۱۰- قرآن از نظر علی÷و أئمه†
چون در فصول گذشته ثابت شد که قرآن زمان ما همان قرآن رسول خداصو اصحابش میباشد که بتواتر بما رسیده، اکنون مدارکی از نهجالبلاغه و سایر سخنان أئمه(†) میآورییم تا برای پیروان ایشان عذری نماند و از توجه به قرآن و تعلیم و تعلّم و عمل به آن کوتاهی نکنند. حضرت أمیر÷صریحاً در کلمات خود همین قرآن بین أمت را امام و حجّت برای همه دانسته و مردم را أمر باتباع آن نموده، در خطبۀ ۱ فرموده: «وخلَّف فیکم ما خلفت الأنبیاء فی أممها إذ لم یترکوهم هَمَلا بغیر طریق واضح ولا علم قائم، کتاب ربکم فیکم: مبینا حلاله وحرامه». یعنی چون خدایتعالی رسول خدا را از دنیا برد، گذاشت در میان شما آنچه پیغمبران در میان أمم خود گذاشتند زیرا أنبیا أمم خود را مهمل و بلاتکلیف نگذاشتند بدون راه روشن و نشانۀ برپا، گذاشت میان شما کتاب پروردگارتان را در حالیکه حلال و حرام آن روشن و بیان شده بود. از این خطبه معلوم میشود که رسول خداصقرآن را در دسترس أمّت خود گذارده و رفته نه اینکه فقط بوصی خود سپرده باشد.
در خطبۀ ۲ فرموده: «أرسله بالدین المشهور والعلم المأثور والکتاب المسطور والنور الساطع والضیاء اللامع والأمر الصادع إزاحة للشبهات واحتجاجاً بالبینات وتحذیرا بالآیات». یعنی: «خدا فرستاده رسول خود را بدین مشهور و نشانۀ مأثور و کتاب نوشته شده و نور درخشان و روشنی نورافشان و امر آشکار برای برطرف کردن شبهات و حجّتآوردن به آیات روشن و حذردادن بواسطۀ آیات (یعنی قرآن که کتابی بود در زمان رسول نوشته شده)».
در خطبۀ ۱۸ فرموده: «والله سبحانه يقول:﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖۚ﴾وفيه تبيان کل شيء وذکر أن الکتاب يصدّق بعضه بعضا وأنه لا اختلاف فيه فقال:﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا ٨٢﴾، وإن القرآن ظاهره أنيق وباطنه عميق لا تفنی عجائبه لا تنقضی غرائبه ولا تکشف الظلمات إلا به». یعنی: «خدای سبحائنه میفرماید ما فروگذار نکردیم در این قرآن چیزی را و در این کتاب بیان هرچیزیست و ذکر نمود که این کتاب بعضی از آن بعض دیگر را تصدیق میکند و اختلافی در آن نیست، پس خدا سبحانه فرمود و اگر قرآن از نزد غیرخدا بود در آن اختلاف بسیاری پیدا میکردند و به تحقیق قرآن ظاهرش زیبا و باطنش عمیق است. عجائب آن از بین نمیرود و مطالب بلند آن تمام نمیشود تاریکیها جز با آن برطرف نمیشود».
در خطبۀ ۸۳ فرموده: «وکفی بالکتاب حجیجا وخصیما»، یعنی: «این قرآن برای حجت و بحث در مقابل دشمن کافی است».
در خطبۀ ۸۶ فرموده: «وأنزل علیکم الکتاب تبیانا لکل شيء وعَمَّر فیکم نبیه أزمانا حتی أکمل له ولکم فیما أنزل من کتابه دینه». یعنی: «خدا این کتاب را بر شما نازل نمود که بیانکنندۀ هر چیزی است و پیغمبر خود را در میان شما عمر داد، تا برای او و شما در کتابیکه نازل نمود دین خود را کامل نمود».
در خطبۀ ۹۱ فرموده: «فما ذلك القرآن علیه من صفته فأئتم به». یعنی: «آنچه را که قرآن تو را راهنمائی کرده از صفت حقّتعالی به آن اقتدا کن و او را امام قرار ده».
در خطبۀ ۱۱۰ فرموده: «وتعلموا القران فإنه أحسن الحدیث وتفقهوا فیه، فإنه ربیع القلوب واستشفوا بنوره فإنه شفاء الصدور وأحسنوا تلاوته فإنه أنفع القصص». یعنی: «قرآن را فرا گیرید زیرا قرآن نیکوترین حدیث است و در قرآن فقیه شوید، زیرا قرآن زندهکنندۀ دلها است و بنور قرآن شفا جوشید زیرا شفاء سینهها است و آن را نیکو تلاوت کنید که نافعترین قصّهها است».
در خطبۀ ۱۲۷ فرموده: «فإنما حُکّم الحکمان لیحییا ما أحیا القرآن ویمیتا ما أمات القرآن وإحیاؤه الاجتماع علیه وإماتته الافتراق عنه». یعنی: «همانا دو نفر حاکم شدند (در صفّین) برای آنکه آنچه قرآن زنده کرده زنده کنند و آنچه را قرآن میرانیده بمیرانند، و احیاء قرآن اجتماع بر آن است و میرانیدن قرآن جدا شدن از آن است، در این خطبه مردم را ترغیب کرده که بر قرآن اجتماع کنند، معلوم میشود قرآن در دسترس مردم بوده نه آنکه در صندوق مخفی باشد».
در خطبۀ ۱۳۳ فرموده: «وکتاب الله بین أظهرکم ناطق لایعیا لسانه وبیت لا تهدم أرکانه وعز لاتهزم أعوانه». یعنی: «کتاب خدا بین شما است (نه اینکه در صندوقی مخفی باشد) کتاب خدا ناطقی است که خسته نمیشود و خانهای است که خراب نمیگردد، و عزّتی است که یارانش شکست نمیخورند. (در این خطبه صریحاً همان قرآنی که بین مردم بود را توصیف میکند)».
در خطبۀ ۱۳۳ فرموده: «کتاب الله تبصرون به وتنطقون به وتسمعون به وینطق بعضه ببعض ویشهد بعضه علی بعض ولا یختلف في الله ولا یخالف بصاحبه عن الله». یعنی: «کتاب خدا قرآن را میبینید و به آن تکلم میکنید و به آن میشنوید و این کتاب بعضی از آن ببعض دیگر گواه است، در شناسانیدن خدا و راه او اختلاف ندارد و رفیق خود را دور نگرداند».
در خطبۀ ۱۳۸ فرموده: «یعطف الهوی علی الهدی إذا عطفوا الهدی علی الهوى، ویعطف الرأي علی القرآن إذا عطفوا القرآن علی الرأي». یعنی: «مرد عاقل دیندار، میل خود را بر هدایت میگرداند وقتیکه میروند مردم به هوی، و رأی خود را بر قرآن برمیگرداند، یعنی رأی خود را تابع قرآن میکند وقتیکه دیگران قرآن را بر رأی خود برمیگردانند».
در خطبۀ ۱۵۶ فرموده: «وعلیکم بکتاب الله فإنه الحبل المتین والنور المبین والشفاء النافع والرّي النافع والعصمة للمتمسك والنجاة للمتعلق لا یعوج فیقام ولا یزیع فیستعتب ولا تخلقه کثرة الرد ولوج السمع من قال به صدق ومن عمل به سبق». یعنی: «بر شما باد بکتاب خدا؛ زیرا که آن ریسمانی است محکم، و نوری است روشن، و شفائی است نافع، از عطش سیراب میکند، برای چنگزننده دستگیری است، و نجاتی است برای دستآویز، کج نشود تا آن را راست کنند، و منحرف نکند تا مورد عتاب گردد، به شنیدن کهنه نشود، کسیکه بر طبق قرآن سخن گوید گفتارش راست باشد، و کسیکه به آن عمل کند پیشی گرفته است».
در خطبۀ ۱۵۸ فرمود: «فجاءهم بتصدیق الذي بین یدیه والنور المقتدی به؛ ذلك القرآن لا ستنطقوه ولن ینطق ولکن أخبرکم عنه: ألا إن فیه علم ما یأتي والحدیث عن الماضی ودوآء دآئکم ونظم ما بینکم». یعنی: «پس از زمان فترت، خدا او را فرستاد کتابی آورد که تصدیق کتب گذشته و نور مورد اقتدا باشد، آن قران است، از او سخن بخواهید و او هرگز بزبان سخن نگوید، آگاه باشید در اوست علم آنچه بیاید و خبر از آنچه گذشته است، در اوست دواء درد شما و نظم بیسروسامانی شما». مؤلف گوید خدایتعالی نامۀ اعمال و کتب آسمانی را ناطق خوانده، در سورۀ جاثیه آیۀ ۲۹ فرموده:
﴿هَٰذَا كِتَٰبُنَا يَنطِقُ عَلَيۡكُم بِٱلۡحَقِّۚ﴾[الجاثیة: ۲۹].
پس ممکن است به کتابی که مطالب آن روشن باشد ناطق گفته شود مانند قرآن، و حضرت امیر÷قرآن را ناطق خوانده در خطبۀ ۱۴۵ و ۱۸۱ و خطبۀ ۱۳۱، و چون مانند انسان زبان گوشتی ندارد باعتباری آن را صامت خوانده در خطبۀ ۱۴۵ و ۱۸۱.
در خطبۀ ۱۷۶ فرموده: «واعلموا أن هذا القرآن هو الناصح الذي لا یغش والهادي الذي لا یضل والمحدث الذي لا یکذب، وما جالس هذا القرآن أحد إلا قام عنه بزیادة أو نقصان: زیادة في هدی ونقصان من عمی، واعلموا أنه لیس علی أحد بعد القرآن من فاقة ولا لأحد قبل القرآن من غني، فاستشفوه من أدوائکم واستعینوا به علی لأوائکم فإن فیه شفاء امن أکبر الداء وهو الکفر والنفاق والغي والضلال، فاسئلوا الله به وتوجهوا إلیه بحبه ولا تسئلوا به خلقه إنه ما توجه العباد إلی الله بمثله، واعلموا أنه شافع ومشفع وقائل ومصدق وأنه من شفع له القرآن یوم القیامة شفع فیه ومن محل به القرآن یوم القیامة صدق علیه فإنه ینادي مناد یوم القیامة ألا إن کل حارث مبتلی في حرثه وعاقبة عمله، غیر حرثة القرآن، فکونوا من حرثته وأتباعه واستدلوه علی ربکم، واستنصحوه علی أنفسکم واتهموا علیه آرائکم واستغشوا فیه أهوائکم». یعنی: «بدانید که این قرآن همان نصیحتگوئی است که گول نمیزند و رهنمائی است که گمراه نمیکند، و گویندهای است که دروغ نمیگوید، و کسی با آن ننشست مگر اینکه پس از کنار آن، بزیاده و یا نقصان برخاست، زیادتی در هدایت، و نقصان از کوری، و بدانید که برای احدی پس از قرآن و آشنائی با آن، احتیاجی و کمبودی نمیماند (یعنی به هیچ کتابی محتاج نخواهد بود) و برای احدی پیش از قرآن بینیازی نیست (یعنی اگر هزاران کتاب بخوانی بدون قرآن فقیر خواهی بود)، از قرآن شفا بجوئید برای دردهای خود، و بر سختیها، به آن یاری جوئید، زیرا در آن شفاء است از بزرگترین درد و آن کفر و نفاق و گمراهی و ضلالت است. و به برکت قرآن از خدا درخواست کنید (یا به دستور او و با دوستی قرآن و یاری او به سوی خدا توجه کنید)، و با بودن قرآن از مخلوق چیزی نخواهید، زیرا بندگان توجه نکردهاند بسوی خدا بدستور چیزی مانند قرآن، بدانید که این قرآن شافعی است مورد قبول و گویندهایست مورد تصدیق، و محققا هر که را قرآن شفاعت کند پذیرفته شود، و کسیکه قرآن علیه او بگوید تصدیق گردد، محققا روز قیامت منادی ندا کند که آگاه باشید هر زارعی مبتلا بزراعت و عاقبت عمل خود میباشد جز آنانکه در دل خود بذر قرآن کاشته باشند، از حافظان و پیروان قرآن باشید و او را دلیل و راهنمای خود قرار دهید و از آن پند بخواهید، و عقائدخود را متّهم بدانید و بر قرآن عرضه بدارید و آراء و خود را در قرآن تصفیه کنید».
در خطبۀ ۱۷۶ نیز فرموده: «وإن الله سبحانه لم یعظ أحدا بمثل هذا القرآن فإنه حبل الله المتین وسببه الأمین وفیه ربیع القلب، وینابیع العلم، وما للقلب جلاء غیره». یعنی: «خدای سبحانه به احدی پند نداده بمانند این قرآن، زیرا قرآن ریسمان محکم خدا، و سبب و وسیلۀ امنآور اوست، و در آن زندگی دلها و چشمههای دانش است، و برای دل جز قرآن جلائی نیست».
و در صدر همین خطبه فرموده: «انتفعوا ببیان الله واتعظوا بمواعظ الله واقبلوا نصیحة الله فإن الله قد أعذر إلیکم بالجلیة وأخذ علیکم الحجة». یعنی: «ببیان خدا بهره برید و نصایح خدا را بگیرید و پندهای خدا را بپذیرید، زیرا خدا راه عذر را بر شما بسته و بر شما حجّت گرفته. (و اگر این قرآن میان مردم صحیح نبود چگونه آن را حجّت خوانده و فرموده از آن بهره برید)».
و در خطبۀ ۱۸۳ فرمود: «فالقرآن آمر زاجر وصامت ناطق، حجة الله علی خلقه أخذ علیه میثاقهم وارتهن علیه أنفسهم، أتم نوره، وأکمل به دینه وقبض نبیه وقد فرغ إلی الخلق من أحکام الهدی به، فعظموا منه سبحانه ما عظم من نفسه فإنه لم یخف عنکم شیئا من دینه ولم یترك شیئا رضیة أو کرهه إلا وجعل له علما بادیا وآیة محکمة تزجر عنه أو تدعو إلیه. وأعلموا أنه لن یرضی عنکم بشيء سخطه علی من کان قبلکم ولن یسخط علیکم بشيء رضیه ممن کان قبلکم». یعنی: «پس قرآن امری است نهیکننده و ساکتی است گویا، حجّت خدا است بر خلق او، بر قرآن از ایشان پیمان گرفته و خودشان را بر آن گرو گرفته است، نور خود را به آن تمام، و دین خود را به آن کامل نموده و پیغمبر خود را از دنیا برد، درحالیکه از احکام هدایت بواسطۀ قرآن فارغ شده بود، پس آنچه او بزرگ شمرده شما بزرگش شمارید، بدرستیکه از شما پنهان نکرده چیزی از دین خود را و فروگذار نکرده چیزی را که مورد رضایت و کراهت او باشد، مگر آنکه برای آن در قرآن نشانۀ ظاهری و آیۀ محکمی قرار داده، تا از آن مکروه را نهی کند و به آن مورد رضایت را بخواند، و بدانید که خدا هرگز خوشنود نشود از شما بواسطۀ چیزیکه بر گذشتگان غضب نمود، و غضبناک نمیشود بر شما بواسطۀ چیزیکه از گذشتگان خوشنود بوده است».
در خطبۀ ۱۹۸ فرموده: «ثم أنزل علیه الکتاب نورا لا تطفأ مصابیحه، وسراجا لا یخبو توقده، وبحرا لا یدرك قعره ومنهاجا لا یضل نهجه وشعاعا لا یظلم ضوؤه، فرقانا لا یخمد برهانه، وتبیانا لا تهدم أرکانه وشفاءا لا تخشي أسقامه، وعزا لا تهزم أنصاره وحقا لا تخذل أعوانه، فهو معدن الإیمان وبحبوحته، وینابیع العلم وبحوره، وریاض العدل وغدرانه، وأثا في الإسلام وبنیانه، وأودیة الحق وغیطانه وبحر لا ینزفه المستنزفون وعیون لا ینضبها الماتحون ومناهل لا یغیضها الواردون، ومنازل لا یضل نهجها المسافرون، وأعلام لا یعمي عنها السائرون، وآکام لا یجوز عنها القاصدون، جعله الله ریّا لعطش العلماء، وربیعا لقلوب الفقهاء، ومحاج لطرق الصلحاء، ودواء لیس بعده داء، ونورا لیس معه ظلمة، وحبلا وثیقا عروته، ومعقلا منیعا ذروته، عزا لمن تولاه، وسلما لمن دخله، وهدی لمن ائتم به وعذرا لمن انتحله، وبرهانا لمن تکلم به، وشاهدا لمن خاصم به وفلجا لمن حاج به .... »تا آخر.
یعنی: «و سپس نازل نمود بر او کتابی را که نوریست خاموش نشدنی، و چراغی است که فروغ آن محو نمیشود، و دریائی است که قعر آن ناپیداست، و راهی است که روندۀ آن گم نشود و پرتوی است که شعاع آن برطرف نشود، و جداکنندۀ حق و باطلی است که برهانش سست نباشد، و بیانی است که ارکانش خراب نگردد، و شفائی است که از امراض ترس نباشد، و عزّتی است که یارانش شکست نخورند، و حقّی است که یاران آن منکوب نگردند، پس قرآن معدن ایمان و مرکز آن است، و چشمههای علم و دریاهای آنست، و باغهای عدالت و منابع آنست، و ریشۀ اسلام و بنیان آن، و وادیهای حقّ و محلّ آن است، دریائی است که برندگان تمامش نکنند و چشمههائی که نوشندگان کمش نکنند، نهرهائی است که واردین بر آن، از آن نکاهند، و نشانههای راهی است که سیرکنندگان گمش ننمایند، و تپّههائی است که قاصدین از آن نگذرند، خدای تعالی قرار داد آن را سیرابکننده برای تشنگی علما، و زندگی برای قلوب فقها، و راهگشاده برای صلحا، و دوائیکه پس ازآن دردی نباشد، و نوریکه با آن ظلمتی نباشد، و ریسمانی است که رشتۀ آن محکم، و پناهگاهی است که با روی آن بلند است، و عزّتی است برای دوستانش و نردبانی است برای بالاروندگان، و امام هدایت است برای مأمومینش، و عذر است برای چنگزنندگان و برهانی است برای سخن گویانش، و شاهد پیروزی است برای بحثکنندگان و رستگاری است برای حجّتآورندگانش، تا آخر».
در خطبۀ ۱۴۵ فرموده: «فبعث الله محمداصبالحق لیخرج عباده من عبادة الأوثان إلی عبادته، ومن طاعة الشیطان إلی طاعته بقرآن قد بینه وأحکمه، فتجلی لهم سبحانه في کتابه من غیر أن یكونوا رأوه بما أراهم من قدرته وخوّفهم من سطوته وإنه سیأتي علیکم من بعدي زمان لیس فیه شيء أخفی من الحق ولا أظهر من الباطل ولا أکثر من الکذب علی الله ورسوله ولیس عند أهل ذلك الزمان سلعة أبور من الکتاب إذا تلي حق تلاوته، ولا أنفق منه إذا حرف عن مواضعه، ولا في البلاد شيء أنکر من المعروف ولا أعرف من المنکر، فقد نبذ الکتاب حملته وتناساه حفظته، فالکتاب یومئذ وأهله طریدان منفیان وصاحبان مصطحبان في طریق واحد لا یؤویهما مؤو، فالکتاب وأهله في ذلك الزمان في الناس ولیسا فیهم ومعهم ولیسا معهم لأن الضلالة لا توافق الهدی وإن اجتمعا فاجتمع القوم علی الفرقة وافترقوا عن الجماعة کأنهم إئمة الکتاب ولیس الکتاب إمامهم فلم یبق عندهم منه إلا اسمه ولا یعرفون إلا خطه وزبره».
یعنی: «پس خدا محمّدصرا بحقّ فرستاد تا اینکه بندگانش را از عبادت بتها بسوی عبادت خودش، و از اطاعت شیطان بطاعت خودش بکشاند بوسیلۀ قرآنیکه آن را روشن و محکم نمود. پس خدایتعالی برای بندگاش در کتابش تجلّی نمود بدون آنکه او را ببینند بواسطۀ آنچه در کتابش از قدرت خود نشان داد و از سطوت خود ترسانید. و محقّقاً پس از من زمانی خواهد آمد که در آن زمان چیزی از حقّ مخفیتر و چیزی از باطل آشکارتر نیست، و چیزی از دروغ بر خدا و رسولصبیشتر نباشد، و متاعی نزد اهل آنزمان بیارزشتر از قرآن نخواهد بود هرگاه چنانچه شاهد و باید خوانده شود، و چیزی با ارزشتر از قرآن نباشد هرگاه معنی آن را از موضع خود تحریف کنند و در جوامع چیزی از کار خوب زشتتر و چیزی خوبتر از کار زشت نباشد، پس محقّقاً حاملین قرآن آن را فراموش کردهاند (یعنی مبلّغین قرآن و مراجع مسلمین بکلّی از آن بیخبرند آنان که مدّعی نشر قرآنند چنین باشند) پس قرآن واهلش هر دو مطرود و از مردم دورند، و ایشان دو رفیق هم سفر در یکراهند کسی ایشان را جا ندهد. پس قرآن و اهل آن در آنزمان میان مردمند ولی گویا نیستند زیرا گمراهی با هدایت موافق نباشند اگرچه باهم در یکجا باشند، پس مردم بر تفرقه اتّحاد کنند و تماماً بتفرقه خوش باشند، گویا ایشان إمام و پیشوای قرآنند و قرآن امام ایشان نیست (در حالیکه باید قرآن امام باشد) پس باقی نماند از قرآن مگر نامش و نشناسند از قرآن مگر خط و حروفش».
ما فعلا تا همینجا اکتفا میکنیم بکلمات آن حضرت÷. خوانندۀ عزیز ملاحظه کن مصداق این خطبه اهل زمان ما میباشند. تو اگر از مبلّغین و مراجع اسلامی هستی بیدار شو و خودت را آشنای قرآن کن. فعلاً در تمام منابر و در تمام مطبوعات آنچه وجود ندارد مفاهیم قرآن است، وگویندگان و نویسندگان برای حفظ خرافات ضدّ قرآنی و ایجاد نفاق اتّحاد دارند، تعجب این است که علی÷قرآن را امام همه دانسته و امام خود، ولی اینان برعکس قرآن عمل نموده، قرآن را امام خود نمیدانند، نعوذ بالله آن حضرت امام اعداءالقرآن شده است!
در فصول بعد کلمات حضرت زهرا و سایر أئمّه÷را که در حقّ قرآن فرمودهاند، ذکر خواهیم کرد و حتّی حضرت أمیر÷در صحیفۀ علویه قرآن را امام خود دانسته.