مهمترين دلائل بر عصمت:
۱- بودن امام لازم و لطفی از طرف خداوند است، برداشتن قبیح و انجام دادن واجبات توسط آنها تمام میشود پس انجام دادن منهیات و سرپیچی از اوامر تنها از غیر معصوم سر میزند بر این اساس لازم است امام معصوم و جز نبوت دارای همه صفات پیامبران باشد.
۲- در همه امور شریعت امام الگو است، اگر معصوم نباشد به تمام کارهایی که ما را به سوی آن فرا میخواند اطمینان نداریم، و اگر الگو باشد باید در تمام کارها از او پیروی کنیم، و چگونه پروردگار ما را ملزم به پیروی از آنها در همه کارها میکند اگر معصوم نباشند؟ و اگر این درست نباشد پس خداوند ما را به پیروی از کسی مجبور ساخته که امکان دارد فعل بدی از او سر زند، پس تنها معصوم میتواند این گونه باشد.
۳- اگر ثابت شد در ظاهر معصوماند باید در باطن هم معصوم باشند، چون سزاور نیست خداوند کسی را امام قرار دهد - مقامی است که لائق تعظیم و تجلیل است - و در باطن مستحق لعنت و دوری باشد.
۴- باید قبل از امامت هم معصوم باشد چون موجب نفرت و عدم اطمینان مردم میشود [۱۴۷]. و معتقدند که قرآن و سنت مذهب آنها را تایید میکنند.
﴿۞وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤﴾[البقرة: ۱۲۴]
«و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود و وى آن همه را به انجام رسانید [خدا به او] فرمود من تو را پیشواى مردم قرار دادم [ابراهیم] پرسید از دودمانم [چطور] فرمود پیمان من به بیدادگران نمىرسد».
میگویند به عصمت امامت اشاره میکند [۱۴۸].
آیه ۳۵ یونس:
﴿قُلۡ هَلۡ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلۡحَقِّۚ قُلِ ٱللَّهُ يَهۡدِي لِلۡحَقِّۗ أَفَمَن يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَّا يَهِدِّيٓ إِلَّآ أَن يُهۡدَىٰۖ فَمَا لَكُمۡ كَيۡفَ تَحۡكُمُونَ٣٥﴾[يونس: ۳۵]
«بگو آیا از شریکان شما کسى هست که به سوى حق رهبرى کند بگو خداست که به سوى حق رهبرى مىکند پس آیا کسى که به سوى حق رهبرى مىکند سزاوارتر است مورد پیروى قرار گیرد یا کسى که راه نمىنماید مگر آنکه [خود] هدایتشود شما را چه شده چگونه داورى مىکنید».
وجه عقلی استدلال: موعظه حسنه میباشد، خدا خبر داده کسی شایسته پیروی است که مردم را به سوی حق هدایت میدهد، و کسی که گناه کند در حال گناه و بعد از آن نمیتواند هدایت دهنده باشد. اما در حالت گناه نه هدایت از او گرفته میشود و نه موعظه او تاثیر میگذارد.
چون در حالت گناه و غیر آن مخالف دعوتش عمل میکند اما در حالت گناه بدین علت به باطل دعوت میکند در غیر آن، عقلاً جائز است، چون به علت گناه متهم به نفرت است.
و نمیتواند به حق دعوت کند اگر فرض کنیم که حالت طاعت و حالت معصیت او با هم نیستند. باز هم شایسته پیروی مطلق و مدوام که منظور آیه شریفه است نیست، اگر شایستگی در این حالت مطلق فرض شود، باز هم مانند آن نیست که گناهی از او سر نزده باشد، اگر پیروی برای هدایت به حق و صوابی که موجب نجات از آتش و خشم خدا است عقلاً لازم است مقتدایی که پیروی از او موجب نجات میشود مرتکب هیچ گناهی نشود، چون اگر مرتکب بشود پیروی از او مایه نجات نیست [۱۴۹].
خلاصه اگر امام معصوم نباشد هنگام گناه نمیتواند به حق دعوت کند و همچنین در حال غیر معصیب چون عقلاً جائز است مرتکب بر گناه شود [۱۵۰]و آیۀ ۲ سورۀ فتح: ﴿لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾
«هدف اینست که خداوند گناهان پیشین و پسین تو را ببخشاید»
معنی آیه را مانند گذشته بر ترک اولی حمل کردهاند و بعضی گفتهاند «لیغفر لك الله ما تقدم من ذنب امتك بشفاعتك»، و گفتهاند نسبت دادن گناه امت به رسول زیبا است چون ارتباط عمیقی بین رسول و امتش وجود دارد.
دربارۀ معنی آیه از امام صادقسپرسیده شد. گفته: ایشان نه گناه داشته و نه تصمیم به ارتکاب گناه گرفتهاند، اما خداوند گناه پیروانش را به او نسبت داده سپس آن را عفو میکند.
ابن طاووس گفته معنی آیه چنین است: «نزد اهل مکه و قریش قبل از هجرت و بعد از آن، وقتی تو مکه را بدون قتل و ریشه کن کردن فتح کردی و آنها را به علت عداوت و دشمنی سزاء ندادی، از آنچه آنها آن را گناه تو میدانستند گذشت کردند.
و روایت شده وقتی رسول خدا جبتها را میشکست آنها میگفتند: «کسی گناهی بزرگتر از گناه محمد نکرده» (این گمان آنها به گناه او بود) سیصد و شصت بت را شکست، در این لحظه آیه ﴿لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ﴾[الفتح: ۲] -از عبادت کردن بت - وَمَا تَأَخَّرَ - با شکستن آنها - به جهت ریشخند و استهزاء بر آنها نازل شد [۱۵۱].
و در حادثه آدم÷ گفته نمیشود او در حالی که معصوم بوده گناه کرده بلکه وقتی گناه کرد که خداوند عصمت را از او گرفت تا تقدیر خدا که خروج او از بهشت است تمام شود [۱۵۲].
عصیان را به ترک اولی تفسیر کردهاند نه به گناه حقیقی، اما خلاف اولی به معصیت و گناه و سیئه نامیده میشود. اگر از صاحبان منزلت مانند انبیاء سربزند، بر این اساس گفته شده «حسنات ابرار، مانند سیئات مقربین است» [۱۵۳].
از امام رضا÷ دربارۀ داستان داوود÷ روایت شده «داوود÷ گمان کرد که خداوند کسی از او داناتر خلق نکرده، خداوند دو ملائکه فرستاد و از دیوار محراب او بالا آمدند، به او گفتند: «ما دو نفر شاکی هستیم، یکی از ما بر دیگری ستم کرده، تو میان ما به حق و عدل داوری کن و ستم روا مدار و ما را به راستای راه رهنمود فرما. این برادر من است و او نود و نه میش دارد و من تنها یک میش دارم و میگوید آن را به من واگذار و او بر من در سخن چیره شده است» داوود÷ از مدعی علیه شروع کرد و گفت: «تو ظلم کردی که میش او را خواستار شدهای» و از مدعی دلیل و برهان نخواست و از مدعی علیه قبول نکرد وقتی که میگفت «من نگفتم» این حکم داود اشتباه بود.
رأی شیعه دربارۀ عصمت چنین است، دیدگاه آنها دربارۀ علیس که به جز نبوت در همه چیز جانشین رسول خدا جاست آنانرا به چنین نظریه ای وادار کرده، اگر امام نباشد امت گمراه میشوند، و کسی که امت را از گمراهی حفظ میکند باید خودش معصوم (حفظ شده) باشد، هرچند این متعصبان هدفشان تنها امامان خویش میباشد نه امام همه مسلمانان، هر امامی از امامان اسلام تنها اجراء کننده شرع است نه قانون گذار و تنها قرآن کریم از گمراهی جلوگیری میکند آیۀ ۹ سورۀ حجر: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾.
«ما قرآن را نازل کردیم و خود محافظ آن هستیم»پس بعد از قرآن سنت رسول اکرم ج و اگر امت نیازمند چیزی بودند و در این دو منبع وجود نداشت، عقل جمعی امت به کار میافتد و هرچه بدان دست یابد آن را آشکار میکند، امام مانند دیگران فردی است که هم اشتباه دارد هم صواب اما امت شایسته است که بر حق باشند.
وقتی رسول خدا ج معاذ را به یمن فرستاد ؛ بعد از رجوع به کتاب و سنت به او اختیار اجتهاد داد و معاذ معصوم نبود و اگر عصمت با همان دلایلی که ارائه دادند برای امام واجب باشد باید معاذ معصوم میبود چون به یمن رفته و مردم از او پیروی میکنند.
و اگر عصمت واجب باشد، باید بر هر شهری امام معصوم قرار داد چون یک امام کافی نیست و این لازم است در هر زمان و مکانی عصمت ادامه داشته باشد، همه میدانند که چنین چیزی رخ نداد، پس مهربانی خداوند در وجود امام معصوم نیست بلکه در فرستادن انبیاء و همراه آنها هدایت و حفظ هدایت برای راهنمایی مردم است.
همانگونه که رسول خدا ج در حجة الوداع فرمود: «میان شما دو چیز را جا گذاشتم اگر آنها را بگیرید گمراه نخواهید شد» اگر ما به قرآن و سنت نبوی تمسک جوییم هرگز گمراه نخواهیم شد [۱۵۴].
خداوند در آیۀ ۵۹ سورۀ نساء میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا٥٩﴾[النساء: ۵۹]
«و ای کسانی که ایمان آوردهاید، از خدا و از پیغمبر او اطاعت کنید و از کارداران و فرماندهان خود فرمانبرداری نمایید و اگر در چیزی اختلاف داشتید آن را به خدا و رسول او برگردانید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید. این کار برای شما بهتر و خوش فرجامتر است».
آیه نفرمود و اطیعوا اولی الامر - بلکه فرمود اولی الامر بدون اطیعوا - تا بیان کند طاعت آنها در آنچه رسول آورد جائز است و تنها در این دائره از آنها اطاعت میشود چون معلوم است اطاعت از رسول اطاعت از خدا است، و تکرار لفظ اطیعوا برای رسول اعلام فرق و فاصله بین خدا و رسول نیست، اما اگر برای اولی الامر اطیعوا به کار میرفت، گمان میشد که اطاعت هرکدام جداگانه است.
ثابت شده که رسول ج فرمود «اطاعت و فرمان برداری در کار خیر است» یا «در معصیت پروردگار اطاعتی برای مخلوق نیست» یا «بر مسلمان فرمان برداری در حالت دوست داشتن و دوست نداشتن واجب است، مگر اینکه دستور به گناهی باشد، وقتی به گناه دستور داده شد، گوش گرفتن و طاعت کردن نمیماند. بر این اساس خداوند میفرماید: «اگر اختلاف پیدا کردید....... تا آخر سوره». در هنگام تنازع تنها دستور ارجاع به کتاب و سنت فرمود نه به اولی الامر، اگر غیر از رسول خدا جدر دستورات و اخبار معصوم باشد، باید به آنها هم مراجعه میکردیم، پس چرا دستور نفرموده شده؟ اگر امام به کار بدی دستور داد، لازم نیست امت از او اطاعت و پیروی کنند، چون موافق قرآن و سنت نیست، و معقول هم نیست که امت خوب و بد را از هم تشخیص ندهند تا این تشخیص از دست امام به تنهایی بر آید!
ابن تیمیه در پایان عصمت امام دوازدهم میفرماید: «اهل علم بر مدلولات کتاب و سنت اتفاق دارند، اگر عصمت در قرآن و سنت وجود داشت از حفاظت مال بچه ها مهمتر بود که بحث شده خداوند در آیۀ ۶ سورۀ نساء میفرماید:
﴿وَٱبۡتَلُواْ ٱلۡيَتَٰمَىٰ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغُواْ ٱلنِّكَاحَ فَإِنۡ ءَانَسۡتُم مِّنۡهُمۡ رُشۡدٗا فَٱدۡفَعُوٓاْ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡۖ وَلَا تَأۡكُلُوهَآ إِسۡرَافٗا وَبِدَارًا أَن يَكۡبَرُواْۚ وَمَن كَانَ غَنِيّٗا فَلۡيَسۡتَعۡفِفۡۖ وَمَن كَانَ فَقِيرٗا فَلۡيَأۡكُلۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِذَا دَفَعۡتُمۡ إِلَيۡهِمۡ أَمۡوَٰلَهُمۡ فَأَشۡهِدُواْ عَلَيۡهِمۡۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِيبٗا٦﴾[النساء: ۶]
«یتیمان را بیازمایید تا آن گاه که به سن ازدواج میرسند، اگر از آنان صلاحیت و حسن تصرف دیدید، اموالشان را به آنها تحویل دهید».
چرا در مورد مسأله نگهداری مال یتیم که مسألهای است بسیار ساده بحث میشود ولی خبری از عصمت نیست. نه در قرآن و نه در سنت دلیلی بر عصمت وجود ندارد.
و آیۀ ۱۲۴ سورۀ بقره که به آن استدلال کردند و ترجمۀ آن گذشت ﴿قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ﴾معنی عصمت در آن نیست، بین ظلم و عدم عصمت فاصلۀ فراوانی وجود دارد، اگر غیر معصوم گناه کرد و بر آن اصرار نورزید و توبه کرد، ظالم نیست».
سهو و نسیانی که ایشان بر آن محاسبه نمیشود کجا، و عصمت کجا است؟
همانگونه که رسول خدا فرمود: «محاسبه اشتباه و نسیان (فراموشکاری) و مجبور شدن از امتم برداشته شده است» [۱۵۵].
و جواب آیه دوم: آیه ۳۵ سورۀ یونس ﴿أَفَمَن يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ...﴾.
این بخشی از آیه است و سیاق آیه بحث ابطال کردن دعوی مشرکین است.
آیات قبل از این آیه: آیه ۳۴ و ۳۵ سورۀ یونس:
﴿قُلۡ هَلۡ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥۚ قُلِ ٱللَّهُ يَبۡدَؤُاْ ٱلۡخَلۡقَ ثُمَّ يُعِيدُهُۥۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَكُونَ٣٤ قُلۡ هَلۡ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلۡحَقِّۚ قُلِ ٱللَّهُ يَهۡدِي لِلۡحَقِّۗ أَفَمَن يَهۡدِيٓ إِلَى ٱلۡحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَّا يَهِدِّيٓ إِلَّآ أَن يُهۡدَىٰۖ فَمَا لَكُمۡ كَيۡفَ تَحۡكُمُونَ٣٥﴾[يونس: ۳۴-۳۵]
«بگو آیا از شریکان شما کسى هست که آفرینش را آغاز کند و سپس آن را برگرداند بگو خداست که آفرینش را آغاز مىکند و باز آن را برمىگرداند پس چگونه [از حق] بازگردانیده مىشوید. بگو آیا از شریکان شما کسى هست که به سوى حق رهبرى کند بگو خداست که به سوى حق رهبرى مىکند پس آیا کسى که به سوى حق رهبرى مىکند سزاوارتر است مورد پیروى قرار گیرد یا کسى که راه نمىنماید مگر آنکه [خود] هدایت شود شما را چه شده چگونه داورى مىکنید».
خدا به سوی حق هدایت میدهد و او شایسته پیروی است، اما مشرکین در آنچه شرک ورزیدهاند گمراه شدهاند، واجب بودن عصمت در این آیه از کجا آمده؟
پیروی تنها مال خداست نه دیگران تا عصمت واجب شود چون هدایت فقط دست خداست.
خلاصه: هر کسی به حق دعوت کند، امام باشد یا غیر امام سزاوار پیروی است، و هرکس به گمراهی دعوت کند نباید از او پیروی شود.
خداوند در آیۀ ۲۳ و ۲۴ سورۀ سجده میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ فَلَا تَكُن فِي مِرۡيَةٖ مِّن لِّقَآئِهِۦۖ وَجَعَلۡنَٰهُ هُدٗى لِّبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ٢٣ وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ٢٤﴾[السجدة: ۲۳-۲۴]
«ما برای موسی کتاب (تورات) فرستادیم و شک نداشته باش که موسی تورات را دریافت کرده و ما آن را رهنمون و رهنمای بنی اسرائیل گرداندیم و از میان بنی اسرائیل پیشوایانی را پدیدار کردیم که به فرمان ما راهنمای مینمودند، بدان گاه که بنی اسراییل شکیبایی ورزیدند و به آیات ما ایمان داشتند».
اگر عصمت واجب است برای ائمه، آیا تمام آنهایی که در آیه ذکر شدهاند معصوم هستند؟
قرآن بیان میکند که بشر معصوم نیستند، آدم پدر انسانها از فرمان خدا سرپیچی کرد و به لغزش افتاد.
سورۀ بقره آیۀ ۳۵تا۳۷:
﴿وَقُلۡنَا يَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ وَكُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَيۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ٣٥ فَأَزَلَّهُمَا ٱلشَّيۡطَٰنُ عَنۡهَا فَأَخۡرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِۖ وَقُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُكُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَكُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِينٖ٣٦ فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ كَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَيۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ٣٧﴾[البقرة: ۳۵-۳۷]
«وگفتیم ای آدم تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از آن هرچه و هرکجا که میخواهید خوش و آسوده بخورید ولیکن نزدیک این درخت نشوید و از آن نخورید. چه از ستم کاران خواهی شد. اما شیطان موجب لغزش آنها شد و ایشان را از آنچه در آن بودند خارج ساخت و به آنان گفتیم همگی فرو آیید، در حالی که بعضی دشمن بعضی خواهید بود و برای شما تا مدتی در زمین جا و قرارگاه قرار خواهیم داد. پس آدم از پروردگار خود کلماتی را دریافت داشت و خداوند توبه او را پذیرفت، خداوند توبه پذیر است.»
در سورۀ اعراف آیه ۲۲-۲۳ میفرماید:
﴿فَدَلَّىٰهُمَا بِغُرُورٖۚ فَلَمَّا ذَاقَا ٱلشَّجَرَةَ بَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخۡصِفَانِ عَلَيۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِۖ وَنَادَىٰهُمَا رَبُّهُمَآ أَلَمۡ أَنۡهَكُمَا عَن تِلۡكُمَا ٱلشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَآ إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لَكُمَا عَدُوّٞ مُّبِينٞ٢٢ قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٢٣﴾[الأعراف: ۲۲-۲۳]
«پس آرام آرام آنان را با مکر و فریب کشید، هنگامی که از آن درخت چشیدند، عورات خویش را دیدند و شروع به جمع آوری برگهای بهشت کردند و آنها را بر خود افکندند، پروردگار فریادشان زد که آیا شما را از خوردن این درخت منع نکرده بودم و به شما نگفتم شیطان دشمن شماست. گفتند، پروردگارا ما بر خویشتن ستم کرده ایم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود.
سورۀ طه آیۀ ۱۲۱-۱۲۲:
﴿فَأَكَلَا مِنۡهَا فَبَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا يَخۡصِفَانِ عَلَيۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِۚ وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ١٢١ ثُمَّ ٱجۡتَبَٰهُ رَبُّهُۥ فَتَابَ عَلَيۡهِ وَهَدَىٰ١٢٢﴾[طه: ۱۲۱-۱۲۲]
«سرانجام هردو نفر از آن خوردند و شرمگاهشان بر ایشان نمایان شد و شروع کردند به این که برگهای درختان بهشت را بر خود پیچیدند، بدین نحو آدم از فرمان خدا سرپیچی کرد و گمراه شد. پس پروردگار او را برگزید و توبه اش را پذیرفت و رهنمودش کرد».
این آیات یادآوری میکنند که آدم شیطان را اطاعت نمود و از فرمان خدا سرپیچی کرد و گمراه شد و به نفس خود ظلم کرد، اگر معصوم بود - مانند ادعای آنها - آدم گناه نمیکرد.
اما اینکه «آدم وقتی مرتکب گناه شد که وجه عصمت را از او برداشتند» دربارۀ هر کسی میتوان چنین گفت پس هر انسائی معصوم است و تنها وقتی گناه میکند که از عصمت پاک شود. اما این طور نیست پس اگر آدم گناه نکرد - همانگونه که گفته شد - پس چرا خداوند او را محاسبه و معاقبه میکند. پس توبهاش پذیرفته و او را هدایت میدهد؟ و چرا کار او را ظلم و زیان و گمراهی شمرده؟
ابن تیمه میگوید: «کسی گمان کند که خداوند انسانی را به علت کارش سرزنش یا معاقبه میکند در حالی که کارش گناه نیست، به کلام خدا و حکمت و عدالتش توهین کرده است» [۱۵۶].
فخررازی - هرچند مدافع اصول عصمت انبیاء است- میگوید: آنچه دربارۀ آدم گفته شد قبل از نبوت بوده» و دیدگاه آنهایی که معتقد به ارتکاب گناه قبل نبوت هم نیستند آورده اما نتوانسته این قول را قبول کند، و ادامه میدهد تا اینکه میگوید: «اطلاق لفظ عصیان بر آدم به خاطر ترک واجب بوده است» [۱۵۷].
دلالت این آیه بر عدم عصمت انبیاء واضح و آشکار است به گونهای که شکی باقی نمیگذارد.
سورۀ قصص آیۀ ۱۵ و ۱۶:
﴿وَدَخَلَ ٱلۡمَدِينَةَ عَلَىٰ حِينِ غَفۡلَةٖ مِّنۡ أَهۡلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيۡنِ يَقۡتَتِلَانِ هَٰذَا مِن شِيعَتِهِۦ وَهَٰذَا مِنۡ عَدُوِّهِۦۖ فَٱسۡتَغَٰثَهُ ٱلَّذِي مِن شِيعَتِهِۦ عَلَى ٱلَّذِي مِنۡ عَدُوِّهِۦ فَوَكَزَهُۥ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَيۡهِۖ قَالَ هَٰذَا مِنۡ عَمَلِ ٱلشَّيۡطَٰنِۖ إِنَّهُۥ عَدُوّٞ مُّضِلّٞ مُّبِينٞ١٥ قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي فَٱغۡفِرۡ لِي فَغَفَرَ لَهُۥٓۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ١٦﴾[القصص: ۱۵-۱۶]
«موسی بدون اینکه اهالی شهر مطلع شوند، وارد آنجا گردید و در شهر دید که دو مرد میجنگند که یکی از آنها قبیلۀ او و دیگری از دشمنان او است. مردی که از قبیله او بود علیه دشمنش از موسی کمک خواست و موسی مشتی بدو زد و او را کشت. موسی گفت این عمل از عمل شیطان است واقعاً او دشمن گمراه کننده آشکاری است. گفت پروردگارا، من بر خویشتن ستم کردم، پس مرا ببخش و او را بخشید چون خدا توبه پذیر است».
موسی آن مرد را کشت، و آن را از عمل شیطان دانست، و به گناه خودش اعتراف کرد و از خدا خواستار توبه شد و خداوند توبه او را پذیرفت، همۀ اینها با عصمت جور در نمیآید.
در چند جای قرآن:
سورۀ انفال آیۀ ۶۷:
﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ حَتَّىٰ يُثۡخِنَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنۡيَا وَٱللَّهُ يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٦٧﴾[الأنفال: ۶۷].
«هیچ پیامبری حق ندارد که اسیران جنگی داشته باشد، مگر آنگاه که کاملاً بر دشمن پیروز گردد و بر منطقه سیطره و قدرت پیدا کند، شما متاع دنیا را میخواهید ولی خداوند قیامت را و خداوند عزیز و حکیم است.
سورۀ توبه آیۀ ۴۲-۴۳:
﴿لَوۡ كَانَ عَرَضٗا قَرِيبٗا وَسَفَرٗا قَاصِدٗا لَّٱتَّبَعُوكَ وَلَٰكِنۢ بَعُدَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلشُّقَّةُۚ وَسَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ لَوِ ٱسۡتَطَعۡنَا لَخَرَجۡنَا مَعَكُمۡ يُهۡلِكُونَ أَنفُسَهُمۡ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ إِنَّهُمۡ لَكَٰذِبُونَ٤٢ عَفَا ٱللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمۡ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعۡلَمَ ٱلۡكَٰذِبِينَ٤٣﴾[التوبة: ۴۲-۴۳]
«اگر غنایمی نزدیک و سفری سهل و آسان باشد از تو پیروی میکنند و به دنبال تو میآیند، ولی راه دور و پر دردسر برای ایشان ناشدنی و ناراحتی است، به خدا سوگند میخورند که اگر میتوانستیم با شما حرکت میکردیم، آنان خویشتن را تباه و هلاک میکنند و خدا میداند که ایشان دروغگویند. خدا تو را بیامرزد! چرا به آنان اجازه دادی پیش از آن که برای تو روشن گردد ایشان راستگویند و یا بدانی چه کسانی دروغگویند».
اعراب آیۀ ۳۷:
﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا أَوۡ كَذَّبَ بَِٔايَٰتِهِۦٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ يَنَالُهُمۡ نَصِيبُهُم مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوۡنَهُمۡ قَالُوٓاْ أَيۡنَ مَا كُنتُمۡ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا وَشَهِدُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَنَّهُمۡ كَانُواْ كَٰفِرِينَ٣٧﴾[الأعراف: ۳۷]
«زمانی را که به کسی که خداوند بدو نعمت داده بود، و تو نیز بدو لطف کرده بودی، میگفتی، همسرت را نگه دار و از خدا بترس، تو چیزی را در دل پنهان میکردی که خداوند آن را آشکار میسازد و از مردم میترسی خداوند سزاوار ترس است».
سورۀ عبس ۱ تا ۱۰:
﴿عَبَسَ وَتَوَلَّىٰٓ١ أَن جَآءَهُ ٱلۡأَعۡمَىٰ٢ وَمَا يُدۡرِيكَ لَعَلَّهُۥ يَزَّكَّىٰٓ٣ أَوۡ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ ٱلذِّكۡرَىٰٓ٤ أَمَّا مَنِ ٱسۡتَغۡنَىٰ٥ فَأَنتَ لَهُۥ تَصَدَّىٰ٦ وَمَا عَلَيۡكَ أَلَّا يَزَّكَّىٰ٧ وَأَمَّا مَن جَآءَكَ يَسۡعَىٰ٨ وَهُوَ يَخۡشَىٰ٩ فَأَنتَ عَنۡهُ تَلَهَّىٰ١٠﴾[عبس: ۱-۱۰]
«چهره در هم کشید و روی برتافت از این که نابینایی به پیش او آمد. تو چه میدانی شاید او خودش را پاک کند. یا این که پند گیرد و اندرز بدو سود برساند. اما آن کس که خود را بینیاز میداند. تو بدو روی میآوری و میپردازی. چه گناهی بر توست اگر خودش را پاک نمیکند. اما کسی که شتابان بر پیش تو میآید. و از خدا ترسان است. تو از او غافل میشوی.»
و در آیه دیگر گناه و استغفار پیامبر ذکر میشود. سورۀ غافر آیۀ ۵۵: «صبر پیشه کن، همانا وعدۀ خداوند حق است و برای گناهت طلب آمرزش کن، و بامدادان و شامگاهان به ستایش و سپاس پروردگار بپرداز.»
و در آیۀ ۱۹ سورۀ محمد میفرماید:
﴿فَٱعۡلَمۡ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّهُ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِكَ وَلِلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِۗ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مُتَقَلَّبَكُمۡ وَمَثۡوَىٰكُمۡ١٩﴾[محمد: ۱۹]
«بدان که قطعاً هیچ معبودی جز الله وجود ندارد. برای گناهان خود و مردان زنان مؤمن آمرزش بخواه، خدا از حرکات و سکنات کاملاً آگاه است.»
و آیۀ ۱ و ۲ سورۀ فتح:
﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَكَ فَتۡحٗا مُّبِينٗا١ لِّيَغۡفِرَ لَكَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكَ وَيَهۡدِيَكَ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِيمٗا٢﴾[الفتح: ۱-۲]
«ما برای تو فتح آشکاری را فراهم ساخته ایم. هدف این بود که خداوند گناهان پیشین و پسین تو را ببخشاید و نعمت خود را بر تو تمام نماید و به راه راست هدایتت فرماید».
و آیۀ ۲ و ۳ سورۀ انشراح:
﴿وَوَضَعۡنَا عَنكَ وِزۡرَكَ٢ ٱلَّذِيٓ أَنقَضَ ظَهۡرَكَ٣﴾[الشرح: ۲-۳]
«و بار سنگین را از تو بر نداشتیم؟ همان بار سنگین که پشت تو را در هم شکسته بود؟»
تفسیر آیات به خلافت الاولی موافق دعوای عصمت نیست.
و روایت چسپانده شده به امام صادقس دربارۀ آیۀ فتح که فرمود:«رسول خدا جهرگز گناهی نداشته و تصمیم به ارتکاب آن هم نگرفته بلکه گناه پیروانش است که بخشیده شدهاند.»
این سخن دروغین اصلی است خطرناک که مخالف اصول کلی اسلام میباشد،
این کجا و آیۀ ۱۸ سورۀ فاطر کجا:
﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ وَإِن تَدۡعُ مُثۡقَلَةٌ إِلَىٰ حِمۡلِهَا لَا يُحۡمَلۡ مِنۡهُ شَيۡءٞ وَلَوۡ كَانَ ذَا قُرۡبَىٰٓۗ إِنَّمَا تُنذِرُ ٱلَّذِينَ يَخۡشَوۡنَ رَبَّهُم بِٱلۡغَيۡبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَۚ وَمَن تَزَكَّىٰ فَإِنَّمَا يَتَزَكَّىٰ لِنَفۡسِهِۦۚ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِيرُ١٨﴾[فاطر: ۱۸]
«هیچ گناهکاری بار گناه دیگری را به دوش نمیکشد و اگر انسان سنگین باری کسی را برای حمل گناهانش به فریاد خواند؛ چیزی از بار گناهانش برداشته نمیشود، هرچند از نزدیکان و بستگان باشد، تو کسانی را میترسانی که نهانی از پروردگارشان میهراسند و نماز را چنان که باید میخوانند. هرکس پاکی پیشه کند، پاکی او برای خودش است و بازگشت به سوی اوست.»
سورۀ زلزال آیۀ ۷-۸:
﴿فَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَيۡرٗا يَرَهُۥ٧ وَمَن يَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا يَرَهُۥ٨﴾[الزلزلة: ۷-۸]
«پس هرکس به اندازۀ ذرۀ غباری کار نیکو کند آن را میبیند و هرکس مقداری کار بد انجام دهد آن را میبیند».
پس قرآن عصمت مطلقه انبیاء را نفی میکند. بلکه عصمت آنها مقید و محدود است و مسلمانان اتفاق دارند که رسل در ابلاغ پیام معصوم هستند هرگز در خواندن وحی دچار اشتباه نمیشوند و با این هدف بعثت حاصل میشود [۱۵۸].
فخر رازی بعد از نقل آراء گوناگون دربارۀ عصمت انبیاء میگوید:
«ما معتقدیم پیامبر در زمان نبوت از گناهان صغیر و کبیر عمدی معصوم هستند اما سهواً جائز است که گناه کنند».
همانگونه که رازی خودش میگوید، کتاب را در دفاع از رسول خدا و پیامبران و بهترین مخلوقات تألیف کرده و هرگز مانند آنها برای پیامبران ادعی عصمت نکرده است [۱۵۹].
ممکن نیست که سنت شریفه مخالف این اصل باشد، اما شیعه برای عصمت به احادیثی استدلال کردهاند که بعضی صحیح و بعضی دیگر ضعیف هستند.
در گذشته در مورد عقیدۀ آنها دربارۀ عصمت بحث کردیم که نمیشود تسلیم آن شد چون جایگاه آنها از مقام و جایگاه انبیاء و انسانها بلندتر است.
[۱۴۷] تخلیص الشافی ص ۳۱۸ - و جوامع الحکم ج ۱-ص ۷۰-۲۰ [۱۴۸] اصل الشیعه و اصولها ص ۱۰۲. [۱۴۹] جوامع الحکم = ۱/۲۰ [۱۵۰] جوامع الحکم ۱/۱۹ [۱۵۱] مرجع سابق ۱/۲۵ [۱۵۲] مرجع سابق ۱/۲۷ [۱۵۳] مرجع سابق ۱/۳۲ [۱۵۴] سیره ابی اسحاق ۴/۶۰۳.۶۰۴ - نتویر حوالک ۲/۲۰۸ - سندرک ۱/۹۳ [۱۵۵] این حدیث بین فقها و اصولیین مشهور است. ابن ساجه و ابن بیان آن را روایت کردهاند (مقامر سنه - سخاوی ص ۲۲۸-۲۳۰) [۱۵۶] جامع الرسائل ۱/۲۷۵ [۱۵۷] عصمت انبیاء ص ۱۲-۱۳ [۱۵۸] المنتقی ص ۸۴-۸۵ [۱۵۹] مرجع السابق ص ۱