جواب رد بر مراجعۀ (۴):
۱- تمام ادلّه مزعومهای که وی بیان نمود در میان صحیح غیرصریح و یا صریح غیرصحیح قرار دارند.
۲- در میان اهل سنّت پیروی از هیچ احدی بعینه واجب نمیباشد، به جز پیامبر گرامی ج. نه پیروی از ائمۀ اربعه و نه غیر ایشان، ولی ائمۀ اربعه در این امر دارای سهم بیشتری هستند.
۳- گمان در درستی گفتار وی، در مورد بازگشت به عقیدۀ سه قرن نخست اسلام.
۱- این گفتۀ او: «که دلایل شرعی به یقۀ ما میچسبند ...» منظور وی از دلایل شرعی چیزی است که ـ انشاءالله ـ در سطور آتی بیان خواهیم نمود، و تمام آن را بر وی رد مینماییم، و بیان خواهیم داشت که تمام آن دلایل میان صحیح غیرصریح واقع شدهاند، و هیچ فایدهای به مؤلف نمیرسانند. و یا اینکه دلایلی غیرصحیح هستند، که اکثر اوقات به آن دچار شده است.
۲- پنداشتن وی به اینکه اهل سنّت قائل به وجوب تمسک به مذاهب اربعه هستند پنداری اشتباه و ناصحیح است. و این پندار دالّ بر کمبود علم و فهم وی در این زمینه است. این گفتهها فایدهای به وی نمیرساند، چون اهل سنت به جز پیامبر اسلام جپیروی از هیچ احد دیگری را واجب نمیدانند. و هر کسی، چه شیعه و یا غیرشیعه خلاف این را بگوید، به حقیقت اشتباه کرده و خیلی از حقیقت هم دور است. و اگر کسی چیزی از خود دربیاورد و به اهل سنت نسبت بدهد یا به علت سوء فهم وی است، و یا قصداً این کار را میکند. و یا اینکه تکیه بر گفتار کسانی داده که هرگز اهل تحقیق نبوده، و گفتههای آنها را به عنوان قول ارجح بیان مینماید. به درستی مخالفت اهل سنت با اهل رفض (رافضی) و اهل تشیع و نیز غیر اینها از اهالی بدعت، تنها در فهم درست دلایل صحیح از رسولالله جدر تمام اوامر صغیر و کبیر است. این فهم چه در اصول دین بوده باشد و چه در فروع دین، در حد فهم و تعبیرشان از پیامبر پیروی نمودهاند. بنابراین گفتههای موسوی مبنی بر عدم وجود دلیل صحیح بر وجوب پیروی از ائمۀ اربعه یا کسانی دیگر از ائمۀ اهل سنت به هیچ وجه بر اهل سنت وارد نیست.
پس پیروی کردن اهل سنت از ائمۀ اربعه یا یکی از آنها در هر امری از امورات شریعت، بدین جهت است که درستترین و صحیحترین دلیل را ابراز داشتهاند، نه بخاطر ذات و شخصیت فیزیکی آنها. البته چه بسا کسانی بعنوان مقلّد مصداق این گفتار باشند، همانطوری که اهل تشیع مصداق این قضیه هستند، یعنی تمام ائمه را به خاطر وجود ذاتی آنها قبول دارند نه اینکه شیوۀ تفکر و برداشت آنها از دین.
شیخالاسلام در مختصر منهاجالسنه به نام (المنتقی من منهاج الإعتدال) (ص ۱۸٩) میفرماید: «مردم گفتار مالک و شافعی و احمد و غیره را نمیگیرند، مگر به خاطر اینکه گفتارشان را بدان چه پیامبر جآورده است نسبت میدهند. و چون آنها داناترین مردم نسبت بدانچه بودند که پیامبر جآورده و پیروترین آنها در این راه بودند. و بهترین مجتهد در شناخت مسائل شرعی و تابعترین مردم در این مسائل شرعی بودند. والاّ چه معنی دارد که مردم آن همه تعظیم برای آنها روا دارد؟ و تمام احادیثی که آنها روایت نمودهاند، امثال آنها نیز روایت داشتهاند. و همچنین عموم پاسخهایشان بر مسائل شرعی همانند پاسخهای امثال آنهاست. و اهل سنت گفتار هیچکدام از آنها را به عنوان گفتار انسان معصوم واجبالاتباع قرار نمیدهند، و هرگاه در امری یا چیزی تنازع داشته باشند، آن را به خدا و رسول رد مینمایند». و باز شیخالاسلام در (ص ۱٩۱) میفرماید: «آنچه را که مردم از مالک و شافعی و احمد بدست آوردهاند، قطعاً بیشتر از آنچه بوده که از موسیبن جعفر و علیبن موسی و محمدبن علی گرفتهاند، به همین خاطر هرگز از آنها عدول نخواهند کرد».
۳- در بند (س) به این نکته اشاره دارد که مردم سه قرن نخست اسلام دارای فضیلت و برتری بر سایرین هستند، و رضایت و خشنودی خویش را از آنها اعلام داشته است.
و این ایدهای خود درآوردی و اختراعی است، چون نه نزد موسوی و نه نزد همفکرانش حقیقت ندارد. بله برای آنها بسیار شایسته و سزاوار بود اگر خواستار پیروی نمودن از تمام تفکرات و عقاید صحیح و صریح ـ در تمام مسائل عقیدتی ـ از مردم قرون و اعصار اولیۀ اسلام بودند، و گوش به اقوال ناصحیح رهبران مذهبی خود نمیسپردند. ولی متأسفانه باید گفت: که اگر کسی یا کسانی بغض و نفرت از مذهب سلف صالح داشته باشند و برایشان سبّ و لعنت فرستند هیچکسی جز شیعه نیستند. در رابطه با این مسأله نگاه کنید به (المراجعات ۵۲) (ج ۲ / ص ۱۰-۱۳)