دفع اشتباه:
۱- قوانین و ارزشهای اسلامی را در عملکرد یک عالم، خطیب و امام و پیر و مرشد دیدن و ایشان را مصداق عملی دین و الگو و نمونهء قانون خدا و سنت رسول الله قراردادن اشتباه و غلطفهمی و دور از انصاف و عدالت است.
به خاطر که قانون خدا و رسول مدون در قرآن و سنت است نه در وجود افراد و اشخاص، مثلی که قانون اساسی یک کشور مدون در قانون نامۀ آن کشور است نه در وجود و عملکرد احاد آن ملت، حتی اگر رئیس جُمهور و یا قُضات آن عملی خلاف را انجام دهند، دنیای امروز مجرم را ملامت میکنند نه قانون را، بالعکس در مورد مسلمانها زبان و قلم زهردار را به قانون (شریعت اسلام) دراز میکنند، این چه بیانصافی و ظلم است که مشاهده میشود.
۲- و یا حکومتهای نامنهاد عصر و زمان ما را دلیل بر ضعف عدالت اجتماعی دیندانستن مُکابره و تعدی بر دین است. به خاطریکه آن صداقت و اخلاصمندی را که دین از ما میخواهد، نه در اکثر افراد ما مسلمانها به آن پیمانه موجود است و نه در اجتماع ما و نه در اُمراء عصر و زمان ما، این واقعیت را باید بپذیریم، چه مشکلی نیست که در جوامع ما به نحوی از اَنحاء وجود ندارد، از قتل و غارت، کشتار و خیانت، چور و چپاول، اختلاص و رشوت، تقلب و تملق ظلم و استبداد، وغیره... بالآخره جنگ و غضب نه صرف به آدمهای ما محدود است، بلکه حیوانات عجمی هم در رنج هستند. مثل: بودنه جنگی، سگ جنگی، کبک (کوک) جنگی، مرغ جنگی، اسپ تازی و سگبازی وغیره دهها عادات و اخلاق منفی دیگر.
آیا از مردم که تربیۀ حیوانات بیزبان بخاطر جنگ و تعذیب، جزء زندگیشان باشد، میتوان امید طرقی را کرد؟ پس در این مورد مقصردانستن دین چه مفهومی دارد؟ درحالی که اسلام راجع به تربیۀ حیوانات برنامۀ مشخص دارد، و از تعذیب آنها جداً منع میکند.
۳- و یا علت عقبماندگی جوامع دینی و کشورهای اسلامی را نسبت به دیندادن ظلم و بیانصافی است.
علت عقبماندگی جوامع اسلامی علل و انگیزههای مختلف دارد که هر دانشمند و تحلیلگر از دید و نظر خویش بررسی میکند.
ولی در پهلوی همه علل و انگیزههای مختلف یگانه علت عقبماندگی جوامع اسلامی در طول تاریخ، حکومتهای خودکامه و مستبد و جاگرداران اجیر و مزدور بوده و است.
۴- این مفکوره که در اسلام تمدن نیست، بناءً اسلام سبب عقبماندگی مسلمانها گردیده است.
ظلم بزرگ بر قانون اسلامی، غفلت آشکار از تاریخ و تمدن اسلامی است. زیرا که پیشرفت و ترقی و تمدن امروزی شرق و غرب مرهون و زادۀ تمدن و ترقی اسلام و مسلمانهای عصر خلافت راشده است که بعداً توضیح خواهیم نمود.
منتهی در جواب چنین شایعهپردازان میگویم:
کسانی که اسلام را مانع پیشرفت و تمدن قلمداد میکنند آنها معذوراند، به خاطریکه نه از تاریخ اسلام چیزی میدانند، و نه از تمدن اسلامی خبر دارند، و نه هم از دین چیزی را میفهمند، صرف آن عرف و رواج که از ما حول شنیدند، و دیدند که بعضاً خرافات و رواجهای منفی بوده که این خرافات جاهلانه دست هم با تبلیغات مغرزانۀ غربیها داده، سبب سوء ظنّ چنین اشخاص گردیده است.
آری! نمیتوان دین را از زبان روحانی (ملای) بیچارۀ که سرگردان لقمۀ نان است، گوش به فرمان خان و ملک ارباب و قریهدار فرا نهاده، و یا عمل وی را سمبول حقانیت دیندانستن، و اشتباهیشان را ضعف دیندانستن.
و نمیتوان دین خدا را با باورهای مادرکلانها به اشتباه گرفت، بلکه دین را از کتاب خدا (قرآن) و فرمودههای پیامبر او (احادیث صحیح) باید آموخت، آن مصادری که در زیر انبار خرافات و یا اقوال دوستان فاسد، و دشمنان حاقد پنهان گردیده است.
بلکه سازندگی تمدن اسلام به حدّی است که خود نویسندهگان غربی اقرار و اعتراف دارند، به گونۀ مثال:
۱- (ویل درانت) نویسندۀ مسیحی در تایخ تمدن خود مینوسد: (پیدایش و اضمحلال تمدن اسلامی از حوادث بزرگ تاریخ است اسلام طی پنج قرن از: ۸۱ هجری تا ۵٩٧ هجری از لحاظ نیرو و نظم و بسط قلمرو و اخلاق نیک و تکامل سطح زندگانی و قوانین منصفانۀ انسانی و احترام به عقاید و افکار دیگران و ادبیات و تحقق علمی و طب و فلسفه پیشآهنگ جهان بود).
۲- (گوستابون) فرانسوی مینوسد: (مسلمانها سبب شدند تا اروپای مسیحی را از حال توحش و جهالت خارج سازند... نفوذ اخلاقی مسلمانها اقوام وحشی اروپا را داخل در دایرۀ آدمیت نمود و دروازههای علوم و فنون و فلسفه را بروی آنها باز نمود، و مسلمانها برای ششصد سال تمام در کرسی استادی اروپا تکیه زدند).
با تأسرکه ، بسا از جوانان خالی الذهن ما، و بسا روشنفکران ظاهر بینما، از نشرات و اعلام غرب متأثر شده به قوانین الهی چنین نسبتهای مقلدانه را میکنند.
اگر دقت شود این حال بعض مؤرخین و نویسندهگان غرب است که به واقعیتهای عینی اسلام معترفند. ولی در مجموع چنین نیست، غربها به هیچ قیمتی نمیخواهند عظمت و جلال و شأن و شوکت از دسترفتۀ مسلمانها را بار دیگر به سرزمینهایشان مشاهده کنند، و یا خنجری چون صلاح الدین ایوبی، و محمد فاتح به خاطر حفظ مقدسات اسلامی از نیام کشیده شود.
۳- چنانچه نویسنده کتاب استعمار راجع به سقوط قسطنطنیه مرکز یکهزارسالهء امپراطوری روم شرقی توسط تمدن اسلامی میگوید: {دوران تاریکی اروپا هنوز به پایان نرسیده بود، اما تمدن اسلامی اندک، اندک غروب میکرد و میراث خود را به اروپائیان میسپرد} بعد از سرکوبی مغل توسط سلطان محمد اول در سال ۱۴۰۲ میلادی خلافت عثمانی به استحکام خود در قارۀ اروپا و آسیا پرداخت و در سال ۱۴۵۲ میلادی سلطان محمد دوم بعد از پنجاه دو روز محاصره قسطنطنیه «استنبول» را فتح کرد، به امپراطور کهن و یکهزارسالهء روم شرقی در شبه جزیرۀ بالکان خاتمه داد. از آن بعد استنبول پایتخت ترکان و مرکز خلافت عثمانی قرار گرفت}.
به خاطر عدالت مسلمانها مردم به حدی گرویدۀ اسلام و تمدن اسلامی گردیدند که گروه، گروه در اسلام داخل شدند. به حدی مردم از ظلم کلیسا و اهل آن به داد رسیده بودند که به مجرد مشاهدۀ عدل اسلام و مسلمانها سرسپردگان اصیل اسلام گردیدند.
از همین جاه است که تا حال نعرههای ملکوتی الله اکبر در قلههای شبه جزیرۀ بالکان بلند میشود، ملت ترکیه به حیث یک ملت مسلمان در بین ملل جهان محسوب میشود.