(۳) کتاب (الأحتجاج علی أهل اللجاج)
از یکی از شیوخ بزرگ آنها به نام ابیمنصور احمدبن ابیطالب طبرسی متوفی سال ۵۸۸ ه، کسی که در مقدمۀ کتاب از وی زیاد سخن رفته تا معرف روایاتی باشد که از وی نقل شده است (اکثر اخبار و روایتی که اینجا میآوریم از اسناد آنها خودداری مینماییم، به خاطر وجود اجماع بر آنها یا به خاطر موافقت و دلالت عقل بر آنها و یا به خاطر اشتهار در کتابهای سیر و کتابهای بین موافقین و مخالفین آنها). طبرسی در کتاب خویش (ص ۱۱٩) (ایران ۱۳۰۲ ه) آورده است که: مناظرهای در میان یک نفر از زنادقه با علی÷در گرفت، و در آن مناظره حضرت علی÷از فقدان □(۲/۳) قرآن در میان آیۀ: ﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تُقۡسِطُواْ فِي ٱلۡيَتَٰمَىٰ﴾[النساء: ۳] و تتمه آیه ﴿فَٱنكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ﴾[النساء: ۳] سخن به میان میآورد.
و باز در (ص ۲۲۳) روایتی میآورد که گویا هنگام ظهور مهدی قرآن حضرت فاطمه با ا وست. و روشنتر از تمام این مطالب چیزی است که در (ص ٧۰-٧٧) از ابیذرسمیآورد که حضرت امیر÷بعد از وفات پیامبر گرامی قرآن را به میان صحابه آورد، ابوبکر و عمر و چند نفر دیگر آن را رد نمودند و آن را نپسندیدند ـ علی حدّ زعم الروایه ـ اما عمر به هنگام خلافتش وی را از امام علی درخواست نمود، حضرت علی÷ابا کرد و فرمود: «هیهات هرگز چنین نخواهم کرد، در زمان خلافت ا بوبکر فقط بدین جهت قرآن را آوردم، تا اینکه حجّت بر شما تمام شود و روز قیامت نگویید ما از آن بیخبر بودیم یا اینکه بگویید قرآن را نزد ما نیاورده است. به راستی قرآنی که نزد من است هیچ کسی به جز مطهرین و اوصیاء از خاندان من آن را لمس نخواهد نمود. عمر گفت: آیا وقت اظهار این قرآن معلوم است؟ حضرت علی÷گفت: بله، قائمی از نسل من ظهور خواهد کرد و مردم را بدان قرآن فرا میخواند.
و این نیز به علاوۀ طعن و دشنامی است که به صحابۀ رسول جنسبت میدهند، که در بسیاری از کتابهای آنها روایات مکذوبی در این باب نقل شده است. بلکه حتی به جایی رسیده که از امام محمد باقر در (ص ۸۲) روایتی میآورد: «هنگامی که روز جمل فرا رسید و هودج عائشه تیرباران شد، حضرت امیر÷فرمود: سوگند به خدا من نمیبینم عائشه را مگر زنی مطلقه. در این هنگام به امر خداوند شاهدی فرا رسید و گفت: که از پیامبر خدا شنیده است که فرموده: یا علی امر زنان من بعد از من بدست توست. و در این هنگام سیزده مرد دیگر که در آن میان دو نفر بدری وجود داشت شهادت دادند که از پیامبر جشنیدهاند به علیبن ابیطالب فرموده است: ای علی امر زنان من پس از من بدست توست. و در این هنگام عائشه گریست طوری که همگان گریۀ او را شنیدند». لعنت پروردگار بر واضع این روایت که چگونه جرأت وضع آن را داشته است؟ و این کلامی است که تنها از زنادقه و دشمنان اسلام صادر میشود.
از یک نفر شیعۀ متعصّب در مورد روایاتی که در کتابهایشان آمده ـ کتابهایی که مورد احتجاج و استدلال آنهاست ـ نظرخواهی نمودم، در جواب همۀ آن موارد را کذب دانست و صحت آنها را مردود شمرد. و به راحتی تصریح نمود که این افراد کینه و بغضی نسبت به سادات عظام و زنان پیامبر جدر دل دارند، زنانی که قرآن شاهد بر پاکی و عفّت آنهاست. و این سخن بیانگر آن است که کتابهای ائمۀ شیعه سرشار از این مطالب کذب است که حتی خود آنها نیز اکثراً این روایات را قبول ندارند. اما چون این روایات مکذّبه موافق و مطابق با هواهای نفسانی و مذهب فاسد آنهاست آن را در میان مردم ترویج میدهند. و به طعن و دشنام صحابه میپرازند.