(۱) کتاب (الکافی في الاصول) و (روضة الکافي)
این کتاب، از بزرگترین و مهمترین کتابهای مورد پسند و اعتماد شیعه بوده، و مؤلف آن از بزرگترین رهبران مذهبی و محدّث بزرگ این مذهب است به نام محمدبن یعقوب الکلینی. ملقب به (ثقهالاسلام). و کتابش یکی از اصول چهارگانۀ شیعه به شمار میرود.
مؤلف مذکور بر این نکته ادعا داشته که کتابش را بر امام مهدی عرضه نموده ـ توسط سفرای آن امام ـ و آن امام موهوم مزعوم نیز آن را تصدیق نموده است.
ارزش این کتاب نزد شیعهها، به منزلۀ (صحیح بخاری) نزد اهل سنّت است. بلکه بیشتر.
آقای موسوی در کتاب خود (ص ٧۶) بیان میدارد، که کتاب کلینی از کتب مقدس و مورد احترام فراوانِ یکی از رهبران متأخر آنهاست. و این در حالی است که کلینی صراحتاً در کتاب خویش تقدس را برای قرآن نفی داشته است. آنجا که در رابطه با تحریف قرآن میگوید: (الکافی فی الاصول) (کتاب فضل قرآن) (باب النوادر) (۲/۶۳۴) (تهران ۱۳۸۱ ه) از هشامبن سالم و او هم از أبی عبدالله÷میفرماید «قرآنی که جبرئیل آن را بر حضرت محمد جنازل فرمود شامل بر هفده هزار آیه بود». [۳]
این روایت دال بر این است که □(۲/۳) قرآن کریم ـ بنابر اعتقاد ائمه شیعه ـ مفقود شده است. چون قرآنِ موجود مشتمل بر شش هزار و چندی آیه است. و باز در کتاب کلینی (کتاب الحجه) (باب ذکر الصحیفه و الجفر و الجامعه و مصحف فاطمه) (۱/۲۳٩-۲۴۱) آمده است: از ابی بصیر است که میفرماید: بر ابیعبدالله÷وارد شدم، سخن به درازا کشید و در پایان ابوعبدالله گفت: «همانا مصحف فاطمه علیهاالسلام نزد ماست، و شما چه میدانید از مصحف فاطمه؟ گفتم یا اباعبدالله مصحف فاطمه چیست؟ فرمود: سه برابر قرآن شماست، به خداوند سوگند حرف واحدی از قرآن شما در آن نیست).
باز در همان کتاب (کتاب الحجه) آمده است (به راستی هیچ کسی جز امامان شیعه قرآن را تماماً جمع ننموده است) (۱/۲۲۸):
جابر الجعفی میگوید: از اباجعفر÷شنیدم: «هر کسی که ادعا کند تمام قرآن را بدان منوال که نازل شده جمعآوری نموده، به راستی کذّاب است و هیچ کس جز امام علی÷و ائمۀ پس از ایشان قرآن را به صورت منزلش جمعآوری ننموده است).
و باز روایت میکند (۲/۶۳۳) البته روایتی مکذوب از امام جعفر صادق، که ایشان قرآن حضرت علی÷را بیرون آورده و فرمودند: (هنگامی که امام علی÷از کتابت قرآن فارغ گشت، آن را بر مردم عرضه نمود، و به مردم گفت: این کتابِ خداوندِ عزّ و جلّ است، من آن را همانطوری که بر پیامبر اعظم نازل شده در دو لوح گرد آوردهام. مردم بدو گفتند: کتابی که نیز در دست ماست مصحف جامع قرآن حکیم است و ما را به مصحف شما نیازی نیست. امام گفت: به خدا سوگند پس از امروز دیگر شما آن را نمییابید و تنها بر من بود که شما را از آن آگاه نمایم که شاید آن را بخوانید). گمان ندارم که هیچکس در تکذیب این روایت شک نماید، وگرنه چرا به هنگام خلافت، امام علی÷پس از حضرت عثمانسآن را معروض نداشت تا هم خود و هم مردم بدان عمل نمایند؟ و این سخن دقیقاً کذب این روایت را بیان میدارد.
در کتاب مذکور، کلینی روایات متعدد و زیادی را در مورد تحریف قرآن بیان داشته، و اگر به خاطر ترس از اطالۀ کلام نبود، عین عبارات را میآوردم. لکن تنها به ذکر مواضع آنها اکتفا مینمایم. نگاه کنید به (کتاب الحجه) (۱/۴۱۲، ۴۱۴، ۴۱۶، ۴۱٧، ۴۲۲، ۴۲۴، ۴۲۵) و جاهای زیاد دیگر. و از موارد منکر و زشت دیگری که کلینی در کتاب (الکافی) آورده است، طعن به اصحاب پیامبر و نسبت دادن تکفیر به آن بزرگواران در روایت دروغین است. مثل آنچه که در (کتاب الحجه) (۱/۴۲۰) از ابیعبدالله÷رو ایت میکند، که منظور از این آیۀ قرآن ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَعۡدَ إِيمَٰنِهِمۡ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ كُفۡرٗا لَّن تُقۡبَلَ تَوۡبَتُهُمۡ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلضَّآلُّونَ٩٠﴾[آل عمران: ٩۰]
(در شأن فلان و فلان نازل شد، که به پیامبر ایمان آوردند آن هنگامی که مسألۀ ولایت پیش آمد و پیامبر جفرمودند «من كنتُ مولاهُ فعلّي مولاهُ»ولایت حضرت امیر÷را پذیرفتند و با او بیعت نمودند. اما هنگامی که پیامبر جدرگذشت کافر گشتند و بیعتشان را با حضرت امیر شکستند، و با پشیمان نمودن آن کسانی که با حضرت علی÷بیعت نموده بودند کفرشان را ازدیاد بخشیدند. پس آنها هیچ ایمانی را برای خویش باقی نگذاشتند).
و باز در کتاب (روضهالکافی) (ص ۲۰۲) پدر حنان از ابی جعفر روایت میکند: (تمام مردم بعد از رحت پیامبر جمرتد گشتند مگر سه نفر؛ مقداد و سلمان و ابوذر) و در این رابطه نیز بعداً نمونههایی از کتاب (رجال الکشی) خواهیم آورد.
تا اینجا در رابطه با عموم صحابه بود، اما قضیه در مورد ابوبکر و عمرسبه شیوهای دیگر است. در کتاب مذکور (ص ۲۰) از ابیجعفر روایت شده است که: «آن دو «ابوبکر و عمر» از دنیا رفتند و توبه نکردند، و هرگز متذکّر نشدند آنچه را که بر حضرت علی آوردند. پس لعنت خداوند و ملائکه و جمیع مردم بر ایشان باد» و باز در (ص ۱۰٧) میآورد: «در مورد ابوبکر و عمر از من بپرسید؟ سوگند به جانم به تحقیق آنها منافق گشتند، و کلام خداوند را رد نمودند و پیامبر را به استهزاء گرفتند. آنها کافرند و لعنت خدا و ملائکه و ناس بر همگی آنها باد».
لعنت خداوند بر واضع و راوی این گفتار و همچنین کسی که آن را قبول دارد. و بعد از بیان آن همه منکرات آن انسانهای احمق از ما میخواهند کتابهای آنها را قبول داشته باشیم.
و نیز از موارد منکر و زشت آنها عقیدۀ بداء است. و آن بدین معنی است که اهل تشیع برای خداوند سبحان قائل به جهل و فراموشکاری هستند. تعالى الله علوّاً كبيراًاز آنچه شیعه میگوید. شخص کلینی باب مستقلی را در (کتاب التوحید) که قسمتی از (الکافی فی الاصول) است (۱/۱۴۸) به عنوان (باب البداء) گشوده است. و در آن با استناد از ریّان بن صلّت نقل میکند، که از امام رضا÷شنیده است: «هرگز خداوند پیامبری را مبعوث نکرده است، مگر اینکه شراب را حرام دانسته و قائل به مسألۀ بداء (جهل و نسیان) برای خداوند سبحان بوده است».
برای اینکه این موضوع بهتر روشن گردد، روایت دیگری را در مورد بداء نقل میکنیم که از آن تبیین مراد شود. در (کتاب الحجه) از (الکافی) (۱/۳۲٧) از ابیهاشم الجعفری روایت میکند که: «من نزد ابیالحسن÷بودم بعد از اینکه پسرش ابوجعفر رفت، من نمیخواستم که بگویم این دو نفر ـ اباجعفر و ابامحمد ـ در این هنگام همچون ابیالحسن موسی و اسماعیل بن جعفر بن محمد هستند. و داستان آنها نیز مثل قصۀ این دو نفر است. هنگامی که بعد از ابیجعفر ابومحمد موردنظر بود، قبل از اینکه من بلند شوم ابوالحسن÷به طرف من آمد و گفت: آری یا اباهاشم برای خداوند آشکار (بداء) شد در مورد ابیمحمد بعد از ابیجعفر چیزی که قبلاً نمیدانست. همانطور که پس از گذشت اسماعیل در مورد موسی برای خداوند آشکار شد. و همان طوری است که از خیالت گذشت، ابومحمد پسرم پس از من جانشین است، و نزد ابومحمد است علمِ هر چیزی که بدان محتاج گردد و نیز نزد اوست ابزار امامت» ما هم میگوییم آیا جواب شما در برابر این آیات چه چیزی میباشد؟
آن سان که خداوند از زبان موسی÷میفرماید: ﴿لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى٥٢﴾[طه: ۵۲] ترجمه: «پروردگارم نه خطا مىکند و نه فراموش مىنماید». و همچنین: ﴿قَدۡ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عِلۡمَۢا١٢﴾[الطلاق: ۱۲] ترجمه: «و به راستى دانش وى هر چیزى را در بر گرفته است». ﴿عَٰلِمُ ٱلۡغَيۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ﴾[التغابن: ۱۸] ترجمه: «داناى نهان و آشکار»با این گفتار بسنده نمیکنند، بلکه باز کتاب (الکافی) از کسانی تمجید به عمل میآورد که معتقد به این عقاید باشند ولو اینکه خود اهل شرک هم باشند. در (کتاب الحجه) (۱/۲۸۳) (الهند) از جعفر روایت میکند که: «عبدالمطلب با کوکبه و جلال پادشاهان و سیمای پیامبری برانگیخته میشود، و خود شخصاً به مثابۀ ملتی است، و او اولین کسی بود که قائل به مسألۀ (بداء) برای خداوند متعال بود».
و از امورات منکر و زشتی که باز در کتاب (الکافی) آورده شده، مسألۀ غلّو در مورد ائمه است. مثل بابی که تحت همین عنوان آورده است. و میگوید: «به راستی ائمه خود میدانند که چه وقتی خواهند مرد و نمیمیرند مگر به اختیار خودشان). و در (کتاب الحجه) (۱/۲۸۵) (ایران) از ابیبصیر و او هم از جعفربن باقر روایت میکند: «هر امامی بر آنچه که از او غائب است آگاه نباشد، و نفهمد که به کدامین سو در حرکت و جریان است حجّه خدا بر خلق نمیباشد». واضح است که معنی این روایت دلالت بر ادعای صریح علم غیب برای تمامی ائمۀ شیعه دارد. و در (۱/۱٩۶-۱٩٧) از مفضل پسر عمر و او هم از ابیعبدالله روایت میکند که: «خیلی وقتها امیرالمؤمنین میفرمود: من از سوی پروردگارم به عنوان قاسم بین بهشت و دوزخ انتخاب شدهام، و جمیع ملائکه و جبرییل و پیامبران نیز بر این انتخاب اقرار دارند، همانطوری که برای پیامبر اکرم جاقرار نمودهاند. و به راستی به من خصال و سرشتی اعطاء شده است، که به هیچ شخصی قبل از من اعطاء نشده بود، به منایا و آرزوها و بلایا و مصیبتها و به علم انساب و حجّت بین حق و باطل علم و آگاهی دارم، و آنچه که در گذشته روی داده است از من پنهان نمانده است و نیز آنچه را که در غیاب من اتفاق میافتد از من پنهان نخواهد ماند). و این غلوّ را در مورد عموم ائمه به کار میگیرند.
کلینی باز در (۱/۲۲۳) از عبدالله بن جندب روایت کرده است که علی بن موسی برای وی نوشته است: «و اما بعد: ما امانتداران پروردگار بر زمین وی هستیم، و علم تمامی بلایا و منایا و انساب عرب و مولد اسلام نزد ماست، و ما هر آینه شخصی را ببینیم به حقیقت ایمان وی و یا به حقیقت نفاق وی آگاهی کامل داریم. و به راستی اسامی شیعیان ما و اسامی پدرانشان مکتوب است، و خداوند میثاق و پیمان را بر ما و آنها نیز بسته است).
و باز روایت نموده است که: «به راستی ائمه عالم به علم ماکانَ بودهاند، و هیچ امری بر آنها پوشیده نمیماند) (۱/۲۶۱). از ابیعبدالله روایت است که: «به تحقیق من علم آسمانها و زمین را میدانم، و بر آنچه در بهشت و دوزخ است نیز آگاهم و هر آنچه بوده و خواهد بود نیز از علم من خارج نیست». کلینی باز روایت مینماید (۱/۱٩۳) از عبدالرحمن بن کثیر و او هم از جعفر صادق که: «ما سرپرست و ولی امر پروردگار، و خزنۀ علم خداوند و مظروف وحی او هستیم». و باز روایت میکند (۱/۴۰٩) در موضعی تحت عنوان (تمامی زمین به تحقیق از آن امام است) از ابیعبدالله میگوید: «دنیا و آخرت از آن امام است هر جا که بخواهد میگذارد و به هر جا که بخواهد میرهاند». و این غلوّ کلینی در مورد امامت است، و این تنها برخی از امورات منکری بود که در کتابش آوردیم، امور و مطالبی که به طور قطع هر مسلمانی آن را انکار مینماید، و هیچ شیعهای نیز نمیتواند منکر این جملات زشت در کتاب وی باشد. به علاوۀ مطالبی دیگر که ترجیح دادیم برای ترس از اطالۀ کلام از نقل آن صرفنظر نماییم. مثل عقیدۀ رجعت (برگشت اموات) و غلوّ فاحشی که در مورد امامت و وصایت و غیره ... در کتابهایشان وارد است. آیا بعد از ذکر این مطالب انسانی که به خداوند و روز قیامت ایمان دارد خود را راضی مینماید که به کلینی و کتاب وی اطمینان نماید و از این مطالب کذب و کفریات طلب حجّت و استدلال کند؟ و اگر موسوی و یا هر کسی دیگر مدّعی صحت مضامین و محتوای کتاب کلینی باشد همواره او نیز قائل و شریک در بیان این کفریات میباشد.
[۳] گویا این قرآن که شامل بر هفده هزار آیه بوده □(۲/۳) آن مفقود گشته است.