۱۴- سنّت رسول خداصمبیّن مجملات قرآن است
قرآن که در او تبیان هر چیزی میباشد دستور اتّباع از سنّت را نیز داده، و حقّ تعالی برای مسلمین سنّت رسول خود را حجّت قرار داده و فرموده به آن رجوع کنید، در سورۀ احزاب آیۀ ۲۱ فرموده:
﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ﴾[الأحزاب: ۲۱].
«به طور تحقیق بر شما لازم است که به رسول خدا تأسّی کنید، تأسّی نیک».
اگرچه خدای تعالی اعمال و افعال تمام أنبیا را مورد تأسّی مسلمین قرار داده که باید بروش آنان تأسّی کرد، و سنّت به فارسی به معنی روش است، در سورۀ ممتحنه آیۀ ۴ فرموده:
﴿قَدۡ كَانَتۡ لَكُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ﴾[الممتحنة: ۴].
«به تحقیق برای شما سزاوار بوده که تأسی نیکو کنید در ابراهیم و آنانکه با او بودند».
و در سورۀ انعام آیۀ ۹۰ فرموده:
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَى ٱللَّهُۖ فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡۗ﴾[الأنعام: ۹۰].
«ایشانند آنانکه خدا هدایتشان کرده، پس به هدایت ایشان اقتدا کن».
به هر حال سنّت رسول خداصیکی از دو چیزی است که در روایات و آیات به متابعت آن أمر شده، رسول خداصفرموده: «إني تارك فیکم الثقلین کتاب الله وسنتي»، و در بعضی روایات آمده: «کتاب الله وعترتي»، ولی مخفی نماند عترت رسول خداصنیز تابع سنّت رسول خداصبودهاند، و سنّت یعنی روش رسول خداص، مبیّن مجملات قرآن است اگرچه مجملات قرآن قابل فهم است، ولی تفصیل آن در سنّت است یعنی اگر خدا فرموده: «أقیموا الصِلاة»، این جمله قابل فهم است ولی رسول خداصباید بعمل خود کیفیّت و حدود نماز را معیّن کند و در خارج نشان دهد، وقتیکه به تصریح قرآن خدا به رسول خود فرموده: ﴿وَٱتَّبِعۡ مَا يُوحَىٰٓ إِلَيۡكَ﴾، و رسول او تابع قرآن است، عترت او نیز باید تابع قرآن و راوی سنّت او باشند، پس ذکر عترت در بعضی از روایات مقصود تمام افراد عترت نیست، بلکه همان افرادیکه از قرآن و سنّت جدا نشوند و مخالف قرآن و سنّت رسول عمل نکنند، همان طوریکه رسول خداصنمیتواند در دین خدا کم و زیاد کند عترت او نیز نمیتوانند چیزی به قرآن و سنّت اضافه کنند، و خود عترت در صدها روایت سنّت را حجّت قرار داده و خود را پیرو سنّت معرّفی کردهاند. ما در اینجا بعضی از کلمات امیرالمؤمنین÷را که دربارۀ سنّت در نهجالبلاغه آمده میآوریم:
در خطبۀ ۱۰۸ فرموده: «واقتدوا بهدي نبیکم فإنه أفضل الهدی، واستنوا بسنته فإنها أهدی السنن». یعنی: «اقتداء کنید به هدایت پیغمبرتان زیرا که آن بهترین هدایت است، و به سنّت و روش او عمل کنید که آن روشنترین سنّت است».
در خطبۀ ۲۰۳ فرموده: «نظرت إلی کتاب الله وما وضع لنا وأمرنا بالحکم به فاتبعته، وما استن النبيصفاقتدیته». یعنی: «نظر کردم بکتاب خدا و آنچه برای ما مقرّر نمود که به آن حکم دهیم پیروی کردم و به آن چه رسول خداصعمل نموده بسنّت او اقتدا کردم».
و در وصیّت خود به ابن عباس فرموده: «حاججهم بالسنّة فإنهم لن یجدوا عنها محیصا». یعنی: با خوارج احتجاج و استدلال کن به سنّت رسولصزیرا ایشان را از سنّت رسول چارهای نیست.
در خطبۀ ۱۶ فرموده: «والطریق الوسطی هي الجادة، علیها باقي الکتاب وآثار النبوة، ومنها منفذ السنة». یعنی: راه میانه که راه نجات باشد همان جادّهایست که تمام کتاب خدا و آثار نبوّت بر آن است و روش رسول خداصاز آن استخراج میشود.
در خطبۀ ۱۰۳ فرموده: «لیس علی الإمام إلا ما حمل من أمر ربه الإبلاغ في الموعظة، والإجتهاد في النصیحة، والإحیاء للسنة، وإقامة الحدود علی مستحقّیها، وإصدار السّهمان علی أهلها». یعنی: «برعهدۀ امام نیست مگر آنچه از امر پروردگارش بر عهدۀ او آمده، و آن پنج چیزاست: رسانیدن موعظه، و در نصیحت کوششنمودن، و سنّت رسول را زندهکردن، و حدود را بر مستحقّین جاری ساختن، و سهم هر کسی را از بیتالمال رسانیدن».
در خطبۀ ۱۲۹ فرموده: «لا ینبغي أن یکون الوالي علی الفروج والدماء والمغانم والأحکام وإمامة المسلمین لمعطل للسنة فیهلك الأمّة»یعنی: «سزاوار نیست که زمامدارو متولّی بر فروج و دماء و غنائم و امامت مسلمین آن کسی باشد که سنّت رسولصرا تعطیل کند که أمّت را به هلاکت میرساند».
در خطبۀ ۱۸۰ تأسف میخورد از فراق رسول خداصو اصحاب بزرگوار او، و میفرماید: «أوة علی إخواني الذین تلوا القرآن فأحکموه، وتدبروا الفرض فأقاموه، أحیوا السنّة وأماتوا البدعة». یعنی: «آه از جدائی برادرانم که قرآن را تلاوت و آن را محکم نمودند، و در واجبات تدبّر و آنها را به پا داشته، سنّت رسول را زنده و بدعت را میرانیدند».
در وصیّت خود به فرزندانش پس از ضربت ابن ملجم (ر ۲۳) میفرماید: «وصیتي لکم: أن لا تشرکوا بالله شیئا، ومحمدصفلا تضیعوا سنته». یعنی: «وصیّت من به شما این است که شریک برای خدا قرار ندهید و سنّت و روش محمّدصرا ضایع نکنید».
در خطبۀ ۹۲ در تعریف رسول خداصفرموده: «سیرته القصد وسنته الرشد، وکلامه الفصل، وحکمه العدل». یعنی: «سیرۀ او میانهروی و معتدل، و روش او موجب ترقّی، و سخن او جدا کنندۀ حقّ و باطل، و فرمان او عدالت بود».
در عهدنامۀ به مالک اشتر نخعی (نامۀ ۵۳) میفرماید: «واردد إلی الله ورسوله ما یضلعك من الخطوب، ویشتبه علیك من الأمور، فقد قال الله تعالی لقوم أحب إرشادهم: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾فالرد إلی الله: الأخذ بمحکم کتابه، والرد إلی الرسول: الأخذ بسنته الجامعة غیر المفرقة». یعنی: «در کارهای مشکلی که موجب درماندگی و کارهائی که بر تو مشتبه گردد به کتاب خدا و سنّت رسول بازگردد که خداوند سبحان برای قومیکه هدایت ایشان را خواسته، فرموده است: (ای افراد با ایمان اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید پیغمبر و صاحبان فرمان از خودتان را، پس اگر در چیزی با یکدیگر نزاع نمودید آن را به خدا و رسول بازگردانید) پس مراد از ردّکردن و برگرداندن به خدا گرفتن محکمات کتاب او است، و مقصود از ردّکردن و بازگشت به رسول، گرفتن سنّت جامعۀ پیغمبر (سنّت مورد اتفاق و موجب اتّحاد و رافع اختلاف) که باعث تفرقه نیست، میباشد».
و در خطبۀ ۱۲۳ وقتیکه در جنگ صفین قرآنها را بر سر نیزه کردند و بنا بر نصب حکمین شد که دو نفر بنشینند و در أمر خلافت طبق قرآن و سنّت قضاوت کنند، و هرچه صلاح باشد اظهار بدارند، میفرماید: «ولما دعانا القوم إلی أن نحکم بیننا القرآن لم نکن الفریق المتولی عن کتاب الله سبحانه وتعالی، وقد قال الله سبحانه:﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾فرده إلی الله؛ أن نحکم بکتابه، ورده إلی الرسول؛ أن نأخذ بسنته، فإذا حکم بالصدق في کتاب الله، فنحن أحق الناس به، وإن حکم بسنة رسول اللهص، فنحن أحق الناس وأولاهم بها».
یعنی: «و چون این قوم، ـ لشکر معاویه ـ ما را دعوت کردند به اینکه بین خودمان قرآن را حاکم قرار دهیم، ما گروه اعراضکننده از کتاب خدا نبودیم و حال آنکه خدای سبحانه و تعالی فرموده: (اگر در چیزی نزاع کردید آن را به خدا و رسول مراجعه دهید) پس ارجاع به خدایتعالی این است کتاب او را حاکم قرار دهیم، و طبق آن حکم نمائیم و ارجاع به سوی رسول این است که؛ سنّت او را بگیریم. پس چون براستی در کتاب خدا و طبق ان حکم شود ما سزاوارترین مردم میباشیم به آن و قبول آن، و اگر به سنّت رسول خداصحکم شد باز ما سزاوارترین مردم و اولای بسنّت میباشیم.
خواننده عزیز ملاحظه کن امیرالمؤمنین÷در قصّه حکمین و هنگام قرآن سرنیزه کردن لشکر معاویه چنین میگوید و خود را در قبول حکمیّت قرآن پیشقدم میشمارد، ولی یک عدّه روضهخوان بیاطّلاع بیخبر از دین بالای منبر تهمت به آن حضرت÷زده و میگویند: نعوذ بالله آن حضرت فرمود من قرآن ناطقم و آن قرآنها کاغذ و مرکب، نعوذ بالله نعوذ بالله قرآنها را پاره کنید. آیا هیچ دینداری چنین جسارتی به قرآن کرده و چنین کفری به امام خود نسبت داده؟! آن وقت مسلمین و پیروان آن امام زبان چنین اشخاص را که باید ببرند در عوض مزد منبر میدهند و بلکه اگر روحانی نمائی در زیر منبر باشد باو طیب الله هم میگوید.
و اما سایر امامان÷نیز خود را تابع سنّت رسول دانسته و آن را واجبالاتّباع میدانند: چنانکه درکتاب بحار جلد دوم باب ۲۹ حدیث ۶۲ روایت کرده از امام صادق÷که فرمود: «لا تقبلوا علینا ما خالف قول ربنا وسنة نبینا محمداص، فإنا إذا حدّثنا قلنا قال الله ﻷوقال رسول اللهص».یعنی: «حدیث مخالف قول پروردگارمان و سنّت پیغمبرمان محمدصرا از قول ما نپذیرید زیرا هر حدیثی که ما بگوئیم چنین است که میگوئیم: «خدای عزوجل فرمود و رسول خداصفرمود». و در همانجا روایت کرده از امام رضا÷که فرمود: «لا تقبلوا علینا خلاف القرآن فإنا إن تحدثنا حدثنا بموافقة القرآن وموافقة السنّة، وإنا عن الله وعن رسوله نحدث». یعنی: «حدیثی که مخالف قرآن باشد از قول ما قبول نکنید چون اگر ما حدیثی گوئیم، بر طبق قرآن و سنّت میگوئیم زیرا ما از قرآن و از رسول خداصنقل قول میکنیم». و در جلد دوم بحار صفحۀ ۱۷۵ نقل کرده که امام صادق÷میفرماید: «لیس شي إلا في الکتاب والسنة». یعنی هیچ چیز (از امور دین) نیست مگر اینکه یا در کتاب است و یا در سنّت و در حدیثی که بعد از حدیث فوق آورده: از امام صادق÷سؤال میشود:
«یکون شي لا یکون في الکتاب والسنة؟ قال: لا». یعنی: «آیا چیزی (از امور دین) هست که در کتاب و سنّت نباشد؟ امام میفرماید: نه و در کتاب کافی جلد اول ص ۷۰ و هم بحار جلد دوم ص ۲۶۲ روایت کردهاند از امام صادق÷که فرمود: «من خالف کتاب الله وسنة محمدصفقد کفر»یعنی: «هرکس با کتاب خدا و سنّت محمّدصمخالفت کند کافر است». و در همان صفحه از بحار روایت کرده از رسول خداصکه فرمود: «من تمسك بسنتی في اختلاف أمتي کان له أجر مأة شهید». یعنی: «هرکس چنگ زند به سنّت من در مورد اختلاف أمّت من برای او اجر صد شهید خواهد بود». و در صفحۀ ۲۶۶ روایت کرده که علی÷فرمود: «السنة ما سن رسول الله، والبدعة ما أحدث بعده». یعنی: سنّت آن است که رسول خداصعمل نموده باشد و بدعت چیزی است که پس از رسول خداصپیدا شده باشد. و از امام کاظم÷روایت کرده که فرمود: «ثلاث موبقات: نکث الصفقة وترك السنة، وفراق الجماعة». یعنی: سه چیز موجب هلاک و نکبت است: شکستن پیمان، و ترک سنّت، وجداشدن از جماعت، و فریقین از رسول خداصروایت کردهاند که فرموده: «من رغب عن سنتی فلیس منی». یعنی: هرکس از سنّت من اعراض کند از من نیست. و در جلد اوّل سفینه البحار ص ۶۶۵ روایت کرده از امام صادق÷که به اصحاب خود فرمود: «علیکم بآثار رسول الله وسنته»، یعنی: بر شما واجب است که بگیرید آثار رسول خداصو سنّت او را و صدها روایت دیگر. پس معنی کافی و جامعبودن قرآن که خدا فرموده در آن است تبیان هر چیزی، این است که هر مطلبی را قرآن بیان فرموده و بخصوص تمام عقایدی را که مسلمان باید داشته باشد در قرآن ذکر شده است.
و أمّا سنّت یعنی روش، که عملکردهای پیغمبر است و قرآن به طور اجمال سنّت رسول را حجّت قرار داده، و در سنّت رسول، هزاران دستور است. چون قرآن سنّت رسول را حجّت قرار داده و فرموده به آن عمل کنید. به طور کلّی، این حکم شامل هر سنّتی از رسول میگردد، و گویا تمام دستورات سنّت رسول خداصدر قرآن است، چنانکه قرآن حکم عقل را تصویب کرده و هر جزئی جزئی از احکام عقل حجّت است، و گویا تمام آن در قرآنست، زیرا قرآن تمام را تصویب کرده بطور کلّی. پس قرآن بطور کلّی هر چیزی را بیان کرده و تفریع جزئیات بر آن، کار رسول خداصو سایر دانشمندان اسلامی است. بنابراین اگر چیزی از آیات قرآن مجمل باشد، باید رجوع کرد در جزئیات وتفصیل آن به سنّت رسولصو کیفیّت و کمّیّت و حدود آن را باید از سنّت گرفت. پس در کتاب خدا آنچه محلّ احتیاج بشر بوده بیان شده به طور کلّی و دیگر ناقص نمانده تا علمای بشری تکمیل نمایند، چنانکه روایت کرده در ج ۲ بحار جدید ص ۱۷۰ که امام کاظم÷فرمود: «أتاهم رسول الله بما یستغنون به في عهده وما یکتفون به من بعده: کتاب الله وسنة نبيه». یعنی: رسول خداصبرای مردم آورد آنچه را که به آن بینیاز گردند در زمان خودش و آنچه به آن اکتفا کنند پس از زمان خودش؛ کتاب خدا و سنّت رسولص.
در سورۀ حجرات آیۀ ۱ فرموده:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ﴾[الحجرات: ۱].
«ای مؤمنین از خدا و رسول او جلو نیفتید».
و در سورۀ نساء آیۀ ۸۰ فرموده:
﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ﴾[النساء: ۸۰].
«هرکس رسول خدا را اطاعت کند پس به تحقیق خدا را اطاعت کرده».
و همین آیات دلیل است بر تصویب سنّت و لزوم اتّباع از آن. در کافی جلد ۲ ص ۶۰۶ و مقدّمۀ اوّل تفسیر صافی روایت کردهاند از امام باقر÷که رسول خداصفرمود: «یا معاشر القرآء اتقوا الله فیما حملکم من کتابه فإني مسئول وإنکم مسئولون، إني مسئول عن تبلیغ الرسالة وأما أنتم فتسئلون عما حملتم من کتاب الله وسنتي». یعنی: «ای گروه قاریان از خدا بترسید و خدا را ملاحظه کنید در آنچه حمل کردهاید از کتاب او زیرا که من مسئولم و شما مسئولید، من مسئولم از رسانیدن رسالت و أمّا شما مسئولید از آنچه از کتاب خدا و سنّت من فرا گرفتهاید». و این فرمایش رسول خداصشامل امیرالمؤمنین÷نیز میشود. پس او نیز مسئول است نزد خدا از سنّت که به آن عمل نموده و تمام مسلمین همین حکم را دارند، هیچ کس غیر از رسول در دین اسلام سنتّی ندارد، و اگر روش و یا سنّتی داشته باشد باید طبق سنّت رسول خداصباشد. پس نه امیرالمؤمنین از خود سنّتی آورده و نه امامان دیگر و همه تابع سنّت رسول خداصبودهاند.