فصل هفتم: شیر دادن کودک بزرگ سال و شبهات منتقدان به آن و پاسخ آنها
از عایشه روایت شده که سالم [۱۱۰۸]برده ابی حذیفه، به همراه ابیحذیفه [۱۱۰۹]بود و خانوادهاش هم آنجا بودند و فرزندش از نزد رسول خدا جآمده بود (منظور دختر سهیل [۱۱۱۰]و گفت: در نفس ابی حذیفه شکی بود. پیامبر جبه او گفت: «اگر به او شیر دهی بر او حرام میشوی و آنچه که در نفس ابیحذیفه [۱۱۱۱]است از بین میرود، برگشت، گفت: «من به او شیر دادهام و شکی که در نفس ابی حذیفه بود برطرف شد». بعضی از رافضیها و داعیان علم به وسیله این حدیث به صحیح بخاری ایراد گرفتهاند و تصور کردهاند که این حدیث با قرآن و عقل در تعارض میباشد.
ابن خطیب [۱۱۱۲]میگوید: «آیا برای آدم عاقلی جایز است به خدا و روز آخرت ایمان داشته باشد، بعد از خواندن این آیه:
﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَيَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِكَ أَزۡكَىٰ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا يَصۡنَعُونَ ٣٠﴾[النور: ۳۰].
«(ای پیغمبر!) به مردان مؤمن بگو: (آنان موظّفند که از نگاه به عورت و محلّ زینت نامحرمان) چشمان خود را فرو گیرند، و عورتهای خویشتن را (با پوشاندن و دوری از پیوند نامشروع) مصون دارند. این برای ایشان زیبندهتر و محترمانهتر است. بیگمان خداوند از آنچه انجام میدهند آگاه است (و سزا و جزای رفتارشان را میدهد)».
به آن ایمان بیاورد، یا به آن توجه نماید؟ ولی روایت این حدیث در مسانید به صورت معنعن طولانی آمده است. بسیاری از فقها به تصدیق آن و بحث و جستجو درباره آن پرداختند و با این حدیث جایز بودن شیر دادن بزرگ سال را استنباط کردهاند. فرض کنیم این زن، نزد کسی آمد و شکایت کند، همان شکایتی که نزد رسول خدا جکرده است، آیا به او میگوید: به او شیر دهید، یا اینکه میگوید: خود را از او بپوشان؟! [۱۱۱۳]
ابن خطیب در کتاب خود الفرقان میگوید: «این حدیث و امثال آن از جمله احادیثی هستند که تهمتزنها و دسیسهپردازان، در آن دسیسه کردهاند تا ارزش دین محمدی را از بین ببرند، پناه به خدا، غیر ممکن است که رسول خدا جچیزی بگوید که خداوند نگفته باشد، بلکه کاملاً با آنچه در قرآن آمده در تناقض باشد، که باطل در آن به هیچوجه راه ندارد. [۱۱۱۴]
صالح وردانی میگوید: «آنچه که ما میگوییم این است که: این روایت خودش خطاست و توجیه فقها درباره آن، بیشتر از خطاست، آنچه که شرعاً معلوم است، حرمت رضاع (شیر دادن) به سن بستگی دارد. و آن دو سال کامل یعنی سال اول و دوم از عمر بچه است. بعد از آن شیر دادن اعتباری ندارد، زیرا شیر نقش اصلی در رشد بچه ندارد. آیا رسول خدا، این حقیقت را درک نمیکرد. یا اینکه با آن قضیه شوخی میکرد و آیا چنین مسایلی قابل شوخی کردن میباشند؟
پاسخ به این سؤالها، این است که این روایت از احادیث ساخته شده، بر زبان هواپرستان و حاکمان کینهتوز بوده است و آن را به رسول خدا جنسبت دادهاند، کافی است بگوییم که ام سلمه و سایر زنان پیامبر جاز وارد شدن بر او خودداری کردند. به هنگام شیر دادن، بجز عایشه. چنین دیدگاهی از طرف همسران پیامبر، نارضایتی آنها را نشان میدهد. در حالی که او به سمت دیگری نگاه میکند، به سمت شک انداختن در روایت، که اگر حدیث ثابت شده از رسول خدا جبود همسران آن حضرت به آن اعتراض نمینمودند. [۱۱۱۵]
پاسخ به آن:
همانا این حدیث که داعیان علم و فتنهانگیزان به آن ایراد گرفتهاند، از جمله احادیثی است که امت آن را از نظر روایی و درایی پذیرفتهاند.
از نظر روایی: راههای نقل این حدیث به حد تواتر رسیده است، همانطور که امام شوکانی گفته است. [۱۱۱۶]
اما از نظر درایی: جمهور اصحاب و تابعین و علمای بعد از آنها تا امروز آن را پذیرفتهاند. به این گونه که فقط برای سالم اتفاق افتاده است. و کسی دیگر شامل این حکم نمیشود، و صلاحیت احتجاج کردن ندارد. و آنچه در بعضی روایات آمده، دلالت میکند، که ابن ابی ملیکه این حدیث را از قاسم بن محمد بن ابی بکر از عایشه شنیده است و گفته: یکسال یا نزدیک به یک سال منتظر ماندم و از این حدیث با کسی صحبت نکردم چون آن را گرامی میداشتم. [۱۱۱۷]سپس قاسم را دیدم و به او گفتم: سخنی برای من گفتی و من آن را برای کسی نگفتهام، گفت: آن چیست؟ آن را به او گفتم. گفت: از طرف من آن را گفته بوده، عایشه آن را به من گفت. [۱۱۱۸]در روایتی از نسائی آمده: قاسم گفت: آن را بازگو کن و نترس. [۱۱۱۹]
ابن ابی عبدالبر گفته است: «اینها دلالت میکند که این حدیث در گذشته رها شده و به آن عمل نشده است و جمهور به صورت عام آن را قبول نکردند؛ بلکه آن را خصوصی دانستند. [۱۱۲۰]
بعضی روایتها این مطلب را تأکید میکنند. در صحیح مسلم از ام سلمه همسر پیامبر جآورده که میگفت: «سایر همسران پیامبر جاز وارد شدن به آنها به هنگام شیر دادن خودداری میکردند، به عایشه گفتیم: به خدا قسم، این اجازهای است که رسول خدا جفقط برای سالم داده است، و کسی در میان ما با این سن شیر داده نمیشود و چنین موردی هم ندیدهایم. [۱۱۲۱]
داستان شیر دادن سالم، قضیهای در مورد خود سالم و خاص او میباشد و درباره کسی غیر از او صدق نمیکند و صفاتی در مورد او ذکر شده، که در غیر او وجود ندارد، همانطور که در شرح حال او گذشت، پس هیچ مورد دیگر با او مقایسه نمیشود. [۱۱۲۲]
اصل داستان سالم این است که او را به فرزندخواندگی قبول کردند و این باعث شد که با سهله دختر سهیل و زن ابی حذیفه اختلاط پیدا کند و او را همچون فرزند خود میدید، نزد او میرفت و از او خجالت نمیکشید، در حالی که قسمتهایی از بدنش معلوم بود او را میدید، وقتی آیه حجاب نازل شد و از فرزندخواندگی منع شدند، این امر بر ابی حذیفه و سهله سخت آمد، بخاطر از بین رفتن آن سختی برای آنها، این اجازه به آنها داده شد. [۱۱۲۳]این مطالبی است که در روایت آن دو امام یعنی ابوداود و مالک آمده است.
از عایشه و ام سلمه (همسران پیامبر) روایت شده که ابوحذیفه بن عتبه ابن ربیعه بن عبد شمس سالم را به فرزندخواندگی قبول کرد و دختر برادرش، هند دختر ولیدبن عتبه ابن ربیعه را به عقد او در آورد، و او برده زنی از انصار بود، همانگونه که رسول خدا جزید را به فرزندخواندگی قبول کرده بود، در جاهلیت هر کسی که به فرزندخواندگی قبول میشد، از پدرخوانده خود ارث میبرد، تا اینکه خداوند این آیه را نازل کرد:
﴿مَّا جَعَلَ ٱللَّهُ لِرَجُلٖ مِّن قَلۡبَيۡنِ فِي جَوۡفِهِۦۚ وَمَا جَعَلَ أَزۡوَٰجَكُمُ ٱلَّٰٓـِٔي تُظَٰهِرُونَ مِنۡهُنَّ أُمَّهَٰتِكُمۡۚ وَمَا جَعَلَ أَدۡعِيَآءَكُمۡ أَبۡنَآءَكُمۡۚ ذَٰلِكُمۡ قَوۡلُكُم بِأَفۡوَٰهِكُمۡۖ وَٱللَّهُ يَقُولُ ٱلۡحَقَّ وَهُوَ يَهۡدِي ٱلسَّبِيلَ ٤ ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ هُوَ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِۚ فَإِن لَّمۡ تَعۡلَمُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِ وَمَوَٰلِيكُمۡۚ﴾[الأحزاب: ۴-۵].
«خداوند دو دل را در درون کسی قرار نداده است (همان گونه که کسی دو پدر و یا مادر ندارد.) خداوند هرگز همسرانتان را با اظهار «ظِهار» مادران شما نمیسازد، و فرزند خواندگانتان را فرزندان حقیقی شما نمینماید. این سخنی است که شما به زبان میگوئید (چرا که رابطه پدری و فرزندی یک رابطه طبیعی است و با الفاظ و قراردادها و شعارها هرگز حاصل نمیشود). خداوند حق میگوید و به راه راست راهنمائی میکند. آنان را به نام پدرانشان بخوانید که این کار در پیش خدا عادلانهتر بشمار است. اگر هم پدران ایشان را نشناختید، آنان برادران دینی و یاران شما هستند».
آنها را به پدران خود برگردانید، هر کس که پدر نداشت، دوست و برادر دینی است، سهله بنت سهیل بن عمرو القرشی و سپس عامری، که زن ابوحذیفه بود آمد و گفت: ای رسول خدا، ما سالم را فرزند خود میدانیم، با من و پدرم حذیفه در یک خانه زندگی میکنیم، من او را به نیکی دیدهام، میدانم که خداوند در مورد آنها چه نازل کرده است. نظر شما در مورد او چیست؟ پیامبر جفرمودند: به او شیر بده، پنج بار به او شیر داد و فرزند شیری او گردید. عایشه هم دختران برادران و خواهران خود را امر میکرد که پنج بار شیر دهند به کسی که عایشه دوست داشت هر چند که بزرگ بود، او را ببیند و بر او وارد شود.
ام سلمه و سایر همسران پیامبر جاز چنین شیر دادنی اباء داشتند، مگر اینکه در گهواره شیر داده شود، به عایشه گفتیم: به خدا قسم شاید اجازهای خاص از طرف رسول جخدا برای سالم بوده است نه سایر مردم. [۱۱۲۴]
امام زرقانی [۱۱۲۵]گفته: «سخن سهله که گفته: ای رسول خدا ما داریم میبینیم» یعنی معتقد هستیم، «سالم فرزندخوانده است» سالم بر من وارد میشد در حالی که من روسری به سر نداشتم و سینهام عریان بود، عدهای هم گفتهاند شاید به این معناست: سالم بر من وارد میشد در حالی که یک پیراهن به تن داشتم و شلوار زیرش نبود، گفته شده یعنی لباسش را به دوشش کشید و از دو طرف ناسازگار بود. [۱۱۲۶]
ابن عبدالبر میگوید: دومین نظر درستتر است، زیرا عریان کردن سینه برای محرم و غیرمحرم جایز نیست. [۱۱۲۷]
ابن حجر گفته است: «بنابراین معنای حدیث این است بر او وارد میشد، در حالی که او قسمتهایی از بدنش معلوم بود. [۱۱۲۸]در روایت احمد گفته است: «هر طور که دوست داشت وارد میشدم، از او شرم نمیکردم» [۱۱۲۹]و اینکه گفته «یک اتاق بیشتر نداشتیم»، یعنی امکان پوشیده ماندن از او نیست، خداوند آیه حجاب و منع فرزندخواندگی را نازل کرده بود، پس او چه کار باید میکرد؟ مسلم از قاسم از عایشه روایت کرده و گفت: «من در صورت ابیحذیفه به هنگام وارد شدن سالم، در حالی که باهم همپیمان بودند چیزی میدیدم، قاسم آن را به گونهای دیگر روایت کرده و گفته: «سالم به سن مردان رسیده بود، و آنچه مردان میفهمیدند، او هم میفهمید، او بر ما وارد میشد و من فکر میکنم در این موضوع، چیزهایی در صورت ابی حذیفه میدیدم». اینها منافاتی با هم ندارند. سهله دو سؤال از رسول خدا جپرسید، ولی همه راویان یک سؤال را آوردهاند، «رسول خدا جبه او فرمود: پنج بار او را شیر بدهید». ابن عبدالبر گفته: «در یک روایت (ده بار شیر بدهید) آمده و در روایت دیگر که صحیحتر میباشد (پنج بار شیر دهید) که با این پنج بار شیر دادن محرم میگردد»، در روایت مسلم این اضافه آمده است که گفت: چگونه او را شیر دهم در حالی که او مرد بزرگی است؟ [۱۱۳۰]رسول خدا جخندید و گفت: میدانید که او مرد بزرگی است. در حالی که او (سالم) در بدر شرکت کرده بود. در لفظ او را شیر ده، تا بر او محرم گردی، در نفس ابی حذیفه شک ایجاد شد. سلهه نزد رسول خدا جبرگشت و گفت: من او را شیر دادهام و آنچه در دل ابوحذیفه بود رفت». ابن عبدالبر گفته: «ویژگی شیر دادن به بزرگسال اینگونه است که شیر خود را بدوشد و او را سیراب نماید، اما اگر سینه خود را در دهان او بگذارد نزد هیچ عالمی سزاروار نیست.
عیاض گفته است: شاید سهله شیر خود را دوشیده و به او خورانده، بدون اینکه سینهاش را لمس کند، و یا به آن نگاه کند، زیرا دیدن سینه زن و لمس کردن سینه زن با بعضی از اعضای او حرام است. [۱۱۳۱]
نووی گفته است: این نظر خوبی است و احتمال دارد که او به دلیل نیاز، از لمس کردن عفو شده باشد، همانطور که او به شیر دادن در بزرگسالی مختص شده است، [۱۱۳۲]عدهای تأیید کردهاند که از ظاهر حدیث بر میآید که او از سینه سهله شیر خورد، زیرا پیامبر جخندید و گفت: پس فهمیدهای که مرد بزرگی است و او را به دوشیدن شیر امر نکرد، که جای بحث دارد. شیر دادن به صورت اطلاق مستلزم مکیدن سینه است، انگار که برای او آن امر مباح گردیده است. سالم پسر اوست و سهله مادرش، و به این معنا این امر مختص این دو نفر میباشد. [۱۱۳۳]
کشف عورت به هنگام ضرورت و در این حالت جایز است. و میان این حدیث و این فرموده خداوند، تعارضی وجود ندارد:
﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَيَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِكَ أَزۡكَىٰ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا يَصۡنَعُونَ ٣٠﴾[النور: ۳۰].
«(ای پیغمبر!) به مردان مؤمن بگو: (آنان موظّفند که از نگاه به عورت و محلّ زینت نامحرمان) چشمان خود را فرو گیرند، و عورتهای خویشتن را (با پوشاندن و دوری از پیوند نامشروع) مصون دارند. این برای ایشان زیبندهتر و محترمانهتر است. بیگمان خداوند از آنچه انجام میدهند آگاه است (و سزا و جزای رفتارشان را میدهد)».
همانطور که بعضی از مدعیان علم تصور کردهاند.
امام زرقانی گفته است: «مثل اینکه معتقدین به این نکته، که از ظاهر حدیث برمیآید که او از سینهاش شیر خورده است، در این امر به توافق نرسیدهاند. ابن سعد از واقدی، از محمدبن عبدالله ابن زهری از پدرش روایت کرده که گفت: سهله در ظرفی شیر خود را میگرفت، و سالم هم هر روز آن را میخورد، تا اینکه پنج روز گذشت، بعد از آن بر او وارد میشد در حالی که او افسوس میخورد و آن اجازهای بود که از طرف رسول خدا جبه سهله عطا شده بود. [۱۱۳۴]
آنچه مشکل گردیده این است که عایشهشمیان شیر دادن به کوچک و بزرگ تفاوتی قایل نشده است. با روایت کردن این حدیث که «شیر دادن به دیگری تنها برای رفع گرسنگی است» [۱۱۳۵]این را میرساند که شیر دادن به بزرگ حرام نمیباشد.
حافظ ابن حجر به این اشکال پاسخ داده است: از سخن ایشان فهمیدم: شیر دادن از روی گرسنگی است و اختصاص دارد به مقداری شیر که جلوی گرسنگی را بگیرد و آن جزء دفعههای شیر دادن است و اعم از آن است که شیرخورنده کوچک یا بزرگ باشد. و حدیث...... برای منع کردن از شیر دادن به بزرگ میباشد. و حدیث ابن عباس در این باره که آورده: شیر دادن باید در دو سال تکمیل گردد [۱۱۳۶]. (اگر ثابت شود) در آن باره هم نصی وجود ندارد. حدیث ام سلمه «از شیر دادن محروم نمیشود مگر اینکه پستان را در دهان ببرد و آن قبل از شیر گرفتن از بچه است. [۱۱۳۷]جایز است که منظور شیر دادن، بعدِ از شیر گرفتن بچه حرام است، که اگر این امر اتفاق بیفتد، حرام بودن بر آن مترتب میشود و در آن احادیث چیزی که این احتمالات را از بین ببرد وجود ندارد. به همین دلیل عایشه به آن عمل کرده است. [۱۱۳۸]
و از این نتیجه میگیریم که آنچه رافضیها در مورد انکار کردن شیر دادن به سالم که بزرگ بود گفتهاند، فاقد اعتبار میباشد. زیرا داستان سالم در اوایل هجرت بوده است، آن هنگام شیر دادن به بزرگ جایز بوده است، بعد از آن نسخ گردید، عایشه هم آن را تأکید کرده و آورده است: آنچه از قرآن در این باره نازل شده بود، با ده بار شیر دادن معلوم و مشخص، باعث محرم شدن فرد میشود. سپس نسخ شد: به پنج بار شیر دادن معلوم و مشخص. رسول خدا جوفات یافت. در حالی که همسران آن حضرت قرائت قرآن میکردند. [۱۱۳۹]در روایتی از ابن ماجه و احمد، از عایشه آمده، که فرمود: «آیه رجم و شیر دادن بزرگسال ده بار نازل شد، که در صحیفهای زیر متکایم بود، وقتی رسول خدا جرحلت فرمودند و به مرگ آن حضرت مشغول گشتیم، گوسفندی [۱۱۴۰]وارد شد، و آن را خورد. [۱۱۴۱]ولی روایتهایی که بر گذشتن دو سال کامل دلالت میکنند، از امورحادث شده اصحاب میباشد که بر مؤخر شدن آن دلالت میکند.
حافظ ابن حجر گفته است: استناد ضعیفی است، که تأخیر در اسلام آوردن راوی و کوچکی او، که آنچه روایت کرده مقدم شود، همچنین از سیاق داستان سالم به قدیمی بودن حکم (دو سال کامل) احساس نمیشود، به خاطر سخن ابیحذیفه در بعضی روایتها: «چگونه او را شیر دهم در حالی که مرد بزرگی است»؟ این احساس به وجود میآید که سهله میدانسته، که کوچکی سن شرط شیر دادن و محرم شدن است. [۱۱۴۲]
دکتر موسی شاهین میگوید: «در این حاشیه ابن حجر نظراتی هست زیرا بدون شک داستان سالم در اول هجرت بوده، همانطور که در ذکر شرح حال او روشن است و روایتی که شرط دو سال بر شیرخوار را معتبر دانسته، تأکید میکند که این امر از داستان سالم مؤخر بوده است و سخن همسر ابیحذیفه نیز چنین است، هر چند که احتمالاً به مقدم بودن حکم اشاره دارد و برای مقدم شدن حکم سودمند نمیباشد.
سؤال او به روش شیر دادن بوده است، آیا شیر را میدوشی؟ یا سینهات را در دهان او میگذاری؟ سؤال او به خاطر متعجب شدن از شیر دادن او برخلاف آحاد مردم است، که در نزد مردم شیر دادن بچه کوچک مرسوم هست نه بزرگسال.
اعتقاد به نسخ شیر دادن بزرگسال (که از جمله آن داستان سالم است) مقبول و پذیرفتنی است و جز نظر عایشه و اندکی از فقها کسی با آن مخالفت نکرده است. [۱۱۴۳]
امام نووی سخن عایشه را آورده که گفت: «رسول خدا جوفات یافت در حالی که آنها معتقد به پنج بار شیر دادن بودند، که نازل شدن آن خیلی به تأخیر افتاد، تا اینکه رسول خدا جوفات یافت، و بعضی از مردم به پنج بار شیر دادن معتقد بودند و آن را قرآن قرائت شده قرار داده بودند. چون بخاطر نزدیک بودن به آن دوران نسخ نشده بود، ولی وقتی نسخ شدن آن، به مردم رسید، از نظر خود بازگشتند و اجماع کردند که آن آیه نباید قرائت شود. این روایت بر وجود نسخ در قرآن دلالت میکند. نووی گفته: نسخ سه نوع است:
نخست: آنچه که حکم و تلاوتش نسخ شده است، مانند حکم ده بار شیر دادن.
دوم: آنچه که تلاوتش نسخ و حکمش باقی است، مانند حکم پنج بار شیر دادن، و پیرزن و پیرمرد اگر زنا کردند، آنها را رجم و سنگسار کنید.
سوم: آنچه که حکمش نسخ و تلاوتش باقی مانده است، که این نوع فراوان میباشد. مانند فرموده خداوند:
﴿وَٱلَّذِينَ يُتَوَفَّوۡنَ مِنكُمۡ وَيَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِيَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ غَيۡرَ إِخۡرَاجٖۚ﴾[البقرة: ۲۴۰].
«و کسانی که از شما در آستانه مرگ قرار میگیرند و همسرانی را از خود به جای میگذارند، (فرمان خدا این است که) باید برای همسران خود وصیت کنند که تا یک سال آنان را (با پرداخت هزینه زندگی) بهرهمند سازند، به شرط این که آنان (خودشان از خانه شوهر) بیرون نروند» [۱۱۴۴].
آشکار و واضح است که داستان سالم از لحاظ روایی و درایی صحیح میباشد و علمای امت از زمان اصحاب تاکنون و تا زمانی که خداوند زمین و آنچه در آن است را به ارث ببرد، قبول کردهاند و پذیرفتهاند.
به دور از اینکه فقط برای سالم اتفاق افتاده و یا یک حکم عامی است. اینگونه حدیث را پذیرفتن بر صحت آن دلالت میکند. همه اصحاب آن را پذیرفتهاند، و از هیچکدام ردی بر این داستان نیامده است، بلکه در حکم فقهی آن اختلاف پیدا کردهاند. جمهور علما معتقدند که داستان سالم فقط به او اختصاص دارد و درست نیست آن را بر دیگران قیاس نماییم. جمهور علمای امت از تابعین هم از این نظر پیروی کردهاند، عایشه در این نظر با اندکی از فقها تنها ماندهاند، از جمله این فقها که با عایشه همعقیده هستند. عروه ابن زبیر و عطاءابن ابی رباح و لیث بن سعد و ابن علیه و سایرین روایت کردهاند، که داستان سالم عام است، و با شیر دادن بزرگسال، محرمیت [۱۱۴۵]ثابت میشود، برای هر کدام دلیل و نظری است. پس جمهور بر اختصاص داستان سالم اتفاق دارند، وقتی به فرزندخواندگی پذیرفته شد، منجر به اختلاط با سهله گردید ولی وقتی آیه حجاب نازل شد و فرزندخواندگی منع گردید، این امر بر ابی حذیفه و سهله مشکل و سخت بود، چون در نزد خود، او را همانند پسر خود میدانستند، به گونهای که هر وقتی میخواست بر سهله وارد میشد، از او شرم نمیکردند، همانگونه که در حدیث احمد از زبان آنها آمده است. در حالی که جز یک اتاق هم نداشتند. پس برای از بین بردن سختی و صفاتی که در سالم بود و در دیگران نبود، به او اجازه داده شد، که سالم را شیر بدهد، هرچند که سالم به سن بلوغ رسیده بود. البته سهله و ابی حذیفه تمام صفات پدری و مادری را در خود جای داده بودند و سالم هم تمام صفات فرزندی را در خود جمع کرده بود. آنچه که این گفته را تأیید میکند، آن چیزی است که بر نفس ابیحذیفه که نتیجه این شیر دادن بود، گذشت.
دکتر موسی شاهین میگوید: «گمان نمیکنم آنچه که در نفس ابی حذیفه با سالم گذشته، در میان غیر آنها بگذرد». [۱۱۴۶]
جمهور علما هم معتقد به نسخ داستان سالم با آنچه که بر اعتبار (دو سال) دلالت میکند، میباشند ولی عایشه و فقهای همفکر او، دیدهاند که داستان سالم برای عموم مسلمانان است و برای کسانی که ضرورتی برای آنها پیش بیاید در مورد این اختلاف هر کدام دلایل خاص خود را دارند. و این اختلاف در صحت حدیث هیچ تأثیری نگذاشته است، آنچه که فتنهگران و داعیان علم درصدد ضعیف نمودن و از بین بردن عدالت راویان آن و علمایی که آن را در کتابهای خود آوردهاند میباشند. از این داستان راستیِ ایمان سهله و ابی حذیفه و پایبند بودن به وحی الهی آنها برای ما ثابت میشود. چون غیرت و پافشاری آنها باعث نازل شدن آن آیه در کتاب خداوند شد، از نهی از فرزندخواندگی و دستور به داشتن حجاب. پس عقیده فرزندخواندگی جهت اجرای امر قرآن تغییر کرد.
اگر تعصب به خاطر چیزی غیر از آن بود، آنچه که در درون ابی حذیفه گذشت در مورد آن شیر دادن معنایی نداشت، زیرا که یک امر الهی بود و سختی و مشقت از آنها برداشته شد.
خداوند تبارک و تعالی بلندمرتبه و آگاهتر است.
[۱۱۰۸] سالم: او سالم بن معقل، بنده ابی حذیفه و اهل فارس بود، خریده بود سرور او همسر ابیحذیفه، او را خریده بود. و او را ثبنیه نام نهاد، با شتری بدون بچه خریده بود، ابوحذیفه سرپرستی او را به عهده گرفت و منسوب به او شد، گفته میشد: سالم ابن ابی حذیفه، تا اینکه این آیه نایل شد: ﴿مَّا جَعَلَ ٱللَّهُ لِرَجُلٖ مِّن قَلۡبَيۡنِ فِي جَوۡفِهِۦۚ وَمَا جَعَلَ أَزۡوَٰجَكُمُ ٱلَّٰٓـِٔي تُظَٰهِرُونَ مِنۡهُنَّ أُمَّهَٰتِكُمۡۚ وَمَا جَعَلَ أَدۡعِيَآءَكُمۡ أَبۡنَآءَكُمۡۚ ذَٰلِكُمۡ قَوۡلُكُم بِأَفۡوَٰهِكُمۡۖ وَٱللَّهُ يَقُولُ ٱلۡحَقَّ وَهُوَ يَهۡدِي ٱلسَّبِيلَ ٤ ٱدۡعُوهُمۡ لِأٓبَآئِهِمۡ هُوَ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِۚ فَإِن لَّمۡ تَعۡلَمُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ فَإِخۡوَٰنُكُمۡ فِي ٱلدِّينِ﴾[الأحزاب: ۴-۵] «خداوند دو قلب برای یک مرد در درونش نیافریده است، و زنهای شما که با آنها ظهار میکنید، مادرتان نیستند. و پسرخواندههایتان فرزندان شما نیستند، این را شما با دهنهای خود گفتهاید. در حالی که خداوند حق را میگوید و او است که راه را نشان میدهد، آنها را به اسم پدرانشان بخوانید، آن به عدالت نزدیکتر است اگر پدران آنها را نمیشناسید پس آنها، برادران دینی شما و دوستان شما میباشند.» از مهاجرین شمرده شده، و روایت شده که او با عمر مهاجرت کرد، او امامت میکرد برای مهاجرین و در مسجد قبا و عمر در میان آنها بود. قبل از اینکه رسول خدا به مدینه بیاید: و هرگاه رسول خدا به مسافرت میرفت او امامت اصحاب را به عهده میگرفت، زیرا بیشتر از بقیه قرآن را حفظ بود. در جنگ بدر به سن بلوغ رسیده بود، و آن جنگ را دید و ظاهراً اشتباهات ما درباره این حدیث مربوط به این سن میباشد. جنگ یمامه را هم دید، در حالیکه «عَلَم» مهاجرین در دست او بود، وقتی دست راستش قطع شد، علم را به دست چپ خود گرفت، و آن هم قطع گردید، علم را در آغوش گرفت و جان دادند. او و مولایش ابوحذیفه، سر یکی از آنها در کنار پای دیگری پیدا شده و آن در سال دوازدهم هجری بود. عمر او را دوست و گرامی میداشت، وقتی به او ایراد گرفتند، عمر گفت اگر سالم، زنده بود، شورا قرار نمیداد. او از جمله قاریانی بود که رسول خدا درباره آنها گفته بود: «قرآن را از چهار نفر بگیرید»: ۱- ابی بن کعب، ۲- معاذبن جبل، ۳- سالم برده ابی حذیفه و ۴- ابن مسعود. بخاری این حدیث را آورده: (در شرح فتح الباری) در کتاب فضایل صحابه و باب مدح سالم برده ابی حذیفه، ۷/ ۱۲۷ شماره ۳۷۵۸. مسلم آن را آورده است در (شرح نووی) کتاب فضیلتهای اصحاب و باب فضایل ابن مسعود و مادرش ۸/ ۲۵۳، شماره ۲۴۹۴، در حدیث آمده که عایشه فرموده: به رسول خدا گفتم: ای رسول خدا در مسجد مردی هست که کسی را ندیدم بهتر از او قرآن قرائت کند. رسول خدا رفت و دید سالم، برده ابی حذیفه است. رسول خدا فرمود: «خدا را شاکرم که مثل تو را در میان امتم قرار داده است.» احمد در مسند خود آن را آورده در جزء ۶، ص ۱۶۰، و حاکم در مستدرک در کتاب صحابه باب ذکر مناقب سالم برده ابی حذیفه ۳/ ۲۵۰، شماره ۵۰۰۱، و گفته که بنابر شروط شیخین صحیح میباشد. ذهبی هم با او موافق بوده است. هیثمی در مجمعالزوائد آن را آورده و مردانش آن را روایت کردهاند که رجال آن صحیح میباشند، ۹/ ۳۰۰، همچنین در حدیثی از عمروبن عاص آمده که گفت: در مدینه پناهگاه بود نزد سالم برده ابی حذیفه آمدم او شمشیرش را حمایل کرد. شمشیری برداشتم و آن را حمایل کردم. رسول خدا فرمود: ای مردم آیا خدا و رسولش پناهگاه شما نیستند.» سپس فرمود: آیا همچون این دو مؤمن عمل نکردهاید.» احمد آن را روایت کرده در سند ۴/ ۲۰۳۰ هیثمی آن را گفته در مجمعالزوائد ۹/ ۳۰، احمد و رجالش آن را روایت کردهاند. رجال او صحیح است. خداوند از سالم و اصحابش خشنود باد. نگا: شرح حال او در اسدالغابه، ۲/ ۳۸۲، شماره ۱۸۹۲، والاستیعاب، ۲/ ۵۶۷، شماره ۸۸۱ و الاصابه ۲/ ۶، شماره ۳۰۵۹ و تاریخ الصحابه، ص ۱۱۷، شماره ۵۳۷، و مشاهیر علماء الامصار، ص ۳۱، شماره ۱۰۱. [۱۱۰۹] ابوحذیفه: همان ابوحذیفة بن عتبه بن ربیعه بن عبد شمس بن عبد مناف القرشی است، او از جمله اولین مسلمانان است. به سرزمین حبشه و مدینه هجرت کرد از صحابیان بزرگوار بود. خداوند شرف و فضل در او جمع کرده بود، زمانی مسلمان شد که رسول خدا وارد خانه ارقم نشده بود، وقتی به حبشه هجرت کرد به مکه بازگشت، و تا زمان هجرت با رسول خدا ماند، همه آن وقایع را با رسول خدا دید، روز جنگ یمامه به شهادت رسید او سید سالم بوده که همسرش او را شیر داده بود. سالم هم از بزرگان مسلمانان است، نگا: شرح حال او در اسد الغابه، ۶/ ۶۸، شماره ۵۸۰۷، و الاستیعاب، ۴/ ۱۶۳۱، شماره ۲۹۱۴ والاصابه، ۴/ ۴۲، شماره ۹۷۶ و تاریخ الصحابه، ص ۸۱، شماره ۳۲۶ و مشاهیر علماء الامصار، ص ۳۳، شماره ۱۱۷. [۱۱۱۰] دختر سهیل همان: سهلة بنت سهیل بن عمرو القرشیه، از بنی عامر بن لؤی است. او زن ابی حذیفه بن عتبة بن ربیعه بود، به همراه شوهرش به حبشه هجرت کرد، از جمله تازه مسلمانان بود، محمدبن ابی حذیفه فرزند او در حبشه به دنیا آمد. دنباله ندارد که آنهم ام سلیط ابن عبدالله بن اسود القرشی العامری و ام بکبربن شماخ بن سعید بن قائف و ام سالم بن عبدالرحمن بن عوف، و اوست که سالم برده ابی حذیفه را شیر داد. در حالی که مرد شده بود. نگا: شرح حال او در اسد الغابة ۷/ ۱۵۵ شماره ۷۰۲۷ و الاستیعاب ۴/ ۱۸۶۵ شماره ۳۳۸۹ والاصابة ۴/ ۳۳۶، شماره ۱۱۳۵۲ و تاریخ الصحابة، ص ۱۳۰، شماره ۶۲۸، و تجرید اسماء الصحابة، ۲/ ۲۷۹. [۱۱۱۱] بحاری آن را آورده در (شرح فتحالباری) به صورت مختصر در کتاب النکاح، باب کافی بودن در دین ۹/ ۳۴، شماره ۵۰۸۸. و مسلم هم آن را در (شرح نووی) در کتاب شیر دادن، باب شیر دادن بزرگسال، ۵/ ۲۸۶ شماره ۱۴۵۳. [۱۱۱۲] ابن خطیب: او محمد محمد عبداللطیف، مشهور به ابن خطیب، نویسنده اهل مصر است، از جمله تألیفات او: الفرقان و حقایق ثابتة فیالاسلام میباشد. [۱۱۱۳] نگا: حقایق ثابتة فیالاسلام از ابن خطیب، ص ۱۰۱، ۹۱۰۲. [۱۱۱۴] نگا: الفرقان از ابن خطیب، ص ۱۶۰. [۱۱۱۵] دفاع عن الرسول ضد الفقهاء و المحدثین از صالح وردانی، ص ۱۵۹-۲۶۰، نگا: احادیث ام المؤمنین عایشه، ادوار من حیاتها از مرتضی عسکری، ص ۳۷۹، ۳۸۳، و فتح الوهاب الجزیه، علی اهل الکتاب از اسماعیل منصور، ص ۵۱۷، ۵۲۹. [۱۱۱۶] نگا: نیل الاوطار، ۶/ ۳۱۴. [۱۱۱۷] وهِبْته: امام نووی گفته (در بعضی نسخهها چنین است: «وهبته» از هیبت به معنای هیبت و شکوه است و او حرف عطف است، و در بعضی نسخهها رهبتهُ، با راء از رهبه، و به معنای خوف میباشد و آن با کسر هاء و ساکن کردن یاء و مضموم کردن تاء میباشد. قاضی عیاض از بعضی نسخها چنین نوشته است. رهبته با ساکن بودن هاء و مفتوح بودن باء، و منصوب بودن تاء، قاضی گفته: منصوب است با افتادن حرف جر و ضبط کردن اولی بهتر است و با نسخههای دیگر (وهبته) با واو صحیحتر میباشد. نگا: شرح مسلم از نووی، ۵/ ۲۸۹. [۱۱۱۸] مسلم در شرح نووی در کتاب شیر دادن، باب شیر دادن بزرگسال آن را آورده است، ۵/ ۲۸۷، ۲۸۹ شماره ۱۴۵۳. [۱۱۱۹] سنائی در سنن خود در کتاب نکاح باب شیر دادن بزرگسال، ۶/ ۱۰۵، شماره ۳۳۲۲ آن را آورده است. [۱۱۲۰] نگا: شرح زرقانی بر موطاء، ۳/ ۲۵۹، حافظ دارمی گفته بعد از ذکر کردن حدیث در سنن خود «این مخصوص سالم است» نگا: سنن دارمی کتاب نکاح باب شیر دادن بزرگسال، ۲/ ۲۱۰، ۲۱۱، شماره ۲۲۵۷. [۱۱۲۱] مسلم آن را آورده (شرح نووی) کتاب شیر دادن باب شیر دادن بزرگسال، ۵/ ۲۸۸، ۲۸۹، شماره ۱۴۵۴. [۱۱۲۲] نگا: شرح زرقانی علیالموطاء، ۳/ ۲۹۲، و تأویل مختلف الحدیث، ص ۲۷۶-۲۷۹. [۱۱۲۳] نگا: فتحالباری، ۹/ ۵۳، شماره ۵۱۰۲. [۱۱۲۴] ابوداود آن را در سنن خود آورده است در کتاب نکاح، باب کسی که به او حرام شده: ۲/ ۲۲۳، شماره ۲۰۶۱. [۱۱۲۵] امام زرقانی او محمد بن شیخ عبدالباقی زرقانی است. ابوعبدالله امام و فقیه دانا، اهل حدیث، روایت سند، و مؤلف باتقوایی بود. از تألیفات او «شرح الموطاء» و شرح مواهب اللدنیه از زرقانی و سایر کتب است، در سال ۱۱۲۲ ه از دنیا رفت، شرح حال او در شجره النورالزکیه موجود است، ۱/ ۳۱۸، ۳۱۹، شماره ۱۲۳۷. [۱۱۲۶] نگا: النهایه فی غریب الحدیث از ابن کثیر، ۳/ ۴۵۰/ ۴۵۶، و قاموس المحیط، ۳/ ۳۰/ ۳۱ و فتحالباری، ۹/ ۳۶، شماره ۵۰۸۸. [۱۱۲۷] نگا: شرح الزرقانی، علی الموطاء، ۳/ ۲۹۰. [۱۱۲۸] فتحالباری، ۹/ ۳۶، شماره ۵۰۸۸. [۱۱۲۹] المسند، ۶/ ۳۶۹. [۱۱۳۰] دکتر موسی شاهین گفته: ظاهراً فهماندن او از چگونگی شیر دادن که آیا از سینه خود او را شیر دهید؟ یا شیر خود را دوشیده به او میدهید؟ احتمال دارد که سؤال کردن و تعجب کردن از شیر دادن بزرگسال، تأثیر محرمیت گذاشته باشد نگا: فتحالمنعم بشرح صحیح مسلم، ۹/ ۱۶۹. [۱۱۳۱] استاد موسی شاهین گفته: «استدلال ابن حزم به داستان سالم، درباره جایز دانستن لمس سینه زن بیگانه توسط مرد بیگانه و سینه را خوردن، اگر به صورت مطلق خواسته از آن کسی را شیر بدهد، استدلال اشتباهی است. ادعای او این است که شیر دادن محرم نزد او، همانا با مکیدن سینه امکانپذیر است تا شیر را از آن بمکد، نگا: فتح المنعم به شرح صحیح مسلم، ۹/ ۱۷۸، جمهور علما معتقدند که شیر دادن با سینه آن زن شیرده، محرم میشود، فرقی نمیکند بخورد یا بنوشد. هر نوع باشد، حتی اگر با سرم باشد یا از راه بینی و یا طبخ شده باشد آنگاه شرایطِ مطلوب اتفاق بیفتد و اگر در همان موارد گرسنگی را از بین برده باشد. حنفیها حقنه را استثنا کردهاند. دلیل جمهور به رأی که داشتند حدیث عایشه است که فرمودهاند شیر دادن از روی گرسنگی است: نگا: فتحالباری ۹/ ۵۲، شماره ۵۱۰۲، و نیل الاوطار، ۶/ ۳۱۶، ۳۱۷، وسبل السلام، ۳/ ۱۱۵۲. [۱۱۳۲] المنهاج شرح مسلم از نووی، ۵/ ۲۸۹. [۱۱۳۳] شرح الزرقانی علی الموطا، ۳/ ۲۹۱. [۱۱۳۴] نگا: طبقات الکبری از ابن سعد، ۳/ ۸۵ و شرح الزرقانی الموطاء، ۳/ ۲۹۱. [۱۱۳۵] بخاری آن را آورده (در شرح فتحالباری) در کتاب نکاح باب، کسی که معتقد به شیر دادن میان دو سال نیست، ۹/ ۵۰، شماره ۵۱۰۲ و مسلم (در شرح نووی) آن را آورده است در کتاب شیر دادن باب شیر دادن از روی گرسنگی است، ۵/ ۲۸۹، ۲۹۰، شماره ۱۴۵۵. [۱۱۳۶] دار قطنی در سنن خود آن را آورده است. در کتاب شیر دادن، ۴/ ۱۷۴، شماره ۱۰، دار قطنی گفته: جز هیثم بن جمیل کسی آن را به ابن عینیه اسناد نداده، که ثقه و باحافظه است، وقف آن را علی با عباس عظیمآبادی تصحیح کرده است در کتاب تعلیق المغنی علی دار قطنی، ۹/ ۵۲، نگا: الدرایه فی تخریج احادیث الهدایة، ۲/ ۶۸، شماره ۵۶۱، و نصب الرایة، ۳/ ۲۱۹، و سبلالسلام، ۳/ ۱۱۵۳، و نیل الاوطار، ۶/ ۳۱۵. [۱۱۳۷] ترمذی در سنن خود در کتاب شیر دادن و باب آنچه که درباره شیر دادن باعث محرم شدن نمیشود مگر در دو سال ادامه یابد، ۳/ ۴۵۸، شماره ۱۱۵۲، ابوعیسی گفته: این حدیث حسن و صحیح میباشد. [۱۱۳۸] فتحالباری، ۹/ ۵۲، نگا: سبلالسلام، ۳/ ۱۱۵۴. [۱۱۳۹] مسلم آن را آورده (در شرح نووی) در کتاب شیر دادن و باب محرم گردیدن با پنج بار شیر دادن، ۵/ ۲۸۵، شماره ۱۴۵۲. [۱۱۴۰] داجن به معنای گوسفندی است که مردم در خانه به او علف میدهند، و بر غیر گوسفند هم اطلاق میشود و هر آنچه که خانگی است مانند پرندگان و حیوانات دیگر، نگا: النهایه فی غریب الحدیث، ۲/ ۱۰۲، و لسان العرب، ۱۳/ ۱۴۸، و المعجم الوسیط، ۱/ ۲۷۲. [۱۱۴۱] ابن ماجه آن را در سنن خود در کتاب نکاح، باب شیر دادن بزرگ آورده است. ۱/ ۶۰۹، شماره ۱۹۴۴، و احمد در مسند خود، ۶/ ۲۶۹، آن را آورده است. نگا: جواب ابن قتیبه بر منکران این حدیث، ص ۲۸۰-۲۸۳. [۱۱۴۲] فتحالباری، ۹/ ۵۳، شماره ۵۱۰۲. [۱۱۴۳] فتحالمنعم بشرح صحیح مسلم، ۹/ ۱۷۶، ۱۷۷. امیر صنعانی در سبلالاسلام گفته: میان حدیث سهله و آیه دو سال (حولین) تعارض قایل نشو، و حدیث (همانا شیر دادن از روی گرسنگی است) شیر دادن لغتی است که بر بچهها صدق میکند. و زمانی که آیه (حولین دو سال) در آن آمده است، و حدیث (همان شیر دادن از روی گرسنگی است) و گفتن این نکته که آیه برای بیان کردن شیر دادن که موجب نفقه است، هم با بیان زمان شیر دادن منافات ندارد، بلکه خداوند آن را در زمان کسی که بخواهد تمام شیر دادن را انجام دهد، وقتی تمام شیر را داد، دیگر در حکم شارع که معتقد به تمام شدن است نمیشود. نظر درست در مورد حدیث سهله و احادیث معارض آن سخن ابن تیمیه است، او گفته: در شیر دادن کوچکی اعتبار دارد، مگر نیازی باشد، مانند شیر دادن بزرگسالی که بر وارد شدن بر زن نیازی نداشته باشد، مانند سالم با همسر ابی حذیفه، چنین بزرگسالیهایی را اگر از روی نیاز شیر دهی، شیر دادن اثر میکند. در غیر این مورد باید کوچک باشند تا شیر داده شوند، سبلالسلام، ۳/ ۱۱۵۴، بعد از آن از سخنان ابن تیمیه نگا: نیل الاوطار، ۶/ ۳۱۵، ۳۱۷. [۱۱۴۴] نگا: المنهاج شرح مسلم از نووی، ۵/ ۲۸۵، و حاشیه السندی علی النسائی، ۶/ ۱۰۱، شماره ۳۳۰۷. [۱۱۴۵] نگا: فتحالباری، ۹/ ۵۲، ۵۳، شماره ۵۱۰۲، المنهاج شرح مسلم از نووی، ۵/ ۲۸۹ و شرح الزرقانی، ۳/ ۲۹۱، ۲۹۲، نیل الاوطار، ۶/ ۳۱۵، و سبلالسلام، ۳/ ۱۱۵۳، و تأویل مختلف الحدیث، ص ۲۸۳، ۲۸۴. [۱۱۴۶] فتحالمنعم بشرح مسلم، ۹/ ۱۷۷.