(۶) (رجال الکشی)
مؤلّف آن یکی از علمای متقدم آنها به نام ابیعمرو محمدبن عبدالعزیز کشی است.
وی که در قرن چهارم هجری میزیست کتابش را در زمینۀ رجالشناسی نوشت. دربارۀ وی گفتهاند: در مورد نقل اخبار و رجال آن قدر گفتۀ او موثق است که گویی با تمام این رویدادها و اتفاقات و تمام رجال سیر تاریخی داشته است. کثیرالعلم، حسنالاعتقاد و مستقیم المذهب بوده است. و در مورد کتابش میگویند ـ همانطور که در مقدمۀ کتابش نیز آمده است ـ مهمترین کتابهای نوشته شده در زمینۀ رجالشناسی چهار کتاب بوده و آنها تنها مراجع و منابع موثّق هستند. این چهار کتاب به مثابۀ اصول اربعۀ این شاخه میباشند، مهمترین و مقدمترین آنها کتاب (معرفة الناقلين عن الأئمه الصادقين) میباشد که معروف به (رجال الکشی) است.
این مقام و منزلت مؤلف نزد شیعیان و همچنین کتاب وی بود. کتابی که در آن انواع فحاشیها و زشتیها در مورد عموم صحابه بالأخص دو یار پیامبر ـ ابوبکر و عمر ـ به کار رفته است. و با این وجود از ما میخواهند در مورد این کتاب منصفانه قضاوت کنیم!!! چه قضاوت منصفانهای در حالیکه وی در (ص ۱۲-۱۳) از ابیجعفر روایت میکند که میگوید: «همۀ مردم بعد از درگذشت پیامبر جبه اهل رده پیوستند، مگر سه نفر، گفتم: آن سه نفر چه کسانی هستند؟ فرمود: مقدادبن اسود، ابوذر غفاری، و سلمان فارسی)، و باز در (ص ۱۳) از ابیجعفر روایت میکند که: «مهاجرین و انصار برگشتند مگر سه نفر ـ و با دستش اشاره نمود ـ و باز در (ص ۱۵) از امام موسیبن جعفر روایت میکند که: «به هنگام روز قیامت کسی بانگ برمیدارد: حواریون محمدبن عبدالله جکه نقض پیمان نکرده باشند چه کسانی هستند، تنها سلمان و مقداد و ابوذر برمیخیزند). تعجب در اینجاست که علی و فاطمه و پسرانشان، عباس و پسرش و باقی اهل بیت و حذیفه و عمّار و دیگر اینکه مورد حرمت اهل تشیع هستند چطور در این روایت جای نگرفتهاند و به اهل رده پیوستهاند؟!!! در (ص ۶۰-۶۱) از حمزهبن محمد طیّار روایت میکند که: محمدبن ابوبکر در نزد ابوعبدالله برای ما سخن میگفت، ابوعبدالله÷گفت: «روزی محمدبن ابیبکر به حضرت امیر÷گفتند: یا علی دستت را به من بده که با شما بیعت نمایم. حضرت علی÷فرمود: مگر تو بیعت نکردهای؟! محمد بن ابوبکر گفت: بله بیعت نمودهام. حضرت علی÷دستانش را باز فرمود و محمدبن ابوبکر گفت: شهادت میدهم که به حقیقت شما امام هستید و اطاعت از شما واجب میباشد، و به راستی پدرم در آتش است ...».
و در (ص ۶۱) از زرارهبن اعین و او هم از ابیجعفر÷روایت مینماید که محمدبن ابوبکر با علی÷بیعت نمود و برائت خویش را از پدرش اعلام داشت. و باز در (ص ۶۱) از باقر÷روایت میکند که: «محمدبن ابوبکر با علی بیعت نمود و برائتش را از خلیفۀ دوم نیز اعلام داشت». و باز در (ص ۱۸۰) در شرح حال کمیت بن زید اسدی و از باقر روایت میکند که: ـ امام باقر فرمودند ـ «ای کمیت بن زید هیچ خونی در اسلام به ناحق ریخته نشده و هیچ مال حرامی کسب نشده است و هیچ زنایی صورت نگرفته مگر اینکه گناهش در گردن ابوبکر و عمر میباشد تا روزی که مهدی(عج) ظهور میکند، و ما عشرت بنیهاشم به همۀ افراد کوچک و بزرگ خویش دستور به فحش و بدنامی و برائت از ابوبکر و عمر دادهایم». و این به علاوۀ چیزهای دیگری است که در مورد حضرت عثمان و عبدالله بن عمر و انسبن مالک و براء بن عازب و عبداللهبن مسلّمه و زنان پیامبر جو باقی صحابهشبیان داشتهاند. و در این رابطه نیز به صفحات زیر مراجعه نمایید (ص ۳۳، ۳۴، ۴۱، ۴۶، ۵۵، ۵۶، ۵٧) حتی به جایی رسیده که دست به بدگویی و فحاشی در مورد عموی پیامبر جعباسبن عبدالمطلب و پسرش عبدالله نیز گشوده است. با اینکه این دو نفر نیز جزء اهل بیت پیامبر هستند. و این نشانگر رسوایی آنهاست و عدم صحتِ عشق و محبت آنها نسبت به اهل بیت و دوستیشان و رابطه با آنها. والاّ چگونه زبان به بدگویی عباس و پسرش میگشایند در حالیکه آنها نیز از اهل بیت پیامبرند؟ اهل تشیّع دوستدار ابوطالب هستند و تنها به این خاطر که پدر حضرت علی÷است، در حالیکه ابوطالب بر شرک و کفر وفات یافت. و ضدیت با حضرت عباس عموی پیامبر دارند که مسلمان بود و مسلمانی پاکیزه و پیامبر جدر این باره نیز شاهد بر اسلام وی بوده است. جناب الکشی در رابطه با فحش و ناسزاگویی به حضرت عباس و پسرش عبدالله روایتی را در (ص ۵۳) از محمد باقر میآورد که گفته است: «شخصی نزد پدرم آمد و گفت: فلان کس یعنی عبدالله بن عباس ادعا میکند که تمام آیات منزله در قرآن را حفظ دارد و میداند که در کدامین روز نازل گشته و در مورد چه کسی همه نازل شده است». پدر امام باقر به مرد گفت: بروید و از او بپرسید این آیات در مورد چه کسانی نازل شدهاند: ﴿وَمَن كَانَ فِي هَٰذِهِۦٓ أَعۡمَىٰ فَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِيلٗا٧٢﴾[الإسراء: ٧۲] ﴿وَلَا يَنفَعُكُمۡ نُصۡحِيٓ إِنۡ أَرَدتُّ أَنۡ أَنصَحَ لَكُمۡ﴾[هود: ۳۴]﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ﴾[آل عمران: ۲۰۰] مرد نزد عبدالله بن عباس رفت و از وی پرسید، عبدالله گفت: کسی که تو را نزد من فرستاده دوستش دارم و دوست دارم رو در رو جواب سؤالش را بگویم، اما تو نیز این سؤال مرا از وی بپرسید: عرض چیست، کی خلق شد، و چگونه است؟ مرد نزد پدرم ـ پدر امام باقر ـ برگشت، به پدر گفت آنچه که عبدالله گفته بود. پدرم گفت: آیا جواب تو را در مورد آیات داد؟ مرد گفت: خیر. پدرم گفت: و اما من جواب شما را در رابطه با آیات مذکور به وسیلۀ نور و علمی که دارم خواهم داد، بدون آنکه مدّعی این علم و نور هم باشم. اما دو آیۀ قبلی در مورد پدرش ـ یعنی عباس ـ نازل شدهاند، و آیۀ اخیر هم در مورد من و پدرم نازل شده است».
و این روایتی است که جناب الکشی در مورد حضرت عباس عموی پیامبر جمیآورد. و اما پسرش عبدالله را متهم به خیانت مینماید و در (ص ۵٧ و ۵۸) میگوید «همانا حضرت علی÷عبدالله را بر بصره گمارد، عبدالله تمام بیتالمال را در بصره برداشت و به مکه رفت و حضرت علی را ترک نمود، مبلغی که عبدالله برداشت دو هزار هزار درهم بود، حضرت علی بر منبر رفت و هنگام بالا رفتن گریست و فرمود: «این عموزادۀ پیامبر جبود، و با وجود علم و منزلتی که داشت مرتکب این کار شد، پس کسان دیگر چگونه ایمان آورند؟! بارالهی من آنها را بسیار ملامت نمودم پس مرا از آنان برهان، و مرا به سوی خود برگردان در حالیکه عاجز و ملول نباشم».
الکشی در کتاب خویش بابی را به عنوان (دعاء علی علی عبدالله و عبیدالله إبنا عباس) (ص ۵۲) منعقد نموده و از ابی جعفر روایت÷مینماید که امیرالمؤمنین علی÷فرموده است: «بارالهی لعنت فرست بر دو تا پسر فلانی ـ یعنی عبدالله و عبیدالله بنی عباس ـ و چشمشان را کور گردان همانگونه که دلشان را کور گرداندی. و کوری چشمانشان را دلیلی بر کوری دلشان قرار بده».
و این یکی از کتب پیشین و مهمترینشان در زمینۀ جرح و تعدیل بود.