۱- تربيت به وسيلهی الگو
پیروزمندانهترین وسیلهی تربیت، پروردن با یک نمونهی عملی و الگوی زنده است.
نوشتن کتابی در موضوع پرورش آسان است! و ترسیم نقشهای خیالی نیز اگرچه کامل و همهجانبه و گسترده باشد، آسانتر. اما این روش و نقشه تا هنگامی که به یک حقیقت واقعی بر روی زمین تبدیل نشده، و تا هنگامی که گویای رفتار و دریافتها و افکار بشر نشده است و عملاً اصول و اهداف آن روش را روشن نکرده است، مرکبی بر کاغذ و نقشهای معلق در فضا است. تنها روشی به اجرا درمیآید، و به جنبش درمیآورد و تحولی در تاریخ ایجاد میکند که عملاً بر روی زمین و در زندگی اجتماعی بکار برده شود.
خدای منزهی که این روش والامرتبهای معجزهآسا را وضع کرد، میدانست که باید بشری آن را بکار بندد. انسان است که باید بار این روش را بر دوش گرفته به حقیقت واقعی تبدیل کند تا مردم آن را نیک شناخته به حقانیت آن اعتراف و سپس از آن پیروی کنند.
مردم ناچار باید سرمشق و نمونهای عملی ببینند.
به این دلیل محمد جرا برانگیخت تا سرمشقی برای جهانیان باشد:
﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا ٢١﴾ [الأحزاب: ۲۱].
«یقیناً براى شما در [روش و رفتار] پیامبر خدا الگوى نیکویى است براى کسى که همواره به خدا و روز قیامت امید دارد و خدا را بسیار یاد مىکند».
و صورت کاملی از روش تربیت اسلامی را در وجود آن حضرت گذاشت که در تمام جریان تاریخ نمونهای جاویدان و زنده است.
از عایشهل، از خُلق و خوی رسول خدا جپرسیده شد، گفت: خُلق او قرآن بود!
پاسخی دقیق، شگفت، مختصر و کامل. خُلق او قرآن بود! زبانی زنده و گویا برای روح و حقایق و راهنماییهای قرآن. از این رو مانند خود قرآن وجود بزرگی بود. قدرتی از آفرینش خدا که تمام نوامیس و اسرار خلقت در آن متکامل و همهی نیروها در وجود او گرد آمده بود. شگفتترین موجودی که جهان آفرینش به خود دیده است و صفات ملکوتی آسمانی را با خواص حیوانی زمین به هم آمیخته بود. شگفتآور نیست که زایش او را زایش نور گویند.
اخیراً دانش به حقیقتی معترف شده است که از روزگاران پیش، روح بشری به آسانی آن را میشناخت. علم کشف کرد که ماده عبارت است از انرژی به تشعشع متحول میگردد [٧۲].
روان بشری از روزگاران گذشته بهسادگی و بداهت دریافته بود که انسان انرژی است، و انرژی انسان به تشعشع و پرتوافشانی دگرگون میشود، سرانجام به نور تبدیل میشود، اما هنگامی تمام این حقیقت را دریافت که محمدبن عبدالله جرا دید. یکپارچه انرژی از نور شفاف و درخشان که خدا او را برانگیخته بود تا راه مردم را بر روی زمین روشن کند.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا ٤٥ وَدَاعِيًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِيرٗا ٤٦﴾ [الأحزاب: ۴۵-۴۶].
«ای پیغمبر، ما تو را گواه نمونه و بشارتدهنده و هشداردهنده فرستادیم، و فراخوانندهی مردم بهسوی خدا به دستور خود او، تو را چراغی درخشان و روشنگر فرستادیم».
این نور، در دلها و جانها پرتو افکند، راه برای مردم روشن شد، راه یافته و رهبری شده در این راه روشن گام برداشتند و به حقیقت رسیدند.
نور محمدی جانها را روشن کرد، جانهای منور جهانیان به او دلبستگی پیدا کرد، محبت او آنچنان در جانها ریشه دوانید که در عالم بیمانند بود. هیچ فردی از افراد بشر به درجهی محبوبیتی که محمد جرسید، دست نیافته است. این محبت حتی در دل کسانی که با دین خدا معارضه میکردند نیز جا داشت. دشمنان این راه و دین جدید نیز دلشان آکنده از محبت او بود!
همچنانکه طبیعی است جنگ میان حق و باطل برپا، و حق پیروز شد. ظلمتی که روشنایی را از مردم در پرده نگهداشته بود برطرف شد، و نور محمدبن عبدالله ج، درخشان و پرتوافکن مانند نورافکنی پیوسته درخشان، باقی ماند، و همانگونه که خواست خدا بود، در طول نسلها و روزگاران مردم را هدایت و قلب آنها را به خدا مربوط کرد.
وجود محمد جاز شگفتیهای عالم وجود بود و از نیروهای جهان هستی و معجزهای از نشانیهای قدرت و عظمت خدا بود.
بزرگیهای غیرقابل ارزیابی در وجود او جمع بود.
شخصیتهای بسیاری در این شخص واحد گنجانده شده بود. و هر یک از این شخصیتها آنچنان تکمیل یافته بود که گویی فقط در همان رشته تخصص داشت و از رشتههای دیگر جدا بود. افزون بر این، تمام این شخصیتها به صورت تکامل یافتهی خود، در حدی گسترده و محیطی بیکران، در وجود او تکامل یافته به جریان افتادند و مجموعهی آنها، نفس واحدی در او ایجاد کرده بود که گویا همهی جانها را در خود داشت، و همه با نظم و هماهنگی شگفتی در وجود او ترکیب شده بود!
مسیح جدر روحانیت برجسته بود. آن حضرت همهی روحانیت مسیح÷را به اندازهی میانهای در وجود خود داشت.
از سوی دیگر چنان قدرت حیاتی مادی فیاضی داشت که از متخصصترین مردم در این زمینه متعادلتر بود: چنان راه میرفت که گویی در سراشیبی حرکت میکند و از زمین کنده میشود. آنگونه کاری را انجام میداد که شخص فکر میکرد همهی حواس و فکر او بر آن کار متمرکز شده است. در هنگام جنگ مانند تندبادی بر سر دشمن فرود آمده هیچ چیزی نمیتوانست مانع او شود. علیسگفت: «شجاعترین و جنگاورترین شخص ما کسی بود که در جنگ به پیغمبر جنزدیکتر باشد!» آن حضرت در ازدواج و تمتع بردن از بهرههای پاکیزهی زندگی مانند کسی بود که گویی تنها برای همین درست شده است! با کمال قدرت و حرارت به مردم سلام میکرد، اگر از چیزی و یا کسی خشنود بود، یاران او اثر شادمانی را در چهرهی او میدیدند. اگر از چیزی خشمگین میشد، آثار غضب در رخسار او آشکار شده بر پیشاپیش عرق مینشست ... خلاصه در هر جنبهای از جنبههای زندگی دارای قدرت حیاتی مادی سرشار و فیاضی بود.
آنچنان مرد سیاستمداری بود که از افرادی پراکنده و متشتت چنان امتی بنا نهاد که هیچ رویداد تاریخی توان از بین بردن آن ساختمان عظیم را نیافت، زیرا از وقت و فکر و روح و کوشش و ادراک و احساسات خویش به اندازهای صرف آن کرده بود که هر یک برای به پایان رسانیدن عمری کافی بود، حتی این اندازه فکر و کوشش و مانند آنها ممکن بود زندگیهایی را فرا گیرد.
مردی جنگی بود که روشها و نقشهی دقیق جبهه را ترسیم و سپاه را فرماندهی میکرد، میجنگید و پیروز میشد. گویی فرماندهی جنگی است که فقط تخصص جنگاوری دارد و جز آن هیچ نمیداند.
هم پدر بود و هم نیک شوهری، خانوادهی بزرگی را با هزینهی بسیار سرپرستی میکرد. هم هزینههای نفسانی و فکری و ادراک و احساس بدانها میرسانید و هم هزینهی مادی. گویی والاترین و متخصصترین پدری است که چشم روزگار به خود دیده و تنها کار ویژهی او سرپرستی از خانواده است.
دوستی، خویشاوندی و یاوری با مردم ذهن و فکر او را بخود مشغول کرده و یاد آنان تمام جان او را پر کرده بود. از آنان عیادت و دیدن میکرد، از محبت و دوستی خود در اختیار آنان میگذاشت و عطوفت و مهربانی خود را مانند شخصی با قلب انسان دوستانه که زندگی خود را دیگران میبخشد، وقف شئون و کارهای مردم کرده بود.
عابدی که شبها را به عبادت پروردگار به روز میرساند. گویی کارش فقط عبادت است و مختصص در انجام آن، هیچ رابطهای با دنیا ندارد و هیچ فکر دیگری او را به خود مشغول نمیکند، مثل اینکه هیچ کششی در نفس او بسیج نشده، در موجودیت او هیچ میل و رغبتی به حرکت درنمیآید.
با وجود همهی اینها، بزرگترین دعوتی را که تاکنون جهان شاهد بوده است برپا ساخت. دعوتی که وجود کامل و واقعی انسان را تحقق بخشید و چنان جوششی در شخصیت و سرشت او به وجود آورد که تا بیکرانها کشیده شد. بزرگواریهایی غیرقابل اندازهگیری و ارزیابی. تمام این شخصیتهای پراکنده در وجود او گرد آمده مجموعهی آنها بر یک نظم و سازش و میزان هماهنگ شده بود. از هر یک از آنها بدن تمایل به چپ و راست، بهطور کامل بهره میگرفت، زیرا نیروهای بزرگ دیگری بود که هر یک از آنها را در جهت خود هماهنگ میکرد.
محمدبن عبدالله ج، نور وجودی که جهانیان را درخشان کرده بود. مردم حق داشتند که او را با تمام وجود کامل و واقعی انسان را تحقق بخشید و چنان جوششی در شخصیت و سرشت او به وجود آورد که تا بیکرانها کشیده شد. بزرگواریهایی غیرقابل اندازهگیری و ارزیابی. تمام این شخصیتهای پراکنده در وجود او گرده آمده مجموعهی آنها بر یک نظم و سازش و میزان هماهنگ شده بود. از هر یک از آنها بدون تمایل به چپ و راست، بهطور کامل بهره میگرفت، زیرا نیروهای بزرگ دیگری بود که هر یک از آنها را در جهت خود هماهنگ میکرد.
محمدبن عبدالله ج،، نور وجودی که جهانیان را درخشان کرده بود. مردم حق داشتند که او را با تمام وجود دوست بدارند، از رفتار و وجود او به شگفت آیند و از او با ایمان کامل پیروی کنند.
همچنانکه خدای حکیم در فرستادن قرآن با این روش همه جانبهی معجزهآسای بزرگ، حکمتی نهاده است، از بعثت آن حضرت نیز با این صورت متکامل از همه جهت رشد یافته، حکمت عظیم او آشکار است. محمد جآن وجود بیمانند هستی، همشأن قرآن، و خلق و خوی او قرآن بود!
محمد جالگوی مردم در زندگی عملی و بر روی زمین بود، با اینکه بشری از آنان بود، تمام این صفتها و استعدادها را در وجود او نمایان میدیدند و همهی این مبادی زنده را تصدیق میکردند، زیرا با چشم خود میدیدند نه در کتاب میخواندند! این صفات و ویژگیها را در بشری میدیدند، جانهای آنان بهسوی او پرواز کرده، احساسات و ادراک آنان بهسوی او متمایل میشد. میخواستند پرتوی از مشعل فروزان وجود او را کسب کنند. هر کس به اندازهی توانایی خود از آن برخوردار میشد و هر کس به اندازهی گنجایش خویش شخصیت و وجود خود را به سمت اوج عظمت او بالا میبرد. نه از این کار مأیوس میشدند و نه از آن برمیگشتند. و نه این کار را رؤیای شیرین لذیذی میدانستند که شبحی از خاطرات خوش در ذهن بهجای میگذارد ... واقعیتی را دیده بودند که بر سطح همین زمین و در میان خود آنان حرکت میکرد. یک حقیقت عملی میدیدند و نه آرزویی خیالی.
از این رو رسول خدا در طول تاریخ بزرگترین الگوی بشریت بود. و پیش از ینکه با گفتار خود مربی و راهنمای خلق باشد، با رفتار شخصی خود بهترین تربیت کننده و رهبر بود. و این کا را هم بر پایهی تعلیمات عالیهی قرآن و هم از نظر احادیث خود میکرد. نخست از خویش نمونهی عملی دستورهای قرآن را نشان میداد، پس از آن مردم را بدان دستورها فرامیخواند.
به وسیلهی او خداوندأچنان امتی را ساخت که در مورد آنها فرمود:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ﴾ [آل عمران: ۱۱۰].
«شما بهترین امتی هستید که از میان خلقها برای مردم پدید آمدهاید تا برای صلاح بشر، مردم را به نیکوکاری وادار کنید و از بدکاری بازدارید و ایمان بهخدا آورید».
و به وسیلهی وجود او بود که خدا بر این امت منت گذاشت:
﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ ١٦٤﴾ [آلعمران:۱۶۴].
«بیگمان خدا بر مؤمنان منت گذاشته است که رسولی از خود آنان در میان آنان برانگیخت تا آیههای الهی را بر ایشان بخواند، آنان را تزکیه و پاک کرده، کتاب و حکمت بدانان بیاموزد اگرچه پیش از آن در گمراهی آشکاری به سر میبردند».
تا آسمانها و زمین هستند این سرمشق نیز باقی و برقرار است.
شخصیت رسول خدا جنمونهای برای یک دوره و یا یک نسل، یک ملت، یک مذهب و یا مکان معینی نیست. یک نمونه والای جهانی و همیشگی برای همهی مردم و همهی نسلها است:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا رَحۡمَةٗ لِّلۡعَٰلَمِينَ ١٠٧﴾ [الأنبیاء: ۱۰٧].
«ما تو را نفرستادیم جز رحمت برای جهانیان».
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰكَ إِلَّا كَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِيرٗا وَنَذِيرٗا﴾ [سبأ: ۲۸].
«ما تو را نفرستادیم جز اینکه برای همهی مردم جهان بشارتدهنده و ترساننده باشی».
او برای همهی جهانیان و همهی مردم است و برای همهی زمانها از روز بعثت تا پس از آن. متعلق به همهی نسلها در تمام زمین. آیتی جاویدان که نه از بین میرود، نه کاستی و نه نابودی میپذیرد.
همانگونه که بیش از یکهزار و سیصد سال پیش در شبه جزیرهی عربستان زنده بود، امروز نیز بدون هیچ کمبود و تغییری زنده است [٧۳]. وجود او مانند آفتاب و سنت و قوانین عالم وجود و نیروها است که تغییری در آنها داده نمیشود و از گذشت روزگار گرد فنا بر چهرهی آنها نمینشیند.
اکنون که این واژهها خوانده میشود، سیرت و رفتار جاویدان او جان را به جنبش درآورده آنچنان از قواعد و میزانهای رفتار او متأثر میشود که هیچ چیز دیگری نمیتواند آن را چنین متأثر کند. و جوش و خروشی در اعماق نفس انسان پدید آورد.
طبیعی است، کسانی که آن حضرت را دیده و زندگی خود را بهطور مستقیم (و بدون واسطه) از فیض وجود او کسب کردهاند، زاد و توشهی کاملی برای ساختن عجیبترین پیشامدها و رویدادهای تاریخی با وجود اندکی تعداد، در ارواح و قلوب و افکار و احساسات و اجساد خود اندوختهاند. همانگونه که اتم با کوچکی اندازه، هنگامی رها شود نیروی بزرگی ایجاد میکند و شگفتیها بهبار میآورد، آنان نیز با وجود کمی تعداد، به سبب داشتن آن همه نیروی کسب شده از ذات بزرگوار آن حضرت، در جهان انفجاری سازنده (نه ویران کننده) ایجاد کرده منشأ آن اثرها شدند.
اما این قدرت زندگی مادی که در وجود رسول خدا جنهفته بود، با وجود عظمت و بزرگی و نیروی پرتوافشانی طراوت و سرزندگی که قلب او را زنده نگهداشته بود، چنان روشن و فیّاض بود که هر کس بدان برمیخورد و ادراک خود را برای فهم آنها باز میکرد، میتوانست آنها را بهروشنی لمس کند.
این صفات و ویژگیها چیزهایی نیستند که به آسانی در جانها و زندگی ایجاد شوند.
ملتها همیشه تا نسلها، از قهرمانان کوچک محلی خود زنده میمانند، اما این قهرمانان تنها پاسخگوی نیاز یک نسل معین در محل معینی از زمین و یک محل محدود هستند. هرچه این «قهرمان» در مقیاسهای انسانی والاتر و بلندمرتبهتر باشد، زندگی ملت وابسته بدان قهرمان نیز طولانیتر و گستردهتر است، و با گذشت روزگاران جاودانهتر میماند. اما چگونه میتواند آسمان را برای زمینیان به زمین آورد؟ چگونه میتواند چنان آیت وجودی شود که همهی جنبههای زندگی را دربرگیرد؟
خداوندأمحمد جرا برای همهی مردم بهعنوان پیغمبری فرستاد. او بهتر میدانست رسالت خود را بکجا بگذارد. آن خدای لطیف دقیق و آگاه، از آفریدهی خود بهتر آگاهی دارد. آن حضرت را چنان سرمشق جاویدانی برای بشر کرد که تا همیشه از نور وجود او جان خود را درخشان کنند و بر اساس روش هدایت او تربیت شوند. شخصیت بزرگوار او را زبان گویای قرآن میبینند و از این رو بدین دین میگرایند، زیرا با چشمان خود میبینند که چیزی تحقق یافته است. وجود محمد جیکی از تدابیر خدای سبحان است که این تدبیر با تنزیل قرآن حکیم برابری میکند.
همانگونه که اسلام شخصیت پیغمبر خود را سرمشق و نمونهی عملی همیشگی قرار داده است، آن شخصیت برای هر نسلی در هر زمان نو و بر اساس واقعیتهای زندگی مردم هر دورهای نیز هست.
اسلام، این سرمشق را به مردم عرضه نمیکند که فقط به شگفت آیند و در عالم خیال و ذهن در بارهی آن بیندیشند، اما عملاً از آن استفادهای نبرند [٧۴].
آن را عرضه داشته است تا مانند آن را در خود تحقق بخشند و به رنگ آن نمونهی واقعی درآیند، هر کس به اندازهی ظرفیت و استعداد خود از آن شعلهی فروزان پرتوی بگیرد و تا حد توانایی خود برای رسیدن بدان قلهی کمال از کوه حضرتش بالا رود. برای این منظور، همیشه زندگی مادی ظاهری آن بزرگوار فیض بخش و شاخص و در معرض انظار عموم بود، نه یک داستان اخلاقی تخیلی که محبت او روانها را در بیابان بیکران خود سرگردان کند بدون اینکه از واقعیتش تأثیر بپذیرند و از آن نمونهی عالی سرمشق بگیرند.
از آنجا که اسلام (آنچنان که در ابتدای این بخش گفتیم) سرمشق دادن را بزرگترین وسیلهی تربیت میداند، پایهی روش تربیتی خود را بیش از هر چیز بر این سنگ استوار میکند. کودک ناچار است که در خانوادهی خود سرمشقی داشته باشد تا از هنگام طفولیت خویش از مبادی اسلامی و روش والامرتبهی آن سیراب شود: مردم باید در جامعهی خود الگویی داشته باشند تا برای بر دوش کشیدن بار تربیت واقعی سودمند برای نسلها، به رنگ و شکل اسلام و آداب و رسوم پاکیزهی آن درآیند: جامعه ناچار است در رأس خود رهبر و یا فرماندهی و یا زمامداری داشته باشد که این مبادی رفیع اسلامی در وجود او محقق شده باشد تا مردم و پیروان نیز خود را با آن هماهنگ کنند.
برای همهی اینها شخصیت رسول اکرم جبهترین سرمشق است، زیرا تمام مبادی و ارزشها و تعالیم درخشان در وجود او متمثل شده بود.
از این رو اسلام روش تربیتی خود را بر اساس همان راه و رسمی میگذارد که آن پیغمبر والامقام، سکان کشتی اجتماع و زندگی را به آن سو رهبری کرد.
اسلام، امر مهم تربیت را به کوشش فردی رها نمیکند که احیاناً به موفقیت انجامد و یا در جنین خفه شود و یا بذر آن را بادها و گردبادها درو کنند! بلکه آن را یک زنجیر گستردهی طویل همهجانبهای قرار میدهد که از زمامدار آغاز شده به کودک شیرخوار پایان مییابد: حکومت اسلامی، مجتمع اسلامی و تربیت اسلامی همه هماهنگ و در یک سلسله هستند. بدیهی است که هر سیستم و آیین، روش تربیتی را بر پایهای میگذارد که برای اجرای آن قیام کرده است. و اسلام از هر آیین و نظام، برای اعمال این کار سزوارتر است، زیرا به هیچ وسیله و ابزار دیگری نمیتواند روش خود را عملی کند. لذا ناچار است از ابزارها و وسایل مخصوصی سود جوید تا راه و رسم منحصر به فرد بیمانند خود را در گردش تاریخ به جریان اندازد و عملی کند. زیرا میخواهد اجتماع اسلامی تشکیل دهد، کودکان را با سرمشقی که در این جامعه برافراشته از اصول اسلامی آبیاری میکند و هر خانواده و پدر و مادری نیز باید نمونهای از تعلیمات اسلامی باشند [٧۵].
کودکی که میبیند پدر و مادرش دروغ میگویند، ممکن نیست راستی بیاموزد.
کودکی که میبیند مادرش به پدر و یا پدرش به مادر و یا نسبت به خود او خیانت میکند، امکان ندارد امانتداری بیاموزد.
فرزندی که مادر خود را بیپروا نسبت به هر ننگ و عاری ببیند فضیلت نخواهد آموخت.
فرزندی که پدر خود را نسبت به خود سنگدل و سختگیر ببیند نمیتواند مهربانی و همکاری با دیگران را بیاموزد.
خانواده تربیت کنندهای است که نخستین بذرهای تربیت را در جان طفل میکارد و رفتار و ادراک و اندیشهی او را میسازد.
از این رو سزاوار است خانواده پاک باشد، مسلمان باشد تا نسل مسلمانی پرورش دهد که مبادی و آداب اسلامی در جانشان محقق شود. این اصول و تعلیمات اسلامی را مستقیماً از سرمشقی فر گیرد که او هم از رسول خدا جبرگرفته باشد.
افزون بر این، شایسته است که سیرهی نبوی و رفتار رسول خدا در زندگانی او همیشه بخشی از راه و رسم تربیت باشد. در خانه و آموزشگاه و کتاب و روزنامه و رادیو، پیوسته سیرهی پیغمبر جگفته و عملاً اعمال شود تا پیوسته نمونهای عملی از آموزشهای زنده و روش اسلامی در ادراک و اندیشهها جای گزیند.
[٧۲] دربارهی انرژی و ماده نک به کتاب «ذرهی بیانتها» نوشتهی آقای مهندس بازرگان (برگرداننده). [٧۳] در این باره نگاه به گفتار برنارد شاو که در پانویس کتاب «خداپرستی و افکار روز» نوشتهی مهندس بازرگان گزارش شده است. (برگرداننده) [٧۴] نک به مقدمهی کتاب «قبسات منالرسول». [٧۵] نک به فصل «جامعهی مسلمان» در همین کتاب.