پژوهشی پیرامون اصول و فروع شیعه دوازده امامی- جلد دوم

فهرست کتاب

۳- امامت از دیدگاه جمهور مسلمانان

۳- امامت از دیدگاه جمهور مسلمانان

از آنچه فاروقس بیان داشت، به نکات زیر دست می‌یابیم.

أ- اختلافی پیرامون لزوم نصب و تعیین خلیفه وجود نداشته، بلکه اختلاف بر سر این بوده که چه کسی جانشین پیامبر شود.

جمهور اهل سنت بر این نکته اتفاق نظر دارند، زیرا اداره امور بدون حاکم و فرمانروا امکان پذیر نمی‌باشد.

ب- می‌بایست خلیفه از میان قریشی‌ها انتخاب می‌گردید: (این امر جز برای این گروه از قریش به رسمیت شناخته نمی‌شود) انصار ابتدا متوجه این نکته نبودند، ولی به محض درک آن به سوی قریشی‌ها شتافتند و بیعت کردند، به استثنای سعدبن عباده که ایشان از بیعت کردن امتناع ورزید. آنچه را ابوبکر بدان استدلال نموده، روایات صحیحی از پیامبر آن را تایید و تقویت می‌کند. برای مثال: بخاری - در کتاب الاحکام از صحیحش - بابی را تحت عنوان: (الامراء من قریش: فرمانروایان باید از قریش باشند) گشوده است، از جمله احادیثی که به آن اشاره می‌نماید، این است که پیامبر خدا ج فرمود: زمام این امر میان قریش می‌ماند، هرکه با ایشان به دشمنی و جبهه‌گیری بپردازد، خداوند صورت وی را با آتش جهنم می‌ساید تا ایشان (قریش) پایه‌های دین را به پا دارند. در حدیثی دیگر می‌گوید: تا دو نفر از مردم بمانند، این امر میان قریشیان باقی خواهد ماند.

در کتاب: (الاماره) از صحیح مسلم، بابی را تحت این عنوان می‌یابیم: (الناس تبع لقريش و الخلافة فی قريش: مردم دنباله‌رو قریش‌اند و خلافت از میان آنان خواهد بود) از جمله احادیث وارده در آن، این است که پیامبر می‌فرماید: مردم در این امر دنباله‌رو قریش‌اند. و همچنین می‌فرماید: تا دو نفر از مردم بمانند، این امر میان قریشیان باقی خواهد ماند.

امام احمد در کتاب مسند خود، روایات صحیح بسیاری می‌آورد که مؤید این مطلب است از جمله: پیامبر می‌فرماید: اما بعد، ای قریشی‌ها! شما شایستگی احزار این مقام را دارید، تا زمانیکه معصیت خدا نکرده باشید، ولی هرگاه از امر او سرپیچی نمودید، کسی را برای‌تان می‌فرستد که پوستتان را همچون کندن پوست این چوب دستی، می‌کند، سپس پیامبر خدا پوست شاخه درختی که در دستش بود کند که ناگاه سفید و [۱۱]سفت گشت.

ج- هیچکس به عنوان خلیفه محسوب نمی‌گردد تا بیعت مسلمانان را کسب ننماید: (با هرکدام از این دو که می‌خواهید، بیعت کنید... گفتم: ابوبکر دستت باز کن...)

وقتی بیعت خاتمه یافت، پایبندی به آن واجب و ضروری است. و لذا حضرت عمر گفت: ترسیدیم اگر پیش از اتمام مراسم بیعت جلسه را ترک نماییم...) و از پیامبر خدا روایت شده که: هرکه با امامی بیعت کرد، معامله دست و ثمره قلبش را به او داده، باید در حد توان از او پیروی نماید، اگر دیگری آمد و با امام به منازعه پرداخت، گردنش را بزنید.

در جایی دیگر می‌فرماید: هرکه آمد و خواست وحدت شما را بر هم زند، او را بکشید [۱۲].

د - مادام پایبندی به بیعت واجب است، بیعت بدون مشورت و رایزنی با مسلمانان از درجه اعتبار ساقط می‌باشد: (هرکه بدون مشورت با مسلمانان با شخصی بیعت کرد نباید هیچکدام...) مشورت یکی از اصول شناخته شده اسلام است، اساس حکومت و فرمانروایی در اسلام بر دو پایه عدالت و مشورت استوار است. خداوند می‌فرماید:

﴿وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِ...[النساء: ۵۸] و هنگامیکه در میان مردم به داوری نشستید این که دادگرانه داوری کنید.

و می‌فرماید: ﴿وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ[الشورى: ۳۸] و کارشان به شیوه‌ی رایزنی و بر پایه مشورت با یکدیگر است. ﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ...[آل عمران: ۱۵۹] و در کارها با آنان مشورت و رایزنی کن.

هـ - بیعت با ابوبکر، به دلیل برخورداری از جایگاه و منزلت اجتماعی، با این شتاب و بدون برنامه‌ریزی قبلی انجام گرفت: (هیچ یک از شما نمی‌تواند مانند ابوبکر...) (قسم به خدا اگر پیش بروم و گردنم...)

بعد از ذکر این نکات می‌گوییم: جمهور مسلمانان، در پرتو اسناد و مدارک مزبور به این نتیجه رسیدند که: باید جانشینی پیامبر ج از آن یک نفر قریشی دادگر و منتخب از طریق بیعت و مشورت باشد، هرچند در تعیین برخی امور مانند: تعیین کسانی که سبب انعقاد بیعت می‌شوند، اختلاف نظر وجود دارد [۱۳].

دیدگاه انصار در مورد اولویت‌شان برای خلافت با بیعت ابوبکر خاتمه یافت و دوباره سر بر نیاورد، و اما آن دسته از قریشیان که در وهله اول از بیعت کردن امتناع ورزیدند دیری نپایید که به خیل مبایعین پیوستند، دارای مقام و موقعیت دیگری در تاریخ اسلامی هستند. معروف است آنان که بیعت نمی‌کردند نه اینکه اعتقاد به عدم لزوم قریشی بودن خلیفه داشته باشند بلکه می‌گفتند: باید از اهل بیت و به خصوص حضرت علی باشد. تاریخ گروه اندکی از آنان را برایمان بازگو می‌کند از جمله: مقدادبن اسود، سلمان فارسی و ابوذر غفاریس که هیچکدام از آن‌ها جزو خاندان بنی هاشم نبودند. ولی هیچکدامشان خلیفه را تکفیر نکردند. ابو سفیان بیعت را به امام علی پیشنهاد نمود، ولی ایشان به دلیل ایمان و هوشیاری سرشارش از پذیرفتن آن ابا کرد.

[۱۱] المسند ج ۶ روایت شماره: ۴۳۸۰. و نیز ج ۷ حدیث: ۴۸۳۲ - ج حدیث: ۵۶۷۷ و ۶۱۲۱ - ج ۱۳ حدیث: ۷۳۰۴ [۱۲] ابن حجر در کتاب: فتح‌الباری پس از بحث درباره موضوع پیشن می‌گوید: ابن حبان و دیگران حدیثی از ابو سعید خدری را روایت و آن را صحیح دانسته‌اند مبنی بر اینکه علی÷، از همان آغاز با ابوبکر بیعت کرد، و اما آنچه در صحیح مسلم از طریق زهری آمده که: علی تا بعد از مرگ فاطمهلبا ابوبکر بیعت نکرد. بیهقی آن را ضعیف شمرده چون زهری آن را اسناد نداده است و از نظر او حدیث روایت شده‌ی ابو سعید صحیح‌تر می‌باشد. برخی میان دو روایت مزبور اینگونه رفع تعارض کرده‌اند که علی بعد از مرگ فاطمه برای بار دوم بیعت کرد چون به سبب ارث پیامبر کدورتی پیش آمده بود. [۱۳] تاریخ المذاهب الاسلامیه ۱/۹۳ و ۱۰۹ - الفرق بین الفرق ص ۲۱۰-۲۱۲.