واقعیت و آرمان
همهی مکتبهای تربیتی، بویژه مکتب تربیتی اسلام، متهم به طرح آنچنان نمونههای تخیلی آرمانی است که در عالم واقع و دنیای خارج تحقق نیافتهاند، زیرا قابل اجرا نیستند.
در نگاه نخست بنظر میرسد این گفته حق است، اما اگر خوب بررسی گردد، نادرستی آن روشن میشود.
از وظایف مهم تمام روشهای تربیتی این است که صورتی درست و سزاوار شدن رسم کنند. چنان صورتی که پیوسته برای بهتر کردن اوضاع و سنجش امور میزانی قابل مراجعه باشد. وگرنه بدون داشتن صورت و نقشهی درست کاملی ممکن نیست راه را بررسی کرده بدانیم چه اندازه از آن را پیموده و چه اندازهی دیگر از راه باقی است. بدون آن نمیتوانیم میزان کوششی را که باید بذل کنیم و نیرویی را که باید صرف این کوشش خواسته شده کنیم، بسنجیم و اندازه بگیریم.
همهی خواست ما از یک نظام تربیتی این است که برنامهی طرح شده، خارج از اندازهی طاقت و اجرا نشدنی نباشد، و موضوع تربیت در چارچوب برنامهی خشک انعطافناپذیر لازمالاجرای محدودی نباشد که اگر انسان نتوانست مواد آن برنامه را اجرا کند، از بین برود و نابود شود.
هیچیک از این دو موضوع: خارج از توان بودن، و انعطافناپذیری، در روش اسلامی دیده نمیشود.
نه برنامه و نقشهی آن اجراناشدنی و ناهمهوان برخواست و فطرت انسانی است، و نه در قالب خشک و معینی کشیده شده است که از آن چارچوب نتوان خارج شد!
اجرای این برنامهی تکامل یافته، در عمل بر روی همین زمین دیده شد، و در وجود رسول خدا جنمایان گردید.
محمد جرسول خدا بشر و دارای همهی طبایع بشری بود.
مقصود این نیست که کسی با بهرهور شدن از برنامههای تهذیبی قرآن، محمدبن عبدالله جمیشود. منظور این است که در حدود بشریت خود، سرمشق کاملی است. یعنی با وجود محال بودن رسیدن بدان قافلهی شامخی که هیچکس از پیغمبران و جز آنان، در تاریخ بشریت، تاکنون نتوانسته است بدان برسد، این توان را دارند که از برخی جنبهها با نیروی خدادادی خود، و با پیروی از شخصیت شامخ آن حضرت، بدین قلهی سر به فلک برافراشته نزدیک شوند، و به فراخور کوشش و کیفیت و کمیت سرمشق گرفتن آنان، هر کس به درجهای از این نزدیکی دست یابد، البته صحابه و تابعین و اشخاص متفرقهای در جریان تاریخ، عملاً با وضع نامحدودی، بدین سطح عالی نزدیک شدهاند. نزدیک شدن بدین سطح و اوج گرفتن از سطح پست حیوانی، برای همه امکانپذیر است.
به هر درجهای از این اوج رفیع که انسان بتواند نزدیک شود، در میزان خدا و خلق به یکسان، خود عظمت و رفعتی است که نه از نظر خدا پوشیده میماند و نه از چشم بندگان خدا.
هر قدرتی که در راه حق بکار رود، هر فداکاری و گذشتی که در راه خدا شود، هر راستی و امانتداری و اخلاص و پابرجایی و صفایی، هر مهربانی و شفقت شفافی، هر دوستی و محبتی، هر کار خیری، هر احساس پاک و لطیف و رفتار مهذبی، هر نیروی حیاتی پیشروی، و سرانجام هر چیز و همهی اینها، مادام که پاک و خالص و بر اساس صفا و در حقیقت برای خدا انجام گیرد، بر عظمت شخص میافزاید و بقاء و جاودانگی پیدا خواهد کرد. نتیجهی تربیت اسلامی بر روی زمین همین است. مثالهای بیشماری از این عظمتهای نفسانی که با روش اسلامی تربیت یافتهاند، در تاریخ وجود دارد. بارزترین نمونه و مثال این ادعا، همان مدت زمانی است که ملت اسلامی زیر نظر خدا و مراقبت پیغمبر خدا ساخته شد، در هر میدانی به عمل پرداختند و صفحات درخشانی از عظمت در کتاب پربرگ زندگی باقی گذاشتند. گرچه پس از آن این نمونهها کم شد، اما هیچگاه از صفحهی وجود قطع نشد. هرچند گاهی یکبار از غفلت به هوش آمده حرکتی میکرده است و در زیر فشار تندباد حوادث قد برافراشته و خودنمایی کرده است. این گروه هستند که آرمان را عملی کردند.
به اندازهی توان خدادادی آن را محقق کردند و در راه تحقق آن از هیچ کوششی فروگذاری نکردند. این ارزش نظام و روشی است که نقشه و برنامهی خود را به صورت کاملی رسم کرده در معرض دید عموم میگذارد. این برنامه نه خیالی است نه آرمانی و نه جدا از واقعیات زندگی. بلکه برعکس از برنامههای واقعی و حقیقی است. بدین دلیل از برنامههای واقعی عملی است که میوههای گوارا و شیرینی از آن را بشریت چشیده در جریان تاریخ از آن برخوردار بوده است. به این دلیل عملی است که مردم را به اندازهی قدرت نهفته در وجود آنان مورد خطاب قرار داده است، در عمل نیز نمونههای بارزی به وجود آورده است، زیرا قدرت انجام تمام تکلیفهایی که از بشر خواسته است، در آنان است. و آن قدرت صعود است، همینکه ندادهنده ندا داد صعود میکنند.
این توانایی، همان نیروی حقیقی است که خدا در بشر به ودیعه گذارده است و آن را ضامن ترقی زندگی انسانی و وسیلهی بالا رفتن و پیشرفت به جلو قرار داده است. اسلام سخت اصرار دارد همین نیروی خدادادی را بکار گیرد و سخت هم بدین کار علاقهمند است، زیرا عملی و واقعی است!
اسلام میداند همینکه بشر را به صعود بهسوی قلهی انسانیت خواند، نتایج عملی معینی از آن بهدست میآید. اسلام انتظار ندارد و از بشریت نمیخواهد همه به قله برسند. اما انتظار دارد و دعوت میکند (و عملاً نیز ثابت کرده است) که مردم در مجموع از این قله بالا روند، تا هر یک به درجههایی از ارتفاع نائل شوند.
پارهای بدان ستیج بلندمرتبه نزدیک میشوند، و پارهای درجاتی از بالا رفتن را میپیمایند. عدهای در میان راه خسته شده مینشینند تا تمدید قوا و استراحت کرده دوباره به راه افتند. گروهی نیز سقوط کرده به زمین میافتند؛ اما در هر حال افراد اجتماع در مجموع، از آن بالا میروند.
همه بالا میروند تا تعداد سقوطکنندگان کاهش یابد و به حداقل رسد، و در پیشاپیش خود میدان گسترده و فرصت دائمی برای بالا رفتن مییابند!
کدام واقعیت زندهی عملی است که از نظریهی آرمانی روئیده باشد؟!
هرگز اسلام از واقعیت و حقیقت طبیعت بشری، و ترکیبات و نیروهای متنوعی که در آن است، و از سطحها و وجوه گوناگون آن، غافل نیست.
به این دلیل، مردم را ملزم نمیکند از نمونهای آرمانی و معین و در قالب ریخته، پیروی کنند و قدمی از آن فراتر ننهند، از هر انسانی میخواهد به اندازهی استعدادها و نیروها و قدرت، خود را به حدود کمال ممکن برساند. و هرچه را به عهدهاش میگذارد، همه برای این است که در حدود چارچوب آرمانی عمومی، پیوسته بکوشد خود را بدان کمال خاص مورد نظر برساند. این روش و برنامه، بهطور کامل، عملی است. اما این روش با تمام واقعیت و عملی بودن، با نظامهای «عملی» دیگری که بویژه در عصر جدید برای بشریت شناخته شده است، اختلاف دارد.
این روش ما واقعیت بزرگتری از خواستهای فطری بشری را در برمیگیرد، نه واقعیت محدود کوچکی. واقعیت بزرگتری که هم حساب قدرت والاگرایی انسان را میکند، و هم با استعداد سقوط او آشنا است.
اسلام مانند برخی از مکاتب مادی که بر اساس باور داروین و مارکس به حیوانیت و مادیت [٩۱]انسان ایمان دارند، نیست که بگوید: تا هنگامی که انسان دارای استعداد و آمادگی همیشگی برای سقوط است، بالا بردن او ممکن نیست، پس باید با روشنبینی او را به حال خود گذاشته، بگذاریم به اندازهای سقوط کند تا در جایی آرام بگیرد! خیر چنین نیست! چنین انسانی هرگز به یک قرار نمیماند. پیوسته در حال سقوط سیر میکند! آنقدر سقوط میکند و به چنان درجهی پستی میرسد که از مرتبهی حیوانی که داروین انسان را از آن میداند، و آن روحیهی مادی که مارکس در عالم اقتصاد از آن پیروی میکند، و حیوانی که فروید در جهان ادراک نفسانی قائل است، نیز پستتر میشود. به این دلیل سقوط میکند که تو رشتهای در گردن او افکنده به پرتگاه سقوط میکشانی و هرگز او را صدا نمیزنی که گامی از حیوانیت فرتر نهد. این مکاتب عملی واقعی که در جهان جدید انسان را از سطح حیوان نیز پایینتر میبرد، واقعیت حیوان را در نظر دارد، نه حقیقت انسان را.
اما واقعیتی که پیوسته مورد نظر اسلام است؛ بهشمار آوردن انسان است در مجموع خود را تمام نیروها و تجهیزات، پیوسته انسان را به بالا رفتن و اوج گرفتن از سطح حیوانی، دعوت میکند. زیرا انسان نیاز ندارد کسی او را به سقوط بخواند! حساب انسان بیمانند را از دیگر حیوانات جدا کرده، همیشه بدو تکلیف میکند بکوشد برای رسیدن به آستانهی کمالی که در قدرت او است، زیرا انسان بهطور فطری از عهدهی چیزهای بسیار برمیآید و اگر هدف او دستیابی به کمال شد، هرچه بخواهد میتواند انجام دهد.
از نظر این مکتب تربیتی واقعبین، انسان نه از ملائکه است نه شیطان، اما اگر از سطح حیوان فراتر رفت قادر است از ملک نیز بالاتر رفته و چیزی بشود که در وهم نیز نگنجد. اما همین انسان والامرتبه اگر رابطهی خود را با خدا گسست، و به سراشیبی سقوط سیر کرد، از شیطان نیز در پلیدی نیز در پلیدی و آلودگی پستتر میشود.
شیوهی واقعی تربیت و چارهی اساسی آلودگیهای انسان، به طرح نقشهای کامل و برنامهای همهجانبه و قابل انعطاف نیاز دارد که آن نقشه را در جلو انسان بگذارند، تمرینهایی برای کسب مهارت در رفتار مهذب خود برای او تعیین کنند. موارد بالا رفتن از فرازها و فرود آمدن از نشیبها را به روشنی بدو گوشزد کنند، و سرانجام پیش از هر چیز، باید امکانات و قدرت انسان را در نظر گرفت تا با تمام روشهای ممکن بتوان برنامهها را با در نظر داشتن هدف آرمانی و والای خود، با امکانات کسی که تربیت شده است، سنجید و بکار بست.
پایان جلد نخست
[٩۱] در بارهی این موضوع فصل «حقایق و اباطیل» را از کتاب «معرکة التقالید» بخوانید.