۱- شفاعت
در تفسیر آیه ۲۵۴ سوره بقره میخوانیم:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا بَيۡعٞ فِيهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ وَٱلۡكَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٥٤﴾[البقرة: ۲۵۴].
ترجمه: «ای مؤمنین از آنچه شما را روزی کردهایم انفاق کنید پیش از آنکه بیاید روزی که در آن، نه داد و ستد، و نه دوستی و نه شفاعتی است، و کافران خود ستمگرند»(۲۵۴).
نکات: أنفقوا فعل أمر و دلالت بر وجوب دارد، و مقصود از آن زکات است، ﴿مِمَّا رَزَقۡنَٰكُم﴾، «ماء»در آن «ماء موصوله»و مفید عموم است، ودلالت دارد بر اینکه از هر چیزی باید زکات داد و مخصوص نه چیز نیست. «ولا شفاعة»، نفی، و دلالت دارد که روز قیامت شفاعتی در کار نیست، حتی برای مؤمنین، زیرا خطاب صدر آیه به مؤمنین است، و مقصود شفاعتی است که از طرف مخلوق و به خیال خودشان باشد.
مسئلۀ شفاعت به قول یکی از بزرگان دین، به جائی رسیده که هر گویندۀ بیسواد بیاطلاع از حقائق دین و بیخبر از حد و مرز شرع مبین که حتی فاقد خواندن و نوشتن هستند، منبر و مسند أنبیاء مرسلین را غصب کرده، و بنام شفاعت مردم را گمراه کردهاند، و با بافتهها و قصههای جعلی و خوابها، مردم را به پرتگاه گناه جری و تشویق میکنند، و یک دروازۀ شفاعت به گشادی زمین و آسمان برای مردم بازکردهاند که هر ناپاک و آلوده و جنایتکاری میتواند به بهشت برین رود، و با أنبیاء و مرسلین همنشین گردد، و به این وسیله جلب توجه و رضایت عوام را نموده و پولهای زیادی میگیرند. بزرگوار مورد اشاره بحث خود را چنین ادامه میدهد: متأسفانه در کتابهایی نیز بحث شفاعت آمده که دستآویز بیدینان و یاران شیطان گشته، و روایاتی ساختهاند که با آن روایات میشود ریشۀ قانون دین و قرآن را کند، ویا بیأثر نمود، و با قوانین خدا مخالفت کرد، مانند اینکه؛ زنی فاحشه از زنا فرزندانی میآورد، و از ترس رسوائی فرزندان خود را میان آتش میسوازنید، وکسی جز مادرش از این عمل خبر نداشت، چون از دنیا رفت، هرجا دفنش کردند، خاک او را بیرون میانداخت، ناچار نزد امام وقت رفتند، و قضیه را به او گفتند، او دستور داد مقداری از تربت حسینی در قبر او بگذارند، بدین صورت، قبر او را پذیرفت، وگناه او عفو شد. ملائی دیگر نوشته است که زن زناکاری که خانۀ او مرکز فسق و فجور بود، روزی برای اینکه طعام پخته برای مشتریان تهیه کند، برای آتش به خانۀ همسایهای که مجلس روضه بود میرود که از مطبخ او آتشی بیاورد، بر آتش زیر دیگ میدمد، و از دود آن چشم او تر میشود، سپس آتشی فراهم کرده ومیرود به مشتریان خود میرسد، همین زن را پس از مرگش خواب میبینند که در باغی زیر اشجاری با حضرت زهرالهمنشین شده، از او میپرسند تو با آن اعمال زشت، چگونه به این مقام رسیدی؟ میگوید؛ به برکت آن تری چشم از دود مطبخ همسایه، که تمام گناهانم مورد شفاعت شد. و هزاران قصه مانند اینها ساخته و پرداختهاند که دیگر نه ایمانی ونه عفتی لازم است، و هرکس با مجالس دینی سر وکار داشته باشد، این کفریات را شنیده است. در حالیکه در کتاب آسمانی ما قرآن چنین شفاعتی بکلی نفی شده و در تمام آیات مدرکی برای اثبات آن نیست، و قرآن مقام هرکس را در گرو اعمال و عقایدش میداند. أما هواهای نفسانی مردم آلوده از یک طرف و غلو و اغراق گویندگان نسبت به امامان از طرف دیگر، و ترویج دشمنان اسلام از هرچه ضد اسلام باشد از طرف دیگر باعث شده که احکام اسلام راجع به جهاد و أمر به معروف ونهی از منکر و حفظ سرحدات مملکت و نشر معارف وغیره همه منسوخ شده، و به جای آنها گریه و نوحه آمده، ومانند دین مسیح که دوستی و محبت مسیح برای دنیا و آخرت کافی است، و آزادی در فسق و فجور رواج یافته، دین اسلام نیز چنین شده که یک گریه و محبت دروغی برای متدینین صدر اسلام از همه چیز کافی است. با اینکه آیات قرآن مردم را میترسانیده و به حساب دقیق إلهی که مو را از ماست میکشد، نوید میدهد، ولی بواسطۀ بیخبری مردم از قرآن و نشر همین خرافات دینی، ملت اسلام را منحرف و مانند یهود کردهاند که میگفتند:
﴿لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۖ وَغَرَّهُمۡ فِي دِينِهِم مَّا كَانُواْ يَفۡتَرُونَ ٢٤﴾[آل عمران: ۲۴].
در مقابل قرآن افتراآتی بنام دین، مانند باب توسل و شفاعت آوردهاند که در مقابل خدا و قرآن، پناهگاهی برای مردم درست شده، و از تهدیدات وحشتانگیز إلهی وحشتی ندارند، زیرا شفیعان میتوانند آنان را از کیفر إلهی برهانند. واگر نماز جمعه و جهاد و أمر به معروف و جانبازی و فداکاری و غیرت ایمانی برود و محرمات إلهی رواج یابد با داشتن گریه و توسل و شفاعت اشکالی ندارد، و همه و همه خرابیها جبران میشود، ولی قرآن مکرر در آیات بسیاری چنین شفاعتی را نفی کرده و میگوید روز قیامت و روز جزای کیفر هیچکس دربارۀ کس دیگر شفاعتی به این کیفیت نتواند، مانند آیات: ﴿يَوۡمَ لَا يُغۡنِي مَوۡلًى عَن مَّوۡلٗى شَيۡٔٗا وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ ٤١﴾[الدخان: ۴۱]. ﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا لَّا تَجۡزِي نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَيۡٔٗا وَلَا يُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا يُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا هُمۡ يُنصَرُونَ ٤٨﴾[البقرة: ۴۸]. ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡ وَٱخۡشَوۡاْ يَوۡمٗا لَّا يَجۡزِي وَالِدٌ عَن وَلَدِهِۦ وَلَا مَوۡلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِۦ شَيًۡٔاۚ﴾[لقمان: ۳۳]. ﴿يَوۡمَ لَا تَمۡلِكُ نَفۡسٞ لِّنَفۡسٖ شَيۡٔٗاۖ وَٱلۡأَمۡرُ يَوۡمَئِذٖ لِّلَّهِ ١٩﴾[الإنفطار: ۱۹]. ﴿فَٱلۡيَوۡمَ لَا يَمۡلِكُ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٖ نَّفۡعٗا وَلَا ضَرّٗا﴾[سبأ: ۴۲]. ﴿قُلۡ إِنِّي لَآ أَمۡلِكُ لَكُمۡ ضَرّٗا وَلَا رَشَدٗا ٢١﴾[الجن: ۲۱]. ﴿وَأَنذِرۡ بِهِ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحۡشَرُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ لَيۡسَ لَهُم مِّن دُونِهِۦ وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ لَّعَلَّهُمۡ يَتَّقُونَ ٥١﴾[الأنعام: ۵۱]. ﴿وَذَرِ ٱلَّذِينَ ٱتَّخَذُواْ دِينَهُمۡ لَعِبٗا وَلَهۡوٗا وَغَرَّتۡهُمُ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَاۚ وَذَكِّرۡ بِهِۦٓ أَن تُبۡسَلَ نَفۡسُۢ بِمَا كَسَبَتۡ لَيۡسَ لَهَا مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٞ وَلَا شَفِيعٞ وَإِن تَعۡدِلۡ كُلَّ عَدۡلٖ لَّا يُؤۡخَذۡ مِنۡهَآۗ﴾[الأنعام: ۷۰].
شما در آیات فوق دقت کنید و اطلاق آنها را ملاحظه فرمائید. مدعیان شفاعت این آیات را ندیده گرفته و به آیاتی استدلال میکنند که آن آیات چنانچه خواهد آمد مربوط به شفاعت به صورت مذکوره نیست. و یااستدلال میکنند به آیاتی مانند آیۀ:
﴿لَّا يَمۡلِكُونَ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَنِ ٱتَّخَذَ عِندَ ٱلرَّحۡمَٰنِ عَهۡدٗا ٨٧﴾[مریم: ۸۷].
در صورتیکه در همین آیات نفی شفاعت شده، زیرا میفرماید بطور انکار که چه کس میتواند بدون رضایت خدا و بدون اذن و بدون پیمان إلهی شفاعت کند؟ زیرا خدا با کسی پیمانی نبسته که هر قدر جنایت و گناه کند از او صرفنظر کند، وشفیع برای او بتراشد، بلکه این عهد و پیمان ظاهرا همان است که خدا به یهودیان فرموده: که میگفتند: ﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَيَّامٗا مَّعۡدُودَةٗۚ﴾[البقرة: ۸۰]. میفرماید به آنان بگو: ﴿قُلۡ أَتَّخَذۡتُمۡ عِندَ ٱللَّهِ عَهۡدٗا فَلَن يُخۡلِفَ ٱللَّهُ عَهۡدَهُۥٓۖ﴾[البقرة: ۸۰]. یعنی خدا با کسی پیمانی برای شفاعت و یا عفو نبسته تا مجبور بعدم تخلف شود و یا برای فرار از کیفر به کسی اذن دهد.
پارهای از آیات قرآن شفاعت را موکول به اذن خدا کرده، البته دربارۀ کسانی که خدا از ایشان راضی بوده باشد که ایشان مؤمنینند، مانند آیات: ۲۲ و ۲۳ سبأ و ۸۴ تا ۸۶ زخرف، و ۲۷ و ۲۸ أنبیاء، و یا آیۀ ۱۰۹ سورۀ طه که میفرماید: ﴿يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا ١٠٩﴾[طه: ۱۰۹]. یعنی در آن روز (قیامت)، شفاعت، هیچ نفعی ندارد مگر باری آن کسی که خدا بدان دستوری قبلا داده و گرفتاری را درباره او پسندیده باشد «کلمۀ (لا تنفع) مضارع، ولی (اذن) ماضی». در مورد این شفاعت که پسندیدگان از آن برخوردار بوده و غیر از شفاعت شرکآور ومخالف آن است، عدهای چنین گفتهاند: این شفاعت که با اجازۀ خدا است همان استغفار و طلب آمرزش است که دارای ۳ اصل و شرط است:
اصل یا شرط اول: اذن از پروردگار که فقط برای مؤمنین دستور داده، چنانکه فرموده: ﴿فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ﴾[آل عمرآن: ۱۵۹]. ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۗ﴾[محمد: ۱۹]. ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوكَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِيمٗا ٦٤﴾[النساء: ۶۴] [۱]که حقیقت شفاعت همین است دو نفری (مذنب و مستغفر) به حضور خدا آمده و هردو از وی طلب آمرزش نمایند، و خدا منافقین را در عدم اجرای این شرط ملامت میکند که: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ يَسۡتَغۡفِرۡ لَكُمۡ رَسُولُ ٱللَّهِ لَوَّوۡاْ﴾[المنافقون: ۵].
شرط دوم: کسان مورد استغفار و شفاعت باید مرضی خدا و مؤمن باشند چنانکه میفرماید: ﴿يَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِيَ لَهُۥ قَوۡلٗا ١٠٩﴾[طه: ۱۰۹]. و یا آیۀ: ﴿لَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ﴾[الأنبیاء: ۲۸]. یا آیۀ: ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَن يَسۡتَغۡفِرُواْ لِلۡمُشۡرِكِينَ﴾[التوبة: ۱۱۳]. و دربارۀ منافقین میفرماید: ﴿سَوَآءٌ عَلَيۡهِمۡ أَسۡتَغۡفَرۡتَ لَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ لَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡۚ﴾[المنافقون: ۶]. ﴿ٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ أَوۡ لَا تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ إِن تَسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ سَبۡعِينَ مَرَّةٗ فَلَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَهُمۡۚ﴾[التوبة: ۸۰]. اما مؤمنینی که قابل شفاعتند آنان را خود قرآن با صفات مشخصه معرفی میفرماید: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ ٢ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ٣ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَمَغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ ٤﴾[الأنفال: ۲-۵]. خدا به پیغمبران و فرشتگان جز به استغفار مؤمنین دستور نمیدهد و میفرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَ وَمَنۡ حَوۡلَهُۥ يُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَيُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَيَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْۖ﴾[غافر: ۷]. و در آیۀ ۷ غافر میفرماید که فرشتگان به خدا عرض میکنند:
﴿رَبَّنَا وَسِعۡتَ كُلَّ شَيۡءٖ رَّحۡمَةٗ وَعِلۡمٗا فَٱغۡفِرۡ لِلَّذِينَ تَابُواْ وَٱتَّبَعُواْ سَبِيلَكَ وَقِهِمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِيمِ ٧﴾[غافر: ۷].
و خدا فقط کسانی را میآمرزد که خود میفرماید: ﴿وَإِنِّي لَغَفَّارٞ لِّمَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا ثُمَّ ٱهۡتَدَىٰ ٨٢﴾[طه: ۸۲].
شرط سوم: آن است که علاوه بر مؤمنبودن، شخص مشفوعله، در دنیا خود را مستحق شفاعت نموده باشد تا مورد استغفار فرشتگان و پیغمبر و مؤمنین شده باشد. وگرنه پس از مرگ کسی استحقاق شفاعت پیدا نخواهد کرد، زیرا اعمال انسان با مرگ او خاتمه پیدا میکند چنانکه در سورۀ غافر فرموده:
﴿فَلَمۡ يَكُ يَنفَعُهُمۡ إِيمَٰنُهُمۡ لَمَّا رَأَوۡاْ بَأۡسَنَاۖ﴾[غافر: ۸۵].
و درجای دیگر فرموده:
﴿وَلَيۡسَتِ ٱلتَّوۡبَةُ لِلَّذِينَ يَعۡمَلُونَ ٱلسَّئَِّاتِ حَتَّىٰٓ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ إِنِّي تُبۡتُ ٱلۡـَٰٔنَ﴾[النساء: ۱۸].
و فرموده: ﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ إِذۡ قُضِيَ ٱلۡأَمۡرُ﴾[مریم: ۳۹].
و فرموده: ﴿يَوۡمَ لَا يَنفَعُ ٱلظَّٰلِمِينَ مَعۡذِرَتُهُمۡۖ وَلَهُمُ ٱللَّعۡنَةُ وَلَهُمۡ سُوٓءُ ٱلدَّارِ ٥٢﴾[غافر: ۵۲].
پس چنانکه در قرآن فرموده به جز آثاری که از انسان باقی بماند مرگ خاتمۀ اعمال او است یعنی فقط پروندۀ انسان تا قیامت باز است، که اگر در زمان حیات سنت حسنهای گذاشته و یا سنت سیئهای گذاشته که پس از موت بواسطۀ آن تقویت دین شود یا فسادی بروز کند همه در پروندهاش ضبط میشود، چنانکه اگر شخصی عمل خیری کرده مانند آنکه قناتی حفر یا پلی احداث کرده تا مادامی که آنها باقی است در پروندهاش ثبت میشود که البته این آثار هم به زندگی شخص در دنیا ارتباط پیدا میکند.
قول دیگری که دربارۀ شفاعت بعضی گویند و آن ظاهرتر، و نیز موافق توحید است، آن است که بگوئیم شفاعت در قیامت، به معنی ابلاغ رحمت خدا برای مؤمنینی است که مرضی خدا هستند که یا کاملا پاک میباشند، و یا در عین پاکی کمی آلودگی دارند و نگرانند، و چون خدا أموری را به وسائل تدبیر میکند، این مؤمنین و پسندیدگان نیز منتظر شفیع و وسیلهای هستند که رحمت خدا به ایشان ابلاغ شود، و حتی در آن روز ممکن است از خدا طلب شفیعی کنند که از طرف خدا به ایشان مژدۀ دخول بهشت دهد، البته چنانکه ذکر شد این شفاعت نسبت به مؤمنین حقیقی است که بهشت رفتنشان قطعی شده، چنانکه در آیۀ ۲۸ انبیاء که دربارۀ شفاعت ملائکه است میفرماید:
﴿وَلَا يَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ﴾[الأنبیاء: ۲۸].
«فرشتگان به جز برای کسی که خدا بپسندد شفاعت نمیکنند».
و در سورۀ سبا فرموده:
﴿وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ﴾[سبأ: ۲۳].
و در سورۀ زخرف فرموده:
﴿إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ يَعۡلَمُونَ ٨٦﴾[الزخرف: ۸۶].
و در سورۀ اعراف دربارۀ کسانیکه مرضی خدا بوه و بهشتیبودن ایشان قطعی شده، ولی هنوز داخل بهشت نشده و طمع دارند که داخل شوند، میفرماید: اصحاب اعراف به ایشان میگویند: ﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡكُمۡ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ ٤٩﴾[الأعراف: ۴۹]. البته اصحاب اعراف که ظاهراً انبیا و اولیا میباشند اهل بهشت و دوزخ را بدون معرفی خدا نمیشناسند، بلکه اهل بهشت و جهنم را از روی علاماتی که خدا برای ایشان قرار داده میشناسند چنانکه در آن آیات فرموده: ﴿يَعۡرِفُونَ كُلَّۢا بِسِيمَىٰهُمۡۚ﴾[الأعراف: ۴۶]. یعنی همه را به علامتشان میشناسند. «واستفید هذا البیان من صدیقنا مصطفی الحسینی الطباطبائی دامت برکاته».
آری هیچکس از خدا رحیمتر نیست، پس او که مقام خالقیت دارد بر مخلوق ترحم نموده و باری بنده شفیعی تعیین کند و ابلاغ رحمت خود کند، که رحمت از مقام بالا به مادون است، پس بنده باید فقط از خدا بخواهد که او را نجات دهد. چنانکه در دعای جوشن به خدا عرض میکنیم: «یا شافع، یا شفیع». و حضرت علی در دعا میفرماید: «استشفع بك إلی نفسك»، و در دعای روز ۱۴ ماه فقط خدا را شفیع بندگان معرفی کرده و میفرماید: «والشافع لهم لیس احد فوقك یحول دونهم».
به هر حال قرآن کوچکترین اشاره به وجود شفاعت در قیامت که مطابق میل مردم باشد ندارد و آیات شفاعت آخرتی همه در آنها نفی چنین شفاعتی شده و فقط شفاعتی که در قرآن هست، شفاعتی است که مخالف توحید نیست چنانکه شرح آن گذشت، بعضی از مثبتین شفاعت شرکیه در قیامت، متمسک به آیاتی شدهاند که در آن کفار و مجرمین از نداشتن شفیع متحسرند، مانند آیۀ ﴿فَمَا لَنَا مِن شَٰفِعِينَ ١٠٠ وَلَا صَدِيقٍ...﴾[الشعراء: ۱۰۰-۱۰۱]. و میخواهند از مفهوم مخالف این آیات استناد به اثبات چنین شفاعتی کنند. جواب آن است که کفار که آروز میکنند که کاش آنان را شفیعی یا دوست مهربانی بود، این آرزو مانند سایر آرزوها وآرزوی برگشت به دنیا که مصداق آن در قیامت یافت نمیشود، میباشد، مگر صدیق حمیم که در ردیف شفیع است، برای مؤمنین هست که برای کفار نیست، مگر در سورۀ معارج نمیفرماید:
﴿وَلَا يَسَۡٔلُ حَمِيمٌ حَمِيمٗا ١٠﴾[المعارج: ۱۰].
مگر در سورۀ عبس نمیفرماید:
﴿فَإِذَا جَآءَتِ ٱلصَّآخَّةُ ٣٣ يَوۡمَ يَفِرُّ ٱلۡمَرۡءُ مِنۡ أَخِيهِ ٣٤ وَأُمِّهِۦ وَأَبِيهِ ٣٥ وَصَٰحِبَتِهِۦ وَبَنِيهِ ٣٦ لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُمۡ يَوۡمَئِذٖ شَأۡنٞ يُغۡنِيهِ ٣٧﴾[عبس: ۳۳-۳۷].
که این حالات تنها برای کفار نیست بلکه برای همه است. پس در قیامت شفیعی نیست چنانکه برگشتی و حمیمی و فدیهای نیست ووو.... ودر آیۀ ۱۸ سورۀ رعد میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ لَمۡ يَسۡتَجِيبُواْ لَهُۥ لَوۡ أَنَّ لَهُم مَّا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا وَمِثۡلَهُۥ مَعَهُۥ لَٱفۡتَدَوۡاْ بِهِۦٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ سُوٓءُ ٱلۡحِسَابِ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ ١٨﴾[الرعد: ۱۸].
و در آیۀ مورد بحث خطاب به مؤمنین میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰكُم مِّن قَبۡلِ أَن يَأۡتِيَ يَوۡمٞ لَّا بَيۡعٞ فِيهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ وَٱلۡكَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٥٤﴾[البقرة: ۲۵۴].
که آب پاک بدست همه ریخته که در قیامت چنین شفاعتی نیست چنانکه خلتی و بیعی نیست، و در آخر آیه فرموده: ﴿وَٱلۡكَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٥٤﴾، تو گوئی آنان که این معنی را باور ندارند و برای خود شفیعانی تصور میکنند به این آیات کافرند.
در خاتمه روایاتی موافق قرآن در مورد اینکه فقط ایمان و عمل موجب نجات است میآوریم:
اول: شیعه و سنی به روایت صحیح در کتب خود آوردهاند که رسول خداصمکرر به کسان خود میفرمود: «یا فاطمة بنت محمد ویا صفیه عمة رسول الله ویا ... أعملا لما عند الله ... فإني لا أغني عنکما من الله شیئا».
دوم: امالی طوسی ص ۳۸۱ از امام باقر÷روایت کرده که فرموده: «لا ینال ما عند الله إلا بالعمل».
سوم: روضۀ کافی روایت کرده که امام صادق÷فرموده: «إنه لیس یغني عنکم من الله أحد من خلقه شیئا لا ملك مقرب ولا نبي مرسل ولا من دون ذلك».
چهارم: بحار و امالی طوسی ص ۳۰۲ روایت کرده که امام باقر÷فرود: «لا قرابة بیننا وبین الله ﻷولا یتقرب إلی الله إلا بالطاعة».
پنجم: در روضۀ کافی ص ۲۶ از صحیفۀ حضرت علی بن الحسین÷که فرمود: «واعلموا انکم عبید الله ونحن معکم، یحکم علینا وعلیکم سید حاکم غدا وهو یوقفکم ویسائلکم فأعدوا لجواب قبل الوقوف والمسائلة والعرض علی رب العالمین...».
در کتاب صفات الشیعه از جملۀ فرمایشات رسول خداصآورده است که فرمود: «اني شفیق علیکم لا تقولوا ان محمدا منا فو الله ما أولیائي منکم ولا من غیرکم إلا المتقون، فلا أعرفکم تأتوني یوم القیامة تحملون الدنیا علی رقابکم ويأتون الناس یحملون الاخره ألا وإني قد اعذرت فیما بیني وبینکم وإن لي عملي ولکم عملکم». و همچنین از رسول خداصنقل شده که فرمود: «أیها الناس لیس بین الله وبین أحد نسب ولا أمر یؤتیه به خیر ویصرف عنه شرا إلا العمل، ألا لا یدعین مدع ولا یتمنین متمن، والذي بعثني بالحق لا ینجي إلا عمل مع رحمه، ولو عصیت لهویت». این حدیث موافق قرآن است که ﴿قُلۡ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ ١٥﴾[الأنعام: ۱۵].
و صدها از این قبیل احادیث که فقط با عمل میتوان نجات یافت. البته احادیثی هم برای اثبات آن شفاعتی که مخالف قرآن است نیز آمده که تماما ضعیفالسند و خالف عقل و قرآن است و آثار کذب و جعل از سراسر آنها نمودار است و مجلسی آنها را در جلد ۸ بحار جدید آورده، ما یک روایت آن را برای نمونه نقل میکنیم: در ص ۴۵ ج ۸ نقل کرده از امام صادق که ما فارسی آن را بطور اختصار میآوریم که: مردم پابرهنه و عریان در صحرای محشر محشور میشوند، و به اندازهای در شدت و عرق گرفتار میشوند که میگویند ای کاش خدا حکم میکرد بین ما، و لو به رفتن در آتش، زیرا نسبتاً به آن حالی که دارند در آتش راحتی است... تا میروند نزد محمدصو میگویند از خدا بخواه بین ما حکم کند، میگوید: بلی من همراه با شمایم، پس میآید به خانۀ خدای رحمن که درب وسیعی دارد، و حلقۀ آن را حرکت میدهد، گفته میشود: کیست اینکه درب را میزند، و حال آنکه خدا داناتر است به آن؟ پس میگوید: من محمدم. گفته شود: برای او درب را باز کنید، چون باز شود، ناگاه نظری کنم به پروردگارم و او را تمجیدی کنم که احدی قبل از من و پس از من نکرده باشد، سپس به سجده روم، خدا میگوید سرت را بردار، قول تو مسموع است، و شفاعت کن تا عطا شوی، پس من سر را بلند کنم و به پروردگارم نظر کنم، و او را بهتر از اول تمجید کنم، سپس به سجده بیفتم تا سه مرتبه، وچون مرتبۀ سوم سربردارم، میگویم: خدایا حکم کن بین بندگانت ولو بسوی آتش. خدا میفرماید: بلی ای محمد. سپس شتری از یاقوت سرخ آورده شود که زمام آن از زبرجد سبز باشد، تا اینکه سوار شوم.... تا اینکه امام صادق فرماید ما را بیاورند. و پروردگارمان بر تخت بنشیند و نامهها را بیاورند و ما علیه دشمنانمان شهادت دهیم و له دوستانمان... . نویسنده گوید اگر کسی تدبر کند کفر و خرافات از این روایت میبارد، زیرا برای خدا خانه و تخت و حلقۀ درب تراشیده و رسول خدا به خدا نظر کرده و آن قدر خدا را تعریف کرده تا خدا حکم کند بین بندگانش، و اگر تمجیدا و نبود شاید حکمی نمیکرد ووو...
حال میشود با این قبیل روایات برخلاف قرآن حکمی کرد. در شفاعت خواستن از پیغمبر و امام به پروردگار علام نوع جسارت و گستاخی است که شریعت مطهرۀ اسلام از آن منع فرموده است چنانکه در کتاب البدایه و النهایه ابوالفداء ص ۱۰ ج ۱ آمده است: ... «عن حبیر بن محمد بن حبیر بن مطعم عن أبیه عن جده قال: أتي رسول اللهصاعرابي فقال: یا رسول اللهصجهدت الأنفس وجاعت العیال ونهکت الأموال وهلکت الأنعام فاستسق الله لنا فإنا نستشفع بك علی الله ونستشفع بالله علیك. قال رسول اللهص: ویحك أتدري ما تقول وسبح رسول الله فما زال یسبح حتی عرف ذلك في وجوه أصحابه ثم قال: ویحك إنه لا یستشفع بالله علی أحد من خلق، شأن الله أعظم من ذلك».
[۱] مرحوم شیخ طوسی در تفسیر خود بنام «تبیان» در ذیل تفسیر این آیه شریفه عبارتی دارد که مضمون آن این است که «دوازده نفر از منافقین که بر امری از نفاق اجتماع و همآهنگی داشتند که آن را انجام دهند، خدای متعال آن را به رسول خود خبر داد، اینان بر رسول خداصوارد شدند، آن حضرت فرمود که : دوازده نفر از منافقان بر امری از نفاق همآهنگی و اتفاق نمودهاند، پس این گروه برخیزند، و از خدای خود طلب آمرزش و استغفار کرده، به گناهان خویش اقرار کنندتا من نیز برای ایشان شفاعت نمایم «حتی اشفع لهم»اما هیچیک از آنان برنخاستند، رسول خداصچند مرتبه فرمود : آیا برنمیخیزید؟ آنگاه حضرتش هر یک را نام برده، فرمود : برخیز ای فلان و تو نیز ای فلان. پس آنان عرض کردند که ما استغفار کرده و به سوی خدابازگشت مینمائیم تو نیز (ای رسول خدا) برای ما شفاعت کن. حضرت فرمود : آیا اینک؟ و حال آنکه من در اول امر شما نفسم برای شفاعت خوشنود، و آمادهتر بود، و خدای نیز برای اجابت سریعتر «اطيب نفسا للشفاعة». از نزد من بیرون بروید، لذا آنان از نزد آن حضرت خارج شدند». که به نظر بعضی این قضیه نیز دلیل بر آن است که شفاعت همان استغفار و آن هم در دنیاست.