قرآن دانش جدید و راه نوی آورد
خبر نو و تازه را عرب حدیث مینامد، قرآن میگوید من حدیث وعلم تازه حیات بخشم که بهتر از آن خبری نیست و فرموده: ﴿ٱللَّهُ نَزَّلَ أَحۡسَنَ ٱلۡحَدِيثِ﴾، یعنی خدا نازل نمود بهترین خبر تازه را، و فرموده: ﴿فَبِأَيِّ حَدِيثِۢ بَعۡدَ ٱللَّهِ وَءَايَٰتِهِۦ يُؤۡمِنُونَ ٦﴾، یعنی به کدام خبر تازهای پس از خبر الهی و آیات او ایمان میآورند، در سوره طور آیه ۳۴ فرموده:
﴿فَلۡيَأۡتُواْ بِحَدِيثٖ مِّثۡلِهِۦٓ إِن كَانُواْ صَٰدِقِينَ ٣٤﴾[الطور: ۳۴].
«اگر راست میگویند سخن تازهای مانند قرآن بیاورند».
و در جای دیگر فرموده:
﴿قُلۡ فَأۡتُواْ بِكِتَٰبٖ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ هُوَ أَهۡدَىٰ﴾[القصص: ۴۹].
«بگو اگر راست میگوئید از جانب خدا کتاب بهتری که هدایتکنندهتر باشد بیاورند».
تا بحال که نیاوردهاند زیرا غیر از آنکه پیرو قرآنست هرچه آورده یا فلاسفه و بافتههای یونان را آورده و یا لافهای عرفان را. اما فلاسفه یک مشت قواعد حدسی و گمانی آوردند که در همان قواعد اختلافاتی دارند و میزانی هم در فلسفه نیست که صحّت و سقم اقوال خود را بسنجند، و معلوم است مطالب مورد اختلاف قطعآور نیست. و اما لافهای عرفان، آن نیز ضدّ و نقیض یکدگر و باطل است، یکی لاف خدائی میزند، و دیگری لاف گدائی، و هر دو را عرفان میدانند و کشفیّاتی دارند مخالف یکدگر. پس اگر کسی مطالب فلسفه و عرفان را فهمیده باشد بطلان آنان را میفهمد، و اگر نفهمیده باشد گول ایشان را میخورد. پس علوم و معارفی مانند وحی انبیاء و قرآن کریم نیامده. حال میگوئیم چون قرآن معارف تازه و علوم حقیقی را آورده محال است چنین معارفی را یک ملت نادان بتپرست یا یک فردی از آنان بیاورد مگر اینکه از وحی باشد.