۳- نمونۀ سوم زمان تابعین:
منظور از تابعین همان عصر مشهودٌ علیها بالخیر است که پیامبر جبه خیریت آن شهادتی داده و فرموده است: «خَیرُ النّاَسِ قَرنِي ثُمَ الَذِینَ یَلُونَهُم ثِمَ الَذِینَ یَلُونَهُم...»رواه مسلم في صححیه باب فضل الصحابة.
یعنی: بهترین (و نمونهترین مردم) مردم زمان من و زمان صحابه و تابعین است.
بناءً آن امراء و خلفاء که در عهد تابعین، یعنی در زمان شاگردان صحابهء کرام به عهدهء خلافت رسیدند و از سیرت نیک و شهرت نیکو برخورداراند نمونهء دیگری هستند بر عدالت اسلامی.
نمونهء اول: عمر بن عبدالعزیز/را میتوان یادآور شد که تقوی و عدالتش نمونهء تاریخ است.
چنانچه تاریخ طبری از طفیل بن مرداس نقل میکند:
«عمر بن عبدالعزیز به سلیمان بن ابی السری (والی ماوراء آمو) نوشت: «در ولایت خویش کاروانسراها را مهیا کن، مسلمانانی بر تو میگذرند، یک روز و شب مهمانشان کنید و اسپانشان را تیمار کنید، هرکه بیمار باشد دو روز و شب مهمانش کنید اگر توشهاش تمام شده کمکش کنید که به ولایت تواند رسید».
نمونهء دوم: نمونه و شاهد دیگری بر عدالت خلفاء اسلام و مسلمانها، اسلامآوردن مسلمانهای جنوب شرق آسیا، به خصوص مردم: کشورهای اندونیزی و مالزی است که در حال حاضر اندونیزی از جملهء پرنفوسترین کشورهای اسلامی است.
طوری که برای همهگان معلوم است که این سرزمین پرجمعیت و مسلماننشین، به غیر زر و زور، و به غیر تطمیع و فریب معمول روز، به غیر حملهء نظامی، تحریم اقتصادی، فشار و تهدید سیاسی، و به غیر تربیه و گماشتن افراد مزدور، صرف به دعوت دعات مسلمانها، به اسلام و ارزشهای اسلامی گرویده و مسلمان شدند.
خوبتر است که علت اسلامآوردن کشور مالزی را از زبان زعیم خودشان، به نام دکتور مهاتیر محمد صدر اعظم اسبق مالزی بشنویم که در کتاب «اسلام و امت اسلامی» خود توضیح میدهد:
«مسلمانان مالزی یا مالاییها به دلیل فتوحات اسلامی، اسلام اختیار نکردند، ایشان به خاطر ارتباط با تجار مسلمان به اسلام گرویدند. نخستین بار تجار مسلمان از حضرالموت به عنوان اولین انسانهای غربی با مالزی آمدند. آنان ملوانان ماهر کشتی و بازرگانان مهاجر بودند. مردم مالزی فقط از آنها تعالیم مذهبی را نیاموختند، بلکه در زمینههای پزشکی، جغرافیا و ریاضی نیز از آنان متأثر شدند. این بازرگانان که در کنار تجارت به گسترش اسلام نیز فکر میکردند، افراد مهربان و خیرخواه بودند. آنان مانند اروپائیان که بعدها به مالزی آمدند، سلطه طلب و اشغالگر نبودند، آنان به سادگی و با صمیمیت تعالیم اسلام را به مردم مالزی و به خصوص حکام آن که به (راجه) موسوم بودند میآموختند، وقتی راجهها تحت تأثیر اسلام قرار گرفتند مسلمان شدند و مردم نیز به تبعیت از آنان به اسلام گرویدند».
اظهارات صدر اعظم کشور موصوف دلیل قاطع بر این است که اسلام نه دین شمشیر بلکه دین دعوت و تفکر است. و آیات صریح قرآن کریم مبین این واقعیت است:
۱- ﴿لَآ إِكۡرَاهَ فِي ٱلدِّينِۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَيِّۚ﴾[البقرة: ۲۵۶].
یعنی: «اجبار و اکراه در (قبول) دین نیست، چرا که هدایت و گمراهی و ضلال مشخّص شده است».
مطابق به اصول تفسیر که اولاً تفسیر قرآن بالقرآن است و ثانیاً تفسیر قرآن بالحدیث.
اولاً تفسیر آیۀ فوق را از قرآن کریم ذکر میکنیم:
خداوند میفرماید: ﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّكَ لَأٓمَنَ مَن فِي ٱلۡأَرۡضِ كُلُّهُمۡ جَمِيعًاۚ أَفَأَنتَ تُكۡرِهُ ٱلنَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُواْ مُؤۡمِنِينَ ٩٩﴾[یونس: ٩٩].
یعنی: «اگر پروردگارت میخواست، تمام مردمان کرۀ زمین جملگی (به صورت اضطرار و اجبار) ایمان میآوردند (اما ایمان اضطرار و اجبار نزد خدا معتبر نیست) آیا تو (ای پیغمبر!) میخواهی مردمان را مجبور سازی که ایمان بیاورند»؟
اما از تفسیر بالمأثور:
تفسیر ابن کثیر میفرماید: «أي لا تکرهوا احداً علی الدخول في الإسلام، فانه بیّنٌ واضحٌ جلیٌ دلائلهُ وبراهنهُ ولا یُحتاج الی أن یکره أحد علی الدخول فیه»ابن کثیر: ا / ۳۱۰.
یعنی: کسی را به خاطر داخلشدن در اسلام جبر و اکراه نکنید، زیرا دلایل و براهین اسلام به حدی واضح است که محتاج به اکراه و اجبار ندارد.
۲- ﴿لَكُمۡ دِينُكُمۡ وَلِيَ دِينِ ٦﴾[الکافرون: ۶].
«برای شما دین شما و برای من دین من. اگر دین حق را به فکر و دعوت نمیپذیرید، بروید بر دین باطل خوش».
۳- ﴿فَمَن شَآءَ فَلۡيُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡيَكۡفُرۡۚ﴾[الکهف: ۲٩].
آیات فوق و دیگر نصوص شرع همه مبین این است که که اسلام دین دعوت و فکر است، نه دین جبر و زور.
بلکه همیش قوانین اسلامی اختیار و اراده را عنوان میکند و اکراه و جبر را منتفی میسازد.
برخلاف مبلغین غربی (تنصیر) و همفکرانشان که عقدهمندانه اسلام را دین شمشیر و خشونت معرفی میکنند.
طوری که اظهارات خشونتگرانۀ پاپ مسؤل کاتولیکهای جهان، و کلیسانشین روم را در جرمنی سال (۲۰۰۶) میلادی اطلاع دارید. و واقعۀ ساختار کارکاتورهای پیامبر اسلام توسط مسیحیان افراطی که در واقع به اظهار این توهین و تحقیر به اسلام و پیامبر، مسلمانها نه صرف این که کینۀ دیرینۀ خود را اظهار کردند، بلکه تندروان مسیحیت منتقدین اسلام را تشویق و ترغیب نموده و جایزههای بین المللی را برای آنها اعطا میکنند.
مثال:
۱- حفاظت و نگهداری از سلمان رشدی که راجع به اسلام، قرآن، پیامبر توهین کرده بود.
۲- اعطاء جایزۀ نوبل به خانم شیرین عبادی ایرانی.
۳- تشویق و ترغیب و نگهداری عبدالرحمن افغانی.
۴- نگهبانی خانم نسرین منتقید دیگر بنگلهدیشی و غیره.
در حالی که اگر به تاریخ اسلام دیده شود، هیچ گاهی در میان مسلمانان چنین عمل جنگافروزانۀ و ترغیبگرانۀ نبوده است.
پس اگر علت این همه تاخت و تازها را سوال کرده شود در جواب گفته میشود که آزادی بیان این حق را برای همه داده است.
کوتاهی سخن مبرر همه دموکراسی و حقوق بشراست، ولی در مواردی این دو اصل مهم نفی میشود:
۱- کسی در مورد دموکراسی نقد و اظهار نظر کند جرم محسوب میشود.
۲- بحث و تحقیق در مورد کشتهشدگان جنگهای جهانی جرم و انکار از تعداد کشتهشدگان گناهی بزرگ دانسته میشود.
کاش همان آزادی که در نقد به اسلام مجاز بود در این موارد هم رعایت میشد.
راجع به حقوق اجتماعی نیز دوگانگی غیر موجّه وجود دارد که اگر در تیمور شرقی مردم اعلان استقلال میکنند، و مسیحی مذهباند، به غیر چون و چرا ادعایشان از طرف مجامع بین المللی، حقوق برحق شناخته میشود.
ولی عین ادعا، بلکه به مراتب بالاتر از آن از نگاه حقوقی از طرف ملت مسلمان فلسطین سالها است که جریان دارد، به جز سرکوبی و جواب توسط غرش تانگ و طیاره و آتش بم و باروت چیزی دیگری داده نمیشنوند
بلکه مراجع بین المللی و سازمانها حقوق بشر مهر سکوت بر لب زدند، و ظلم ظالمان را توجیه میکنند، و مظلومان را بر صبر و شکبایی دعوت میدهند.
و از این قبیل دها معضلۀ اجتماعی است که کلید حل آن به دست چند قدرت بزرگ نظامی گره خورده است. پس برمیگردیم به همان مقولۀ مشهور که میگوید:
«گردم خدا را، یک بام و دو هوا را». عجب این است که یک نظام و یک دعوی، ولی دو حقوق و دو بشر به ظاهراً نمایان میگردد.
پس منظور این نیست که این دوگانگیها را داعیان حقوق و دموکراسی چه توجیه میکنند، بلکه منظور این است که باید با دلیل صاف و شفاف یا قناعت معترضین را فراهم نمایند، و یا این را باید بپذیرند که بخش مهم مدعایشان به زور شمشیر تطبیق و جاری میگردد، و به قناعتدادن عامه ضرورت ندارد.
(امید است از این کلمات مجمل حدیث مفصل را بخوانید).
در آخر میگویم:
وإلی الله مشتکی: من زمان قد عصفت فیه ریح الجهالة وتلاطمت فیه امواج الضلالة، واتخذت الظلم للنجاة ذریعة.
ومن الله التوفیق.