(۲-۴٩)
حدیث زیدبن ارقم که ترمذی آن را در (۴/۳۴۳) نقل کرده، از طریق اعمش از حبیب بن ابیثابت از زیدبن ارقم. و سند این حدیث هم به دو علت صحیح نیست. نخست: حیلهگری اعمش در نقل روایت. دوم: حبیببن ابی ثابت که وی نیز احادیث زیادی را روایت نموده و در اغلب آنها تدلیس (حیلهگری در نقل حدیث / م) به کار برده است. حتی تدلیسی که وی به کار برده بدتر از همانی است که اعمش به کار برده است! همانطوری که حافظ در (طبقات المدلسّین) بیان داشته، که وی نیز احادیث زیادی را ارسال نموده است.
و آنچه وجود انقطاع در این اسناد را تأیید میکند، آن است که سندهای دیگری هست صحیحتر از این سند، از طبرانی در (الکبیر) (۴٩۵٩).
(کتاب الحاکم) (۳/۱۰٩) از اعمش ثنا حبیب بن ابیثابت از عامر بن وائله ـ ابوطفیل ـ از زیدبن ارقم، حاکم میگوید: این حدیث صحیح است اما مشروط بر صحّت شیخین ـ مسلم و بخاری ـ میگویم: چون اعمش تصریح به روایت آن از کسانی دیگر کرده، تا حدی شبهۀ تدلیس وی را از میان برداشته، و اما حبیببن ابیثابت در اینجا واسطهای را بین خود و بین زیدبن ارقم ذکر میکند. و آن هم عامربن وائله است، با بقای علت و خصلت تدلیس وی. و این همان حدیثی است که موسوی در (ص ۵۰) به آن اشاره داشته است، و تأکید بر صحت آن نموده بنابر اعتمادی که به حاکم داشته. اما لفظ آن حدیث دالّ بر آنچه نیست که مطلوب موسوی است، و حتی لفظ تمسّک به عتره هم در آن وجود ندارد، با این عبارت که پیامبر جفرموده است: «همانا من در میان شما دو چیز گرانبها را به جا میگذارم، یکی از آنها از آخری بزرگتر است: ۱- کتاب الله، ۲- عترت و اهل بیت پیامبر. جانشین من در مورد آنها باشید، چون آن دو از هم جدا نمیشوند تا اینکه بر حوض کوثر بر من وارد میشوند».
قرائتی که موافق خواستۀ اهل تشیع است غیر صحیح است، اما قرائتی که در تمام کتابها به طور صحیح و اسناد صحیح وارد شده هیچ سنخیّتی با خواستۀ آنها ندارد. ولله الحمد.
حدیثی هم که ترمذی ـ با اسناد یادشده ـ روایت کرده، اگر آن را صحیح بپنداریم باز در آن دلیلی بر وجود پیروی از اهل بیت و تمسّک به آنها در آن نمیبینیم.
چون در تلفظ (ما إن تمسّکتم به ...) بعد ذکر کردن کتاب الله، دلالت بر این دارد، که ضمیر مفرد (به) فقط راجع به کتاب الله است، و اگر هدف پیامبر جدر این حدیث تمسّک به اهل بیت هم میبود ضمیر آن به صورت (بهما) آورده میشد. اما ذکر کردن اهل بیت در اینجا تنها به خاطر توصیه کردن امت نسبت به آنها میباشد.
اینکه مردم ارزش و احترام آنها را رعایت نمایند، همانطور که در روایت مسلم نیز پرواضح است.
حدیث زیدبن ارقم که مشهور به حدیث غدیر خم است، قرائت و خوانش دیگری هم دارد، که تماماً بین صحیح و غیرصحیح ـ در روایت مسلم ـ و صریح و غیرصحیح ـ در روایات دیگر ـ قرار دارند.
غدیر خم جایی است در میان مکه و مدینه نزدیک به (جحفه)، هنگام رجعت پیامبرجاز حجّة الوداع در هجدهم از ذی الحجّه روز یکشنبه خطبهای را در آنجا ایراد نمود. سبب ایراد این خطبه از جانب پیامبر جهمانطور که تعداد زیادی از صحابۀ سیر و مغازی بیان داشتهاند، مختلف است. نگاه کنید به (البدایه و النهایه) (۵/۲۰۸-۲۰٩): «هنگامی که علی از یمن به سوی رسولالله در مکه شتافت تا به پیامبر برسد، کسی را در یمن جانشین خود ساخت. آن کس دستور داد تا تمام اردو لباسی از جنس حریری که آنها همراه با علی در جنگ به عنوان غنیمت گرفته بودند بپوشند. هنگامی که لشکر نزدیک شد، علی÷برای استقبال از آنها بیرون رفت، و چون لباس آنها را دید، به جانشین خود گفت: وای بر تو این چیست؟ گفت: لباسی است از غنیمت، خواستیم با تجمّل و شکوهی خاص بر مردم وارد شویم. علی گفت: وای بر شما آن را قبل از رسیدن به پیامبر بیرون آورید. لباسها را از بدن لشکریان بیرون کشید و آنها را در بیابان پرت نمود.
و هنگامی که علی÷در برابر لشکریان چنین عملی را مرتکب شد، آنها نیز از وی اظهار شکایت نمودند». حافظبن کثیر در (البدایه و النهایه) (۵/۱۰۶) میگوید: «چون قیل و قال زیادی از طرف مردم بر علی شدت گرفت، به سبب منع نمودن آنها از اشتران صدقه، و طلب ارجاع لباسها از سوی علی به مردم ـ همان لباسهای غنیمتی که جانشین وی به آنها بخشیده بود ـ و معذور بودن علی در انجام آن کار، در نتیجه، این اقدام در میان مردم در حج نیز شیوع پیدا کرد ـ والله اعلم ـ و هنگامی که پیامبر از حج برگشت و از مناسک آن فارغ گشت و به سوی مدینه برمیگشت، در غدیر خم خطبهای را ابراز نمود، و علی را از آنچه مردم میگفتند بری دانست، و منزلتش را رفعت بخشید و مردم را از فضل علی آگاه نمود، و آنها را از آنچه در دلشان نسبت به علی پدید آمده بود برحذر نمود).
و این که ذکر شد، دلیل اقامۀ خطبۀ غدیر خم و توصیۀ پیامبر به مردم نسبت به علی و بقیۀ اهل بیت بود.
و همچنین پیامبر جدر عرفات خطبۀ بزرگی را بر مردم خواند، و در آن به مردان نسبت به زنان توصیه کرد، باز در آن هیچ توصیهای دربارۀ تمسک به عترت پیامبر نبود. بلکه فرمود: «در میان شما چیزی را جا میگذارم، اگر به آن تمسک جویید گمراه نخواهید شد، و آن کلام الله مجید است» ـ نگاه کنید به (صحیح مسلم) (۲/۸٩۰)، (سنن ابی داود) (۱٩۰۵)، (سنن ابن ماجه) (۳۰٧۴) ـ که در آن هیچگونه ذکری از اعتصام به مذهب عترت و اهل بیت وجود ندارد ـ آن طور که موسوی بیان داشته ـ و اگر تمسک به عترت صحیح بود حتماً پیامبر در خطبههای خویش آن را بیان میداشت، و به مردم بیان مینمود و معلوم میساخت آنچه را که مردم از ضلالت بدان اعتصام ورزند، و ممکن نبود که پیامبر از چنین چیزی غفلت ورزد، وقتی که پیامبر جچیزی را ذکر ننموده پس اساساً غیر مشروع است.
حدیث غدیر خم از راههای دیگری هم نقل شده است، آنچه که مسلم (۲۴۰۸) و احمد (۴/۳۶۶-۳۶٧) و طبرانی در کتاب (کبیر) (ص ۵۰۲۶، ۵۰۲٧ و ۵۰۲۸) روایت میکنند بدین شیوه است. از زیدبن ارقم و او هم از پیامبر ج: «اما بعد ... ای مردم من هم انسانی هستم، نزدیک است فرستادۀ خداوند ـ ملک الموت ـ به نزد من بیاید و من هم او را بپذیریم، و من در میان شما دو چیز گرانبها را نهادهام، نخست کتاب الله که در آن هدایت و نور وجود دارد. پس آن را بگیرید و به آن تمسک جویید». یعنی: تحریض به کتاب الله و رغبت در آن. سپس فرمود: «و نیز اهل بیت خودم، خدا را به یاد آورید در مورد اهل بیت من، خدا را بیاد آورید در مورد اهل بیت من، خدا را بیاد آورید در مورد اهل بیت من ».
و این روایت زیدبن ارقم صحیحترین روایتی است در مورد حدیث غدیر خم، که به خوبی اراده و هدف پیامبر را در مورد اهل بیت بیان میدارد.
و این تنها توصیۀ پیامبر در مورد اهل بیت است، نه اینکه وجوب اتباع و تمسّک به هدایت آنها. یا میتوان گفت، که هدف پیامبر، از تشویق مردم به پیروی از اهل بیت ـ بالفرض ـ بوده است، و این همانند درستی گفتاری است که پیامبر جبر تمسک به سنّت خویش و سنت خلفای راشدین به مردم امر فرموده است: «میفرماید: بر شماست سنت من و سنت خلفای راشدین، بعد از من آن را با دندانهایتان تند بگیرید». و باز همانند گفتاری دیگر از پیامبر است که میفرماید: «بعد از من به ابوبکر و عمر اقتدا نمایید و به عهد عمار تمسک جویید».
و با این روایت هم آمده است: «من نمیدانم که چندی دیگر در میان شما میمانم، پس بعد از من به ابوبکر و عمر اقتدا نمایید» ـ نگاه کنید به (مسند امام احمد) (۵/۳۸۵، ۳٩٩) ـ اگر موسوی ـ صاحب کتاب المراجعات ـ به حدیثی صحیح غیر صریح استشهاد میکند، بنده آن را با احادیثی صحیح رد میدارم و آنها را یکی به یکی بیان مینمایم. به علاوۀ اینکه امر به اقتدا مهمتر از امر به تمسک به سنت است. چون امر کردن به اقتدا حتی رفتار و کردار را هم در بر میگیرد، برخلاف اتباع هدی و سنت. با این همه پیامبر عظیمالشأن جامر فرموده به اقتدا کردن به ابوبکر و عمر، اما مردم را به تمسک به راهنمایی و سنت سایر صحابه، و اهل بیت تشویق نموده. در اینجا لازم است که بگویم: باتوجه به فرمایش پیامبر جو دستورات ایشان در این زمینه، هیچ کسی از اهل علم واجب بودن پیروی و اتباع از ابوبکر و عمر و اقتدا به آنها را تنها به خاطر ذات ایشان اعلام نداشته، و آن را از اصول اسلام قرار ندادهاند. پس چطور گفته میشود که تمسک به هدایت اهل بیت واجب است ـ تنها اهل بیت بدون اینکه رجوع شود به دیگر سنتهای صحیح پیامبر اسلام جـ با استناد به یک حدیث، ـ اگر هم صحیح باشد ـ بدون توجه به دیگر احادیثی که امر به تمسک و اقتدا به ابوبکر و عمر را کردهاند.
و آنچه که از راه حدیث زیدبن ارقم صحیح به نظر میرسد، آن است که امام احمد (۴/۳٧۱) و طبرانی در کتاب (الکبیر) (۵۰۴۰) از علیبن ربیه نقل میکنند. میگوید: به زیدبن ارقم رسیدم، نزد مختار میرفت یا از جانب وی برمیگشت، به او گفتم: حدیثی که راویش شما هستید به من رسیده، گویا شما از پیامبر جشنیدهاید که فرموده است: «به راستی من در میان شما دو چیز گرانبها را جا میگذارم. کتاب الله و عترتم»؟ گفت بله شنیدهام.
این حدیث صحیحی است و موافق با حدیث پیشین مسلم بلکه قطعهای از آن بود.
و همین حدیث زیدبن ارقم روایت دیگری دارد، که طبرانی در کتاب (الکبیر) (۲۶۸۱، ۴٩٧۱) از طریق حکیم بن جبیر ـ که راوی ضعیفی است ـ از ابیطفیل از زیدبن ارقم آورده است، میگوید پیامبر جگفته است: «فانظروا كيف تخلّفوني في الثقلين»(ببینید که چگونه جای مرا میگیرید در رابطه با ثقلین) صدایی برخواست: ای پیامبر خدا ثقلین کدامین هستند؟ پیامبر فرمود: «کتاب الله که از یک طرف در دست خداوند عزّ و جلّ است و از طرفی دیگر در دستان شما. بدان تمسک جویید، گمراه نخواهید شد، و دیگری اهل بیت من، همانا خداوند لطیفالخبیر مرا آگاه ساخته که آن دو از هم جدا نخواهند شد تا بر حوض کوثر بر من وارد میشوند ...».
همانطوری که گفتیم، اسناد این حدیث ضعیف است، چون شواهد دیگری هست که برخی از الفاظ این حدیث را غیرصحیح جلوه میدهند، و در آن پیامبر امر نفرموده است در رابطه با تمسک به اهل بیت، بلکه اشاره بدان داشته که ثقلین همان قرآن و اهل بیت است، و از هم جدا نخواهند شد تا اینکه بر حوض کوثر نزد پیامبر میروند. و این معنی صحیحی است که در حدیثی دیگر صحّت آن به اثبات رسیده است و آن را طبرانی در (الکبیر) (۴٩۸۰، ۴٩۸۱، ۴٩۸۲) و (الحاکم) (۳/۱۴۸) آوردهاند. و این حدیث را موسوی در (ص ۴٩-۵۰) حاشیۀ (۴) ذکر نموده، اما لفظ این حدیث ـ همانطور که گفتیم ـ دلالت بر مطلوب او ندارند، یعنی: وجوب تمسک به هدایت و راهنمایی اهل بیت به تنهایی.
در اینجا روشن میگردد که موسوی به خوبی نمیتواند بر خواستههای خویش استدلال نماید، با توجه به اینکه دچار تدلیس ـ حیلهگری ـ و دروغ هم میگردد. آن هنگام که در حاشیۀ (۳) (ص ۴٩) میگوید: «امام احمد از زیدبن ثابت به دو شیوۀ صحیح آن را اخراج نموده، یکی در صفحۀ (۱۸۲) و دیگری در آخر صفحۀ (۱۸٩) در جزء پنجم در مسند خویش» و همانطور روایاتی بیان نموده که همگی خلاف واقع است. چون امام احمد در (۵/۱۸۱-۱۸۲-۱۸٩) آن حدیث را روایت کرده. بله ولیکن با دو اسناد نیست بلکه با یک سند واحد است که در دو موضع آن را اعاده نموده. و سپس آن حدیث، حدیث صحیحی نیست، و آن هم به دو علت؛ اولاً: چون شریک قاضی خاطر و ذهنی نامناسب داشته که مانع صحت این حدیث است، دوماً، در آن شخصی به نام قاسم بن حسن وجود دارد، که هم بخاری و هم ابن القطان میگویند که او را نمیشناسند.
اما برای این حدیث بن ثابت شاهدی در نزد طبرانی وجود دارد، (۴٩۲۱، ۴٩۲۲، ۴٩۲۳، ۴٩٧۰) از طریق شریک؛ از اعمش او هم از حبیببن ابی ثابت، و او از ابیطفیل و او هم از زیدنبن ثابت.
و این عین اسناد حدیث زیدبن ارقم نزد طبرانی بود (۴٩۶٩)، اما حاکم (۳/۱۰٩) علت دیگری را هم اضافه نموده و آن سوء حافظه و اختلاط در یادگیری (شریک) است. و ممکن هم هست که این اسناد را با شیوه و شواهد وی آراسته کنیم.
پس در کجا به (طریقین صحیحین) آوردهاند، جناب موسوی؟؟!! پس میتوان گفت که تلفظ حدیث زیدبن ثابت این است: «من در میان شما دو جانشین خودم را میگذارم «خليفتين»۱- کتابالله که ریسمانی دراز در میان آسمان و زمین یا از آسمان تا زمین است. ۲- اهل بیت، و آنها از هم گسسته نمیشوند تا اینکه بر حوض کوثر بر من وارد میشوند» ـ که اگر این روایت هم درست باشد ـ چیزی در آن نیست که مؤید گفتههای صاحب المراجعات باشد.
طبرانی در کتاب (الکبیر) (۴٩۸۶) به روش دیگر این حدیث زیدبن ارقم را روایت نموده است، و در آن اسم حبیببن ابی ثابت وجود دارد، که او هم مردی حیلهگر و مدلّس در ارسال احادیث بود. و باز در همان روایت کامل ابو العلاء نیز وجود دارد که وی نیز حافظۀ خوبی نداشته است، و اسناد بر آنها صحیح نیست. والله اعلم.
و باز از شواهد حدیث زیدبن ارقم، حدیث حذیفۀ بن أسید غفّاری است، که طبرانی در (الکبیر) (۲۶۸۳) (۳۰۵۲) از طریق زیدبن الحسن الانماطی ثنا معروف بن خربوذ از ابیطفیل و او نیز از حذیفه بن اسید روایت داشته است. که در اینجا نیز زیدبن حسن ضعیف و منکر الحدیث است ـ همانطور که گذشت ـ این حدیث هم صحیح نیست.