مبحث اول: شبهات طاعنین به حدیث نازل شدن قرآن بر هفت حرف و پاسخ آنها
رافضیان در گذشته به این حدیث ایراد وارد کردهاند، و تصور کردهاند که کافر بودن اصحاب را ثابت میکند، زیرا تحریف لفظی در قرآن کریم روی داده است، که خود آنها به وسیله این تصور، کافر و نزد مسلمانها مشرک به حساب میآیند. [۶۶۹]
در گذشته، امام ابن حزم به تصورات و ایرادهایی که کشیشهای مسیحی مطرح میکردند، مبنی بر اینکه در قرآن نقص و تحریف وجود دارد، پاسخ داده است، و به اعتراف مسلمانان جعل قسمت زیادی از اصول و قرائتهای آن توسط شیعههای رافضی، بوده است. ابن حزم چنین به آنها پاسخ داده است: «ادعاهای شیعه بر قرآن و سنت و مسلمانان حجت نیست، زیرا آنها مسلمان نیستند، بلکه فرقه ای هستند که بیست و پنج سال بعد از رحلت پیامبر جبوجود آمدند. بانیان آن در حقیقت به ندای کسانی که خداوند آنها را خوار کرده بود، پاسخ مثبت دادند تا اسلام را نابود کنند و آنها در دروغ و کفر مثل یهود و مسیحیان هستند. [۶۷۰]
از جمله ایرادهای رافضیها با استدلال کردن به برادران مستشرق خود میباشد که زیاد درباره موضوع قرائت با حروف هفت گانه صحبت کردهاند. و تلاش کردهاند تا ثابت کنند که این قرائتها اساسی بر مبنای وحی ندارند، بلکه از قرائتِ به معنا بدست آمده است. و نص قرآن با حروف خود، برای بعضی از مسلمانان مهم نبود، بلکه آنچه که اهمیت داشت، روح نصوص بود، و دلیل آنها آن چیزی است که در بعضی روایات آمده است و هر آنچه در آن آمده است روشن و کفایتکننده میباشد، که هرگز آیه عذابی را با رحمت به پایان نرسانیده است، و برعکس هم صادق است، مانند گفتن بیا و قبول کن – بشتابید – بروید، تند بیا، عجله کنید. [۶۷۱]
شاید اولین کسی که به دنبال این عقیده رفته، گلدزیهر مستشرق میباشد، که در کتاب خود، «روشهای تفسیر اسلامی» به آن پرداخته است و گفته که اختلافهای قرآنی خالی بودن مصحفهای عثمانی از نقطه و اعراب گذاری بر میگردد. در حالی که درباره اختلاف قرائتها بحث میکند و گفته: «نداشتن نقطه و اختلاف در حرکات و صامت دیدن اکثر حروف دو دلیلی بودند، که باعث اولین حرکتهای اختلافی میان قرائت گشتند، در نصوص، اصلاً نقطه وجود نداشت. و برای نقطهگذاری و حرکتهای آن دقتی صورت نگرفت. [۶۷۲]
مستشرق استرالیایی الاصل بنام «آرتر جفری» این نظر را مورد تردید قرار داده و در مقدمه تحقیق خود بر کتاب «المصاحف» از ابن ابی داود گفت: مصحفهایی که عثمان به شهرها فرستاد، همه فاقد نقطهگذاری و شکل گذاری بود، خواننده میبایستی خودش نقطه گذاری و اعراب گذاریها را به مقتضای معانی آیات انجام میداد. [۶۷۳]
نتیجه همه این تحقیقات این شد، که معتقد به تغییر در نص قرآنی گشتند [۶۷۴]و بعضی از علمای دانشگاهی عرب از این دو مستشرق پیروی نمودند، و آرای آنها را در کتابهای خود انتشار دادند.
دکتر طه حسین میگوید: [۶۷۵]همانا قرآن با یک زبان و لهجه خوانده شده است و آن هم زبان قریش و لهجه آنها میباشد، و قبایل مختلف از آن قرائت استفاده میکردند تا اینکه قرائتها فراوان گشت، و لهجهها در آن متعدد گشت، و تفاوتهای زیادی پیدا شد. تا جایی که گفتند: در حقیقت این قرائتهای هفتگانه - نه زیاد و نه مقدار اندکش - جزء وحی نبودهاند و منکر این قرائتها کافر و فاسق نمیباشد و دین او هم دچار عیب و ایراد نشده است، بلکه قرائتهایی است که منبع آنها، لهجهها و اختلافهایی است برای مردم، تا در آن به مجادله بپردازند، قسمتی از آن را بپذیرند و قسمتی را رد کنند. [۶۷۶]
دکتر احمد حجازی سقا بعد از آوردن حدیث عمرسدر مورد نازل شدن قرآن بر هفت حرف گفته است: «این روایتی است که بخاری و اهل حدیث بر آن اتفاق نظر دارند، عده زیادی معتقدند که باعث تحریف لفظی در قرآن شده است، و این روایتها و شبهههای آن، از جمله روایتهای دروغینی هستند که اهل حدیث بصورت عمدی در کتابهای خود آوردهاند، تا بوسیله آن قرآن را مورد ایراد و نقد قرار دهند. [۶۷۷]
و اینک پاسخ آنچه که گفته شد:
اول: حدیث نازل شدن قرآن بر هفت حرف، بصورت متواتر از گروهی از اصحاب روایت شده است. و سیوطی آن را در کتاب خود «الازهار المتناثره» از عمر، عثمان، ابی بن کعب، انس، حذیفه بن الیمان، زید بن ارقم، سمره بن جندب، سلیمان بن مرد، ابن عباس، ابن مسعود، عبدالرحمن ابن عوف، عمر ابن ابی سلمه، عمرو ابن عاص، معاذ بن جبل، و هشام بن حکیم و ابیبکره، ابی جهم، ابوسعید خدری، ابی طلحه، ابی هریره و ام ایوب. [۶۷۸]و کتانی از حدیث ابن عمر، و عباده بن صامت و عبدالله بن عمرو ابن العاص [۶۷۹]روایت کرده است، این بیست و چهار اصحاب، این روایت را نقل کرده و آوردهاند. اینجا به نقل بعضی از روایات از بعضی از راویان فوق بسنده میکنیم:
بخاری و مسلم در صحیحین خود از ابن عباس روایت کردهاند که گفت: رسول خدا فرموده: «جبرئیل حروفی را برای من قرائت کرده نزد او مراجعه کردم، و از او بیشتر خواستم، و او هم حروف بیشتر قرائت میکرد، تا اینکه به هفت حرف رسید». [۶۸۰]مسلم افزوده است که ابن شهاب گفت: خبر دار شدم که آن هفت حرف در مورد کاری هستند که واحد میباشد و در حلال و حرام باعث اختلاف نمیشود. [۶۸۱]
در صحیحین هم آمده که عمرسمیگفت: از هشام بن حکیم شنیدم که سوره فرقان را در زمان پیامبر جقرائت میکرد، برای قرائت او گوش فرا گرفتم که آن را با حروف فراوان میخواند، که رسول خدا آن گونه قرائت نکرده بود، نزدیک بود نماز او را قطع کنم منتظر شدم، تا سلام نمازش را داد، پس ردای او را گرفتم و گفتم: چه کسی این گونه برای شما قرائت کرده است؟ گفت: رسول خدا، به او گفتم: دروغ گفتی، چون رسول خدا، این سوره را که تو خواندی، برای من قرائت کرده است، او را به نزد رسول خدا بردم، و گفتم: ای رسول خدا من شنیدم که این مرد، سوره فرقان را به گونهای میخواند، که شما نخواندهاید. رسول خدا جفرمود: ای عمر او را رها کن و ای هشام آن سوره را بخوان، آن قرائتی را که شنیده بودم را دوباره خواند رسول خدا جفرمود: این گونه نازل شده است. سپس رسول خدا فرمود «همانا که این قرآن بر هفت حرف نازل شده است و هر کدام که آسانتر است آن را بخوانید. [۶۸۲]
مسلم با اسناد از ابی بن کعبسروایت کرده و گفته: «در مسجد بودم، مردی وارد شد و نماز میخواند، قرائتی کرد که آن قرائت را رد کردم، مردی دیگر آمد، و قرائت دیگری کرد، که با قرائت دوستش تفاوت داشت، آنگاه که نماز تمام شد، با هم نزد رسول خدا جرفتیم، گفتم: این مرد قرائتی کرده، که من آن را رد کردم، و مرد دیگری آمد و قرائتی دیگر نموده، رسول خدا آنها را به خواندن آن آیات امر کرد، آنها قرائت کردند، و رسول خدا آنها را تحسین نمود. ابی گفت ظنی که نسبت به دروغ بودن قرائت آنها داشتم بر طرف گردید، و متوجه شدم که در نادانی بودهام، وقتی رسول خدا جمتوجه حالات من شد، که خیس عرق شده بودم. و از نگاه به آن حضرت خجالت میکشیدم. فرمود: «ای ابی همانا قرآن به یک حرف برای من فرستاده شد، آن را نپذیرفتم، تا بر امتم آسان شود. یک بار دیگر جبرئیل به نزد من آمد، و آن را با دو حرف برای من بیان کرد آن را باز نپذیرفتم، و خواستم که آسان بگیرد بر امتم، برای بار سوم جبرئیل نزد من آمد، و قرآن را با هفت حرف قرائت کرد، و فرمود: هر خواستهای که دارید بگوئید تا به آن جامه عمل پوشانده شود. پیامبر جفرمود که گفتم: خداوندا، امتم را ببخشای، خداوندا امتم را ببخشای، و خواسته سوم خود را تا روزی، که حتی حضرت ابراهیم هم آرزوی آن را دارد، نگه داشته است.
از جمله این روایتها که بر صحت آن اتفاق نظر وجود دارد، کسانی که تصور کردهاند روایاتی که درباره نازل شدن قرآن بر هفت حرف وجود دارد، دروغ میباشد، ظاهر و باطل میگردد. و تصور آنهایی هم که معتقدند که قرآن بر یک حرف نازل شده است، باطل میشود.
در روایتهای گذشته معلوم شد، که اختلاف قرائتها در زمان پیامبر جاتفاق افتاده است، و در آنچه که پیامبر برای آنها بصورت شفاهی خوانده بود. این اختلاف در نتیجه، خواندن و مطالعه قرآن بصورت مکتوب که بدون نقطه و اعراب گذاری بوده است پیش نیامده است، بر خلاف تصور گلدزیهر و آرتر جفری و دیگران.
دوم: اگر نقطه و اعراب نداشتن، علت تنوع قرائتها و اختلاف آنها بوده است، بایستی آن قاری که بر طبق نوشته معینی قرآن میخواند با امثال خود در قرائتها همراه و هماهنگ باشد، در حالی که این گونه نمیباشد، مثالی در این باره میآورم. فرموده خداوند در سوره فاتحه الکتاب:
﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾[الفاتحة: ۴].
«صاحب روز قیامت».
و باز فرموده خداوند:
﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِكَ ٱلۡمُلۡكِ﴾[آل عمران: ۲۶].
«بگو: پروردگارا! ای همه چیز از آن تو».
و در سوره ناس فرموده:
﴿مَلِكِ ٱلنَّاسِ ٢﴾[الناس: ۲].
اگر به این سه آیه در مصحف دقت کنید، همه کلمات را اینگونه مییابید «مالک» با داشتن الف بعد از میم و لام، و کاف در حالی که، حفص از عاصم در سوره فاتحه الکتاب چنین خوانده مالک، با قرار دادن الف بعد از میم، و آیه آل عمران را هم اینگونه میخواند، ولی در سوره ناس «ملک» را بدون الفی، که در قرائت حفص وجود دارد و بر طبق رسم الخط مصحف، که سه گونه میباشد، قرائت میکند، ولی او آن را براساس روایت متواتری از رسول خدا میخواند. [۶۸۳]
از لحاظ نحوی و لغوی هم گاهی قرائتها دچار اختلاف میشوند. در نگاه نخست این گونه به نظر مردم میرسد، ولی اختلاف اصلی بر میگردد به گرفتن، و روایت کردن، نه به یک اصل و قاعده لغوی و نحوی، این یک مثال میباشد؛ خداوند میفرماید:
﴿وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ﴾[النساء: ۹۵].
«اما به هر حال، خداوند به همه، وعده پاداش نیکو میدهد».
این آیه در دو جا آمده است، و همه قاریان این دو آیه را با نصب میخوانند، ولی ابن عامر، آیه نساء را منصوب میخواند، همچون سایر قاریان، ولی آیه حدید را به تنهایی، و لفظ «کل» را مرفوع میخواند، اهل نحو برای توجیه رفع و نصب آن نظراتی دارند.
اگر ابن عامر آن دو آیه را طبق قاعده میخواند، باید آن دو آیه را مرفوع میخواند. ولی او از روایتی قرائت کرده که بصورت متواتر از رسول خدا جروایت شده است که یک بار بصورت نصب و یک بار رفع خوتنده است با وجود اینکه ترکیب یک آیه از دو جا میباشد.
دومین مثال: اماله: ظاهر صوتی است، و آن عبارت است از مایل کردن الف، به طرف یاء، و لازم است که بوسیله فتحه قبل از آن به سوی کسره مایل شود، که زبان بعضی از قبایل عرب میباشد. بعضی از قُراء آن را قرائت کردهاند، و هر جا که انگیزههای آن در قرآن پیدا شده، آن را پذیرفتهاند. ولی حفص که قرائت او بوسیله بسیاری از مسلمانان به روایت عاصم هم اکنون خوانده میشود، آن را با اماله نخوانده جز در یک جا، در کتاب خداوند، و آن این آیه است:
﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ مَجۡرٜىٰهَا وَمُرۡسَىٰهَآۚ﴾[هود: ۴۱].
«که حرکت و توقّف آن با یاری خدا و حفظ و عنایت الله است».
این گونه، قرائتها با هم مختلف میشوند و برحسب روایت و گرفتن متفق میشوند، نه بر حسب رسم الخط مصحف، یا از لحاظ نحوی و لغوی، اینکه این دو معتبر میباشند درست است، ولی بعد از ثابت شدن روایت بوسیله تواتر و سند درست به رسول خدا جو موافق رسم الخط عثمانی بودن، و موافق با قرائت درستی از ادبیات عربی شدن، اگر قرائت سندی را از یکی از قراء هفتگانه، یا دهگانه شنیدی، مثلاً بگویند: قرائت نافع، یا عاصم، یا کسائی، تصور نکن که ابداع آنهاست، آن قرائت در حقیقت با روایت درست مسند، باعث اقناع آن قاری شده است.
ابی عمرو بن العلا، یکی از قراء هفتگانه، گفت: «من نمیتوانم غیر از آنچه که قرائت شده است بخوانم و الا آن گونه میخواندم، و چند حرفی را نام برد».
ابوعمرو معتقد است که قرائتها سنت و تبعیت میباشند، و هیچ کس از روی سلیقه و استحسان لغوی و ترجیح نحوی، یا رسم الخط نمیتواند در آنها دخالت کند. بعد از آن بسیاری از علماء را مشاهده میکنیم که معتقد هستند نمیتوان قرائت متواتری را بر قرائت دیگر ترجیح داد. ابوالعباس ثعلب میگوید: اگر در مورد اِعراب (هفت) اختلاف پیدا کردند در قرآن اعرابی را بر اعراب دیگر برتر نمیدانم، اگر این اختلاف به میان مردم کشیده شود، نظری که قویتر است را میپذیرم. [۶۸۴]
[۶۶۹] الاحکام فی اصول الاحکام ۱/ ۹۴. [۶۷۰] فصلی در ملل و نحل ۲/ ۷۸ نگا: مختصر التحفة الاثنی عشریة ۳۰/ ۸۲۵ و کافی از کلینی ۱/ ۳۴۱-۴۵۳، و فصل الخطاب در اثبات تحریف کتاب خدای ارباب، از طبرسی ص ۱۵۶-۱۵۷ و فرق معاصره تنتسب الی الاسلام و موقف الاسلام منها ۱/ ۲۳۱- و الخطوة العریضة ص ۲۷-۳۰ و الشیعة و السنة، از استاد حسین الهی ظهیره ۶-۱۳۰. [۶۷۱] احمد آن را در مسند خود آورده، ۵/ ۴۱-۵۲، ۱۱۴، ۱۲۲، در حدیثی از ابوبکر جروایت شده، هیثمی آن را در مجمع الزوائد گفته: ۷/ ۱۵۱ – احمد و طبرانی همانند او آن را روایت کردهاند، بجز اینکه، او گفته، اذهب و ادبر. علی بن یزید بن جدعان هم دارای حافظ قوی نبوده ولی از او پیروی کردهاند سایر رجال احمد رجال صحیح میباشند. نگا: المعجم الکبیر ۱۰/ ۱۸۲، شماره ۱۰۲۷۳، از حدیث ابن مسعود. [۶۷۲] نگا: مذاهب التفسیر الاسلامی از گلدزیهر ص ۸،۵۳ و بعد از آنها. [۶۷۳] المصاحف از ابن ابی داود، تحقیق آرتر ص ۷، نگا: اعادة القراءة القرآن از جاک یرک ص ۸۴-۸۹. [۶۷۴] طه حسین بن علی بن سلامه، زندگی علمی خود را در دانشگاه الازهر آغاز نمود، سپس او در دانشگاه قدیمی مصر، فارغ التحصیل گشت او از اولین کسانی بود که مدرک خود را در آن گرفت، در سال ۱۹۱۴ م، و به استادی رسید و در دانشکده ادبیات بعنوان استاد مشغول کار شد سپس رئیس دانشکده و مدیر دانشگاه مصر و بعد از آن وزیر معارف گردید. از جمله تألیفات او میتوان به این کتابها اشاره نمود، مستقبل الثقافة بالمصر و الشعر الجاهلی و فی الادب الجاهلی و الفتنة الکبری و دیگر کتابهایی که عامل سوم مستشرقان میباشد، در سال ۱۹۷۳ از دنیا رفت، شرح حالی دارد در، کتاب الاعلام،۳/ ۲۳۱، نگا: رجال مختلف فیهم رأی از استاد انور جندی. [۶۷۵] فی الادب الجاهلی ص ۹۴-۹۵ که سعید عشاوی در کتاب خود، حصاد العقل از او سخن گفته ص ۷۲-۷۳، و دکتر محمد ارکون در کتاب خود الفکر الاسلامی نقد و اجتهاد، ص ۷۷-۹۹ و دکتر نصر ابوزید در کتابهای خود نقد خطاب دینی (ص ۵۳) و الامام شافعی، ص ۵۹-۶۲ انتشار مصطفی مهدوی و کتاب خود، البیان بالقرآن ۱/ ۲۳، نگا: پاسخ محمد محمد حسین، بر بحث دانشگاهی در کتاب خود، بنام، حصوننا مهدد، فی داخلها ص ۲۵۱-۲۷۰. [۶۷۶] دفع الشبهات عن الشیخ الغزالی ص ۱۴۸. [۶۷۷] الازهار المتناثره ص ۴۹، ۵۰ شماره ۵۹ نگا: تدریب الراوی ۲/ ۱۷۹، ۱۸۰، و توجه النظر ص ۴۹ و فتح الباری ۹/ ۶۴۳ شماره ۴۹۹۱، ۴۹۹۲، فواتح الرحموت ۲/ ۱۵. [۶۷۸] نظم المتناثر من الحدیث المتواتر ص ۱۷۳ شماره ۱۹۷، و اتحاف ذوی الفضائل المشتهره بما وقع من الزیادة فی نظم المتناثره علی الازهار المتناثره، از عبدالعزیز عمادی، بهمراه مجموعهای از احادیث راستین ص ۲۱۲. [۶۷۹] بخاری آن را آورده است (شرح فتح الباری) در کتاب فضیلتهای قرآن و در باب نازل شدن قرآن بر هفت حرف ۸/ ۶۳۹، شماره ۴۹۹۱. [۶۸۰] مسلم در (شرح نووی) کتاب نماز مسافر و کوتاه کردن آن (شکسته خواندن) و در باب نازل شدن قرآن بر هفت حرف و بیان کردن معنای آن، آورده است ۳/ ۳۶۰ شماره ۸۱۹. [۶۸۱] هشام بن حکیم، از اصحاب بزرگوار میباشد، شرح حال او در، الاصابة ۳/ ۶۰۳ شماره ۸۹۶۳ و در الاستیعاب ۴/ ۱۵۳۸ شماره ۵۳۷۴ و در مشاهیر علماء الامصار ص ۳۵ شماره ۱۳۴ – موجود میباشد. [۶۸۲] بخاری (شرح فتح الباری) در کتاب فضیلتهای قرآن در باب نازل شدن قرآن بر هفت حرف ۸/ ۶۳۹ شماره ۴۹۹۲ آورده است. مسلم (در شرح نووی) در کتاب نماز مسافر و شکسته خواندن آن و در باب بیان کردن قرآن بر هفت حرف و معنای آن آورده است. ۳/ ۳۵۹ شماره ۸۱۸. [۶۸۳] نگا: قرائتها در نگاه مستشرقان گمراه از شیخ عبدالفتاح قاضی ص ۴۹-۵۳. [۶۸۴] نگا: الدر المصون فی علوم الکتاب المکنون از سمین حلبی ۱/ ۴۸، ۴/ ۵۶۳.