نمونهء دوم- زمان خلفاء راشدین
در زمان خلافت خلفاء راشدین خصوص در صدر اسلام خلیفه و امیر یک فرد از افراد جامعهء اسلامی بود در هیچ چیزی از دیگران امتیاز نداشت: نه در خوراک و نه در لباس، نه در مسکن و نه در مرکب و نه در قصور مجلل میزستند و نه وسایل سواریگران بهاء و قیمتی داشتند، بلکه عملاً متعهد به اسلام بودند، سرمایهء مشترک مسلمانها (بیتُ المال) را حیف و میل این و آن و مصارف گزاف نمیکردند، و نه به دیگران اجازه میدادند، بلکه در آن جاهائیکه خدا و رسول تعین کرده بود مصرف میکردند.
ابوبکر صدیق نیز در سرلوحهء این فهرست قرار دارد.
الف- راجع به عدالت ابوبکر صدیقس، ابن سیرین از کتاب الاموال، ابوعبید القاسم بن سلام نقل میکند: «هنگامی که وفات ابو بکرسنزدیک شد، به عایشهلفرمود: نمیخواستم از بیت المال چیزی به عنوان حقوق بگیرم، ولی عمرساصرار کرد به این خاطر به علت مصروفیتم در تجارت بر (اجراأت اداری) مسلمانها مشکل پیش میآید، بناچار دریافت حقوق از بیت المال را قبول کردم.
حالا فلان باغم را به بیت المال مسلمین واگذار میشوم، و این در عوض همان حقوقی است که از بیت المال به من داده شده است.
بعد از وفات او عایشهلکسی را نزد عمر فرستاد طبق وصیت پدر باغ را به خلیفه تسلیم داد.
عمرسفرمود: خداوند پدرت را بیامرزد، او میخواست که هیچکس را فرصت انتقاد و اعتراض ندهد.
اصل واقعه ازاین قرار است که:
که ابوبکر صدیق قبل از خلافت به خاطر امرار معاش پیشۀ تجارت داشت، و بعد از خلافت حسب معمول خواست که همان کار نماید.
روزی عمرسوی را در تجارت دید، نزد ابوعبیده ابن الجراح امین هذه الامة رفته مصرانه خواست، از بیت المال برای خلیفه به قدر ضرورت حقوق تعین نماید، تا به خاطر آرام به حوائج مسلمانها رسیدهگی کرده بتواند.
فتح الباری شرح صحیح البخاری نیز به واقعه اشاره میکند.
ب- انسسروایت میکند: «مطابق وصیت ابوبکر صدیق اموالی که از بیت المال نزد وی بود عایشه به خلیفهء بعدی تسلیم داد، از جملهء اموال بیت المال نزدش: نه درهم بود و نه دینار، صرف یک اشتر شیری، و یک ظرف، و یک خادم، و دو چادر خاب بود و بس. عمر بعد از تسلیمی فرمود: خداوند ابوبکر را رحم کند، به این کارش خلیفههای بعدی را در مشقت و زحمت انداخت». (فتح الباری).
ج- طوریکه در رابطه به گسیلنمودن سپاه اسامه تذکر داده شد که اسامه سوار و خلیفه پیاده تا بیرون شهر با اسامه و دیگر سپاهیان اسلام وداع میکرد.
د- بخش عدالت ابوبکر صدیق را میتوان از خطبهء آن بررسی کرد که در مسجد نبوی در محضر عام مردم اعلان نموده و خط مشی خلافت خویش را اعلان نمود:
«ای مردم همانا من بر شما خلیفه مقرر شدم ولی بهتر شما نیستم. اگر خوبی کردم، یاریام کنید و اگر بدی کردم، استوارم سازید، راستی امانت است و دروغ خیانت. ناتوان شما در نزد من توانمند است تا حق او را بگیرم و نیرومند شما در نزد من خوار و ناتوان است تا حق را از او بگیرم. این همه به خواست خدا است. هیچ یک از شما از نبرد روی نگرداند که هیچ مردمی دست از پیکار نکشیدند مگر خوار گشتند. تا آن هنگام که فرمانبردار خداوند و پیامبرش باشم، فرمانبردار من باشید و چون سر از فرمان پروردگار و پیامبرش بردارم، مرا بر شما حق فرمانرانی نیست. برخیزید و به نماز روی آرید! خدا شما را بیامرزد». تاریخ کامل از ابن اثیر (۳/۳۱۲۰٧).
هـ- علی بن محمد میگوید: ابوبکر صدیق در ایام خلافت خود عمرسرا به قضاوت برگزید و یک سال گذشت کسی پیش عمر نیامد. تاریخ طبری (۴/۱۵۶٩).
پس نیامدن مردم به این علت بود که امنیت تأمین و عدالت قایم بود، بناءً نیازی به جار و جنجال نبود.
با درنظر داشت اینکه زمان خلافت ابوبکر صدیق کم و زمان حساس و پرآشوب بود، و بسا مردم جدیدُ الاِیمان بر این باور بودند که بسیاری احکام دین مخصوص زمان خود پیامبر جاست مثل زکات وغیره...
بناءً موضوع ارتداد پیش شد، خلیفه مصروف حلّ منازعات داخلی گردید.
نمونهء عدالت: راجع به شخص خلیفه:
أ- عمر سخلیفهء دوم مسلمانها خود را روزی در منبر بر مسلمانها معرفی نموده فرمود:
ای مردم! من آن کسی هستم که به خاطر مشتی خرماه برای ماماهایم گوسفند میچرانیدم. و از منبر پائین شد چیزی بیش از این نگفت. تاریخ الاسلام.
ب- علی سمیفرماید: عمرسرا دیدم در اشتر پالاندار به سرعت حرکت میکرد، پرسیدم کجا؟ فرمود: یک اشتر از اشتران صدقه (بیت المال) فرار کرده است، به دریافت آن میروم.
برا یش گفتم: مشکل کردی (خلافت را) برای آیندگان!
فرمود: قسم به ذاتیکه محمد جرا فرستاده است اگر حیوانی در نهر فُرات بافتد من مواخذه میشوم. تاریخ الاسلام.
ج- احنف بن قیس اولین فاتح افغانستان میگوید: با عمرسنشسته بودم که مردی آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین با من برو شخصی بر من ظلم کرده است!
عُمرسآن مرد را با درّه زد و فرمود: وقتیکه من به دادرسی استاد هستم شما نمیآید وقتی که من مصروف کارهای مسلمانها شدم آمده مزاحمت میکنید (وقت را رعایت نمیکنید) آن مرد رفت.
عمر آن شخص را طلب نموده دره را به دستش داد فرمود:
مرا بزن طوریکه تو را زدم.
مرد فرمود: به خاطر خدا و به خاطر تو عفو میکنم.
عمر فرمود: نه خیر یا به خاطر من عفو کن که عوض بدهم و یا به خاطر خدا عفو کن. تاریخ الاسلام.
أ- از آنچه که مردم را منع میکرد فامل خود را جمع کرده آن را نیز ابلاغ میکرد که مردم را از چنین کار منع نمودهام شما نیز جزء از مردم هستید، مردم شما را میبینند چنانچه که پرندگان معتاد گوشت را میبینند، اگر شما کردید مردم نیز میکنند، و اگر شما منع شدید مردم نیز منع میشوند، قسم به خدا اگر شما تخلف کردید عذاب شما دوچند است، به خاطریکه فامیل مناید.
ب- عمرو بن العاصسمیفرماید: قسم به خدا در مصر در منزلم بودم که ناگهان شخصی گفت: این عبدالرحمن و ابو سروعة اجازه میخواهند.
گفتم: داخل شوند.
داخل شدند و آنها خجالت بودند: گفتند:
شب به علت شرابنوشی بیهوش شدیم و حالا حدود خدا را بر ما جاری کن! زجر داده بیرون کردم.
عبد الرحمن گفت:
اگر حدّ را جاری نمیکنید هرگاه به مدینه روم به پدرم شکایت میکنم.
عمرو میگوید: دانستم اگر حد را جاری نکنم عمر بر من خشمگین شده عزل میکند، اینها را در صحن خانه بیرون نموده حد را جاری کردم، و عبدالرحمن بن عمر در گوشهء خانه رفته سر خود را حلق کرد، به خاطری که عادت بود بعد از حدّ حلق میکردند.
به خدا قسم است از آنچه که گذشت به عمر حرف ننوشتم، تا اینکه فرمان عمرسرسید در آن نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحیم ، از طرف بندۀ خدا عمر به سوی عاصی بن عاصی.... آیا بر عبدالرحمن حدّ را در خانهات جاری نمودی و سرش را در آنجا حلق کردی، در حالیکه من مخالف این نظر هستم، عبدالرحمن یک فرد از رعیت تو است اجرا کن بر وی آنچه را که بر عام مردم اجرا میکنید!
ولی به خاطر فرزند امیربودنش چنین کاری را کردی....
وقتیکه فرمان من رسید وی را روان کن تا که جزای عملش را ببیند.
عمرو بن العاص والی مصر جوابیهء اعتذارآمیز نوشت:
قسم به خدا که من حدود را بر مسلمان و ذمی در همین صحندار خود اجرا میکنم چنان که بر عبدالرحمن کردم.
عمرسپسرش عبدالرحمن را بار دیگرحدّ زد و حبس نمود.
أ- خلیفه مراقب کار کرد والیان بود ، حتی که در امور خورد و نوش، لباس و مسکنشان تفتیش مینمود. در حالیکه والیان را به جز صحابهء پیامبر مقرر نمیکرد.
ب- وُلات متساهل را توبیخ مینمود، در صورت تخلف حدود را بر آنها جاری مینمود، چنانچه که بر فرزندش جاری کرد.
ج- از والیان و عُمالش میخواست که در حج بیت الله حاضر شوند. از حجاج در ارتباط به عملکردهای والیان و نحوۀ عمل و عدالتشان سوال میکرد. شکایات مردم را راجع به والیان ولایات میشنوید. طوری که راجع به مُغیره بن شعبه والی عراق و عَمرو بن العاص والی مصر و عیاض بن غنم و غیره شنید.
د- هیئت و کمیسونها را برای بررسی امور و سمع شکایات و تحقیق مسایل مؤظف مینمود. سعد بن ابی وقاص و محمد بن مسلمه را به خاطر حلّ و فصل قضایایی عراق فرستاد. التاریخ الاسلامی.
ح- انتقامی را که از پسر والی مصر عمرو بن العاص برای عارض مصری گرفت مشهور است: انس بن مالک روایت میکند که: نزد عُمر بن خطاب بودیم که شخصی عرض کرد که ای امیرالمومنین اسپ من در مسابقهء دوانی مصر سبقت کرد. ولی محمد بن عَمرو فرزند والی به اسپ خود نسبت کرد. و من را لت و کوب کرده میگفت: من پسر اکرمین هستم، مرا زندانی کرد و من از زندان فرار کرده نزد تو آمدم.
عمرسبه والی نوشت که مجرد رسیدن فرمان همراه با فرزندت محمد به مدینه حاضر شو.
بر عارض فرمود: بنشین حتی که وی بیاید.
انس بن مالکسمیکوید: قسم به خدا که نزد عمر بودیم که ناگهان ابن العاص با فرزندش محمد حاضر شد.
عمرسفرمود: کجا است مصری؟
مصری فریاد زد: بلی همین جا هستم.
فرمود: دره را بگیر فرزند اکرمین را بزن، وی میزد و عمرسمیگفت: بزن اِبنُ الاکرمین را.
به حدی زد که ما حاضرین تمنی میکردیم که بس کند.
بالآ خره خلیفه عمر برای والی عمرو فرمود: «أَیَا عَمُرو! مَتَی تَعَبَدتُمُ النَاسَ وَقَد وُلِدَتهُم اُمَهَاتُهُم اَحرَاراً»ای عمرو! چه وقت مردم را بنده نمودهاید در حالیکه از مادرانشان آزاد تولد شدهاند.
عمرو بن العاصساعتذار میکرد که من خبر نبودم.
عمرسبه شخص عارض فرمود: مؤفق باشید برو اگر برایت شکی (مشکلی) پیش شد بر من نامه بفرست. التاریخ الاسلامی.
ط- راجع به قُضات: عمر فاروقسراجع به قاضیان خویش هدایات مشخص داشت مثال:
به ابو موسی اشعری که در یمن بود چنین نوشت: «در بین مردم عدل و مساوات را مراعات کن! در مجلس، در استادن و نشستن و نظرکردن به آنها عدالت را از دست مده تا آنکه شخص معتبر و اشراف در ظلم تو امیدوار نباشد و شخص ضعیف و طبقۀ پائین از عدالت تو ناامید نگردد» این عالیترین مقام عدالت، مساوات و برادری است که قوانین وضعی عصر حاضر و ممالک مدعی عدالت و مساوات، و متمدین امروزی تا هنوز به پائینترین مرتبۀ آن نرسیده است، و در آینده هم رسیده نمیتوانند، بلکه واقعیت این است که اینگونه مساوات مخصوص و منحصر است به اسلام، آن دین پاک و آئین مقدس خداوندی. نقل از اعلام الموقعین: ج /۱-ص: ٧۲.
أ- شبها در اطراف مدینه گزمه میکرد:
در یکی از شبها حین گزمهاش آتشی را دید آنجا رفت زنی محتاج را دید که فرزندانش از گرسنگی گریه میکنند و او اطفال خود را با گرمکردن آب مصروف کرده است.
عُمرسبعد از تقدیم سلام از حال آن سوال کرد؟
آن زن فرمود:
خدا در بین ما و عمر است (یعنی خدا از عمر سوال کند)
عمرسفرمود: عمر از حال شما چه خبر آن زن گفت:
مسؤلیت ما را به دوش گرفته و از حال ما بیخبر است؟
اسلم که همراهی او بود میگوید: خلیفه به سرعت به دیپو و انبار ارزاق آمد، یک بوجی آرد و قدری روغن را به پشت خود آنجا برده، برای آنها آرد و روغن راپخته کرد، و آنها سیر شدند و مقداری باقی ماند و آن زن میگفت: «جَزاَكَ اللهُ خَیراً» تو به امارت لایق و بهتری نسبت به عمر.
خلیفه بر او فرمود: فردا نزد امیرُ المؤمنین آمدی ان شاءالله مرا میبیند.
خلیفه از آنها یک طرف شده نگاه میکرد که آیا سیر شدند؟
دید که اطفال به بازی شروع کردند، عمرسالحمد للهگویان به مدینه بازگشت کرد.
عمرسبا پیرمرد سایل ونابینای یهودی روبرو شد.
بر شانهء او اشاره کرده فرمود: از کدام اهل کتاب هستی؟
گفت: اهل کتاب یهودی.
عمرسفرمود: چه باعث سوالت شده؟
آن مرد گفت:
۱- جزیه.
۲- احتیاجی.
۳- کهنسالی.
عمرسدست آن مرد را گرفته با خود برد، مقدار آرد برایش کمک کرد، و بعداً به خازن بیت المال (وزارت مالیه) فرستاد، بر خازن دستور داد که:
نگاه کن سوی حال این مرد و جزیهاش را.
قسم به خدا انصاف نکردیم:
در جوانی جزیه گرفتیم، در پیری ذلیل کردیم. التاریخ الاسلامی.
عمرسدر زمان خلافتش اطفالی را که از شیر گرفته میشدند برایشان مقرری (معاش) از طرف بیت المال میپرداخت.
عمرسروزی گریهء طفلی را شنید و از مادرش سوال کرد که چرا این طفل این قدر گریه میکند؟
مادرش فرمود:
به خاطریکه قبل از اتمام میعاد رضاعت از شیر گرفته شده است، تا که مقرریش پرداخته شود.
بناءً عمرسبعد از شنیدن این موضوع بر تمام نوزادان از بیت المال معاش مقرر نمود. (النساء الداعیات).
عسارۀ مرور سریع بر سیرت خلفاء راشدین و عدالت واقع بینانۀ آنها به خصوص کارنامههای عمر فاروقسبه خوانندگان چنین درس میآموزد:
۱- هرگاه بیعدالتی و قانونشکنی از طرف قدرتمندان صورت گیرد.
۲- هرگاه دوگانگی در قانون از طرف سردمداران و زورمندان صورت گیرد.
چنانکه در دنیاء زر و زور امروز معمول است و میبینم:
مبارزه و حقطلبی از حالت عریان و سیاسی، به حالت پنهان و نظامی تبدیل میگردد.
اگر دقت شود کارنامههای خلفاء راشدین و اصحاب با صفای پیامبر واقعاً سرمشق عدالت و مایۀ عبرت است.
عمرسوقتی نظر خود را در منبر راجع مغالات مهور ابراز میدارد: «...لا تزیدوا في مهور النساء»(ای مردم!) در مهر زنها زیاده ستانی نکنید. و اقل مهر را تعین میکند.
بانوی مسلمان به استناد از آیۀ قرآن کریم انتقاد میکند:
که قرآن میفرماید: ﴿وَءَاتَيۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّ قِنطَارٗا﴾[النساء: ۲۰].
همزمان و همزبان عمرسبه واقعیت سخن زن مسلمان در منبر و خطابه اعتراف میکند و میفرماید: «امرأة اصابت ورجلٌ اخطأ»«در اجتهادش» زن رسید و مرد خطاء شد.
آیا از هیچ یکی از علمبرداران دموکراسی و حقوق بشر چنین اعتراف عادلانۀ را شنیدهاید که به اشتباه خود همزمان و همزبان اعتراف کند؟
بلی ملتها را به خاطر اهداف شوم و به علت اشتباه شیطان مآبانۀشان تباه میکنند، و اصرار هم دارند و میخواهند مردم را با سخنان ساحرانۀ اغفال و اغراق نمایند.
نمونۀ بارز این مدعی را شما در بلای غیر مترقبۀ که بر در و دیوار ملت عراق بارد و از نوادرات قرن بست و یکم است مشاهده کردید.
حالا شما انصافاً قضاوت کنید!
آیا میتوان عدالت اجتماعی اسلام و عدالت خلفاء راشدین و قایم مقامان راستین پیامبر اسلام را با عادلترین زمامداران عصر و زمان خویش مقایسه کرد؟
گرچه ما از زمانی صحبت میکنیم که به سطح بین المللی ادارۀ مستقلی به نام حقوق بشر وجود دارد، که این اداره خود را وکیل مدافع بشر، باِلاَخص وکیل حقوق مظلومان میداند، ولی تأثیر عملی این اداره به سطح جهان و منطقه و حکومتها چقدر است بازهم انصاف به دست شما خوانندگان محترم!
ولی آنچه را که ما میبینم و میشنویم، بسا حکومتها با نواختن شعارهای دلنشین و پرزرق و برق خوش حالاند که مسؤلیتهای ملتها را بدوش گیرند و به اریکهء قدرت تکیه زنند.
ولی از پرداخت حقوق و معاش مسلمهء کارمندان خود عاجزاند، و یا قدری میپردازند که اصلاً هیچ مشکلشان را رفع نمیسازد، اما معاش خودشان چقدر است؟ به جراید و نشرات ثور سال ۱۳۸۵ هـ ش رجوع شود.
حالا میتوان مقایسه کرد که ریاست بین المللی حقوق بشر خوبتر و مؤثر است و یا ریاست ایمانی و قلبی و وجدان بیدار و سالم که منشائی آن خوف خدا و ترس آخرت و جوابگوئی در پیشگاه خالق یکتا است.
البته قلوب باایمان واقعی، نه قلوب دعواگران زمانی.
وا عدالت اسلامی، وا عدالتی عمری که بر نوزادان بیزبان خوابیده در گهواره به غیر تظاهرات و دعوی معاش داده میشد.
خوانندگان محترم! به خاطری که این رسالۀ کوچک گنجایش همه و یا اکثر واقعات و نمونههای عدالت خلفای راشدینشرا ندارد، بناءً چند موارد را به طور مشت نمونۀ خروار از عهد خلافت شیخین یادآور شدم، و اِلاّ تاریخ مملو از عدالت و تقوی عثمان و علیبو دیگر خلفاء راشدین است.