مبحث دوم: معنای نازل شدن قرآن بر هفت حرف
پیامبر جفرمود: قرآن بر هفت حرف نازل شد، یعنی هفت وجه، که به هر صورت از آن بخوانی درست است.
به این معنا نیست که هر کلمهای را میتوان به هفت صورت خواند، بلکه بدین معنی است که حداکثر تعداد قرائتها در یک کلمه، هفت بار میباشد.
اگر گفته شود که بعضی کلمات را میتوان یافت، که به هفت صورت خوانده میشود.
در پاسخ گفته میشود، که اکثر این موارد یا زیادهای را ثابت نمیکنند و یا از جمله کلماتی هستند که در چگونگی بیان کردن آنها اختلاف هست، مانند اختلافی که درباره، مد و اماله وجود دارد. [۶۹۰]
شیخ زرقانی میگوید: منظور از هفت حرف این نیست، که هر کلمه از قرآن را میتوان به هفت صورت خواند، که اگر اینگونه بود، باید گفته میشد: «إن هذا القرآن أنزل سبعة أحرف» همانا این قرآن هفت حرف نازل شده است و لفظ «علی» (بر) حذف میشد.
بلکه منظور همان است که فهمیدی، یعنی این قرآن بر این شرط و این گستردگی نازل شده است، به گونهای که صورتهای اختلافی، از هفت صورت تجاوز نمیکند، هر چقدر آن کثرت و تنوع در ادای یک لفظ بیشتر شود، و هر چقدر قرائتها فراوان و راههای آن درباره یک کلمه فراوان گردد، مثلا کلمه ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ ٤﴾[الفاتحة: ۴].
که به هفت یا ده صورت خوانده میشود و کلمه:
﴿وَعَبَدَ ٱلطَّٰغُوتَۚ﴾[المائدة: ۶۰].
«شیطان را پرستیدهاند».
که درباره آن آمده: به بیست و دو قرائت خوانده میشود. (اُف) در این آیه
﴿فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا ٢٣﴾[الإسراء: ۲۳].
«اُف به آنان مگو! (و بر سر ایشان فریاد مزن) و آنان را از پیش خود مران و با سخنان محترمانه با آن دو سخن بگو».
رمانی زبانهای آن را به سی و هفت زبان رسانده است، همه آنها و امثال آن، تغییری در فراوانی صورتهای هفت گانه بوجود نمیآورد. [۶۹۱]
بر این اساس، منظور از احادیث گذشته، فقط صورتهای الفاظ بوده است. به این دلیل اختلافی که آن روایتها برای ما متصور کردهاند. در دو قرائت الفاظ میچرخید، نه تفسیر معناها، مانند فرموده عمر: که آن را بر حرفهای مختلف میخواند، و گفت رسول خدا اینگونه برای من قرائت کرده است، سپس رسول خدا حکم میکند که هر دو آن را بخوانند، و فرمود: (همین گونه نازل شده است) و گفته، اگر آن را خواندید ثواب میبرید، شکی نیست که قرائت، ادا کردن الفاظ است و شرح معانی نمیباشد. [۶۹۲]
همه قرائتها در مورد کلام خدا، با هم اختلاف دارند، و بشر هیچ دخالتی در آن ننموده است. بلکه همه آن، از طرف خداوند نازل و از رسول خدا گرفته شده است، دلالت دارد بر اینکه حدیثهای گذشته می رسانند که اصحاب، آنچه را که قرائت میکردند، به رسول خدا جرجوع می کردند تا تمام حروف را مثل او ادا کنند. به این سخن رسولالله دقت کن که هرگاه یکی از آنها قرائت می کرد می گفت: رسول خدا این گونه برای من قرائت کرده است. این را هم اضافه کنید. که اگر درست باشد هر کس هر چه را دوست داشت از قرآن تغییر دهد، قرآن، از قرآن بودن خود میافتد، وجه اعجاز آن از بین میرفت، در حالی که قرآن کلام خداست و این فرموده خداوند
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾[الحجر: ۹].
«ما خود قرآن را فرستادهایم و خود ما پاسدار آن میباشیم (و تا روز رستاخیز آن را از دستبرد دشمنان و از هرگونه تغییر و تبدیل زمان محفوظ و مصون میداریم)».
محقق نمیشد.
داعیان بیدینی این هدف را دنبال میکنند. در بحثی که روی نازل شدن قرآن بر هفت حرف داشتهاند، و گفتهاند که قرآن بر هفت زبان مختلف، که از لفظ و ماده کلمهها با هم تفاوت دارند، نازل شده است. سخن ابن مسعود این را تفسیر میکند گفته: این مانند حرف شماست که بگوئید (بشتابید بیایید و بفرماید) [۶۹۳].
به ایراد قبلی چنین پاسخ داده است که آن مردود میباشد، زیرا تبدیل و تغییر و دگرگونی در اصل مردود میباشد. خداوند در این باره میفرماید:
﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَاتُنَا بَيِّنَٰتٖ قَالَ ٱلَّذِينَ لَا يَرۡجُونَ لِقَآءَنَا ٱئۡتِ بِقُرۡءَانٍ غَيۡرِ هَٰذَآ أَوۡ بَدِّلۡهُۚ قُلۡ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أُبَدِّلَهُۥ مِن تِلۡقَآيِٕ نَفۡسِيٓۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰٓ إِلَيَّۖ إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ ١٥ قُل لَّوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا تَلَوۡتُهُۥ عَلَيۡكُمۡ وَلَآ أَدۡرَىٰكُم بِهِۦۖ فَقَدۡ لَبِثۡتُ فِيكُمۡ عُمُرٗا مِّن قَبۡلِهِۦٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ١٦﴾[یونس: ۱۵-۱۶].
«هنگامی که آیههای روشن ما بر آنان خوانده میشود، کسانی که به ملاقات ما (در روز رستاخیز) ایمان ندارند میگویند: قرآنی جز این را برای ما بیاور (و کتابی جز قرآن را ارائه بده) یا این که آن را تغییر بده (و آیههای مربوط به قیامت و آیههای راجع به بتان ما را حذف و دگرگون کن). بگو: مرا نرسد که خودسرانه و به میل خود آن را تغییر دهم. من جز به دنبال چیزی نمیروم و جز چیزی را نمیگویم که بر من وحی گردد. اگر از فرمان پروردگارم تخطّی کنم، از عذاب روز بزرگ میترسم (که دامنگیرم شود و تغییر و تبدیل قرآن مایه عقاب و عذابم گردد). بگو: اگر خدای میخواست (قرآنی بر من نازل نمیکرد و من) آن را بر شما نمیخواندم (و آن را به کسی از شما نمیرساندم و خدا توسّط من) شما را از آن آگاه نمیکرد. (به هر حال من تنها مبلّغ قرآنم نه مؤلّف آن، و در این باره اختیاری از خود ندارم. سالهائی در میان شما بسر بردهام و از این نوع سخنان چیزی نگفتهام و) عمری پیش از این با شما بودهام (و صدق و امانت خود را نشان دادهام. از بررسی گذشته و حال میتوانید بفهمید که آنچه برای شما میخوانم وحی آسمانی است). آیا (مطلبی به این روشنی را) نمیفهمید؟».
اما آنچه که در حدیث ابی درداء آمده، و قرائت او بر قرائت ابن مسعود که چنین آمده: «قسم به شب آن گاه که همه جا را بپوشاند. و قسم به روز آنگاه که روشن میشود، قسم به زن و مرد» [۶۹۴].
امام مازری [۶۹۵]به آن پاسخ داده و گفته است: باید به این خبر و معنای آن اعتقاد داشت، که قرآنی وجود داشته، سپس نسخ شده و از بین رفته است، فهمیده نشد که چه کسی با نسخ مخالفت کرده و سپس نسخ باقی مانده است، شاید این امراز کسانی اتفاق افتاده باشد، قبل از اینکه مصحف به دست آنها برسد، که همه نسخ شدهها بعد از انتشار مصحف عثمان، در آن حذف شده است، گمان نمیرود که کسی با آن مخالف کرده باشد. [۶۹۶]
ابن حزم در تأیید این مطلب گفته: چون قرائت عاصم مشهور است. و نقل از مارز ابن حبیش از ابن مسعود، از پیامبر جمیباشد و قرائت ابن عامر به ابی درداء و از پیامبر جاسناد شده است:
﴿وَمَا خَلَقَ ٱلذَّكَرَ وَٱلۡأُنثَىٰٓ ٣﴾[اللیل: ۳].
«و به آن که نر و ماده را میآفریند».
و آن زیادهای است که ترک و رها کردن آن درست نیست.
اما ابن مسعود، روایتهای زیادی از او نقل شده است، که تعداد زیادی از آنها نزد اهل روایت ثابت نشده است و آنچه که ثابت شده، با گفته ما مخالفت دارد، و بر این حمل شده که او، بعضی حکمها و تفسیرها را در مصحف خود مینوشت، و میدانست که جزء قرآن نیست، ولی به حرام بودن آن ایمان نداشت، آن را همچون صحیفهای میدید، که هر چه بخواهد در آن بنویسد، و عثمان و گروه او، با این امر مخالفت کردند، تا با مرور زمان مردم آن را قرآن نپندارند.
مارزی گفته است: این اختلاف به یک مساله فقهی برمی گردد. و آن این است که آیا جایز است بعضی تفسیرها را به صفحهها اضافه کرد؟ گفته: احتمال دارد آنچه درباره اسقاط (معوذتین) از مصحف ابن مسعود روایت شده، این باشد که او نوشتن کل قرآن را لازم ندانسته است، ولی سایر سورهها را نوشته است، و معوذتین را به دلیل شهرتی که نزد او و دیگر مردم دارد، رها کرده است. [۶۹۷]
ابن حزم میگوید: جای تعجب است که گروهی از مخالفان ما که مالکیها میباشند. و مالک که رئیس آنها میباشد گفته عبدالله بن مسعود به مردی قرآن میآموخت به این آیه رسیدند:
﴿إِنَّ شَجَرَتَ ٱلزَّقُّومِ ٤٣ طَعَامُ ٱلۡأَثِيمِ ٤٤﴾[الدخان: ۴۳-۴۴].
«قطعاً درخت زقّوم، خوراک گناهکاران است».
آن مرد میگفت: خوراک یتیمان است ابن مسعود به او گفت: خوراک ستمکاران است. ابن وهب میگوید: به مالک گفتم: آیا دیدهای که چنین خوانده شود؟ گفت بلی، خیلی دیدهام، به مالک گفته شد. آیا جایز میدانی که مردم قرائت عمرسبن خطاب را قرائت کنند، «پس به سوی ذکر خدا بشتابید».
ابن حزم میگوید: چگونه است که این چنین صحبت میکنند؟ آیا این چنین قرائتی را جایز میدانند؟ قسم به خدا که خود آنها همگی هلاک شدند، و دیگران را به هلاکت رساندند، و هر امر بیارزشی را در قرآن وارد کردند. یا آن را منع میکنند و با یار و رئیس خود در بزرگترین چیزها به مخالفت بر میخیزند، در حالی که سندهای ایشان جزء صحیحترین اسناد میباشند، و از اموری است که مالک در آن اشتباه کرده، و تدبر ننموده است، ولی قصد او نیکو بوده است، هر چند امری که او جایز بداند و ثابت بماند، البته بعد از آگاه شدن او از آن، حجت خدا را بر او اقامه کرده است. چون بر خلاف آن وارد قرآن شدن کفر است، از گمراهی به خدا پناه میبریم. [۶۹۸]
برهان دیگری هست که نویسنده التبیان آن را در «آداب حمله القران» در فساد تصور دشمنان اسلام از مستشرقین و پیروان آنها در جایز بودن قرائت قرآن با معنا، ذکر کرده است.
امام نووی میگوید: پیامبر ج، براء ابن عازب را دعایی آموخت که در آن این کلمه بود «و نبیک الذی ارسلت» وقتی براء خواست آن را بر رسول خدا جعرضه کند گفت: «نمایندهای که فرستادهای» پیامبر جبا او در این رابطه موافقت نکرد، بلکه به او گفت: نه «و پیامبر جتو که فرستادی» [۶۹۹]را بگو که آن درست است. همینطور بود که پیامبر جاو را از اینکه به جای لفظ (نبی) لفظ (رسول) را بگذارد نهی کرد، با وجودی که هر دو هم رسول و هم نبی به یک معنی میباشند و همراه هم هستند.
سپس گفت: پس چگونه نادانهای ناآگاه به خود جسارت داده و میگویند: پیامبرججایز دانسته که به جای عزیز حکیم، غفور رحیم یا سمیع علیم را در قرآن آورد. در حالی که او در دعایی که قرآن هم نیست آن را منع میکند. خداوند از حال رسولش خبرداده و میگوید:
﴿قُلۡ مَا يَكُونُ لِيٓ أَنۡ أُبَدِّلَهُۥ مِن تِلۡقَآيِٕ نَفۡسِيٓۖ﴾[یونس: ۱۵].
«بگو: مرا نرسد که خودسرانه و به میل خود آن را تغییر دهم».
تبدیل و جابجا کردن در حقیقت چیزی بیشتر از قرار دادن کلمهای مقابل کلمه دیگر نیست. [۷۰۰]
استاد دکتر زقزوق در پاسخ به تصورهای مستشرقان، در مورد ترویج تفکر قرائت معنایی قرآن، گفته است: واقعیتی که مسلمانان مدت چهارده قرن بر آن هستند، این است که به شدت از وحی قرآن بصورت لفظی و معنایی تمسک جسته، و محافظت میکنند، و مسلمانی وجود ندارد که برای خود مباح گرداند که قرآن را هر طوری که خواست قرائت کند، مادامی که از معنا محافظت میشود.
بگذارید تا مستشرقان امروز در هر جای دنیا بگردند و مسلمانی را پیدا کنند، که خواندن قرآن را هر طوری که بخواهد قرائت نماید، و آن را مستحب بداند، که جستجوی آنها بیهوده خواهد بود.
پس این همه مشکوک بودن به نصوص قرآن برای چیست؟ در حالی که آنها به حرص شدید مسلمانان در قدیم و حال برای محافظت و تقدیس نصوص قرآنی از نظر لفظی و معنایی، آگاهی دارند.
مستشرقان همیشه به دنبال احادیث ضعیف و نظرات مرجوح میباشند، تا بوسیله آنها نظراتی را ارائه دهند، که از تاریخ درست و واقعیت، به دور باشند.
ما مسلمانان قرآن را از رسول خدا جگرفتهایم، که آن حضرت هم به نوبه خود، آن را بصورت وحی، از خداوند گرفته است، این قرآن در تاریخ طولانی خود دچار تغییر و دگرگونی نشده است و این امتیاز برجستهای است، که در میان سایر کتب آسمانی فقط به قرآن اختصاص دارد، و این دوری از دگرگونی و تحریف، صحت این شریعت آسمانی را تأیید مینماید.
در این باره گفته رودی بارت، در مقدمه ترجمه آلمانی خود از قرآن، را میآوریم، انگار میخواهد پاسخ دوستان خود را که در صحت و درستی نصوص قرآن به شک افتاده بودند، رد کند.
بارت میگوید: هیچ دلیلی وجود ندارد که اعتقاد پیدا کنیم، که در همه قرآن آیهای وجود داشته، که محمد جآن را نیاورده باشد. [۷۰۱]
[۶۹۰] فتح الباری ۸/ ۶۴۰، شماره ۴۹۹۱. [۶۹۱] مناهل العرفان ۱/ ۱۵۶. [۶۹۲] همان منبع ۱/ ۱۵۴، نگا: منظور صورتهای هفت گانه که قرائتها از آن خارج نیستند در همان منبع ۱/ ۱۵۶ و فتح الباری ۸/ ۶۴۰. [۶۹۳] فی الادب الجاهلی ص ۹۵. [۶۹۴] مسلم آن را (شرح نووی) آورده، در کتاب نماز مسافر و شکسته خواندن آن و باب آنچه که به قرائتها بستگی دارد، ۳/ ۳۷۰ شماره ۸۲۴. [۶۹۵] مازی: امام علامه محمد بن علی بن عمر تمیمی مازی ابو عبدالله، و از فقهای مالکی است اهل حدیث فقیه، اصولی و نویسنده بود در پزشکی آگاهی داشت، از نوشتههای او، المعلم بفوائد شرح مسلم، و ایضاح المحصول من برهان الاصول، و غیر از اینها. در سال ۵۳۶ ه از دنیا رفت، شرح حال او در الدیباج المذهب ص ۳۷۴ شماره ۵۰۸، و سیر النبلاء ۱۲/ ۱۶۹، و وفیات الاعیان ۱/ ۴۸۶، و شذرات الذهب ۴/ ۱۱۴، و الوافی بالوفیات ۴/ ۱۵۱، و شجرة النور زکیه ۱/ ۱۲۷ شماره ۳۷۱ موجود میباشد. [۶۹۶] المنهاج شرح مسلم از نووی ۳/ ۳۷۱. [۶۹۷] المنهاج شرح مسلم ۳/ ۳۷۱، نگا: الاتقان ۱/ ۲۱۳،۲۱۴ و تأویل مشکلات قرآن ص ۴۷-۴۹ و مبحوث فی القرآن و السنه از استاد عبدالله کنون ص ۹۴-۹۶. [۶۹۸] الاحکام از ابن حزم ۵/ ۵۷۴. [۶۹۹] قبلاً آورده شده است ۱/ ۳۶۷. [۷۰۰] نگاه کن بن مناهل العرفان ۱/ ۱۹۱. [۷۰۱] الاستشراق از دکتر محمد حمدی زقزوق ۱۱۱-۱۱۲ با اندکی دخل و تصرف در آن.