مبحث پنجم: دیدگاه بدعتگذاران قدیم و جدید درباره احادیث مغفرت و (بخشودگی) مرتکبان گناه کبیره و پاسخ به آنها
بدعتگران معتزله و دیگران به احادیث مغفرت خداوند در روز قیامت، برای کسانیکه مرتکب گناه کبیره شدهاند، ایراد گرفتهاند. زیرا با اصل اول آنها، یعنی عدل خداوند در، واجب گرداندن اصلح و صلاح برای خداوند، در تعارض میباشد. همچنین با یکی از اصول پنجگانه آنها که همان «وعده و وعید» میباشد در تعارض است، منظور آنها این است که بر خداوند واجب است، کسی را که به ثواب وعده داده است به ثواب برساند، و کسی را که به عقاب وعده داده است، عقاب نماید. خداوند باید از وعدهای که داده است تخلف نکند، زیرا خلف وعده قبیح و زشت است، و خداوند امر قبیح انجام نمیدهد. [۸۵۴]
و باز با این گفته آنها در تعارض است، که مرتکب گناه کبیره در «منزله بین المنزلتین» باقی میماند. که آنهم یکی از اصول پنجگانه آنهاست، منظور این است که جایگاه مرتکب گناه کبیره «فسق» است میان دو منزل یعنی ایمان و کفر، و در این جایگاه، جاوید باقی میماند، اگر از گناه خود توبه نکند، عقاب او مانند کافر نیست و عذاب او خفیف تر ولی ابدی میباشد. [۸۵۵]
با اصول گذشته خود به احادیث مربوط به شفاعت ایراد گرفتهاند و همینطور به احادیثی که مرتکب گناه کبیره - که اگر توبه نکند- را وصف میکند، ایراد گرفتهاند، زیرا تحت مشیت و اراده خداوند است، اگر بخواهد او را میبخشد، و اگر بخواهد او را عذاب میدهد، ایراد گرفتهاند. بخاطر مخالفت با این گفته آنها، که خداوند باید به وعیدی که در مورد گناهکاران داده عمل کند، و این سخن که مرتکب گناه کبیره در آتش جاودان میباشد، اگر از گناه کبیره خود توبه نکند.
این احادیث را خلاف وعده خداوند میدانند، که نزد آنها مذموم و قبیح میباشد. قاضی عبدالجبار میگوید: هر کس تصور کند خلف وعده کرم و بخشش است، وممکن است خداوند از وعده خود به عذاب تخلف کند، کافر شده، زیرا امر قبیح را به خداوند اضافه کرده است. [۸۵۶]
پاسخ:
اجرای وعید خداوند، و واجب گردانیدن آن بر خداوند، که معتزله به آن استناد کردهاند، و دشمنان حدیث [۸۵۷]هم آن را آوردهاند و مرتکب گناه کبیره را در آتش جاودان میدانند، یک امر عقلی محض میباشد، که در آیات قرآنی و احادیث و عقلهای سالم سندی ندارد.
عقل چگونه میتواند که امری را برای خداوند سبحان واجب و یا حرام گرداند و چگونه فهمیدند که بایستی آن را مدح و یا ذم کند، و برای کاری پاداش و عقاب قرار دهد، در حالیکه از فاعلی راضی و بر دیگری عذاب نازل کند؟
آیا این امر از ما غایب نیست و باعث نابودی عقل نمیشود و جنایت به نصوص شریعت و قیاس افعال خدا با خلقش نیست؟
و آیا هر آنچه که برای خلق حسن است برای او نیز حسن است و هر آنچه که برای آنها قبیح است برای او نیز قبیح است؟ یا اینکه قیاس فاسدی است؟ [۸۵۸]
شکی نیست که خداوند اطاعت کنندگان را به ثواب وعده داده است و نافرمانها را به عقاب و عذاب وعده داده است، و آنچه که به اطاعت کنندگان وعده داده است، باید که تحقق یابد که آن، بخشش و برتری است از طرف خداوند سبحان. زیرا او از وعده خود تخلف نمیکند.
همانطور که فرموده است:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ ٣١﴾[الرعد: ۳۱].
«بیگمان خداوند خلاف وعده نمیکند».
و فرموده: ﴿وَلَا تُخۡزِنَا يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِۖ إِنَّكَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِيعَادَ ١٩٤۴﴾[آل عمران: ۱۹۴]. «در روز قیامت ما را خوار نگردان، زیرا تو به وعدهای که دادهای تخلف نمیکنید». به این معنا نیست که بندگان بخاطر اعمالی که انجام دادهاند، استحقاق وارد شدن به بهشت را دارند، آنگونه که معتزله تصور کردهاند، بلکه بندگان را بوسیله رحمت و فضلش، وارد بهشت خود میکند، پیامبر جفرموده است: «هیچکس به وسیله اعمالش وارد بهشت نمیشود. گفتند: در مورد شما چه، ای رسول خدا ج؟ فرمود: حتی من، مگر اینکه خداوند به فضل و رحمت خود مرا بپوشاند، پس جمع شدند و نزدیک گشتند. [۸۵۹]» که خلاف وعیدی است که داده است، اگر تخلف کند مدح میشود نه ذم، جایز است که خداوند از وعیدی که داده است تخلف کند. زیرا حق اوست، خلاف عمل کردن او، عفو و بخشش، و کرم و نیکی است. به همین دلیل کعب بن رهیر، رسول خدا جرا مدح فرموده و گفته است:
نبئت أن رسولالله أوعدنى
والعفو عند رسولالله مأمول
آگاه شدم که رسول خدا جمرا وعده داده است، عفو و بخشش نزد رسول خدا، آرزوی من است. [۸۶۰]
نزد عرب عیب نیست که وعدهای دهد، شر محسوب شود و به آن عمل نکند، و آن را کرم و بخشش به حساب میآورند، خلف وعده زمانی است که در امر خوبی وعده دهد، ولی از انجام آن منصرف شود و این زشت است. گویندهای چنین سروده است:
لا یرهب ابن العم منى صولة
ولا أختتى من صولة المتهدد
وإنـى أن أوعدتـه أو وعدتـه
لأخلف إ یعادى وأنجز موعدی
پسر عمویم نمیترسد از تهدیدات و حمله من، و از کوچک و خوار گشتن و از تهدیدهای [۸۶۱]ما نمیترسد.
من اگر به او وعده دهم، یا وعید دهم او را، از وعیدهای خود تخلف میکنم، و به وعدهام عمل میکنم. [۸۶۲]
در حدیثی از زید بن ثابت بصورت مرفوع چنین آمده است: «اگر خداوند اهل آسمانها و زمین را عذاب دهد، به آنها ظلم نکرده است و اگر به آنها رحم کند، رحمت و بخشش خداوند، بهتر از اعمال خود آنها میباشد. [۸۶۳]
ولی آنچه که معتزله و خوارج به آن معتقدند که یک گناه کبیره، تمام ثوابها را از بین میبرد، زیرا کسی که مرتکب گناه کبیره شود، هیچ ثوابی برای او نیست. [۸۶۴]و لازم است که ایمان او باطل شود، آنگاه که به جاودان شدنِ او در آتش حکم کردند اگرچه معتزله در دنیا او را کافر ندانستهاند، ولی خوارج کافر بودن مرتکب گناه کبیره را تأیید و اعلام کردهاند، و اختلاف میان آن دو گروه لفظی است. [۸۶۵]
این عقیده آنها نوعی ظلم میباشد، که خداوند با این آیه خود را از آن پاک گردانده است و فرموده است:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٤٠﴾[النساء: ۴۰].
«خداوند (به کسی) ذرّهای ظلم روا نمیدارد و (از اجر کسی نمیکاهد، ولی) اگر کار نیکی (از کسی) سر زند، آن را چندین برابر میگرداند، و از سوی خود (به شخص نیکوکار، جدای از چندین برابر اجر عملش) پاداش بزرگی عطاء میکند». [۸۶۶]
این عقیده که مرتکب گناه کبیره مسلمان، ولی گناهکار است و در جهنم جاویدان میماند، با کتاب خدا و سنت پیامبرش مخالف میباشد. زیرا او تحت اراده و «مشیت» خداوند است، اگر اراده کند میبخشاید، و اگر بخواهد او را شکنجه میدهد. فرموده خداوند به آن دلالت میکند:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ وَإِن تَكُ حَسَنَةٗ يُضَٰعِفۡهَا وَيُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِيمٗا ٤٠﴾[النساء: ۴۰].
«بیگمان خداوند شرک ورزیدن به خود را (از کسی) نمیآمرزد و بلکه پائینتر از آن را از هرکس که بخواهد (و صلاح بداند) میبخشد. هر که برای خدا انباز بگیرد، به راستی بسی گمراه گشته است (و خیلی از حق پرت شده است)».
این آیه با صراحت بیان میکند که بخشش و غفران به مشیت و ارادهای تعلق میگیرد که شامل همه گناهان باشد، چه گناه کبیره باشد چه صغیره، و بجز شرک اکبر برای خداوند، چیزی را استثنا نکرده است. [۸۶۷]
این آیه در رد آنهائی است که معتقدند منظور از مغفرت، بخشش گناهان صغیره است. [۸۶۸]
پیامبر جفرموده است: هیچ عبدی نیست که لا اله الا الله را گفته باشد و بر آن الفاظ و عقیده مرده باشد، مگر اینکه وارد بهشت میشود! ابوذر میگوید: گفتم: اگر زنا کند و دزدی نماید؟ پیامبر جسه بار فرموده اگرچه زنا کند و دزدی نماید. بار چهارم گفت: علیرغم ابوذر. فرمود: ابوذر خارج شد، در حالی که میگفت علیرغم ابوذر [۸۶۹]»
در حدیث عباده بن صامت آمده که رسول خدا جدر حالیکه گروهی از اصحاب کنارش بودند فرمود: «با من بیعت کنید که برای خدا شریکی قایل نشوید، سرقت نکنید، و زنا نکنید، فرزندان خود را نکشید، میان خود به همدیگر بهتان و تهمت نبندید، از کارها و امور نیک، سرپیچی نکنید، هر کس از شما به وعدهاش وفا کند، اجر او با خداست، و هر کس در دنیا گناهی انجام بدهد و در دنیا عقاب شود، کفاره گناه اوست، و هر کس چیزی به او برسد و خداوند آن را بپوشاند، عقاب آن برمیگردد به خداوند، که اگر خدا بخواهد آن را میبخشد، و اگر بخواهد، عقاب میکند». ما هم با او بیعت نمودیم. [۸۷۰]
دلایل فراوانی وجود دارد که صاحب گناه کبیره مسلمانِ نافرمان و تحت خواست و اراده خداوند قرار دارد و در جهنم جاویدان نمیماند و احادیث در این باره متواتر میباشند. [۸۷۱]
نظرات عالمان در این باره فراوان میباشد، به سخن جامعی از امام نووی بسنده میکنیم: بدان که مذهب اهل سنت، و آنچه که سلف و خلف و پیروان راستین بر آن میباشند، این است که اگر کسی موحد بمیرد، بهرحال بصورت قطعی وارد بهشت میشود، اگر از گناه به دور باشد، مانند: بچه، دیوانه، و کسی که تا دوران بلوغ دیوانگی او ادامه داشته است، و کسی که به درستی از شرک توبه کرده باشد، یا از سایر گناهان توبه کرده باشد، به گونهای که بعد از توبه دچار گناه نشده باشد، و کسی که اصلاً به گناه آلوده نشده است، همه این گروهها وارد بهشت میشوند و هرگز وارد آتش جهنم نمیشوند. اما کسی که گناه کبیره انجام داده است و قبل از اینکه توبه کند، از دنیا برود، او تحت مشیت خداوند میباشد، اگر خداوند بخواهد او را میبخشد و وارد بهشت میگرداند، و مانند گروه اول میشود، و اگر بخواهد او را عذاب میدهد، به آن اندازهای که خود بخواهد، بعد از آن، او را وارد بهشت میگرداند، و کسی که بر عقیده توحید، از دنیا رفته باشد، برای همیشه در آتش نمیماند، اگر گناه هم کرده باشد، همانگونه، کسی که با کفر از دنیا برود، وارد بهشت نمیشود، هر چند اعمال نیک هم انجام داده باشد.
این مختصر جامعی بود، بنابر مذهب پیروان راستین درباره این مسأله که در آن با دلایل قرآنی و حدیثی و اجماع، این قاعده را برای پیروان خود آشکار ساختهاند، و نصوص متواتری که بوسیله آنها علم قطعی حاصل میشود را آورده است. [۸۷۲]
اما آیات و احادیثی که معتزله و دیگران برای جاودان ماندن صاحب گناه کبیره در آتش به آن استدلال کردهاند، عبارتند از:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا ١١٦﴾[النساء: ۱۱۶].
«و کسی که مؤمنی را از روی عمد بکشد (و از ایمان او باخبر بوده و تجاوزکارانه او را به قتل برساند و چنین قتلی را حلال بداند، کافر بشمار میآید و) کیفر او دوزخ است و جاودانه در آنجا میماند و خداوند بر او خشم میگیرد و او را از رحمت خود محروم میسازد و عذاب عظیمی برای وی تهیه میبیند».
پیامبر جفرمود: «آدم دائم الخمر وارد بهشت نمیشود، سخن چین و کسی که از پدر خود فرمان نبرد، هم وارد بهشت نمیشوند. [۸۷۳]» باز فرموده است: «هر کس بوسیله آهنی نفس خود را بکشد، در حالی که آهن پاره را در میان دستان خود دارد و با آن شکم خود را بزند، در آتش جهنم جاودان و برای همیشه باقی میماند. [۸۷۴]» و به اخبار دیگری که در این باب آمده است استدلال کردهاند بر جاودانه شدن مرتکب گناه کبیره در آتش جهنم. [۸۷۵]»
این اخباری که برای جاودان ماندن مرتکب گناه کبیره در آتش، به آن استناد کردهاند، حجتی برای آنها نمیباشد. زیرا اینها از نصوصی میباشند که درباره وعید (وعده به آتش جهنم) میباشند که سلف آن را توصیه کردهاند و نصوص دیگر وعده، که معتزله از آنها چشمپوشی کردهاند، بدعتگذارها، نصوصی که موافق با بدعتشان است را میگیرند، و بقیه را رها میکنند، معتزله در این باب اینگونه عمل کردهاند.
علماء توجیهات فراوانی درباره این نصها، و امثال آن بیان کردهاند که دو نظر را انتخاب و یادآور میشویم:
نخست: آن را بر کسی که گناه کبیره را با وجود علم به حرام بودن آن حلال میداند، حمل کردهاند، که این افراد، کافر و در آتش جهنم جاودان میشوند، و هرگز وارد بهشت نمیگردند.
دوم: حمل کردهاند بر اینکه، جزای مرتکب گناه کبیره این است که به هنگام وارد شدن، بهشتیان به بهشت، به همراه آنها وارد بهشت نشوند، بلکه بعد از آنها وارد شوند، سپس یا مجازات خود را میدهند، یا مورد عفو قرار میگیرند، و بعد وارد میشوند. [۸۷۶]
منظور از جاودان شدن عقاب، طول مدت و اقامه طولانی است و منظور دوام حقیقی نیست، خداوند میفرماید:
﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا ٩٣﴾[النساء: ۹۳].
«ما برای هیچ انسانی پیش از تو زندگی جاویدان قرار ندادیم».
عرب میگویند: فلانی را به طور ابد در زندان نگه دارید، در حالی که زندان قطع میشود و از بین میرود، در مورد زندانی هم همینطور است، مانند این دعاست: خداوند ملک او را جاودان کند و عمرش را طولانی گرداند. [۸۷۷]
نظر سوم: نصوصی که در قرآن و احادیث درباره وعید مرتکب گناه کبیره آمده است، این وعید جزای او میباشد، ولی خداوند او را مورد کرم قرار داده و گفته است: کسی که مسلمان از دنیا رفته باشد در آتش جهنم جاودان نمیماند. [۸۷۸]احادیث هم بر این دلالت میکنند، مانند این فرموده پیامبر ج: «بعد از اینکه اهل بهشت، به بهشت و اهل دوزخ به دوزخ برده می شوند، خداوند می فرماید: کسانی را که به اندازۀ یک دانۀ ارزن، ایمان دارند، از دوزخ بیرون بیاورید. آنان از دوزخ بیرون آورده خواهند شد در حالی که سوخته و سیاه گشتهاند، و بعد در جوی حیات و زندگی انداخته می شوند. آنگاه، سرسبز و شاداب خواهند شد. درست همانگونه که دانه ای در خاک رسوبی سیلاب انداخته شود. یعنی سرعت رشد و نمو آن انسانهای سوخته، مانند سرعت جوانهای است که در خاکهای رسوبی سیل، سبز شده باشد. آیا ندیده اید که آن دانه و جوانه، نخست، زرد و بعد، سبز و شاداب می شود». [۸۷۹]
خود احادیث هم دلالت دارند به اینکه قاتل نفس (خودکشی) در آتش جاودان نمیماند. مسلم در صحیح خود از جابر روایت کرده است، که طفیل بن عمرو الدوسی، نزد پیامبر جآمد، و گفت: ای رسول خدا، آیا برای تو قلعه محکمی هست که مانع ورود دیگران به آن باشد؟ (دوس در جاهلیت قلعه محکمی داشته است) رسول خدا جاز آن ابا کرد، بخاطر اینکه آن ذخیره برای انصار است، وقتی رسول خدا جبه مدینه هجرت فرمودند، طفیل ابن عمرو به سوی آن حضرت هجرت کرد، مردی از اقوام خود را هم آورده بود، که آن مرد وقتی به مدینه رسید، بیمار شد و بیتابی نمود، و از درد مینالید، به گونهای که آن بیماری باعث مرگ او گردید. طفیل بن عمرو، او را در خواب دید، که شکل و قیافهاش نیکو میباشد، و دستهای او پوشیدهاند، از او پرسید، خداوند با شما چه کار کرده است؟ گفت: بخاطر هجرت کردنم به سوی پیامبر خدا جمرا بخشیده است، طفیل گفت: چرا دستهایت را پوشیده میبینم؟ گفت: به من گفتهاند: آنچه را که در دنیا از دست دادهای برایت اصلاح نمیکنیم، طفیل این خواب را برای رسول خدا جنقل کرد، رسول خدا جفرمود: «خداوندا دستهای او را هم ببخشای». [۸۸۰]
امام نووی میگوید: در آن برای قاعده بزرگی از اهل سنت حجت است که هر کس خودکشی کند یا معصیت دیگری غیر از آن مرتکب شود، و بدون توبه کردن از دنیا برود، کافر نیست و آتش برای او عقاب قطعی نیست، بلکه او در حکم مشیت خداوند قرار میگیرد، که چگونگی آن بیان شد. این حدیث توضیح احادیث قبل از خود میباشد که ظاهر آن، این توهم را میآورد که خودکشی باعث جاودانی در آتش میشود، همچنین مرتکب گناه کبیره در آتش است، و در آن عقاب بعضی از گناهکاران اثبات شده است، اینکه دستانش عقاب شده است پاسخی برای مرجئه [۸۸۱]در این حدیث هست، که معتقد میباشند گناهان به ایمان آسیبی نمیرسانند، همانطور با وجود کافر بودن عبادت کردن سودی ندارد. [۸۸۲]
وقتی گفتیم که مرتکب گناه کبیره، مسلمانان نافرمان است، تحت مشیت خدای خود قرار میگیرد، اگر بخواهد او را عذاب میدهد و اگر بخواهد او را میبخشد. پس دشمنان سنت هیچ راهی برای انکار کردن شفاعت پیامبر جبرای کسانی از امتش که مرتکب گناه کبیره شدهاند، باقی نمیماند.
در مبحث بعدی به ذکر شبهات آنها درباره حدیث و پاسخ به آنها میپردازیم.
[۸۵۴] نگا: شرح الاصول، ص ۱۲۵-۶۶۱، و صفحات بعد از آن، و الملل و النحل، ۱/ ۴۲، و آراء المعتزلة الاصولیه دراسة و تقویماً از دکتر علی بن سعد بن صالح، ص ۱۲۳. [۸۵۵] نگا: فضل الاعتزال، ۲۱۰، ۳۵۰، و مقالات الاسلامیین، ۱/ ۳۳۴، و الملل و النحل، ۱/ ۴۵. [۸۵۶] نگا: شرح الاصول، ص ۱۲۵، ۱۳۲، ۶۶۶-۶۶۷. [۸۵۷] نگا: المسلم العاصی ازاحمد صبحی منصور، ص ۱۴-۳۰. [۸۵۸] مفتاح دار السعادة لابن قیم الجوزیة ص ۵۱، ۵۲، وراجع ما سبق فى الجواب عن طعن المعتزلة فى أحادیث القدر ص ۷۶۷-۷۷۴ [۸۵۹] بخاری آن را (شرح فتح الباری) آورده است، در کتاب باب، آرزو کردن مرگ توسط بیمار، ۱۰/ ۱۳۲، ۱۳۳، و مسلم (در شرح نووی) در کتاب صفات منافقان و احکام آنها، باب، هیچکس بوسیله اعمال خود وارد بهشت نمیشود، بلکه با رحمت خداوند واردبهشت میشوند، ۹/ ۱۷۴، شماره ۲۸۱۶، از احادیث روایت شده از ابوهریره، و لفظ آن از بخاری است. [۸۶۰] نگا: لوامع الانوار البهیه، ۱/ ۳۷۰، نگا: شرح دیوان کعب بن زهیر از حسن عسکری، ص ۱۹. [۸۶۱] اختتی: کوچک میشوم و شکسته میگردم، نگا: لسان العرب، ۲/ ۲۸. [۸۶۲] نگا: اخبار عمرو بن عبید از دارقطنی، ص ۱۴، و موقف المدرسة العقلیه من السنه، ۱/ ۲۶۸، ۳۶۹. [۸۶۳] ابوداود در سنن خود در کتاب السنه آورده است، در باب قدر ۴/ ۲۲۵، شماره ۴۶۹۹، و ابن ماجه در سنن خود در کتاب قدر و باب قدر آن را آورده است ۱/ ۴۱، ۴۲، شماره ۷۷. [۸۶۴] نگا: شرح الاصول، ص ۶۹۱، و مقالات الاسلامیین، ۱/ ۳۳۲. [۸۶۵] شرح الطحاویه، ۲/ ۹۹، ۱۰۰. [۸۶۶] نگا: مسلم (شرح نووی) در کتاب ایمان باب شناخت راههای رؤیت ۲/ ۲۶، شماره ۵/ ۱۸۳. [۸۶۷] نگا: جامع البیان، ۵/ ۱۲۶ و الجامع الاحکام القرآن، ۵/ ۲۴۵، فرق معاصره تنسب الی الاسلام و موقف الاسلام منها، ۲/ ۸۳۹. [۸۶۸] نگا: فضل الاعتزال، ص ۱۵۴. [۸۶۹] بخاری (در شرح فتح الباری)، آن را آورده است، در کتاب جنائز و در باب جنایز، و هر کس آخرین کلامش لا اله الا الله باشد ۳/ ۲۳۷، شماره ۳۳۲، و مسلم (شرح نووی) در کتاب ایمان در باب کسی که بمیرد و به خدا شریک قرار ندهد وارد بهشت میشود. و کسیکه مشرک بمیرد وارد آتش میشود. ۱/ ۳۷۰، ۳۷۱، شماره ۹۴، و لفظ حدیث از اوست. [۸۷۰] بخاری (در شرح فتح الباری) کتاب ایمان ۱/ ۸۱، شماره ۱۸، آن را آورده، لفظ حدیث هم از اوست، و مسلم هم (در شرح نووی) در کتاب حدود و در باب حدود، کفارهای اهل آن میباشد ۶/ ۲۳۸، ۲۳۹، شماره ۱۷۰۹، آن را آورده است. [۸۷۱] نگا: الشفاعة از مقبل بن هادی و موقف المدرسة العقلیه من السنة، ۱/ ۳۶۰-۳۶۲. [۸۷۲] المنهاج شرح مسلم، ۱/ ۲۵۵-۲۵۶، شمارههای ۲۶-۳۳. [۸۷۳] نسائی در سنن خود آن را آورده است در کتاب زکات و باب (با آنچه که بخشیده منت نهاده) ۵/ ۸۰، شماره ۲۵۶۲ و احمد در مسند خود به جای منان آورده «الدیوث الذی یقر فی اهله الخبث ۲/ ۶۹، ۱۲۸، ۱۳۴، از حدیث عمرس. [۸۷۴] بخاری آن را آورده است (در شرح فتح الباری) در کتاب طب و در باب خوردن سم و داروی آن - ۸/ ۲۵۸، شماره ۵۷۷۸ و مسلم (در شرح نووی) در کتاب ایمان و در باب بیان کردن خودکشی ۱/ ۳۹۵ شماره ۱۰۹، آن را آورده که از حدیث ابوهریره میباشد. [۸۷۵] نگا: شرح الاصول، ص ۶۵۷-۶۶۳. [۸۷۶] المنهاج شرح مسلم، ۱/ ۳۶۹، شماره ۹۱ با دخل و تصرف در آن. [۸۷۷] الجامع الاحکام القرآن، ۵/ ۳۳۵، نگا: المنهاج شرح مسلم، ۱۰/ ۴۰۲-۴۰۳، شماره ۱۰۹. [۸۷۸] نگا: المنهاج شرح مسلم، ۱/ ۳۶۹، شماره ۱/ ۳۹۱، شماره ۱۰۵. [۸۷۹] بخاری آن را (شرح فتح الباری) آورده است در کتاب، رقاق در باب صفت بهشت و آتش است، ۱۱/ ۴۲۴، شماره ۶۵۶۰. [۸۸۰] مسلم (شرح نووی) در کتاب الایمان، باب دلیلی است بر اینکه قاتل نفس خود کافر نمیشود ۱/ ۴۰۷، شماره ۱۱۶. [۸۸۱] مرجئه از ارجاء و به معنای تأخیر است، مرجئه لقبی است که به طایفهای که عمل کردن به ایمان را به تأخیر میاندازد اطلاق شده است به این معنا که آنها به عمل وارد نمیشوند که بنام ایمان است، ایمان را بر شناختن خلاصه کردهاند، اکثر آنها میبیند که ایمان قسمت قسمت نمیشود نه زیان و نه کم میشود، عدهای از آنها تصور کردهاند، که با وجود داشتن ایمان ارتکاب گناه شدن، ضرری ندارد، همانگونه که با کافر شدن عبادت انجام دادن سودی ندارد، نگا: مقالات الاسلامیین، ۱/ ۱۳۲، الملل و النحل، ۱/ ۱۳۷، نگا: فرق معاصره تنتسب الی الاسلام، ۲/ ۷۴۳. [۸۸۲] المنهاج شرح مسلم، ۱/ ۴۰۹، شماره ۱۱۶۰- با اندکی تصرف، نگا: موقف المدرسة العقلیه من السنه، ۱/ ۳۷۴-۳۷۸.