پژوهشی پیرامون اصول و فروع شیعه دوازده امامی- جلد دوم

فهرست کتاب

شیعیان رافضی سه نوع هستند:

شیعیان رافضی سه نوع هستند:

۱- بعضی چیزهایی از احادیث شنیده‌اند اما بعضی دیگر را جعل یا حذف کرده‌اند.

۲- برخی احادیث را نپسندیدند، و بر زبان جعفر صادق دروغ گفتند.

۳- عوام الناس (مردم عادی نادان هرچه می‌خواستند گفتند موافق عقل باشد با مخالف).

نمونه این موضوعات روایاتی هستند که ابن جوزی آن‌ها را از طریق نسائی در کتابی به نام فضائل علی ذکر کرده است مثلاً حدیث عبدالله بن موسی، علاء ابن صالح از منهال بن عمر و از عباد بن عبدالله اسدی که می‌گوید: «علی گفته: من عبدالله و برادر رسول خدا و من صدیق اکبر هستم، تنها دروغ‌گو بعد از من می‌گوید صادق هستم، هفت سال قبل از مردم نماز خواندم و در روایت دیگر از احمد «هفت سال قبل از مردم مسلمان شدم».

علاء بن صالح دو باره از منهال از عباد روایت کرده.

ابو فرج می‌گوید: «این حدیث موضوع است چون عباد بن عبدالله متهم است.

ابن مدینی می‌گوید: «ضعیف‌الحدیث» است.

ابو فرج می‌گوید: حماد ازدی احادیثی روایت می‌کند که تاییدی ندارند.

شعبه منهال را ترک کرد.

ابوبکر اثرم می‌گوید: «از ابا عبدالله در مورد حدیث گذشه پرسیدم گفت: آن را رد کن چون منکر است.

من می‌گویم: عباد به گونه‌ای از علی حدیث روایت می‌کند که دروغ بودنش مانند خورشید آشکار است.

ما می‌دانیم علی بهتر و صادق‌تر و والاتر و سخت‌تر از این است که چنین دروغی بگوید و دروغ بودن چنین کلامی روشن است.

می‌دانیم که دروغ است چون علی از این با ایمانتر و با تقواتر است که دروغ بگوید، علی حتی به شبهه هم وارد نمی‌شود تا دچار اشتباه نگردد پس ناقل و راوی یا عمداً دروغ می‌گوید یا اشتباه می‌کند.

حمله دشمنان علی مانند خوارج و متعصبین بنی مروان به او ما را در صدق و تقوایش به شک نمی‌اندازد همانگونه که حمله شیعه به ابوبکر و عمر و عثمان ما را وادار به شک در صدق و تقوای آن‌ها نمی‌کند بلکه اطمینان داریم که هیچکدام از آن‌ها بر زبان رسول خدا ج دروغ نمی‌گویند.

اگر چنین منقولاتی ما را دچار اشتباه نمی‌کنند پس یقین پیدا می‌کنیم که چنین سخنانی دروغ محض هستند.

مانند روایت عبدالله در مناقب «یحیی بن عبدالحمید از شریک از اعمش از منهال بن عمر و عبا د بن عبدالله از علی روایت می‌کند «وقتی آیه: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤[الشعراء: ۲۱۴]. نازل شد رسول خدا مردانی از قبیله خود را دعوت کرد که خیلی پرخور و شکمو بودند تا آخر..............»

این دروغ است و علی هرگز چنین چیزی نمی‌گوید.

علت دروغ بودن روایت:

۱- امام احمد در« فضائل» از عثمان از ابو عوانۀ از عثمان بن مغیره از ابی صادق از ربیعه بن ناجز از علی این روایت را نقل کرده است مشخص است که سند آن‌ها باطل است.

امام ابو الفرج جوزی از اجلح از سلمه بن کهیل از حبه بن جوین روایت می‌کند «از علی شنیدم که می‌گفت: من خداوند را پنج یا هفت سال قبل از محمد عبادت می‌کردم.»

ابو فرج می‌گوید «حبه راوی حدیث به اندازه دآن‌های ارزش ندارد.» یحیی می‌گوید: «چیزی نیست» سعدی می‌گوید: «ثقه نیست» ابن حبان می‌گوید: «در تشیع متعصب‌ است و داری روایت سستی می‌باشد.»

اما م احمد درباره اجلح می‌گوید: احادیث منکر زیادی روایت کرده.

ابو حاتم رازی می‌گوید: قابل استدلال نیست وابن حبان می‌گوید: «نمی‌داند چه می‌گوید». ابو فرج می‌گوید: «چیزی که موضوع بودن روایت را ثابت می‌کند عدم اختلاف در سابقیت خدیجه و ابوبکر و زید است، عمر در سال ششم بعثت بعد از چهل نفر ایمان آورد.

پس چگونه حدیث صحیح است؟

اما حدیث «انا الصدیق الاکبر»ساخته دست احمد بن نصر ذراع است او دروغگو و حدیث گذار است.

و همچنین روایت «انا أولهم ایماناً وأوفاهم بعهد الله وأقومهم بامر الله...»حدیث موضوعی است چون بشربن ابراهیم در سند متهم است، ابن عدی و ابن حاتم در مورد او می‌گویند: بر زبان ثقات حدیث جعل کرد و روایت ابزاری از حسن بن عبدالله از ابراهیم بن سعید جوهری از مأمون از رشید موضوع است چون ابرازی دروغگو است.

و حدیث «تو اولین کسی هستی که ایمان آوردی، اولین کسی هستی که در روز قیامت با من دست می‌دهد و تو صدیق اکبر و جدا کننده حق و باطل و امام مومنان هستی و رئیس و ملکه کافران یا ظالمان مال و ثروت است».

ابو الفرج می‌گوید: «این حدیث موضوع است. در سند اول عبادبن یعقوب و علی بن هاشم وجود دارند ابو حیان درباره عباد می‌گوید: احادیث منکری از بزرگان روایت می‌کند سزاوار ترک است، و همچنین درباره علی بن هاشم می‌گوید: از بزرگان حدیث منکر نقل می‌کند، متعصب شیعی است و همچنین محمدبن عبدالله وجود دارد که یحیی در مورد او می‌گوید: چیزی نیست.

اما در روایت دوم ابو صلت هروی وجود دارد که دروغگوی رافضی و بدجنسی است. در سند هردو روایت عباد و ابو صلت وجود دارد خدا می‌داند کدام یکی روایت را از دیگری دزدیده است. من می‌گویم: علت اهل وضع محمد بن عبدالله است.

و در سند روایت ابن عباس عبدالله بن زاهر وجود دارد که ابن معین در مورد او می‌گوید: چیزی نیست کسی که دارای خیر باشد از او نمی‌نویسد. ابو فرج درباره او می‌گوید: شیعی متعصبی است.

فصل

روش دیگری برای افرادی که آگاهی نسبت به علوم الحدیث ندارند چون بسیاری از خواص - چه رسد به عامه مردم - نمی‌دانند اکثر روایتی که در این باب یا بابهای دیگر روایت کردم، صدق و کذب اسناد حدیث یا صحت و ضعف آن را تشخیص دهند بلکه این‌ها کار محدثین زبر دست است، بر این اساس شمار زیادی از متفکران کلامی برای نقد سند اخبار و روایات روشی دیگر به کار برده‌اند.

روشی که تا به حال ذکر کردیم مال محدثین بود و حالا روش دیگری را به میان می‌آوریم،

فرض می‌کنیم روایات مختلف فیه نداریم، یا نمی‌دانیم کدام یک صحیح است، از استدلال کردن به هردو روایت امتناع می‌ورزیم، و به چیزی رو می‌آوریم که قطعاً برای همه روشن است و عقل و عادت آن را می‌دانند، و نصوص متفق علیه بر آن دلالت می‌کنند.

معلوم همه کس - عام و خاص - است و بدون اختلاف همه‌ می‌دانند که ابوبکر خلافت را نه با ترس و نه با تشویق نخواست، و در این راستا چیزی نبخشید تا توجه مردم را به خود جلب کند. و بر سر مردم شمشیر هم نکشید تا مردم را بترساند و دارای قبیله و حامیان نبود تا یاور و پشتیبان او باشند همانگونه که عادت پادشاهان این گونه بود و هرگز با زبان عقل و منطق خواستار خلافت نبودند. حتی نگفت با من بیعت کنید، بلکه خواستار بیعت با عمر و ابو عبید بود.

و هرگز افرادی مانند سعدبن عباده که از بیعت امتناع نمود را مورد اذیت قرار نداد و آنان را نه مجبور به بیعت کرد و نه از حقوق اجتماعی محروم نمود. و کوچک‌ترین عکس العملی نشان نداد، و این یعنی اوج اختیار و آزادی در بیعت.

بعد از آن مسلمانان به او بیعت دادند و مطیع او شدند، همآن‌هایی که با رسول خدا در حدیبیه زیر درخت بیعت کرده بودند به ابوبکر هم بیعت دادند آن‌ها پیشگامان نخستین مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکویی روش آن‌ها را دنبال کردند هستند، خداوند از آن‌ها راضی باشد چون اهل ایمان و هجرت و جهاد بودند و تنها سعدبن عباده در بیعت کردن تخلف نمود.

اما علی و سائر بنی هاشم، مردم درباره بیعت آن‌ها اختلافی ندارند، تنها افرادی که خواستار خلافت و امارت بودند تخلف کردند و در مدت خلافت همراه ابوبکر به کشتار مرتدین و مشرکین می‌رفتند و هرگز جنگ و جدال بین مسلمانان رخ نداد بلکه کارها مثل سابق (قبل از رده) پیش می‌رفتند و فتوحات اسلام و پیش روی مسلمانان رو به افزایش بود و جنگ با فارس و روم را شروع کردند.

و ابوبکر در حالی به ملکوت اعلی پیوست که مسلمانان دمشق را به محاصره در آوردند، از خلافت بیرون آمد در حالی که زاهدتر بود، از آن وقت که خلیفه شد، و امارت را به نزدیکانش نداد.

پس نوبت عمر رسید شهرها فتح شد کفار شکست خوردند و اهل ایمان عزیز و اهل کفر و نفاق ذلیل شدند، و اسلام و دین منتشر شد و عدالت در جهان بستر گسترانید و خزانه دولتی درست شد و برای مسلمانان شهرها ساخت، او هم مانند سابقش در حالی کوچ کرد که پاک‌تر و زاهدتر از اول بود، و آن‌ها را با مال دنیا آسوده نکرده بود و کسی از نزدیکان را امیر نساخت، و همه مردم این‌ها را می‌دانند.

اما عثمان کار خود را بر چیزی شروع کرد که قبل از او با آرامی و خوبی استقرار پیدا کرده بود ولی قوت و شجاعت و سیاست و عدالت و زهد عمر را نداشت، طمعکاران در او طمع کردند، و به دنیا رو آوردند و دوستان او وارد سیستم حکومتی شدند و به خاطر امارت امور ناشایست و ناهنجار رخ دادند که به عثمان لطمه زد، علاقه مردم به دنیا به وجود آمد و ترس از خدا و عثمان ضعیف شد.

ضعف عثمان و ا مارت نزدیکانش بر قدرت و ثروت موجب فتنه و آشوب شد تا عثمان مظلومانه کشته شد.

و بعد از عثمان علی سر کار آمد در حالی که فتنه برپا بود افرادی که دستشان آلوده به خون عثمان بود همراه او هستند، مبرا بودنش را از آنچه دروغگویان و دشمنانش به او نسبت می‌دهند خدا می‌داند.

همانگونه که ما می‌دانیم او از آنچه متعصبین و دشمنان صحابه به او نسبت می‌دهند پاک و مبرا است چون علی نه تصمیم به قتل عثمان گرفت و نه به وقوع آن خشنود بود. همان گونه که ثابت شده در گفته هایش بارها بر این نقطه تأکید کرده است.

نه قاتلان عثمان او را دوست داشتند و نه او می‌توانست آن‌ها را مطیع خود گرداند و او تصمیم نداشت از جنگ دست بکشد تا کارها را به دست نگیرد بلکه او تصمیم جنگ داشت و گمان می‌کرد با جنگ آن‌ها را مطیع می‌کند جماعت می‌سازد، اما کار بدتر شد و لشکر او ضعیف‌تر گشت و دشمن او قوی‌تر و امت متفرق شدند، به گونه‌ای که در پایان کار علی خواستار آتش بس بود مانند آن‌هایی که در آغاز کار آن را از علی می‌خواستند، خلافت به گونه‌ای ضعیف شد که به پادشاهی تبدیل گردید، معاویه بر اساس رحمت و حوصله ملوکیت را بنا ساخت، همانگونه که در حدیث آمده «نبوت و رحمت و بعد از آن خلافت و رحمت و بعد از آن پادشاهی و رحمت و در پایان پادشاهی ظالمانه» هیچ پادشاهی از معاویه بهتر نبود او بهترین پادشاه اسلام و روش او از روش همه پادشاهان خوب‌تر بود، و در پایان خلفاء راشده قرار گرفت که خلافت آن‌ها جانشینی رسول مهربان بود، خلفاء به شهادت همه مردم بهترین سرپرستان بودند و حتی بهترین مردم بعد از پیامبران هستند.

اگر تهمت زننده‌ای بیاید و درباره ابوبکر و عمر بگوید: «آن‌ها ظالم و تجاوزکار، خواستار خلافت و حقوق ضایع‌کر، حریص‌ترین مردم بر امارت، بودند، خود و همکارانشان به خلیفه مستحق تعیین شده از طرف رسول خدا ج ظلم کردند ارث را از اهل بیت منع کردند، و حریص‌ترین مردم بر ریاست و امارت بودند باطل است چون با آن بهره و روشی که از اهل بیت شناختیم این گمان ما اگر حق باشد، شایسته کسی است که جنگ کرده و خون ریخته و جنگ و کشتار به راه انداخته او مصلحت دین و دنیا را برای مسلمانان به وجود نیاورد و در خلافت او کافری کشته نشد، مسلمانی خوشحال نبود ولی آیا چنین چیزی در زندگی آن‌ها به چشم می‌خورد.

همانا علی و پیروانش به فتنه مسلمانان خوشحال نیستند چون در آن فتنه علی موفق و پیروز شد و مخالفانش مدام در شدت و ناراحتی بودند. اگر از علی در مقابل خوارج دفاع کنیم پس از ابوبکر و عمر هم دفاع خواهیم کرد.

اگر درست باشد گمان کنیم که ابوبکر خواستار ریاست است در حالی که خلافت او را خیلی صادقانه و فقیرانه دیدیم گمان به کسی که بر ولایت جنگ کرد و به هدف هم نرسید آیا بهتر خواهد بود؟!

اگر نمونه این و آن را به امام مسجد و معلم و مدرسی تشبیه کنیم، عقل سلیم می‌گوید این (ابوبکر) از خواستن ریاست دورتر، و از این یکی (علی) به خیر نزدیکتر است.

اگر گمان کنیم که علی هدفش دین و خیر بود و خواستار فساد و مقام در زمین نبود این گمان به ابوبکر و عمر لایق و شایسته‌تر است.

و اگر کسی چنین گمانی به ابوبکر و عمر داشته باشد این گمان به علی شایسته‌تر و بهتر است.

اما اگر گفته شود ابوبکر خواستار مقام و فساد بود و علی چنین خواستی نداشت و ما سیره هردو را می‌بینیم متوجه می‌شویم که این لجاجت است، در سیره صحیح هیچکدام چنین چیزی را نمی‌بینیم حتی سیره ابوبکر بهتر است.

مدعیان علی به فریبی رو آوردند که آن را نمی‌شناختند و گفتند مانند شما نصی بر خلافت علی داریم و دشمنی پنهانی وجود داشت که سبب گرفتن حق علی شد.

هدف ما یادآوری یقیین و تواتر و علم از خاص و عام است، جمهور مردم منقولات آن‌ها را رد می‌کنند و سوء ظنی که دارند بی‌پایه و اساس است، که خیلی زود متوجه بطلان آن می‌شویم. استدلال گر آن‌ها پیرو گمان و هوا و هوس و کافر و اهل باطل هستند، و از راه‌های دیگر احادیث صحیح مخالف آن‌ها روایت شده است.

اما ما به روایتی که طرفین آن را روایت کرده‌اند استدلال نمی‌کنیم، چه رسد به گمانی که ما را از حق بی‌نیاز نمی‌کند؟

نزد عام و خاص معلوم و یقینی است که ابوبکر از عمر و عثمان و علی دورتر از مقام و فساد در زمین بوده، نه تنها از علی، و او برای اصلاح مسلمانان و اخلاص از سه خلیفه بعدی بهتر بود، و او از جهت عقل و دین و سیاست از آن‌ها کامل‌تر بود و خلافت او از خلافت علی برای دین و دنیای مسلمانان بزرگ‌تر و بهتر و مفید تر بود.

اگر معتقد باشیم که علی برای اخلاص در راه خدا تلاش کرده و اگر مصلحتی به دست نیامد یا مفسده‌ی درست شده از دست علی خارج بود، و او هرگز خواستار تکبر و فساد در سرزمین نبود این اعتقاد شایسته و لایق به ابوبکر و عمر است.

تنها نقلیات خاص درباره فضائل علی می‌تواند معارض این اصول مذکور باشد و اگر آن نصوص بر امامت علی و تعیین او دلالت می‌کنند نصوص دیگر که راست‌تر و زیادتر هستند بر فضل و امامت و تعیین ابوبکر دلالت می‌کنند.

اگر شیعه دلیل دارند، در مقابل اهل سنت هم دلائل بهتری دارند، چون اهل سنت مانند اسلام به نسبت دین‌های دیگر است. اهل کتاب هر دلیلی داشته باشد اسلام هم از آن بهتر دارد و اگر شیعه (چون اهل کتاب) دلیل دارند اهل سنت (که علم برداران اسلام ناب هستند) دلیل بهتری دارند.

خداوند در آیه ۳۳ فرقان می‌فرماید:

﴿وَلَا يَأۡتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئۡنَٰكَ بِٱلۡحَقِّ وَأَحۡسَنَ تَفۡسِيرًا٣٣[الفرقان: ۳۳]

و براى تو مثلى نیاوردند مگر آنکه [ما] حق را با نیکوترین بیان براى تو آوردیم

اما اگر صاحب هوا باشد که دارای هدفی است و می‌خواهد بر اسب عناد سوار شود تاب و تحمل گوش گرفتن ندارد.

خداوند می‌فرماید:

﴿وَلَوِ ٱتَّبَعَ ٱلۡحَقُّ أَهۡوَآءَهُمۡ لَفَسَدَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِيهِنَّۚ بَلۡ أَتَيۡنَٰهُم بِذِكۡرِهِمۡ فَهُمۡ عَن ذِكۡرِهِم مُّعۡرِضُونَ٧١[المؤمنون: ۷۱]

«اگر هدایت پیرو هوا و هوس آن‌ها باشد، آسمان و زمین و آنچه در آن‌هاست به فساد کشیده می‌شوند».

راه دیگری

روش دیگری برای بیان کذب روایات وجود دارد: گفته می‌شود: انگیزه مؤمنین بعد از فوت رسول متوجه حق بود و از آن روی گردان نشدند هرچند بر این هم قادر بودند، اگر به حق متمایل باشد و از هوا و هوس دوری گزیند فعلی که از صاحب چنین انگیزه‌ای سر می‌زند خوب و لازم اجراء است.

دانسته شد مسلمانان در این کار پیرو حق بودند، چون بهترین امت هستند، و خداوند دین را برای آن‌ها کامل کرد و به اتمام رساند ابوبکر هدف مادی و دنیوی نداشت تا به خاطر آن جلو انداخته شود و امام گردد، و علی هم هدف دنیوی نداشت تا به خاطر آن به عقب انداخته شود و اگر بر اساس طبع شخصی می‌بود علی اول می‌شد، و اگر انصار پیرو هوا و هوش باشند می‌بایست مردی از بنی هاشم را تعیین می‌کردند نه مردی از بنی تیمم و همچنین تمام مردم مخصوصاً بنی عبدالمناف و بنی مخزوم را انتخاب می‌کردند، چون دوست داشتند از بنی مناف اطاعت کنند تا از بنی تمیم.

ابو سفیان بن حرب علی را انتخاب می‌کرد به علت نزدیکی و قرابتی که دارند از علی خواست او امام شود.

به ابو قحافه (پدر ابوبکر) گفته شد، پسرت انتخاب شده است گفت بنی عبد مناف وبنی مخزوم راضی هستند؟ گفتند: بله. تعجب کرد چون می‌دانست بنی تمیم ضعیف ‌ترین قبیله هستند و آن دو خلیفه بزرگ قریش بودند.

با این دو نمونه متوجه می‌شویم، که ابوبکر تنها به خاطر خدا و رسول انتخاب شد، چون ابوبکر نزد خدا بزرگ و محبوب و بهترین آن‌ها بوده چون تقدیم در اسلام با تقوی است نه نسب.

روش دیگر:

حدیثی صحیح از رسول خدا ج روایت شده که بهترین قرن رسول و بعد از آن قرن بعد و بعد از آن قرن بعدی می‌باشد و به دلیل قرآن و سنت آن‌ها (صحابه) بهترین امت هستند.

اگر کسی درباره مردم در خلافت بنی امیه فکر کند، چه رسد به زمان خلفاء راشدین متوجه می‌شود که آن‌ها بهترین امت هستند و اسلام در زمان آن‌ها قوی و آشکار بود.

ولی اگر آن‌ها حقی درباره تعیین امام را انکار کردند و اهل بیت را از ارث محروم و فاسق و ظالم را خلیفه قرار دادند و فرد عادل و عالمی را منع کردند، با اینکه حق را هم می‌دانستند، آن‌ها بدترین مردم هستند و این امت بدترین امت است، چون اگر این کار خوبان است وای به حال بدان؟!