(۵) (تفسیر الصافی)
مؤلف آن به نام ملامحسن و ملقّب به فیض کاشانی یا کاشی میباشد. و موسوی باز از این کتاب در (ص ۶۵) (حاشیۀ ۲۲) و غیر آن نیز استشهاد میگیرد. و ا ین کتاب نیز در منکرات و کفریات بزرگی که کتابهای پیشین را در بر گرفته بود مشارکت نموده است. مثل آنچه که در مورد تحریف قرآن و تبدیل و نقصان آن بیان میدارد.
کاشانی در مقدمۀ ششم تفسیرش (ص ۱۰) (تهران) از مفسّر بزرگی نقل میکند که او نیز یکی از مشایخین بزرگ و مفسّر به نام شیعه است و میگوید: «در تفسیر خویش از ابیجعفر ذکر میکند که: اگر در قرآن مطالب زائد و نقصان روی نمیداد صاحب حجّت بر ما مخفی نمیگشت، و اگر قائم بپاخیزد قرآن او را تصدیق مینماید. و همچنین در مقدمۀ کتابش (ص ۱۱) از تفسیر عیّاشی و او نیز از ابیعبدالله÷روایت میکند که: «اگر قرآن بدان شیوه که نازل شده قرائت میشد دو اسم را در آن مییافتیم». و در همان مقدمه باز میگوید (ص ۱۴): «مجموع آنچه که از اخبار و روایات منقوله از طریق اهل بیت به ما رسیده این نکته را میرساند که؛ به راستی قرآنی که در میان ماست کامل و تمام نیست، همانطوری که بر محمد جنازل گشته. بلکه برخی از مطالب آن خلاف آنچه هست که نازل شده، و برخی نیز تغییر و تحریف یافته، و مطالب زیادی نیز در میان آن حذف شده است. از آن جمله اسم علی در بسیاری جاها و لفظ آل محمد در بیشتر از یک بار، و همچنین اسامی منافقین در جاهایی خاص، و چیزهای دیگر، و این قرآن به آن ترتیبی نیست که خدا و رسول از آن خشنود هستند». و باز در (ص ۱۴) میگوید: و اما اعتقاد بزرگان ما رحمهم الله در این باره: ظاهر آنچه که از امام محمدبن یعقوب کلینی (ثقهالاسلام) طاب ثراه برمیآید آن است که وی معتقد به تحریف و نقصان در قرآن کریم است. و در این باره روایاتی را در کتاب (کافی) میآورد و نیز ملامحسن نه اینکه هیچگونه نقد و اعتراضی در نوشته کلینی ندارد بلکه در اول تفسیرش کلینی را فردی موثق و مطمئن در روایات منقول دانسته است.
و همینطور استادش علیبن ابراهیم القمّی که تفسیر وی نیز خالی از این هزلیّات نبوده و شیخ احمدبن ابیطالب طبرسی بر همان منوال در کتاب (الاحتجاج) مطالبی را در این باره بافته است.
روایات و منقولاتی که در کتابهای مذکور بیان نمودیم بیانگر این است که این کتابها با همۀ آن مطالب و مضامین زشت و قبیح و طعنه و فحاشیهایی که به اصحاب کرام نسبت میدهند باز مورد اعتماد شیعه در زمینۀ تفسیر و حدیث و عقاید و ... میباشند. و از آن جهت این کتابها را انتخاب نمودم که مؤلفانشان دارای منزلتی خاص نزد شیعه بوده و مورد قبول آنها نیز میباشند. و همچنین این کتابها مورد استفادۀ موسوی در کتاب (المراجعات) بودهاند، و من تنها خواستم برخی از مطالب هزل و منکری را که در آنها آمده بود بیان دارم. مطالبی که هر فرد مسلمانی آن را رد مینماید، و همین مطالب ما را باز میدارد که هیچگاه از آنها استشهاد و اخذ مطلب ننمایم.
و اما کتابهای آنها در مورد جرح و تعدیل یا کتابهای نوشته شده در زمینۀ رجالشناسی، که در اینجا به برخی از آنها اشاره خواهیم نمود.