۲- أولو الأمر
در تفسیر آیه ۵۸ و ۵۹ سوره نساء آمده است:
﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ إِنَّ ٱللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ سَمِيعَۢا بَصِيرٗا ٥٨ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩﴾[النساء: ۵۸- ۵۹].
ترجمه: «به تحقیق خدا شما را أمر میکند که امانات را به أهل آن برسانید، و چون بین مردم حکم کردید به عدالت حکم نمائید، محققا خدا شما را خوب پند میدهد، بدرستی که خدا شنوا و بیناست (۵۸) ای مؤمنین خدا را اطاعت کنید و رسول و صاحبان فرمان از خود را اطاعت کنید، پس اگر در چیزی نزاع کردید آن را برگردانید به خدا و رسول اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، این بهتر و نیکوتر است از جهت عاقبت» (۵۹).
نکات: کلمۀ: ﴿ٱلۡأَمَٰنَٰتِ﴾جمع است و شامل أمانت خالق ومخلوق هر دو میشود: أما أمانات خالق همان أوامر و نواهی و احکام کتاب آسمانی اوست که باید به آنها عمل شود، و همچنین أمانت إلهی أعضا و جوارحی است که خدا داده که باید هریک را برخلاف آنچه او مقرر کرده صرف نکند، با زبان غیبت و دروغ و نمامی و فحش و تهمت و افتراء نیاورد، وبا چشم نظر به محرمات ننماید و همچنین با سایر قوا و جوارح، که قوا و حواس خود را بیهوده مصرف نکند و درک و شعور و عقل خود را که هریک امانتی از أمانات إلهی است صرف دنیاپرستی ننماید. و أمانات مخلوق، آن است که ودائع و اسرار و امانات مردم را حفظ کند، و هر أمانتی را به صاحبش برساند، و عیب مردم را فاش نکند، و اگر انسانی از أمراء است با رعیت خود به عدل رفتار کند، و اگر دانشمند است مردم را به تعصبات باطله وعقاید فاسده و خرافی ترغیب نکند، وحقایق را بیان وکتمان نماید، و زن حفظ غیاب همسر خود کند، و مرد حقوق پدری را در حق اولاد و سرپرستی و تربیت را در حق عیال مراعات نماید. و أما أمانات هر کسی نسبت به خودش آن است که برای خودش آنچه در دنیا و آخرت نافعتر است انتخاب کند و به جان خود خیانت نکند. و أما حکام حکومت را پس از خودشان به اهلش واگذارکنند، و سایر مردم در انتخاب حاکم رعایت اهلیت را نمایند وحکام نیز دیات و حدود إلهی را که اجرای آنها بر عهدۀ زمامدار و امام است اجرا کنند. و جملۀ: ﴿وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ﴾اشاره به وظائف قضات است و ممکن است به وظائف دیگر حکام و امراء و عدالتشان نسبت به رعیت نیز اشاره باشد، و مراد از کلمۀ ناس عموم مردمند چه مسلمان و چه کافر. و این أمور انحصار به رسول و یا امام معینی نیست. بنابراین هر أمیری که اجرای عدالت نماید و حدود و دیات را طبق حکم خدا جاری سازد و بیتالمال را به اهلش برساند، حاکم شرعی است، و اطاعت او بر همه لازم است، پس وظایف حاکم عمل به کتاب خدا وسنت رسول است چنانکه حضرت علی÷نیز راجع به وظایف حاکم در خطبۀ ۱۰۳ همین مطلب را ذکر فرموده قال÷: «إنه لیس علی الامام إلا ما حمل من أمر ربه: الابلاغ في الموعظه، والاجتهاد في النصیحه، والاحیاء للسنه، وإقامه الحدود علی مستحقیها، واصدار السهمان علی أهلها». یعنی به تحقیق نیست بر امام مگر به آنچه پروردگارش به او أمر کرده (و آن پنج چیز است:) رسانیدن موعظه، و کوششنمودن در پند و اندرزدادن، و زندهکردن سنت رسولص، و اجرای حدود بر مستحقین آن، و سهام بیتالمال را به اهل آن برساند.
در آیۀ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ...﴾[النساء: ۵۹].
أمر شده به اطاعت خدا و اطاعت رسول... أما اطاعت خدا اطاعت از أوامر کتاب او قرآن است، و أما اطاعت رسول، اطاعت از سنت و روش اوست، نکتۀ دیگر اینکه اطاعت خدا و رسول واجب است بدلیل أمر در این آیه و آیات دیگر، و أمر برای وجوب است، واطاعت رسول اطاعت دارد در قول و رفتار وتقریر او بدلیل آیۀ ۳۱ سورۀ آل عمران که فرموده:
﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي﴾[آل عمران: ۳۱].
و در سورۀ اعراف آیۀ ۱۵۸ فرموده:
﴿فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِيِّ ٱلۡأُمِّيِّ ٱلَّذِي يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَكَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ﴾[الأعراف:۱۵۸].
و جملۀ: «و ابتعوه اطلاق دارد که باید پیروی رسول کرد در گفتار و کردار و رفتار، و این أمر، حقیقت در وجوب است».
نکتۀ دیگر اختلاف کردهاند در «أولوا الأمر»که «اولوا الأمر»کیانند. عدهای گفتهاند هر سلطانی است که طبق قرآن فرمان دهد و اطاعت او واجب است. عدۀ دیگر گفته اولوالأمر که جمع است عبارتست از علمائی که استنباط احکام خدا میکنند از کتاب خدا و سنت رسولص. عدهای دیگر گفتهاند اولوالأمر فرمانداران کشوری و لشکری است که از طرف رسول خداصاعزام میشدند، برای مجاهدین و سایر طبقات مردم اطاعت ایشان لازم و واجب بود. عدۀ دیگر گفتهاند مقصود دوازده امام امامیه میباشد. وهر قولی برای خود دلیلهایی از کتاب خدا ویا احادیث رسول و یا قرائن دیگر آوردهاند. ولی چون در این موضوعات تقلید رواه نیست، ما باید به دقت آیات قرآن را ملاحظه کنیم اگر از خود قرآن مسئله حل شد که چه بهتر، واگر حل نشد بپردازیم به دلیلهای دیگران.
پس میگوییم حقتعالی در آیۀ قبل از این آیه فرموده: امانت را، یعنی حکومت را نیز به اهلش رد کنید، و به حکام نیز فرموده حکم به عدالت کنید، در این آیه به همین مناسبت میفرماید از أولوالأمر اطاعت کنید و اولوالأمر جمع است یعنی صاحبان فرمان، باید دید آن وقت که این آیه نازل شده مؤمنین مخاطبین مأمور به اطاعت أولوالأمر بودند یا خیر؟ و اگر بودند اولوالأمر ایشان که بود. قرائنی که در این آیه و آیات دیگر موجود است میرساند که اولوالأمر در زمان رسول خداصبوده و فرمانداران لشکری و کشوری اولوالأمر بودند که از طرف رسول خداصاعزام شده بودند، به دلائل بسیاری:
اولا: خطاب آیه که باید مؤمنین زمان رسول خداصرا شامل گردد و در شمول ایشان حق تقدم دارند، و اگر مشمول چنین خطابی نباشند خطاب به ایشان، لغو است.
ثانیا: خطاب منکم، مؤمنین و اولوالأمر زمان رسول بودند یا غیر ایشان؟ باید گفت قطعا در درجۀ اول همانها بودند، بنابراین آنان مأمور بودند که از اولوالأمری که از خودشان بوده، اطاعت کنند، و چنین اولوالامری نمیتوان سلاطین پس از رسول و یا علماء و یا أئمۀ آیندۀ غیرموجود در حال خطاب باشند به دلیل خطاب منکم که اولوالأمر از خود حاضرین بوده است. به هر حال باید در زمان نزول آیه وخطاب، اولوالامری باشد آن هم از خود مؤمنین موجودین، و چنین اولوالامری همان سران لشکر و یا حکام مأمورین از طرف رسول خداصمیباشند.
ثالثا: مخاطب به جملۀ: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ...﴾باید در درجۀ اول مؤمنین و اولوالأمرزمان رسول خداصباشند، یعنی اولوالأمر نیز داخل افراد ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ﴾[النساء: ۵۹]. میباشند، بدلیل: ﴿فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾و اگر داخل ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ﴾نبودند باید گفته شود: «فردوه إلی الله والرسول وأولي الأمر»که اولوالامر را مرجع تنازع قرار دهد، و چون مرجع قرار نداده معلوم میشود امام معصوم نیست، بلکه از افراد متنازعین است، و اگر امام معصوم باشد، نباید کسی با او نزاع کند، همانطوریکه رسول خداصمرجع در تنازع است و هیچکس نمیتواند با او نزاع کند.
رابعاً: القرآن یفسربعضه بعضا، خود قرآن در آیات دیگر اولوالامر را تفسیر کرده، و در آیۀ ۸۳ همین سورۀ نساء فرموده: ﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِينَ يَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡۗ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَٱتَّبَعۡتُمُ ٱلشَّيۡطَٰنَ إِلَّا قَلِيلٗا ٨٣﴾.
یعنی: و چون آمد ایشان را امری از أمن و خوف نشر دادند آن را، و اگر به رسول و اولوالأمر از خود ارجاع میکردند هر آینه دانسته بودند آن را آنانکه استخراج میکردند آن امر را از ایشان، و اگر فضل خدا و رحمت او نبود هر آینه پیروی شیطان کرده بودید مگر عدۀ قلیلی. در این آیه جاء و «أذاعوا»و «ردوا وعلم»تماما به صغیۀ ماضی آمده که خدا مذمت کرده آنانکه اخبار ترسآور و یا طمأنینه و آرامشآور را نشر داده بودند بدون آنکه مراجعه به اولوالامر کرده باشند. پس معلوم میشود در زمان رسول خداصاولوالأمری بوده و أولوالأمر زمان رسول خداصهمان فرمانداران لشکری و کشوری حضرت بودند، و این آیۀ ۸۳ راجع به غزوۀ موته است که زید بن حارثه والی بود.
خامساً: ما از مسلمانی که بخواهد بفهمد میپرسیم در نهجالبلاغه در کتاب ۵۳ که امیرالمؤمنین مالک اشتر را والی مصر کرده میفرماید: «حین ولاه مصر»و خطاب میکند به او مکرر بعنوان والی یکجا میفرماید: «تنظر فیه من أمور الولاه قبلك»، و در جملهای میفرماید: «واشعر قلبك الرحمة للرعیه، والمحبه لهم، واللطف بهم، ولا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم أکلهم ... فإنك فوقهم»، و در جملهای میفرماید: «وإذا أحدث لك ما أنت فیه من سلطانك ..». و مردم مصر را رعیت او شمرده مکررا و او را یکی از افراد اولوالامر شمرده، و با این حال به او مینویسد: «واردد إلی الله ورسوله ما یضلعك من الخطوب ویشتبه علیك من الأمور فقد قال تعالی لقوم أحب ارشاهم:﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ﴾[النساء: ۵۹]». تا آخر که در اینجا آن حضرت مالک را که از افراد اولوالأمر است مصداق ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ...﴾شمرده و او را موظف کرده که در أمور مراجعه به خدا و رسول کند در حالیکه مالک اشتر نه امام معصوم است و نه سلطان و خلیفه است و او فرماندار است، پس أولوا الأمر فرمانداران رسول خداصوفرمانداران زمامداران مسلمین میباشند. و اهمیت نوشتۀ آن حضرت از خطب او زیادتر است زیرا خطبه را ممکن است سامع کم و زیاد کند در حالیکه این احتمال در نوشته نمیرود. باضافه آن حضرت در خطبۀ ۱۲۳ نهجالبلاغه در باب تحکیم حکمین در صفین خود را مرجع تنازع قرار نداده بلکه طرف تنازع قرار داده و میفرماید: «ولما دعانا القوم إلی أن نحکم بیننا القرآن لم نکن الفریق المتولی عن کتاب الله تعالی وقد قال الله سبحانه:﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ...﴾[النساء: ۵۹]. فرده إلی الله أن نحکم بکتابه ورده إلی الرسول أن نأخذ بسنته». و چون نظر ما اختصار است به همین مقدار از کلمات آن حضرت اکتفاء میکنیم. پس بنابراین تنازعتم شامل اولوالأمر نیز میشود، یعنی: اگر مردم یا اولوالأمر در چیزی نزاع کردند، طرفین نزاع بایدبه کتاب خدا و سنت رسولصمراجعه کنند، و اگر مقصود امام معصوم بود میباید قول او را قبول کنند و با او نزاع نکنند.
سادسا: در این آیه فرموده: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ...﴾[النساء: ۵۹]. و نفرموده: فردوه إلی الله و الرسول واولی الأمر! واگر مقصود از اولوالأمر امام معصوم بود باید او را مرجع نزاع قرار دهد نه طرفین نزاع. به هر حال بسیار روشن است از کتاب الله و سنت رسول الله که اولوالأمر همان فرمانداران اعزامی از طرف رسول خداصبودهاند.
سابعا: ما از شما سؤال میکنیم آیا فرمانداران لشکری وکشوری زمان رسول خداصواجب الاطاعه بودند یا خیر، و آیا اگر لشکر و یا مردم کشور در زمان رسول خداصاز فرمانداران خود اطاعت نمیکردندو اطاعت ایشان واجب نبود هرج ومرج لازم میآمد یا خیر؟ اگر بگوئی واجبالاطاعه بودند میگوئیم به چه عنوان، جز بعنوان والی أمر و أولی الأمری. پس روشن و مسلم است که اولی الأمر در مورد نزول آیه همان فرمانداران بودند.
حال چگونه علماء و مقدسین ما أمر به این روشنی را نفهمیده و برای تعصب حزبی و یا تعصب شیعه و سنیگری فهم خود را به کار نینداخته و رجوع به روایات جعلی طرفین کردهاند که اگر ما به نظر دقت به آن روایات نظر کنیم کذب آنها روشن میشود. مثلاً روایتی از جابر بن عبدالله نقل شده رونوشت لوح سبزی از حضرت زهرا÷که در آن نام اوصیای رسول خداصبوده و آن رونوشت را درهنگام احتضار حضرت باقر÷ در حضور امام صادق÷آورد خدمت امام باقر÷، و با نوشتهای که نزد امام باقر÷بود تطبیق کرد و مطابق دید، در صورتیکه چندین سال قبل از وفات حضرت باقر÷، همین جابر رفته به زیارت اربعین امام حسین طبق روایات شیعه و چشم او نمیدیده واز دیدن محروم بوده، حال شما ملاحظه کنید. آیا با این روایات غیر صحیحه میتوان ظاهر بلکه صریح قرآن را نادیده گرفت، در حالی که زمان وفات حضرت باقر÷و وصیت حضرت صادق÷جابر بن عبدالله نبوده و به چهل سال قبل فوت شده. و لایخفی، پس از تحقیق معلوم گردید نصی برای خلافت و امامت و اولوالأمری پس از رسول خداصبرای شخص و یا اشخاص معین از خدا و رسول صادر نشده، و اگر نصوصی در کتب سابقین نوشته شده تماما از جهت سند و متن مخدوش و آثار جعل از آنها نمایان است. رجوع شودبه کتاب «بررسی از نصوص امامت».
بهرحال اگر اولوالأمر عبارت باشد از ۱۲ نفر امام معصوم معینی با اصل اسلام و ابدیبودن آن منافی است، زیرا اولا دین اسلام که حلال محمد حلال إلی یوم القیامه، وحرامه حرام إلی یوم القیامه میباشد مجری و زمامدار لازم دارد در هر دوره و زمانی، و عمر آن دوازده نفر و یا حکومت آنان محدود به سیصد سال است و این منافات با لزوم زمامدار در تمام ادوار است. و ثانیا: اگر اولوالأمر از طرف خدا و رسول مخصوص به ۱۲ نفر باشد، کسی دیگری حق زمامداری و سلطنت بر مردم ندارد، و باید مسلمین دست روی دست بگذارند و دخالت در این کار نکنند تا اجانب و بیگانگان زمامداری اسلامی و مسلمین را بدست گیرند و قوانین اسلامی را از اجراء بیندازند چنانکه انداختهاند. پس تمام ذلت و نکبت و بیسروسامانی و عدم اجرای قوانین إلهی از این فکر سرچشمه گرفته که تعیین اولوالأمر فقط با خداست، و اگر هزاران سال اولوالأمر إلهی نبود ملت اسلام بیاولوالأمر است و کسی حق اولوالأمری ندارد، باید مسلمین دخالت نکنند. و در نتیجه مملکت و ملت به دست هرکس افتاد بیفتد، وهمین فکر باعث بر انحطاط مسلمین و تسلط اجانب گردیده «نعوذ بالله من غفلة المسلمین وأفکارهم الباطله».