۱۷- قرآن از کم و زیاد مصون مانده و تحریف لفظی نشده
چنانچه در فصل تواتر قرآن تذکّر دادیم قرآن متواتر است، بنابراین اگر یک کلمه کم و یا زیاد میشد مسلمین مطّلع میشدند و جلوگیری میکردند. باضافه چون قرآن همه جا و در هر خانه و در تمام ممالک دنیا نشر شد، ممکن نبود کسی به تمام نسخ آن دستبرد کند و اگر یک نسخه را کم یا زیاد میکرد با مطابقۀ با نسخ دیگر معلوم میشد. و بهر حال دلائل بسیاری از کتاب و سنّت و اجماع و عقل داریم که قرآن دستنخورده و کم و زیاد نشده یعنی تحریف لفظی نشده:
أمّا آیات: آیه اول: سورۀ حجر آیۀ ۹:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾[الحجر: ۹].
«این قرآن را ما نازل کردیم و ب درستی و تحقیق خود ما نگاهدارندۀ آن میباشیم».
و مقصود از ذکر قرآن است بقرینۀ آیۀ قبل که فرموده: ﴿وَقَالُواْ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِي نُزِّلَ عَلَيۡهِ ٱلذِّكۡرُ إِنَّكَ لَمَجۡنُونٞ ٦﴾[الحجر: ۶]. حقّتعالی در آیۀ ۹ وعده کرده که خود حافظ و نگهدارندۀ قرآن است، پس اگر کسی بگوید یک کلمه از آن کم و زیاد شده، یا خدا را قادر نمیداند یا سخن او را دروغ میداند، و چنین کسی قطعاً بیدین و خدانشناس واز فرق مسلمین خارج است. حال اگر کسی بگوید مقصود از حفظ قرآن محفوظبودن آن است از قدح و عیبجوئی مردم، جواب گوئیم؛ این صحیح نیست زیرا در زمان خود رسول خداص، قرآن هزار عیجبو داشت، و چه قدر از آن عیجبوئی کردند؛ گاهی سحرش خواندند، و گاهی شعرش گفتند، ولی چون طبق انصاف نبود مؤثّر نشد و فعلاً نصاری و یهود نیز از آن عیبجوئی میکنند. و اگر کسی بگوید چگونه خدا قرآن را حفظ کرد، و حال آنکه هزاران نسخه از آن پوسیده و پاره شده یا به آب و آتش رفته، جواب گوئیم: مقصود از حفظ قرآن حفظ هر نسخه از نسخههای آن نیست زیرا وجود خارجی کاغذی دوام نداردو پوسیده میشود، اگر گفتیم: فلان قصیدۀ فلان شاعر محفوظ مانده و یا فلان کتاب محفوظ مانده مقصود این نیست که هیچ نسخۀ از آن پاره نشده بلکه مقصود این است که از اوّل تا به آخر آن مانده و چیزی از آن از بین نرفته و لو اینکه از نسخههای متعدّد آن چند نسخه پاره و یا مفقود باشد. بهرحال خدا قول داده قرآن را حفظ کند، حال تو بگو از تمام جهات حفظ کرده ما نزاعی نداریم.
آیۀ دوم: سورۀ فصلت آیۀ ۴۱ و ۴۲:
﴿وَإِنَّهُۥ لَكِتَٰبٌ عَزِيزٞ ٤١ لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ ٤٢﴾[الفصلت: ۴۱-۴۲].
«به تحقیق این قرآن کتابی است عزیز که از جلو و عقب آن باطلی نیاید، نازل شده از جانب خدای حکیم بینیاز».
این آیه دلالت دارد که هیچ باطلی بر قرآن وارد نشود و تحریف یکی از افراد باطلی است که بر قرآن وارد نشده. اگر کسی بگوید مقصود از باطل در این آیه این است که تناقض وکذب و بیهوده در مطالب قرآن وارد نمیشود و کتابیکه قبل یا بعد از آن بیاید و آن را باطل سازد وجود نداشته و ندارد، جواب این است که کلمۀ باطل عامّ است و تمام آنچه را که ذکر شد شامل میشود، چنانکه شامل تحریف نیز میشود، پس چنین باطلی بر قرآن وارد نشده، البته آیات دیگری نیز در قرآن وجود دارد که بر بطلان تحریف دلالت دارد اگرچه صریح نباشد و به اشاره دلالت کند مانند آیۀ ۷۷ و ۷۸ سورۀ واقعه:
﴿إِنَّهُۥ لَقُرۡءَانٞ كَرِيمٞ ٧٧ فِي كِتَٰبٖ مَّكۡنُونٖ ٧٨﴾[الواقعة: ۷۷-۷۸].
«به تحقیق این کتاب قرآنی است بزرگ در کتاب محفوظ».
یعنی در پناه قدرت حق مصون است، و آیۀ ۲۱ و ۲۲ سورۀ بروج:
﴿بَلۡ هُوَ قُرۡءَانٞ مَّجِيدٞ ٢١ فِي لَوۡحٖ مَّحۡفُوظِۢ ٢٢﴾[البروج: ۲۱-۲۲].
«بلکه این کتاب قرآنی است دارای مجد ودر لوحی مصون خواهد بود».
و آیۀ ۳۴ سورۀ انعام:
﴿وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ وَلَقَدۡ جَآءَكَ مِن نَّبَإِيْ ٱلۡمُرۡسَلِينَ ٣٤﴾[الأنعام: ۳۴].
و آیۀ ۱۱۴ و ۱۱۵ همین سوره:
﴿وَهُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡكِتَٰبَ مُفَصَّلٗاۚ وَٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ يَعۡلَمُونَ أَنَّهُۥ مُنَزَّلٞ مِّن رَّبِّكَ بِٱلۡحَقِّۖ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِينَ ١١٤ وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗاۚ لَّا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦۚ وَهُوَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ ١١٥﴾[الأنعام: ۱۱۴-۱۱۵].
و آیۀ ۲۷ سورۀ کهف:
﴿وَٱتۡلُ مَآ أُوحِيَ إِلَيۡكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَۖ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَٰتِهِۦ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدٗا ٢٧﴾[الکهف: ۲۷].
که در تمام این آیات صریحاً میگوید کلمات قرآن را کسی نمیتواند تبدیل کند و یا عوض نماید.
و أمّا سنّت: یکی اخبار ثقلین است که رسول خداصفرموده: «إني تارك فیکم الثقلین کتاب الله وهو الثقل الأکبر وعترتي وهم الثقل الأصغر لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، إن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدي أبدا»، و در بعضی روایات: کتاب الله و سنتی که صحیحتر یعنی موافق با قرآن است، آمده. پس رسول خداصفرموده: این قرآن را میان شما میگذارم، و باید تا قیامت به آن متسمّک باشید، و اگر تحریف در آن شده باشد، قابل تمسّک نخواهد بود. قرآن حجّتی است مستقلّ چنانچه مدارک آن ذکر شد، و سنّت نیز حجّتی است مستقلّ، و هریک از این دو دلالت بر مطلبی کرد آن مطلب صحیح است، پس قرآن و سنّت دو حجّت میباشند نه اینکه مجموعاً یک حجّت باشند، یعنی هریک دلالت بر مطلبی کند کافی و لازم الأخذ است، و لذا أئمّه÷که عترت رسول خداصبودند همواره در مطالب خود و اثبات آن استدلال به ظاهر قرآن میکردند وگاهی نیز به سنّت رسولصاستدلال میکردند، خصوصاً در مورد نزاع که در کلمات حضرت امیر÷در خطبۀ ۲۳ و نامۀ ۵۳ ذکر شد. از این تمسّک و استدلال مسلّم میشود که این حجّت یعنی قرآن و سنّت دستنخورده، و إلّا از حجّیّت ساقط میشد، و به اضافه؛ کتاب مدوّنی بوده که میان أمّت خود گذاشته.
دوم: در مقدّمۀ چهارم تفسیر صافی نقل کرده: از أمیرالمؤمنین÷سؤال کردند: «هل عندکم من رسول الله شيء من الوحي سوی القرآن؟ قال÷: لا والّذي فلق الحبّة وبرد النسمة إلا أن یعطي عبدا فهما في کتابه»، یعنی: آیا نزد شما از رسول خداصغیر از قرآن چیزی از وحی مانده است؟ فرمود: نه، قسم به آنکه حبّه را شکافت و جان را ایجاد کرد جز اینکه خدا به بندهای فهم در کتاب خودش را بدهد (که بتواند از قرآن چیزی استخراج کند). از این خبر معلوم میشود غیر از قرآن معمولی چیزی نزد آن حضرت از وحی نبوده چه بعنوان قرآن و چه بعنوان دیگر.