۱۵- قرآن برای همه قابل فهم است
قرآن در لغت عرب بکتابی گویند که خواندن و فهم آن سهل و آسان باشد، ما نمیگوئیم همه کس قرآن را میفهمد، البته پرواضح است که هر کسی خصوصاً غیرعرب قرآن را نمیفهمند، ولی هر کسی اگر زحمت بکشد و مقداری بزبان عرب و ادبیّت عرب آشنا گردد و تدبّر در قرآن نماید، آن را میفهمد. پس هر کسی ممکن است قرآن را بفهمد و قرآن برای او قابل فهم باشد، البتّه پس از زحمت و تعلیم و تعلّم. زیرا فراگرفتن اسلام و قوانین آن باید از قرآن باشد و یا از حدیث اگر موافق قرآن باشد. رسول خداصمأمور آموختن قرآن به مردم بوده؛ طبق آیۀ ۲ سورۀ جمعه، و اگر قرآن قابل فهم نباشد چگونه به مردم بیاموزد، و در اینجا دلیلهای بسیار روشنی داریم بر اینکه تمام قرآن قابل فهم است.
دلیل اول- حسّیبودن آن که حساً میبینیم اشخاصی را که آن را میفهمند و از آن بهره میبرند.
دلیل دوم- اگر قرآن قابل فهم نباشد، به طور یقین احادیث مشکلتراز قرآن است و باید احادیث نیز قابل فهم نباشد، زیرا خود أئمّه÷فرمودهاند: «أحادیثنا صعب مستصعب». یعنی: احادیث ما سخت و مشکل است. پس بنابراین نه قرآن قابل فهم است و نه احادیث و باید دور دین را قلم کشید، زیرا مدرک آن قابل فهم نیست. أئمّه÷احادیث را مشکل خواندهاند، ولی قرآن را روشن و واضح، چنانکه در فصل ده مدارک آن گذشت. و خدایتعالی قرآن را سهل و آسان خوانده، در سورۀ قمر چهار مرتبه مکرّر فرموده: ﴿وَلَقَدۡ يَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ﴾. یعنی: به تحقیق ما قرآن را آسان نمودیم. و در سورۀ مریم آیۀ ۹۷ و سورۀ دخان آیۀ ۵۸ فرموده:
﴿فَإِنَّمَا يَسَّرۡنَٰهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمۡ يَتَذَكَّرُونَ ٥٨﴾[الدخان: ۵۸ و مریم: ۹۷].
«ما قرآن را آسان نمودیم به زبان تو (یعنی به زبان عربی) تا شاید این مردم متذکّر شوند».
دلیل سوّم- آیاتی که فرموده: ﴿بَيَانٞ لِّلنَّاسِ﴾و یا «مهدی للناس»و یا ﴿بَصَآئِرَ لِلنَّاسِ﴾مانند آیۀ ۱۸۷ و آیۀ ۲۲۱ سورۀ بقره که فرمود:
﴿يُبَيِّنُ ٱللَّهُ ءَايَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ﴾[البقرة: ۸۷ و ۲۲۱].
و در سورۀ إسراء آیۀ ۱۰۶ فرموده:
﴿وَقُرۡءَانٗا فَرَقۡنَٰهُ لِتَقۡرَأَهُۥ عَلَى ٱلنَّاسِ﴾[الإسراء: ۱۰۶].
«و قرآنیکه جزء جزء فرستادیم تا برای مردم قرائت کنی».
و در سورۀ یونس آیۀ ۵۷ فرموده:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡكُم مَّوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّكُمۡ﴾[یونس: ۵۷].
«آهای مردم به تحقیق برای شما، موعظهای از پروردگارتان آمد».
پس چنانکه فرموده، این قرآن موعظه و بینائی مردم است، و اگر نفهمند چگونه بینائی مردم است. و آیات بسیاری آمده که قرآن برای عموم مردم نازل شده، اگر خدا چیزی را برای مردم نازل کند که نفهمند کار لغوی کرده نعوذ بالله.
بعضی خیال کردهاند که قرآن و آیات آن معمی و رمزی است که فقط رسول خداصمیفهمید، و این خیال باطلی است و مدرکی ندارد. به اضافه اگر فهم آن منحصر به رسول و یا امام بود باید «يا أيها الإمام»بگوید و یا «هدی للإمام»و «يا بيان للإمام»، و حال آنکه نفرموده بلکه برسول خود در سورۀ انبیاء آیۀ ۱۰۹ دستور میدهد که:
﴿فَقُلۡ ءَاذَنتُكُمۡ عَلَىٰ سَوَآءٖۖ﴾[الأنبیاء: ۱۰۹].
«بگو که من اعلام و اخبار میکنم شما را بطور یکسان و بدون فرق».
پس قرآن و اسلام که دین سرّی نیست، در سورۀ انعام آیۀ ۱۹ فرموده:
﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ لِأُنذِرَكُم بِهِۦ وَمَنۢ بَلَغَۚ﴾[الأنعام: ۱۹].
«بسوی من وحی شد این قرآن تا بواسطۀ آن بترسانم شما و هرکسی را که به او برسد».
که معلوم میشود انذار رسول خداصباید به قرائت آیات باشد. از این قبیل آیات استفاده میشود که قرآن برای همگان و عموم مردم است حتّی آیات متشابهاتش نیز قابل فهم مردم است چنانکه در فصل ۲۰ بیان میشود.
دلیل چهارم- اخبار و احادیث دلالت دارد که قرآن واضحترین سخن و قابل فهم مردم است و سرّی و رمزی نیست. علی÷در خطبۀ ۱ نهجالبلاغه فرمود: «خلف فیکم ما خلفت الأنبیاء في أممها کتاب ربکم فیکم، مبینا حلاله وحرامه». و هم در سایر خطب خود که در فصل ۱۰ گذشت. در ص ۳۱ بحار جلد ۹۲ روایت کرده از رسول خداصکه فرمود: «إن هذا القرآن هو النور المبین من اثره علی ماسواه هداه الله». یعنی: «محقق بدانید که این قرآن نور روشنی است، هرکس آن را بر غیر آن مقدم بداند و بدارد خدا او را هدایت کند». و در ص ۲۷ روایت کرده از رسول خداصکه فرمود: «من ابتغی العلم في غیره أضله الله وهو الذکر الحکیم والنور المبین». یعنی: «هر کس دانش خود را در غیر قرآن جوید، خدا او را به گمراهیش واگذارد و قرآن ذکر با حکمت و نور روشنی است». و عیّاشی روایت کرده که رسول خداصفرمود: «القرآن هدی من الضلالة وتبیان من العمی». یعنی: «قرآن راهنمای از گمراهی و بیانکنندۀ از کوری است». و علی÷در خطبۀ ۱۹ فرموده: «ونورا لیس معه ظلمة، وهدی لمن أئتم به». یعنی: «قرآن نوریست که ظلمت ندارد و هدایت برای کسی است که او را امام خود قرار دهد و به آن اقتدا کند».
دلیل پنجم- خطایات آن است که مکرّر فرموده: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ﴾و ﴿يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ﴾و ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ﴾، و مخاطب آن مردمند و مردم باید بفهمند و اگر قابل فهم نباشد برای مخاطب، پس چه کسی باید بفهمد؟
امام صادق÷فرموده: «إنمـا يعرف القرآن من خوطب به». یعنی: «همانا قرآن را مخاطب میشناسد»، بعضی از مردم عوام میگویند قرآن را فقط امام باید بفهمد و بیان کند، در جواب او باید گفت:
اوّلاً: خطاب به امام نیست. ثانیاً: باید امام بفهمد برای چه؟! برای اینکه به مردم بیان کند، پس رسول خداصو سایر أئمّه÷چرا بیان نکردند؟ آیا رسول خدا و یازده امام بیان کردند یا خیر؟ اگر بیان کردند پس مردم فهمیدند و اگر رسول خداصو أئمّه به مردم نفهمانیدند و بیان نکردند آیا بخل کردند و چرا انجام وظیفه نکردند؟! ثالثاً: شما اگر قول رسول و امام را قبول دارید آنان فرمودهاند که قرآن بیان روشن و واضح و قابل فهم است.
دلیل ششم- تمام علمای مسلمین قرآن را حجّت دانسته به آیات آن در مطالب خود استدلال میکنند، و چگونه آن را حجّت دانسته و به آن استدلال میکنند و چگونه خودشان فهمیدند.
دلیل هفتم- قرآن دلیل بر رسالت و حجّت بر صدق نبوّت است و اگر مردم دلیل و حجّت را نفهمند چگونه رسالت پیغمبر اسلام را قبول کنند، و دلیل و حجّت که بدون فهم باشد دلیل و حجّت نمیشود و باعث ایمان مردم نمیگردد، و اگر قرآن معمّا و مبهم و قابل فهم نبود دیگر مبارزهطلبیدن معنی ندارد، قرآن که مکرّر مبارز میطلبد و میفرماید اگر میتوانید یک سوره مانند آن بیاورید، پس چیزی را اگر نفهمند چگونه مانند آن را بیاورند؟ اگر زیدی به عمرو بنویسد یک میلیون پول بدهید بحامل نامه، و چون نامه را آورد برای عمرو، او نفهمد و نداند چه نوشته، آیا یک میلیون پول میدهد؟ حال خدائیکه نامهای برای بندگانش فرستاده که مال و جان و عمر خود را باید برای من بدهید ولی بندگان نفهمند او چه خواسته، چگونه جان و مال خود را بدهند؟
دلیل هشتم- رسول خداصو أئمّه هدی÷فرمودهاند احادیث ما را به قرآن عرضه بدارید و بسنجید، اگر موافق قرآن بود، بپذیرید و اگر مخالف آن بود نپذیرید، پس مردم باید قرآن را بفهمند تا به آن عرضه بدارند وگرنه با چیزیکه قابل فهم نباشد، چگونه بسنجند، بعضی از روحانی نمایان قرآن را با خبر امام میسنجند، پس اگر موافق خبر امام شد میپذیرند وگرنه میگویند ما نمیفهمیم. در جواب ایشان بایدگفت هیچ کس نگفته قرآن را با خبر بسنجید، ولی رسول خدا و أئمّه فرمودهاند خبر را با قرآن بسنجید، باضافه آن وقت که قرآن نازل شد خبری نبود که به آن بسنجند. و به خبر عرضه نکرده فهمیدند.
دلیل نهم- کفّار قریش قرآن را میفهمیدند با اینکه خبر رسول خدا را قبول نداشتند و به برکت فهم قرآن هدایت شدند و حتّی ابوجهل و ابوسفیان که به مردم میگفتند به قرآن گوش ندهید و یا پنبه در گوش خود بگذارید معلوم میشود آن اعراب میفهمیدند. آن عرب پابرهنۀ بیسواد قرآن را میفهمید چگونه مدّعیان دانش میگویند قرآن قابل فهم نیست؟! و نباید مردم به آن تمسّک جویند، زیرا اگر مردم متوجّه قرآن بشوند دکّان ایشان کساد خواهد شد، واگر مردم به قرآن توجه کنند دروغهای ساخته ایشان آشکار خواهد شد. و لذا میگویند قرآن قابل فهم نیست و یا باید امام بیاید، مثلاً کسانیکه میگویند امام و امامزاده از نور خلق شدهاند آیۀ قرآن بر ضرر ایشان خطاب به رسول خداصمیفرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ﴾، و یا میفرماید: ﴿إِنَّا خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن نُّطۡفَةٍ﴾. یعنی ما انسان را از نطفه آفریدیم. پس معلوم میشود هر انسانی و حتّی رسول و امام از نطفه خلق شده و دروغگو رسوا میشود و لذا بناچاری میگویند قرآن قابل فهم نیست.
ثانیاً عدّهای که از روایات مجعوله نان میخورند و روایات نامعقولی در تفسیر قرآن از قول امام پیش خود جعل کردهاند که با قرآن نمیسازد ناچار میگویند قرآن قابل فهم نیست تا مردم مجعولات ایشان را بپذیرند، و اگر قرآن را بفهمند آن مجعولات را دور میریزند و جاعل آن را لعن میکنند. مثلاً در تفسیر آیۀ: والتین ... نوشتهاند که تین امام حسن و زیتون امام حسین÷است که خدا به ایشان قسم خورده، در صورتیکه این سوره مکّی است و آن وقت که این سوره نازل شد نه امام حسنی بوده و نه امام حسینی! مثلاً در جلد اول کافی ص ۱۹۵ نوشتهاند از قول امام که مقصود از کلمۀ نور در هر جای قرآن، أئمّه میباشد، حال اگر کسی بگوید خدا فرموده: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا ١٧٤﴾، بصریح آیات، قرآن است که نازل شده نه امام، در جواب میگویند ما قرآن را نمیفهمیم، باید از ایشان پرسید چگونه اگر برخلاف لغت عرب، نور به معنی امام باشد و یا تین به معنی امام حسن÷باشد و یا لیل به معنی عمر باشد قرآن را میفهمید، و أمّا اگر طبق لغت و عرف عرب، نور به معنی روشنی و یا تین به معنی انجیر و یا لیل به معنی شب باشد قابل فهم نیست؟! «إن هذا لشيء عجاب وإن هو إلا قول الزور». هرکس میداند لیل به معنی شب است نه به معنی خلیفه، حال اگر به معنی شب باشد قبول نیست و اگر به معنی خلیفه باشد چگونه قبول است!!
دلیل دهم- قرآن نور مبین و در نورانیّت و روشنی و واضحی بالاترین کلام است و کلام بزرگان بشر چه امام و چه پیغمبر نسبت به کلام خدا مانند چراغدستی و یا شمع است نسبت به خورشید، آیا از جهالت نیست که کسی کلام روشن خدا را نفهمد و بخواهد بواسطۀ کلمات دیگران بفهمد، در صورتیکه کلام خدا نور مبین و نور یقین است. باید گفت شما میخواهید با شمع خورشید را پیدا کنید:
زهی نادان که او خورشید تابان
به نور شمع جوید در بیابان
دلیل یازدهم- برای اینکه قرآن قابل فهم است اینکه هر وقت رسول خداصو یا أئمّه÷مطلبی را بیان میکردند برای اثبات مطلب خود آیهای از آیات قرآن دلیل میآوردند، و هرکس به ایشان میگفت مدرک شما در فلان حکم چیست؟ ایشان فوری آیهای را نشان میدادند، مانند اینکه در وسائل الشیعه در باب مسح سر در وضوء زراره شنید که امام صادق÷میگوید؛ مسح را ببعض سر باید کشید، زراره پرسید: از چه مدرک میفرمائید؟ امام فرمود: بدلیل «باء» در آیه ﴿وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِكُمۡ﴾که برای تبعیض است. و مانند اینکه آن امام÷به منصور دوانقی فرمود: بقول نمّام گوش مده زیرا خدا در قرآن فرموده: ﴿إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ﴾، و منصور این آیه را شنید و فهمید، و مانند اینکه آن امام÷به کسیکه در بیت الخلا مینشست برای استماع صوت زنان مغنیه فرمود: آیا نشنیدی که خدا در قرآن فرموده: ﴿إِنَّ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡبَصَرَ وَٱلۡفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَٰٓئِكَ كَانَ عَنۡهُ مَسُۡٔولٗا ٣٦﴾، و او این آیه را فهمید و از نشستن در آنجا خودداری کرده و مانند اینکه امام صادق÷به فرزند خوداسماعیل فرمود هرگاه مؤمنون نزد تو شهادت دادند ایشان را تصدیق کن بدلیل اینکه خدا فرموده: ﴿يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَيُؤۡمِنُ لِلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[التوبة: ۶۱].
و مانند اینکه آن امام÷فرمود اگر مطلقۀ ثلاثه را بندهای نکاح کند و او را طلاق دهد برای شوهر سابق او به عقد جدید حلال میشود بدلیل اینکه در قرآن فرموده: ﴿حَتَّىٰ تَنكِحَ زَوۡجًا غَيۡرَهُۥۗ﴾، و بنده هم زوج است، و مانند اینکه آن امام÷به کسیکه زمین خورده بود و ناخن او کنده شده بود و بر دست خود دوا گذاشته بود و عرض کرد در وضوء چه کنم؟ فرمود این و امثال این از کتاب خدا دانسته میشود که فرموده: ﴿مَا جَعَلَ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلدِّينِ مِنۡ حَرَجٖۚ﴾. مانند آنکه کتاب کافی و تفسیر صافی در مقدمه هفتم کتابش روایت کرده از امام باقر÷که به اصحاب خود فرمود: «إذا حدثتکم بشيء فاسئلوني أین هو من کتاب الله»، یعنی: هرگاه من برای شما حدیثی بیان کردم از من بپرسید این حدیث از کجای قرآن استفاده شده. سپس فرمود: رسول خداصنهی نمود از قیل و قال و فساد مال وکثره سؤال، یکی از اصحاب آن جناب عرض کرد این حدیث رسول خداصاز کجای قرآن استفاده شده؟ فرمود از آیۀ:
﴿۞لَّا خَيۡرَ فِي كَثِيرٖ مِّن نَّجۡوَىٰهُمۡ إِلَّا مَنۡ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوۡ مَعۡرُوفٍ أَوۡ إِصۡلَٰحِۢ﴾[النساء: ۱۱۴].
و آیۀ:
﴿وَلَا تُؤۡتُواْ ٱلسُّفَهَآءَ أَمۡوَٰلَكُمُ﴾[النساء: ۵].
و آیۀ:
﴿لَا تَسَۡٔلُواْ عَنۡ أَشۡيَآءَ إِن تُبۡدَ لَكُمۡ تَسُؤۡكُمۡ﴾[المائدة: ۱۰۱].
و هزاران ورد دیگر که أئمّه÷به آیات قرآن استدلال و استشهاد کردهاند برای مطالب خود. و اگر مردم آیات قرآن را نمیفهمیدند این استشهاد صحیح نبود.
دلیل دوازدهم- خود آیات قرآن که مردم را أمر به تدبّر و تفکّر در قرآن نموده، اگر قابل فهم نبود چگونه خدایتعالی در سورۀ نساء آیۀ ۸۲ أمر به تدبّر نموده:
﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَۚ﴾[النساء: ۸۲].
«آیا چرا در قرآن تدبّر نمیکنند».
و در سورۀ محمّدصآیۀ ۲۴ فرموده:
﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَآ ٢٤﴾[محمّد: ۲۴].
«آیا چرا در قرآن تدبّر ندارند بلکه بر دلها قفل زده شده است».
و در سورۀ ص آیۀ ۲۹ فرموده:
﴿كِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَيۡكَ مُبَٰرَكٞ لِّيَدَّبَّرُوٓاْ ءَايَٰتِهِۦ﴾[ص: ۲۹].
«کتاب با برکتی نازل نمودیم برای آنکه تدبّر کنند در آیاتش».
و مانند این آیات. پس در تمام آیات إلهی باید تدبّر نمود و حتی آیات متشابهاتش قابل تدبّر و قابل فهم است، چنانچه در فصل ۲۰ خواهد آمد و تدبّر در آیات قرآن واجب است.
دلیل سیزدهم- اوامریستکه در قرآن أمر شده به پیروی قرآن و اگر بنا بود کسی نفهمد چگونه خدای تعالی أمر باتّباع آن فرموده، مانند آیۀ ۳ سورۀ اعراف:
﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ﴾[الأعراف: ۳].
«پیروی کنید آنچه بسوی شما نازل گردیده از پروردگارتان». و آیۀ ۱۵۷:
﴿فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٥٧﴾[الأعراف: ۱۵۷].
«پس آنانکه به این رسول ایمان آورند و او را بزرگ شمرند و یاری کنند و آن نوریکه به او نازل شده پیروی کنند ایشان رستگارند».
و در سورۀ بقره آیۀ ۱۷۱:
﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَيۡنَا عَلَيۡهِ ءَابَآءَنَآۚ﴾[البقرة: ۱۷۰].
«و چون به ایشان گفته شود پیروی کنید آنچه خدا نازل نموده گویند بلکه پیروی میکنیم آنچه را که پدران خود را بر آن یافتهایم».
و در سورۀ طه آیۀ ۱۳۴ فرموده:
﴿رَبَّنَا لَوۡلَآ أَرۡسَلۡتَ إِلَيۡنَا رَسُولٗا فَنَتَّبِعَ ءَايَٰتِكَ﴾[طه: ۱۳۴].
«پروردگارا چرا نفرستادی به سوی ما رسولی که پیروی کنیم آیات تو را».
و همچنین در سورۀ قصص آیۀ ۴۷ و در سورۀ لقمان آیۀ ۲۱ فرموده. پس تمام مسلمین باید تابع آیات کتاب خدا باشند، ولی متأسّفانه زمان ما اگر بشیعه و یا سنّی بگوئی بیائید پیروی قرآن کنیم، ایشان مانند کفّار جاهلیّت میگویند پدران و علماء ما چنین و چنان گفتهاند. پس بعد از ورود این همه آیات که أمر به پیروی قرآن و تدبّر در آن شده، اگر مسلمانی ندیده بگیرد و باز بدنبال افکار خود و یا افکار ملّت خود برود از کفّار جاهلیّت بدتر است، زیرا کفّار جاهلیّت قرآنی نداشتند و چون آمد پذیرفتند و متّحد شدند و از نفاق و عداوت دست برداشتند و نگفتند ما نمیفهمیم، ولی مردم ما ببهانۀ اینکه نمیفهمیم از کلام خدا اعراض کردهاند و در نتیجه کار بجائی رسیده که شیعه از سنّی، و سنّی از شیعه وحشت دارد، و دشمن جانی یکدیگرند، و یک عدّه بنام روضهخوان شب و روز در گویندگی خود مادّۀ فساد و دشمنی را زیاد میکنند و شیطان و استعمار و دشمنان دین اسلام را، از خود خوشنود و مسرور میگردانند، و منشإ تمام این بدبختیها و زیانها این است که در حوزههای علمیّه به طلّاب علوم دینی تزریق میکنند که قرآن ظنّیّ الدّلالة و حدیث قطعی الدّلاله است، و طلّاب سادۀ خوشباور خبر ندارند که این سخن از کجا پیدا شده و کدام دشمن این کلام را به میان ایشان آورده، و این کلام باطلی است و نتائج بسیار سوئی دارد، از آن جمله عدم توجّه محصلین به آیات قرآن و قطعیندانستن مفاد آن، در حالیکه دلالت آیات قرآن بر معانی آن از هر کلامی بهتر و قطعیتر است، شما یک خط نهجالبلاغه را که حدیث است بگذارید در جنب یک آیه از قرآن، هر کم سوادی میفهمد که آیات قرآن از نهجالبلاغه واضحتر و دلالتش بر معنی قطعیتر است، آیا دلالت جمله آیۀ:
﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ﴾[النساء: ۵۹]، و [المائدة: ۹۲]، و [النور: ۵۴]، و [محمد: ۳۳]، و [التغابن: ۱۲].
و یا آیۀ:
﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ﴾[النحل: ۹۰].
قطعی نیست، اگر بگویند دلالت قرآن بر مطالب آن قطعی است ولیکن مطالب آن اجمالی است که تفصیل آن در آیه ذکر نشده، گوئیم باشد اخبار نیز چنین است، اخبارهم مجمل دارد، آیا حدیث: «ما بعث الله نبیا إلا بصدق الحدیث وأداء الأمانة»، مطلب آن مجمل نیست و تفصیل موارد صدق ذکر شده، البتّه مجمل است، حدیث فوق با آیۀ:
﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾[النساء: ۵۸].
هیچ فرقی ندارد، بلکه آیه روشنتر است، همانطوریکه قرآن گاهی باجمال سخن گفته و گاهی به تفصیل، اخبار و احادیث نیز چنین است، کلام اجمالی دلالت قطعی بر معنی اجمالی دارد و کلام مفصّلتر دلالت بر معنی تفصیلی، چه قرآن باشد و چه خبر. عدهای از بیسوادان چون تزریقات سوء در آنان اثر کرده، میگویند در جملۀ ﴿أَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ﴾چون شرائط و آداب و کیفیّات ذکر نشده و مجمل است پس ظنّیّ الدّلالةمیباشد، در جواب ایشان باید گفت: دلالت جملۀ: «أقیموا الصْلاة»قطعی است ولو اینکه بر معنی اجمالی باشد مانند دلالت حدیث: «بني الإسلام علی خمس الصلاة والزکاة و... »که تفصیل در این حدیث نیز ذکر نشده است.
به هر حال کلام خدا از هر کلامی بهتر و دلالت آن واضحتر و قطعیتر است، پس حوزههای علمیّه در عوض اینکه مسلمین را بیدار کنند و به طرف قرآن سوق دهند، خواب آنان را عمیقتر کردهاند. اگر کسی بگوید چون قرآن محکم و متشابه دارد و متشابه آن را کسی نمیفهمد. جواب این است که اوّلاً متشابه قابل فهم است چنانکه در فصل ۲۰ خواهد آمد. ثانیاً اگر علّت ظنّی و قطعیّالدلاله بودن وجود متشابه است احادیث نیز محکم و متشابه دارد، باضافه بر اینکه ضدّ و نقیض دارد، به اضافه بر اینکه کم و زیاد شده، در بسیاری از احادیث. پس چرا اخبار را بدین واسطه ظنّیّ الدّلاله نمیدانید، اخبار بسیاری وارد شده که اخبار دینی محکم و متشابه دارد چنانکه مثلاً در ج ۲ بحار ص ۱۸۵ چندین خبر نقل کرده از حضرت رضا÷که فرمود: «إن في أخبارنا متشابها کمتشابه القرآن، ومحکما کمحکم القرآن، فردوا متشابهها دون محکمها». یعنی: «محققاً در اخبار ما متشابه است مانند متشابه قرآن، و محکم است مانند محکم قرآن، پس متشابه خبر را ردّ کنید به محکم آن».