او چیره و غالب بر همه چیز، و همیشه عنصری فعال و مثبت است.
این است راه اسلام برای پروزش خرد: «رنگآمیزی و شکل دادن خدا است و کیست که بهتر از خدا بهرنگی درآورد».
﴿صِبۡغَةَ ٱللَّهِ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗۖ﴾ [البقرة: ۱۳۸].
«رنگآمیزی و شکل دادن خدا است و کیست که بهتر از خدا بهرنگی درآورد».
[۲۶] چنانکه خردمندان و دانشورانی که به یک مبدأ و به صلاح انسانیت ایمان ندارند، بهجای صرف وقت برای پژوهش در بارهی اموری که پشتوانهی سعادت بشر و تأمینکنندهی خوشبختی و رفاه او باشد، برای پیشبرد مقاصد و هدفهای شخصی خود و یا قبیله و نژاد خویش از هیچ جنایتی فروگذار نکردند. از این دانشمندان وایزمن، نخستین رئیس جمهوری صهیونیستها بود. این شخص، نخست استاد شیمی در آلمان بود. در دوران جنگ اول به انگلستان منتقل شد و استاد شیمی دانشگاه منچستر شد. پیش از این انگلیسیها و آلمانها از مادهی شیمیایی نیتروسلولز (Nitro Selolose)، مواد منفجره برای مصارف جنگی میساختند. وایزمن دریافت که از استن (Aceton) میتوان مواد منفجرهی قویتری ساخت. بدون اینکه این کشف علمی را آشکار کند بالوید جرج فرماندهی قوای انگلستان در جنگ اول و بالفور وزیر امور خارجهای انگلستان تماس گرفت و در برابر وعدهی تشکیل دولتی یهودی در فلسطین از او، آن مواد و روش تهیهی آن را در اختیار دولت انگلستان گذاشت تا علیه آلمانها بکار برند و پیروز شوند، طرفین به وعدهی خود عمل کردند. همین دانشمندان آلمان نازی برای پژوهش در بارهی قدرت مقاومت انسان در برابر سرما، اتاقهایی با سرمای ۴۰ درجه زیرصفر تعبیه میکردند و یهودیان و اسرای جنگی را در آن اتاقها مورد آزمایش قرار میدادند. و امثال فراوان دیگر. (برگرداننده). [۲٧] در این باره نگاه کنید به فصل هفتم همین کتاب «خطوطی که در نفس بشر روبهروی هم قرار گرفتهاند». [۲۸] نگاه کنید به فصل «لا تفکروا في ذات الله» در کتاب «قبسات منالرسول ج». [۲٩] نگاه کنید به فصل «لا تفکروا في ذات الله» در کتاب «قبسات من الرسول». [۳۰] نگاه کنید به فصل «طلب العلم فریضة» در کتاب «قبسات من الرسول». [۳۱] از فصل «طلبالعلم فریضة» در کتاب «قبسات منالرسول». [۳۲] نگاه کنید به فصل «أنتم أعلم بأمور دنیاکم» در کتاب «قبسات منالرسول». [۳۳] «همهی شما شبانی هستید و هرکدام از شما به سهم خود مسؤول رعیت خود است». حدیث نبوی به روایت بخاری و مسلم. [۳۴] اگر کسی از شما کار ناپسندی را ببیند باید با دست (عملاً) آن را تغییر دهد، اگر بهطور عملی توانایی ندارد با زبان در تغییر آن بکوشد، اگر به حرف نیز توانایی ندارد بر او واجب است که دستکم قلباً ناراضی از آن باشد و بخواهد که تغییر کند، و این مرحله، ضعیفترین مرتبهی ایمان است. حدیث نبوی مورد اتفاق همهی محدثین. [۳۵] خدا بهشما میفرماید امر بهمعروف و نهی از منکر کنید پیش از آنکه (بر اثر خودداریتان از این کار مورد بیمهری من واقع شده) اگر مرا بخوانید شما را اجابت نکنم، و از من چیز طلب کنید به شما نبخشایم و از من کمک بخواهید شما را یاری نکنم. حدیث نبوی به نقل از ابنماجه و ابنحبان. [۳۶] نگاه کنید به کتاب «معرکةالتقالید». [۳٧] Servage [۳۸] امیرالمؤمنین علیبن ابی طالبسمیگوید: «حَقٌّ وَبَاطِلٌ، وَلِكُلٍّ أَهْلٌ، فَلَئِنْ أَمِرَ البَاطِلُ لَقَدِيماً فَعَلَ، وَلَئِنْ قَلَّ الحقُّ لَرُبَّما وَلَعَلَّ، وَلَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَيءٌ فَأَقْبَلَ»، [نهجالبلاغه/ خطبهی ۱۶]: حقی است و باطلی، و هر یک طرفدارانی دارد، پس اگر باطل فرمانروا شد، از روزگار کهن تاکنون چنین شده است، و اگر طرفدار حق اندک است، چه بسا (طرفداران آن زیاد شوند) و شاید هم (به کلی طرفداری پیدا نکند)، اما بدانید که بیگمان چیز که پشت کرد و برفت، کمتر امکان دارد دوباره روی بیاورد و بازگردد. (بازگرداننده) [۳٩] روایت نبوی به نقل از حاکم. [۴۰] نگاه کنید به فصل «طلبالعلم فریضة» در کتاب «قبسات منالرسول» [۴۱] پرومته Promethes به (تلفظ لاتینی و یوانی Prometheus) بهمعنی (از پیشآموخته). در میتولوژی یونان نام خدا و یا فرشتهای است که استعمال آتش را بهنوع بشر آموخت. آتش را برای استفادهی بشر از بهشت دزدیده بود. ژئوس برای بهکیفر رساندن او بر صخرهای او را بهزنجیر کشید، و لاشخوری هر روز آمده جگرش را میخورد و شب جگرش کاملاً درست سر جای خود قرار میگرفت. (وبستر انگلیسی) Promethee خدا و یا فرشتهی آتش پسر تیتان ژاپت (از نیمچه خدایان) برادر اطلس (فرشتهای که زمین روی دوش او است). از نظر میتولوژی کهن یونان، پرومته کسی است که نخستین بار تمدن بشری را ایجاد کرده است. پس از اینکه انسان از خاک سرشته شد، برای جان دادن بدو آتش را از بهشت دزدید. ژوپیتر (خدای خدایان) برای تنبیه اوپاندور (نخستین زنی که خلف شده) را بهسوی او فرستاد، اما تیتان (پدر پرومته) آن نقشه را با مهارت کشف کرد و از بین برد. سرانجام ولکان (خدای آتش و فلزات) به دستور ژوپیتر او را روی صخرهای قفقاز با میخ کوبید. لاشخوری جگر او را درمیآورد. سرانجام بهوسیلهی هرکول (پسر ژوپیتر قهرمان قدرت) آزاد شد. برگرفته از لاروس کوچک فرانسه (برگرداننده) [۴۲] نقل از کتاب «قبسات منالرسول» فصل «طلبالعلم فریضة». [۴۳] نقل از کتاب «فرد و اجتماع» فصل «انسان و ماشین».