نقش دین در جامعه

فهرست کتاب

نمونۀ اول- زمان أنبیاء:

نمونۀ اول- زمان أنبیاء:

۱- در ادیان گذشته مثال و نمونه حکومت و خلافت داود، سلیمان و موسیاست. به خاطر که حکومت آنها جواب‌گویی نیازمندی‌های اجتماع آن زمان و قوم بنی اسرائیل بودند، حکومت سلیمان÷در ترقی و تمدن به حدی رسیده بود که دنیای متمدن امروز هنوز در بخش‌های آن نرسیده است.

چون سلیمان بالای تمام انسان‌ها، جنّیات، پرندگان وهمهء مخلوقات خداوند حکومت داشت که قرآن کریم دربارهء آن با تفصیل حکایت می‌کند، طوریکه در سورت‌های نمل، سبا و انبیاء ذکر شده.

از حالات اجتماعی قوم بنی اسرائیل در زمان موسی÷قرآن کریم با تفصیل صحبت نموده، صداقت و راستی موسی÷خیانت و جفاء و غبن و بزدلی بنی اسرئیل را به طور مثال و نمونه ذکر نموده و مسلمان‌ها را از اعمال سوء و رفتار خائنانهء بنی اسرائیل برحذر می‌دارد.

راجع به وضع اجتماعی بنی اسرائیل قرآنکریم در سورۀ بقره ازآیهء (۴٧-الی آیهء ٩۶) صحبت می‌کند که از آن جمله:

۱- نعمت آزادی و استقلال.

۲- نجات از ظلم و استبداد و قتل فرعون.

۳- نجات از غرق‌شدن دریا حین عبور.

۴- اعطای کتاب (قانون اساسی) تورات.

۵- عفو از گناه (ارتداد) بعد از توبه. آیه: ۵۱/۵۲.

۶- تظلیل غمام یعنی: مسکن و سر پناه در سحرای تِی.

٧- مَنّ وَ سَلوَی یعنی: طعام و راشن مجانی و خدائی.

۸- چشمه‌های جاری و آب‌نوشدنی، و دیگر انعامات الهی است.

۲- در شریعت اسلامی نمونه و مثال زمان خود محمد جاست:

به خاطریکه پیامبر جدر هر مشکل و هر سنگر نسبت به صحابه‌ای کرام سبقت داشت، در سنگر دعوت، در سنگر جهاد و پیکار، در سنگر عبادت و تقوی، در سنگر صبر و استقامت، در سنگر رنج والم، در سنگر هجرت و مهاجرت، خلاصه پیامبر جدر اجراء همه حسنات و در اجتناب از همهء منکرات نمونمه و مثال بود.

چنانچه می‌فرماید:

﴿لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَكَرَ ٱللَّهَ كَثِيرٗا ٢١[الأحزاب: ۲۱].

یعنی: «هر آئینه شما را است اقتداء نیک به فرستادۀ خدا، کسی که امید دارد بخشش و لقاء خدا را و ایمان دارد به روز قیامت، و یاد کرد خدا را زیاد».

عدالت اجتماعی در زمان پیامبر ج:

بخاری و مسلم از عایشه صدیقهلروایت می‌کنند که مسألهء سرقت مخزومیه بر قریش مشکل تمام شد، بناءً گفتند: چه کسی است که با پیامبرجدر این باره صحبت کند؟

گفتند: جرأت کرده نمی‌تواند بر اظهار این موضوع مگر اُسامه بن زید دوست پیامبر ج.

وساطت قریش را اسامه به پیامبر جارائه کرد.

پیامبر جفرمود: آیا شفاعت می‌کنند در حدود خدا؟

بعداً خطبه ایراد نمود و فرمود: هلاک شدند آن‌هائیکه پیش از شما بودند به خاطریکه اگر قوی در میان‌شان دزدی می‌کرد می‌گذاشتند، و اگر ضعیف در میان‌شان دزدی می‌کرد حد را بر آن جاری می‌کردند.

«وَاَیِمُا اللهِ لَو أَنَّ فَاطِمَةَ بِنتَ مُحَمَدٍ سرقت قَطَعتُ یَدَهَا» قسم به خدا اگر فاطمه دختر محمد دزدی کند دستش را قطع می‌کنم. متفقٌ علیه، ترمذی ۴/ ۲٩، کتاب الحدود.

قابل توجه: خوانندگان محترم انصافاً قضاوت کنید!

در دنیای پر زرق و برق، در عصر پرسر و صدای آزادی و دموکراسی، در دنیای عدالت و عدالت‌خواهی، در جهان حقوق و حقوق‌خواهی امروز آیاچنین عدالت اجتماعی را شنیده‌اید که شخص مسؤل بالای اهل و فامیل خود قانون را تطبیق کرده باشد؟

بلی: در بسا قانون‌های وضعی خوانده‌ایم که شاهان و مسؤلین از قانون مستثنی و غیر مسؤل خوانده شده‌اند و همچو قانون‌ها از جملۀ قوانین دموکراسی و پیش‌رفتهء بوده انسان‌ها به آن فخر می‌کنند.

بیاید عادلانه بپذیریم که در قانون و عدالت بشر ولو بهر سطح پیش رفته هم باشد به حدّی نقصان و خلای موجود است که مایهء تحسر نسل‌های آینده می‌گردد.

ولی به عکس در عدالت إلهی آن‌هائیکه مسؤلین اجرای قانون و به حیث نمونه‌اند، در صورت تخلف عذاب‌شان نزد خدا دو چند است.

چنانچه الله تعالی راجع به ازواج مطهرات می‌فرماید:

﴿يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ مَن يَأۡتِ مِنكُنَّ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖ يُضَٰعَفۡ لَهَا ٱلۡعَذَابُ ضِعۡفَيۡنِۚ وَكَانَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱللَّهِ يَسِيرٗا ٣٠[الأحزاب: ۳۰].

یعنی: «ای ازواج پیامبر آن که مرتکب فاحشه شود از شما، عذاب آن دو چند است و (اجرای) این کار بر خدا آسان است».

و نیز در وصف خلافت عمرسمطالعه خواهیم نمود که هرگاه دستوری صادر می‌کرد اولاً بر اهل و فامیل خویش اعلان نموده می‌فرمود که: در صورت تخلف عذاب شما دوچند است.

چون اجتماع اسلامی در زمان پیامبر عاری از هرگونه ظلم و تعدی، غش و خیانت، فریب و نیرنگ ، رشوت و ساطت، تعصب عرقی و خویشخوری بود، و حاضرین عملاً در وجود مطهر پیامبر صدق و صفا، امانت و صداقت، راستی و درستی، کردار موافق گفتار را مشاهده می‌کردند.

بناءً صحابهء کرام طوری به سیرت پیامبر جاقتداء نموده بودند که اصلاً تحّمل گناه و اصرار آن را نداشتند، نه به این معنی که گناه موجود نبود، گناه موجود بود، ولی تحّمل و پنهان‌کردن گناه و جرمش موجود نبود.

و لذا صحابهء کرام اگر عملی را انجام می‌دادند که موافق ارشادات دینی نمی‌بود فوراً در محضر پیامبر حاضر شده اصرار بر اجراء مجازات می‌کردند، نمونه‌های آن را ذیلاً مطالعه خواهیم نمود:

۱- «عن عبد الله بن مسعودٍ قال: جاء رجل الی النبّي صلی الله علیه وسلم فقال: یا رسول الله اني عالجتُ امرأةً فِي اقصی المَدِینَةِ، واني اصبت منها ما دون ان امسها فانأ هذا فاقض في مَاشئت، فقال له عمر لقد سترك الله لو سترت علی نفسك قال ولم یرد علیه النبيّ صلی الله علیه وسلم شیئاً وقال الرجل فانطلق فاتبعه النبّي رجلاً فدعاهُ وتلا علیه هذه الآیه ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِۚ».

عبد الله بن مسعودسروایت می‌کند که مردی نزد پیامبر جحاضر شد و فرمود: ای پیامبر خدا من با زنی در قسمتی آخر مدینه عملی را انجام دادم، من به آن زن کاری نمودم غیر از جماع، اینک من حاضر هستم دربارۀ من حکم کن آنچه را که می‌خواهید، عمرسفرمود: خداوند کار تو را پنهان کرده، ای کاش تو هم پنهان می‌کردی، ابن مسعود می‌گوید: نبی جهیچ جواب نداد، و آن مرد بعد از انتظار رفت، شخصی را پیامبر فرستاد وی را واپس طلب نمود، پیامبر جاین آیه را تلاوت کرد ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ... مسلم، مشکوة (۱/۵٧).

۲- مشکوة در کتاب حدود از بریده روایت می‌کند که ماعز بن مالک اسلمی نزد پیامبر حاضر شده فرمود: ای پیامبر خدا مرا پاک کن، پیامبر فرمود: (هلاک نشوی) برو از الله مغفرت بخواه و توبه کن، راوی می‌گوید: بعد از دقایق چند بار دوم حاضر شده و فرمود: ای پیامبر خدا مرا پاک کن، پیامبر جسخن اول را تکرار کرد (در مرتبه چهارم) پیامبر فرمود: از چه چیز؟ آن مرد گفت از زنا، پیامبر فرمود: آیا این دیوانه است؟ در جواب گفته شد نه خیر دیوانه نیست پیامبر فرمود: آیا شراب نوشیده است؟ شخصی دهن وی را بوی کرد، بوی شراب نبود، پیامبر جفرمود: آیا زنا کرده‌اید! گفت: بلی، پیامبر امر کرد حد را جاری کردند. پیامبر بعد از سه چهار روز تشریف آورد و فرمود: استغفار کنید برای ماعز، چنان توبه کرده است که اگر در میان یک جماعه تقسیم کرده شود کفایت می‌کند.

بعداً زنی از قبیلهء غامد آمد و اظهار کرد که ای پیامبر خدا! مرا پاک کن! پیامبر فرمود: «ویحك»هلاک نشوی برو توبه و استغفار کن! زن گفت: آیا می‌خواهی مرا رد کنید طوریکه ماعز را رد کردید! حمل من از زنی است، پیامبر جفرمود: حمل خودت زن گفت بلی، پیامبر فرمود: تا که طفلت به دنیا نیاید (حدّ جاری نمی‌شود) این زن را مردی از انصار به کفالت گرفت، وقتیکه طفل پیدا شد به پیامبر خبر داد که غامدیه حمل‌اش را وضع کرده است.

در روایت دیگر است که پیامر فرمود: برو تا که طفل پیدا شود، وقتیکه طفل‌اش پیدا شد فرمود: برو تا که نان‌خور شود، وقتیکه آن طفل از شیر گرفته شد، آن زن با طفل خود آمد عرض کرد که ای رسول خدا اینک طفل از شیر گرفته شده است.

(در روایت دیگر است که به دست آن طفل پارچهء نان بود) پیامبر طفل را به کفالت شخصی داد و امر کرد حدّ را بالای آن جاری کردند. مشکوة کتاب الحدود، و صحیح مسلم.