پاسخ بر مراجعه (۳۸):
۱- توضیح معانی ولی و ترجیح معنی راجح آنها با قراین و دلایل آشکار.
۲- نقص تمام تصورات و قرائن او دربارهی مفاهیم ولی.
در این مراجعه همچنان که در احادیث قبل هم گذشت عبدالحسین بر معنی ولی سخن گفته است. و با انگیزه آرزو و هوی و بدون دلیل تصور نموده که مقصود از آن احادیث عبارت است: از هر آنکه ولی امر مردم باشد و در این زمینه فرو رفته است. و سخن او که حاکی از فهم محدود و جهل بیپایان اوست - حسبنا الله ... ونعم الوكيل.
و ما به تبیین آن میپردازیم به گونهای شک و تردیدی نماند، و میگویم: در حدیث لفظ اَولی و مولی آمده و مولی به معنی همان ولی است، و هردو در زبان و کلام عرب یکی میباشد و مولی در دین نیز همان ولی است کما اینکه قرآن میفرماید: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ مَوۡلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَأَنَّ ٱلۡكَٰفِرِينَ لَا مَوۡلَىٰ لَهُمۡ١١﴾[محمد: ۱۱] و چون معلوم گردید که مولی همان ولی است، پس ولی دارای معانی متعددی است نگا: لسان العرب (۲۰/۲۸۸-۲٩۳)، المعجم الوسیط (۲/۱۰٧) و میتوان مفهوم آن را در یاری رسان، دوستدار، دوست، هم پیمان، داماد، همسایه، پیرو مطبع آزاد کننده - و هر آنکه امری را به عهده گیرد و یا به انجام آن بپردازد – جمع کرد و مولی به تنها خود دارای معانی از قبیل: رب، مالک، نزدیک و خویش، عبد و آنکه در دسترس و خدمت فرد است، میباشد ولی طرح آنها در این بحث تناسب ندارد و نیازی به بحث آنها نیست؛ کما اینکه برخی از معانی ولی از قبیل: صدیق، همپیمان، داماد، همسایه، پیرو مطیع و آزاد کنند، در بحث ما مطرحیت ندارد، و معنای مورد گفتگوی ما دربارهی ولی در اینجا (نصیر و مُحب) است و ما در پی اثبات آن میباشیم. و همچنین (ولایت امر یا انجام آن نیز یکی از مباحث مورد نظر ما میباشد، ولیکن قبل از توضیح این مطلب لازم است در مورد این حدیث و استدلال شیعه به آن دقتی داشته باشیم، و استدلال آنها به این حدیث همچون سایر استدلالهای دیگرشان و تمام استدلال بدعتگزاران مانند خوارج، معتزله، قدریه و دیگران هستند؛ زیرا استدلال به نصوص کلی است، و دارای مفاهیم مختلف است. و آنان با خواستهای فاسد خود معنی مورد نظر خود را ارائه میدهند و از نصوص صحیح و صریح اِعراض مینمایند. و آنان در این گمراهی و ضلالت مصداق آیهی ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَنزَلَ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ مِنۡهُ ءَايَٰتٞ مُّحۡكَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡكِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ﴾[آل عمران: ٧] میباشند و تمام نصوص که قبلاً از جانب موسوی ایراد شده بود یا صریح غیر صحیح و باطل بودهاند و یا اینکه صحیح و غیر صریح در بیان مطلوب بودهاند.
و چون لفظ متحمل معانی متفاوتی باشد، پس نمیتوان یکی از معانی را بدون قرینه و دلیل صحیح بر دیگری ترجیح داد، و هر آنکه کتاب موسوی را در این مراجعه به تنهایی مطالعه نماید میبیند او معنایی را ذکر کرده که به گمان خود قرینهی معنای مطلوب است و میتوان عمل او را در این باره به چهار قسمت تقسیم نمود.
۱- میگوید: جملهی «وهو وليكم من بعدي»مفید حصر است. پس تقریر مینماید که نمیتوان جز معنی مورد نظر او اعمال نمود، و این استدلال از تار عنکبوت واهیتر است زیرا این صیغه هرگز برای حصر نبوده و برای آن وضع نشده است و هیچ کدام از اهل علم به این امر قائل نبودهاند.
مگر اینکه قرائنی در خود سیاق وجود داشته باشد که مفید این حصر باشد و این امر در مطلب مذکور منتفی است.
و از طرفی حدیث [مذکور] با این لفظ کما اینکه در صفحهی (۴۲٩-۴۳۲) نیز در مراجعه قبلی بیان کردیم – صحیح نبوده و ضعیف و مردود است – و جز راویان شیعه کسی آن را با این لفظ روایت ننموده است. و نمیتوان در انفراد روایت آنان به آن اعتماد جست. و اهل ثقهی فراوانی این حدیث را روایت نموده ولیکن هیچ کدام از آنها آن را با این لفظ ذکر نکردهاند، و ما راویان شیعه را در تفاوت لفظ حدیث متهم نمینمائیم بلکه در عدم ثبوتشان در روایت آن و یا حداقل با مفهومی که آنان از آن فهمیدهاند مورد انتقاد قرار میدهیم. و در صفحات قبل عدم استدلال علمای حدیث را به حدیث بدعت گذاران بیان نمودیم. نگا: (ص ۲۴٩-۲۵۰).
۲- میگوید اگر هدف پیامبر در این احادیث برای مفهوم ولی همان (نصیر و یا دوستدار باشد پس مزیتی برای بیان پیامبر با این عبارت وجود ندارد).
و این حجتی از دلایل بیسوادان ساده لوح است. و همانا محبت علی و یاری او برای مؤمنین و ولایت او - برای آنان با این معنی – قبل از این حدیث واضح و بدیهی نبوده است؛ مخصوصاً بر سر افرادی که در سرزمین یمن بودهاند و در احادیث بریده بن حصیب، عمران بن حصین، عمرو بن شاسی و وهب بن حمزه که موسوی خود در مراجعه قبلی ذکر کرده است. در حدیث عمران بن حصین اینکه چهار نفر بر شکایت علی نزد پیامبر با هم پیمان بستند و به علت جاریهای که علی برای خود انتخاب کرده بود، از وی ایراد گرفتند، تا اینکه پیامبر جخشمگین شد و سخن خود را در جواب آنان گفت – نگا: حدیث عمران بن حصین – و در حدیث بریده تصریح شده است به اینکه بریده خود از جمله کسانی بوده است، کما اینکه در روایت ذکر شده و نیز نظیر آن نزد امام احمد (۵/۳۵٩) و بخاری (۵/۲۰٧) و در روایت دیگری نزد امام احمد (۵/۳۴٧) و حاکم (۳/۱۱۰) چنین معلوم میگردد که قبل از این حدیث - از علی خشم و اعتراض داشته است. زیرا از علی جفاء دیده بود، و نزد امام احمد (۵/۳۵۰-۳۵۱) اینکه بریده گفته است: طوری از علی نفرت دارم که هیچ کس دیگر هرگز اینگونه از او متنفر نبوده است، و مردی از قریش دوست دارم تنها به علت اینکه از علی بیزار است. پس اصحاب موسوی بدانند که آنچنان که موسوی میگوید که این اَمراز بدیهیات است، واقعیت ندارد؛ و هدف ما چنین نیست که فقط علی محبت مسلمانان داشته باشد؛ بلکه شامل محبت آنان و نفرتشان برای علی نیز میگردد، زیرا صحابه به علت دیدن برخی ایراد از علی از دوستی و یاری او فاصله گرفته بودند، و پیامبر جخواست تا آنان را بر محبت و یاری علی ترغیب و تحریک نماید، و همچنین محبت و صداقت علی را نیز برای آنان معلوم و نمایان نماید.
و اندک جفایی هم که نسبت به برخی افراد داشته؛ مانع صداقت و محبت او نیست و پیامبر فرمود – «من كنت مولاه فعلي مولاه»و در برخی روایات به جای مولی (ولی) ذکر شده یعنی هر آنچه من او را بر دینش یاری کرده و با ظاهر و باطن و سرّی و آشکارا به وی یاری کردهام پس علی نیز او را بر این سبیل یاریرسان است و هدف او اینکه اعلام نماید که علیسبا ظاهر و باطن در پی نصرت دین و ایمانداران و محبت همهی آنان است، و در فکر ترفیع مقام و جایگاه خود نیست. و این اعتقاد برای هر کسی چون علی مطرح نیست زیرا چه بسا فردی تنها با ظاهر به یاری مردم بپردازد، و برخی از صحابه که در سرزمین یمن بودهاند نسبت به علی چنین تصوری داشتهاند، و نیاز بوده تا پیامبر جبه تبیین این امر بپردازد و گرنه اگر به توضیح آن نمیپرداخت و به گمان اینکه این امر از بدیهیات است کما اینکه موسوی جاهل و اصحاب او چنین تصور مینمایند – این تصور نسبت به علی از دل بسیاری از مردم ریشهکن نمیگردید، و بعد از اینکه پیامبر جصداقت و محبّت و یاری او را برای ایمانداران تبیین نموده آنان را به محبت – چه برسد به نفرت از او - و یاری او دستور داد، و همچنین عبارت (من کنت و مولاه فعلی مولاه) یعنی هر آنکه من نزد او محبوب و منصور باشم پس علی نیز نزد وی محبوب و منصور است و لازم به ذکر است که بیان نمائیم که نصرت علی نصرت او بر تولیّت خلافت بعد از رسول خدا نیست زیرا او در آن زمان استحقاق این امر را نیافته و خود هرگز آن را ادعا ننموده است، و هر آنکه قائل به ادعای علی برای این امر باشد بر وی دروغ نموده است، و چون بعد از شهادت عثمانسخلافت بر محور وی چرخید، نصرت و یاری وی در آن وقت مشروع و واجب بود، و دیدگاه اهل سنت بر این امر متکی است.
و به احادیث تصریح کننده به آنچه ما دربارهی سبب حدیث (من کنت مولاه تا آخر) بیان کردیم میپردازیم. و از جمله آنها حدیث عمران بن حصین و بریده بن حصیب بود، و حدیث عمرو بن مثالی را به آنها میافزائیم و عبارت و لفظ آن در صفحه (۴۳۸-۴۳٩) ذکر گردید و موسوی نیز آن را در حاشیه (۴/۱٧۳) ذکر نمود، و در آن تصریح شده بود به اینکه عمرو از علی جفائی دیده بود و به این علت نزد پیامبر از او شکوه نموده بود، و نظیر این اعتراض در حدیث وهب بن حمزه (ص ۴۴۵) و حتی در حدیث طبرانی به وضوح این امر را مشاهده مینماید و همچنین در احادیث دیگر از قبیل حدیث ابو سعید خدریسو شکایت او به پیامبر به علت بد رفتاری و فشاری که از علی به وی نائل شده بود – بیهقی آن را در (دلائل النبوه) (۵/۳٩۸) روایت نموده و ابن کثیر آن را در (البدایه و النهایه) (۵/۱۰۵-۱۰۶) نقل نموده است. و میگوید: این اسناد بر شرط نسائی جید و نیک است. و یا روایتی که ابن اسحاق (سیره ابن هشام) (۴/۲۵۰) روایت نموده و ابن جریر هم آن را از طریق وی در تاریخ خود (۳/۱۴٩) از یزید بن طلحه بن یزید بن رکانه روایت نموده و ابن کثیر هم آن را در (البدایه و النهایه) (۵/۲۰۸-۲۰٩) روایت نموده است و مسألهی شکایت مردم از علیسدر حدیث ابو سعید با روایت ابو اسحاق – سیره ابن هشام (۴/۲۵۰) آمده است و ابن جریر (۳/۱۴٩) آن را او طریق از روایت نموده است. و به علاوه اینها سعد بن ابی وقاصسروایت نموده که: من و دو مرد دیگر در مسجد نشسته بودیم؛ و از علی رنجور شدیم ناگهان پیامبر جبیامد ... ابو یعلی – البدایه و النهایه (٧/۳۴۶) - آن را با اسنادی بیاشکال از لحاظ شواهد روایت نموده است و در (المجمع) (٩/۱۲٩) آن را به صورت اختصار به بزاز نسبت داده است. و احادیث روایات در این زمینه که بسیاری از مسلمانان نسبت به علی ایرادها و شکایاتی در درون داشتند فراوان است. و این امر سبب نفرت از او گشته بود، لذا پیامبر برای تبیین صداقت و محبت علی اقدام به بیان سخنانی نمود تا دل مسلمانان را نسبت به علی متمایل، و علی را از بسیاری ایرادها تبرئه نماید، و مسلمانان را به محبت و یاری وی فراخواند. و ولایت او در این روایات و در حدیث بریده نزد امام احمد (۵/۳۵۰-۳۵۱) نیز به این مفهوم است زیرا بریده میگوید: پیامبر به من فرمود آیا از علی نفرت داری؟ میگوید: گفتم: آری، فرمود: از او بغض و نفرت نداشته باشید و اگر او را دوست میداری دوستیت را برای او بیفزائید.
و این قرائن – و امثال آن – مفهوم و معنی ولی را در آن احادیث معلوم میسازد که مفهوم آن عبارت از: یاور و محب، است و واضح میگردد که انگیزهای قوی در کار بوده تا اینکه پیامبر جدر مورد علی به این سخن [با مفهوم ایجاد الفت] تصریح نماید؛ و جز کسانی که خداوند بصیرتشان را گرفته کسی از این مفهوم روشن سرباز نمیزند؛ و خداوند در مورد کسانی که در درون مرض داشته و به هوای نفسانی روی آوردهاند میفرماید: ﴿أَرَءَيۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَيۡهِ وَكِيلًا٤٣ أَمۡ تَحۡسَبُ أَنَّ أَكۡثَرَهُمۡ يَسۡمَعُونَ أَوۡ يَعۡقِلُونَۚ إِنۡ هُمۡ إِلَّا كَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ سَبِيلًا٤٤﴾[الفرقان: ۴۳-۴۴].
سوم: از جمله نقاطی که تصور مینماید که به عنوان قرینه بر مطلوب خود مورد استفاده قرار میدهد اینکه وجود لفظ (بعدی) در روایت مذکور با عبارت (هو ولیکم بعدی) است و این قرینه موهوم چیزی ثابت نمینماید زیرا قبلاً ضعف آن را با این لفظ بیان کردهایم و حال با این لفظ با تمام روایات حدیث در تضاد است. - نگا: صفحه (۴۳۱-۴۳۲) و تعدادی از علماء از قبیل، ابن تیمیه، ذهبی، ابن کثیر، مبار کفوری و حتی ترمذی با سهلگیری در اسناد و حدیث را ذکر کردیم که این لفظ تکذیب و یا حداقل آن را منکر دانستهاند.
چهارم: آخرین سخن وی دربارهی قرائن حدیث بریده از امام احمد (۵/۳۴٧) و حاکم (۳/۱۱۰) میباشد و ذکر شده که پیامبر جدر آن روایت فرمود: «اُلستُ اولی بالمؤمنين من انفسهم»و بر این تصور است که برتری و تقدیم پیامبر جهمان قرینه مطلوب اوست، و این تصور از چند صورت باطل است.
اول: اینکه این نمیتواند به عنوان قرینه مطرح باشد مگر اینکه معنی (اولی) را به معنی (المولی) بعد از آن در نظر بگیریم، و جز نابخردان کسی این سخن را بر زبان جاری نمیسازد.