آیا تقلید مدرکی دارد؟
با دلائل بسیار ثابت شد که تقلید از آراء امر باطلی است. حال باید دید که مدعیان وجوب تقلید مدرکی دارند یا خیر؟ زیرا مدعی باید مدرک بیاورد نه منکر. ما مدارک آنان را که به خیال خود نوشتهاند در اینجا میآوریم تا خواننده خود قضاوت کند:
اول: خبر واحدی است که راوی از توقیع یعنی از نامه امام زمان در زمان غیبت نقل کرده و خود امام را ندیده، ولی نامهای دیده که در آن نوشته شده: «وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة أحادیثنا». یعنی: «در پیشآمدهائی که واقع میشود به روایان اخبار ما رجوع کنید». این خبر اگر راست باشد دلالت بر تقلید ندارد، خصوصا در احکام دین، زیرا فرموده: در حوادثی که رخ میدهد رجوع به راویان اخبار کنید، و نفرموده در احکام دین، احکام دین که از حوادث نیست، احکام دین ثابت و پا برجا بوده قبل از این توقیع، و تا روز قیامت خواهد بود.
ثانیاً: راویان اخبار مجتهد نبودهاند اصلا راوی حدیث لازم نیست مجتهد باشد، زیرا نامهای راویان اخبار در کتب رجال و حدیث ذکر شده هیچ کدام مجتهد نبودند. پس این توقیع که کاتب آن دیده نشده مربوط به اجتهاد و تقلید نیست.
ثالثاً: در این توقیع امر شده به راویان رجوع کنید برای تعلم و تعلیم نه برای تقلید، به اضافه راویان حدیث را حجّه قرار داده در صورتی که قرآن میگوید پس از انبیاء حجتی نیست.
دوم- خبری مجعول است که در تفسیر جعلی به نام امام حسن عسکری÷در ذیل آیه ۷۸ سوره بقره:
﴿وَمِنۡهُمۡ أُمِّيُّونَ لَا يَعۡلَمُونَ ٱلۡكِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِيَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا يَظُنُّونَ ٧٨﴾[البقرة: ۷۸].
«بعضی از ایشان بیسوادند که از کتاب آسمانی خود چیزی نمیدانند جز آرزوهای خیالی، و نیستند جز اهل گمان».
این آیه در مذّمت تقلید عوام یهود است که از کتاب آسمانی خود چیزی نمیدانستند جز آرزوها، و تماما اهل گمان بودند و علمی به مطالب دین خود نداشتند مانند ملت ما. پس این آیه ردّ است بر اهل تقلید و مذّمت میکنند کسانی را که بواسطه تقلید، از کتاب آسمانی خود بیخبرند و به دنبال گمان رفتند، در ذیل این آیه گوید: «فمن قلد من عوامنا مثل هؤلاء الفقهاء فهم مثل الیهود الذین ذمهم الله بالتقلید فأما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا علی هواه، مطیعا لأمره مولاه، فللعوام أن یقلدوه». یعنی: هرکس از عوام مسلمین از چنین فقهاء تقلید کند مانند یهود خواهد بود، که خدا ایشان را مذّمت کرده به سبب تقلید، و اما هرکس از فقها که خود را نگهدارد و دین خود را حفظ کند و با هوای نفس مخالفت ورزد و به امر مولای خود اطاعت کند بر عوام لازم است که از او تقلید کنند. این خبر اولاً: دلالت دارد بر مذّمت تقلید از رأی ظنّی، پس صدر حدیث ردّ است بر اهل تقلید و موافق همان آیه است که این حدیث در ذیل آن آمده، ولی ذیل این حدیث مخالف آیه است و امر به تقلید میباشد و باید ذیل را رها کرد چون مخالف با آیه میباشد.
ثانیاً: تفسیری که این خبر در آن ذکر شده مجعول است و بطور مسلّم از امام عسکری÷نیست، اگر کسی دروغها و خرافاتی که در این تفسیر وجود دارد ببیند خواهد گفت این چگونه امامی است که از همه چیز بیاطلاع بوده، در کتاب اخبار الدخیله که مؤلف آن عالم جلیل متبحر آقای حاج شیخ محمد تقی شوشتری است از صفحه ۱۵۲ تا ۸۰ صفحه دروغها و جهالتهای روشن و چیزیهای برخلاف تواریخ آن را نشان داده و میگوید اگر این کتاب راست باشد باید گفت اسلام از ریشه دروغ است، و از غضائری که استاد نجاشی و از بزرگان علم رجال است نقل کرده که او گفته راوی این تفسیر ضعیف و کذّاب است و این کذّاب این تفسیر را روایت کرده از دو نفر مرد مجهول و مینویسد در این تفسیر منکراتی است. از آن جمله در این تفسیر آمده که حجّاج بنیوسف که حاکم از طرف عبدالملک بوده در عراقین، چندین مرتبه خواست مختار را بقتل برساند و موفق نشد تا اینکه نامه از عبدالملک میآمد که او را رها کن، در صورتی که مختار در سنه ۶۷ به دست مصعب بن زبیر در زمان تسلط ابن زبیر بر عراقین کشته شده بود، قبل از آن که نامی از حجّاج باشد، و حجّاج چند سال بعد در سنه ۷۵ بر عراقین حکومت پیدا کرد. و میگوید چگونه امام از تاریخ بیاطلاع بوده، پس ثابت کرده که این تفسیر مملّو از کذب و خرافات است و شأن امام أجلّ است از چنین کتابی. هرکه خواهد به کتاب اخبار الدخیله مراجعه کند. حال باید دید با روایت چنین کتابی میتوان بر خلاف کتاب خدا و سنّت رسولصاستدلال کرد و تقلیدی را که خدا نهی کرده اثبات نمود؟ البته خیر.
ثالثاً: این خبر ضدّ آن آیه است که در ذیل آن وارد شده: آیه میگوید به دنبال تقلید مرو، ولی این خبر میگوید تقلید روا است. اگر بخود آیه عمل کنیم بهتر است از عمل به خبر مجعولی.
رابعاً: این خبر حواله به مجهول و بلکه حواله به محال کرده، زیرا مردم چه میدانند و از کجا بشناسند فقیهی را که مخالف هوای نفس باشد؟ چه بسیار کسانی که ظاهراً برای ریا و گول زدن مردم زاهد شدهاند.
خامساً: این خبر بیان نکرده در چه چیز تقلید کنند در افعال و اعمال او و یا در امور دین و یا امور عرفی؟ این خبر مبهم گذاشته مثلا اگر او سه زن گرفت تو هم سه زن بگیر یا اگر او به زراعت پرداخت تو هم زراعت کن. اصلاً در چیزهای که خدا و رسول بیان کردهاند تقلید این و آن جا ندارد و موجب پشیمانی و خلود دوزخ است. چنانکه اهل دوزخ در آیه ۶۶ سوره احزاب میگویند:
﴿يَٰلَيۡتَنَآ أَطَعۡنَا ٱللَّهَ وَأَطَعۡنَا ٱلرَّسُولَا۠ ٦٦﴾[الأحزاب: ۶۶].
«ای کاش ما خدا و رسول را اطاعت کرده بودیم و دنبال دیگران و اطاعت آنان نمیرفتیم».
سادساً: صاحب کفایه الأصول میگوید این خبر دلالت بر وجوب تقلید ندارد و لفظ وجوب در آن نیامده، به اضافه معنی تقلید قبول احکام او نیست، بلکه تقلید این است که هر کاری او میکند، دیگران نیز بکنند چنانچه ذکر شد.
سوم- اخباری که دلالت بر جواز فتوی دارد مانند خبری که امام به ابان بن تغلب فرموده: بنشین در مسجد و فتوی بده، و به این خبر تخصیص دادهاند حرمت پیروی ظنّ را، و گویند پیروی ظنّ حرام است جز در این مورد معلوم میشود حرمت پیروی ظنّ را همه قبول دارند. جواب این خبر این است که:
اولاً: قرآن و اخبار بسیاری نهی نموده از فتوی دادن، و این خبر معارض با قرآن است و مردود و مطرود خواهد بود. در سوره نساء آیه ۱۲۷ فرموده:
﴿وَيَسۡتَفۡتُونَكَ فِي ٱلنِّسَآءِۖ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ﴾[النساء: ۱۲۷].
و در آیه ۱۷۶ فرموده:
﴿يَسۡتَفۡتُونَكَ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِي ٱلۡكَلَٰلَةِۚ﴾[النساء: ۱۷۶].
که در این آیات از رسول خداصفتوی میخواستند، خدا در جواب فرموده: بگو خدا فتوی میدهد نه رسول او. جائی که رسول خداصحق فتوی ندارد چگونه ابان فتوی بدهد. و امام باقر÷فرموده: «من أفتی الناس برأيه فقد ضاد الله». پس باید گفت آن خبری که امام به فلان کس فرموده فتوی بده شاید فتوای او با ذکر دلیل بوده که همان تعلیم و تعلم میشود.
بهر حال این خبر نمیگوید مردم علم دین نیاموزند و به دنبال فتوی بروند و کتاب خدا را مهجور گذارند و مشمول آیه ۳۰ سوره فرقان:
﴿وَقَالَ ٱلرَّسُولُ يَٰرَبِّ إِنَّ قَوۡمِي ٱتَّخَذُواْ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ مَهۡجُورٗا ٣٠﴾[الفرقان: ۳۰].
قرار گیرند.
ثانیاً: امام به اوگفته است فتوی بده، این تکلیف شخص او بوده به دیگران چه مربوط است. به اضافه به دیگران نفرموده بروید از ابان تقلید کنید. پس چنین خبری دلیل بر جواز تقلید نمیشود.
چهارم- دلیل عقلی است که میگویند چون همه کس وقت ندارد و نمیتواند تحصیل اجتهاد کند ناچار باید تقلید کند، زیرا باید دنیای خود را اداره کند. و این دلیل صحیح نیست و چندین جواب دارد:
۱- هرکس وقت ندارد لازم نیست تقلید کند و نه اجتهاد کند بلکه چند مسئله محل احتیاج خود را تعلم کند و از عالم به قرآن و سنّت دلیل بخواهد و یا به کتابی چون احکام القرآن رجوع کند، و این آسانتر است از تقلید اعلم، چنانکه بیان خواهد شد.
۲- مراجع تقلید میگویند در اصول دین و عقاید باید اجتهاد کنید و تقلید جایز نیست. چگونه کسی که وقت ندارد و باید به دنیای خود برسد در عقائد اجتهاد کند با اینکه در هر عقیده اقوال مختلفه وارد شده، و هر قولی دلائل متعدّدۀ فکری و عقلی دارد. اینجا وقت او کفاف میدهد ولی در تعلم بعضی از مسائل فرعی که آسانتر است وقت ندارد. پس در مسئله فرعی نیز باید تحقیق و تعلم نماید.
۳- شما تقلید اعلم را واجب میدانید و تشخیص اعلم اگر محال نباشد از هر مسئلهای مشکلتر است، و تعلم مسئلهای محل احتیاج از تشخیص اعلم آسانتر است، زیرا مانند زمان ما که ده نفر مجتهد در بلاد اسلامی میباشد و هریک مدعی اعلمیّت است، زیرا رساله از خود نشر کرده و تقلید اعلم را واجب میداند معلوم میشود خود را اعلم دانسته که رساله برای مقلّدین نوشته، حال بگوئید این ده مجتهد که غالباً در یک حوزه بودهاند چگونه خودشان ندانستهاند که اعلمشان کیست که باید دیگران تشخیص دهند؟
و اگر خودشان ندانستهاند چگونه مقلدشان بشناسند؟ میگویند هرکس شهریّه بیشتر بدهد او اعلم است. و اگر بگوئید این ده نفر، اعلم را میشناسند ولی کتمان میکنند، گوئیم کسی که حقی را کتمان کند عادل نیست و در نتیجه تقلید او حرام است. حال آن عوامی که وقت اجتهاد ندارد اگر مسئله محل احتیاج خود را از روی مدرک تعلیم کند برای او آسانتر است از پیدا کردن اعلم. یک مسئله را با مدرک یادگرفتن بهتر از هزار مسئله تقلیدی بدون مدرک است. چنین کسی که حکم خدا را از کتاب و سنّت یاد گرفته نه مبتلا به فوت مجتهد و تغییر رساله میشود، نه گرفتار تغییر رای و نه به اختلاف و سرگردانی گرفتار میشود.
۴- رای مجتهد حکم خدا نیست و لذا به مردن او حکم او از بین میرود وتقلید او جائز نیست و لذا متقدّمین از علماء حتّی ائمّه هدی÷رساله تقلیدیه نداشتند و مردم صدر اسلام چه کارمیکردند، این عوام باید همان کار را بکند. آنان از کتاب خدا و سنّت رسول یاد میگرفتند، ولو اینکه بیسواد بودند. به اضافه علم دین مانند علم طبّ نیست که یکنفر دکتر برای محلی کافی باشد بلکه علم دین بر همه کس واجب است که مسائل محل احتیاج خود را یاد گیرد. رسول خداصفرموده: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم». میگویند باید به متخصّص رجوع کرد جواب این است که علم دین بر هرکس واجب است عیناً واجب کفائی نیست و در واجبات کفائی باید به متخصص رجوع کرد و به اضافه دلیل بسیاری داریم که مجتهدین تخصصی ندارند.
۵- فتوای مجتهد ظنّی است و حق تعالی از اتّباع ظنّ نهی شدید نموده، در سوره انعام آیه ۱۴۸ فرموده:
﴿إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَخۡرُصُونَ ١٤٨﴾[الأنعام: ۱۴۸].
«پیروی نمیکنید جز گمان را و نیستند شما مگر اهل حدس و تخمین».
و در جای دیگر فرموده: ﴿بَلِ ٱتَّبَعَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَهۡوَآءَهُم بِغَيۡرِ عِلۡمٖۖ﴾[الروم: ۲۹]. و مذمت کرده از پیروی آراء ظنّی، و در بسیاری از آیات قول بدون علم را تحریم نموده، در سوره اعراف آیه ۳۳ فرموده:
﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡيَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ وَأَن تُشۡرِكُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ يُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٣٣﴾[الأعراف: ۳۳].
«بگو همانا پروردگارم حرام کرده فواحش را، و حرام کرده گفتن آنچه را نمیدانید».
و امیرالمؤمنین علی÷در خطبه ۱۷ و ۱۸ و ۸۵ و ۸۶ و خطب دیگر نهج البلاغه از اظهار رای و پیروی آن مذّمت کرده، چگونه پیروان او بر خلاف قول او بلکه برخلاف قول خدا یک عدّه اظهار رای و عده دیگر پیروی میکنند. پس عوام باید تعلم دین از کتاب و سنت کند تا ثواب و سعادت دنیا و آخرت را ببرد ما کتاب احکام القرآن را برای اتمام حجّت و رفع سرگردانی عوام و تعلّم ایشان نوشتیم به آن مراجعه شود.
۶- غالب مجتهدین تغییر رای میدهند اگر رای اول ایشان صحیح بوده پس رای دوم باطل است و اگر رای دوم صحیح باشد پس رای اول باطل بوده.
علی÷در خطبه ۱۷۴ نهج البلاغه فرموده: «إن المؤمن یستحل العام ما استحل عاما أول، ویحرم العام ما حرم عاما أول ... ولکن الحلال ما أحل الله، والحرام ما حرم الله». یعنی: مؤمن حلال میداند آنچه را سال اول حلال دانسته و حرام میداند آنچه را سال اول حرام دانسته. و رسول خداصفرموده: «حلال محمد حلال إلی یوم القیامة، وحرامه حرام إلی یوم القیامة». یعنی تا قیامت تغییر نمیکند. آیا از کسی که چیزی را گاهی حلال و گاهی حرام میداند میتوان تقلید کرد؟ آیا تقلید از کتاب خدا بهتر نیست؟ آیا از تغییر آراء بشری و تبدیل رسالهها راحت شدن بد است؟ خدا فرموده: ﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ﴾. آیا رساله خدا آسان نیست؟ یکعدّه از نصاری از حمل بار کشیشان خسته شدند و گفتند ما خدا و عیسی÷را قبول داریم و از دستگاه استحمار کشیشی بیزاریم. آیا ممکن است مسلمین نیز بیدار شوند؟ مسائل اسلامی اکثر ضروری و بدیهی و محل اجماع مسلمین است، اصلاً احتیاج به اجتهاد و تقلید ندارد. این مدعیان اجتهاد تماماً مقلّد فقهاء سابقند در اصل فتوی، و در مقام عمل مقلد عوامند و به میل عوام فتوی میدهد، یعنی هرطوری که عوام میل دارد ایشان طبق رضای عوام فتوی میدهند، برای اینکه عوام را نرمانند، و لذا حقائق را کتمان میکنند و مشمول آیه ۱۵۹ سوره بقره میباشند.
پنجم- ایشان به آیاتی از قرآن استدلال کردهاند که همان آیات ردّ است بر اهل تقلید. یکی آیه:
﴿فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ ٤٣﴾[النحل: ۴۳].
«اگر نمیدانید از اهل قرآن و یا اهل تورات سئوال کنید».
مفهوم آیه این است که سئوال کنید تا بدانید پس این آیه دلیل بر وجوب تعلم است نه تقلید، مگر اینکه تقلید را مجازاً بمعنی تعلم بگیریم و چنین مجازی در لغت نیامده. صاحب کفایه الأصول میگوید این آیه ظاهراست در تعلم، نه در تقلید. پس این آیه ردّ است بر قائلین به تقلید. و دیگری آیه:
﴿فَلَوۡلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرۡقَةٖ مِّنۡهُمۡ طَآئِفَةٞ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي ٱلدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوۡمَهُمۡ إِذَا رَجَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ...﴾.
«پس چرا از هر گروهی از ایشان عدّهای برایت علم جهاد و فراگرفتن احکام دین کوچ نمیکنند برای اینکه چون برگردند قوم خود را بترسانند».
دم مزن از رأی رأی و اجتهاد
در بر آیات کفر است و عناد
هان و هان ای رهبران شرع و دین
هست ما را بس خطرها در کمین
بس کنید این اختلاف و این نفاق
در طریق حق نمائید اتفّاق
خلق را از راه حق آگه کنید
نی که از فتوای خود گمره کنید
شرط اصلاح جهان از این فساد
اتّحاد است اتّحاد است اتّحاد
مایۀ جمعیّت ما جمعه بود
خصم چون دانست آن را در ربود
حق بگفت ای مؤمنین ارجمند
چون اذان جمعه صوتش شد بلند
جمله بشتابید از بهر نماز
بر نماز جمعه رو آرید باز
لیک فتواهای صد عالی جناب
گشت سدّ بر راه قرآن و کتاب
گفت پیغمبر نماز جمعه بر
اهل اسلام است فرض و معتبر
هرکه او بنمود ترک این صلاة
در حیات من و یا بعد از مماة
حق پریشانش کند در روزگار
تا أبد ماند ذلیل و خوار و زار
نی پذیرد حق صیامش نی صلاة
نی بود حجّش قبول و نی زکاة
این پریشانی که اندر جمع ما است
زادة نفرین ختم الأنبیاء است
جمعه در اسلام رکن أعظم است
هرچه گویم از مزایایش کم است
جمعه باشد از ضروریّات، پس
نیست جایز اندر آن تقلید کس
ای مسلمانان از این خواب گران
دیده بگشائید و برخیزید هان
دورۀ تقلید و فتوی شد تمام
بعد از این علم است بهر خاص و عام
سبط پیغمبر ز فتوی کشته شد
آری از فتوی به خون آغشته شد
هست این تقلید چاهی بس عمیق
چشم عقلت باز کن باز ای رفیق
گر که آید روز عرض و امتحان
بانگ واویلا برآرند أمتّان
کای خدا ای ملجأ هر مستمند
پیشوایان راه ملّت را زدند
مجتهد کز رأی خود آرد دلیل
پیش قرآن رأی او باشد علیل
هرکه را تقلیدی از ایشان بود
دائماً از باد شک و لرزان بود
الحذر ای مؤمن از تقلید و ظنّ
نیست این جز پیروی اهرمن
باید از تقلید باشی برحذر
الحذر ثمّ الحذر ثمّ الحذر
گر تو خواهی باشی از اهل نجات
ترک کن تقلید رأی بیثبات
خلق چون تقلید و نادانی گزید
گشت استعمار را قوّت مزید
ای که اندر بند تقلیدی اسیر
بند بگسل گوش کن جز پندی پذیر
ما بسی دیدیم قرآن و خبر
نیست در تقلید جز لعن و ضرر
جز کتاب و سنّت از خود دور کن
هم رسول و آل او مسرور کن
خلق را تقلیدشان برباد داد
ای دوصد لعنت بر این تقلید باد
این آیه صریح است در تفقّه و تعلم نه در تقلید. و نفرموده قوم ایشان از ایشان تقلید کنند. پس این آیات ردّ است بر اهل تقلید. چگونه به چنین آیات استدلال کردهاند بر وجوب تقلید و مدرک دیگری هم ذکر نکردهاند؟
پس مسلم میشود که دلیلی برای تقلید نیست. حال خدا کند حسد و تکبّر را کنار گذارند و به سخن ما گوش دهند و بیدار شوند، و به برکت تعلیم و تعلم کتاب خدا و سنّت رسول به توسط احادیث صحیحه به حقائق دین آگاه شوند و خرافات دینی را دور بریزند، و از زیان تقلید دوری جویند. چه نیکو گفته آنکه گفته:
و السلام علی من اتبع الهدی ونعوذ بالله من مضلاّت الفتن وشرور اهل الزمن (تاریخ ۱۳۴۴).