نتیجهگیری
پس از بیان عقاید امامیه، همانگونه که در منابع خودشان آمده بود نکات زیر را یادآوری میکنیم:
أ- قرار دادن امامت به عنوان اصلی از اصول دین، هیچکدام از ائمه قائل به آن امامتی نبودهاند که این گروه به آن معتقدند، تا جایی که خود امام علی هم قائل به آن نبود - همانگونه که در نکته چهارم بدان اشاره نمودیم - نخستین کسی که موضوع نمایندگی و وصایت پس از پیامبر را مطرح نمود، عبداللهبن سبأ یهودی بود، همچنانکه از منابع شیعی نقل شد.
ب- اجماع و اتفاقنظر دارند بر نسبت کفر به مخالفین علی، یعنی تکفیر هزارها صحابه بزرگوار و تکذیب پیامبر اکرم که به برتریشان گواهی داد و عدهای از آنان را مژده بهشت داد، بلکه با قرآن کریم نیز در تضاد میباشد، چرا که خداوند درباره گروهی از آنها گواهی خشنودی از ایشان را داده است. و بازگشت آنان ثابت نشده تا مورد خشم خدا قرار گیرند، پس این اتهام بزرگ و نابخشودنی را از کجا آوردهاند؟!
ج- آنچه از مفید استاد طوسی رئیس طائفهشان، ابن بابویه القمی، ملقب به صدوق و نویسنده یکی از کتب چهارگانه معتبر حدیث، ابن المطهر حلی ملقب به علامه و دیگران نقل کردیم، این را به اثبات میرساند که از نظر آنان تمام افراد امت - به استثنای رافضیها و پیروان عبداللهبن سبأ - کافر و برگشته از دین محسوب میگردند، به ویژه بهترین نسل امت یعنی یاران ارجمند پیامبر ج این چیزی است که هنگام مطالعه کتاب (الکافی - کلینی) از آن مطلع میشویم، که کتاب او نزد آنان نخستین و برترین کتاب حدیث، و کتاب علی ابن ابراهیم قمی استادش در فن تفسیر بهترین کتاب، به شمار میآیند.
در کتاب این جانب: (المراجعات المفتراه...) ثابت شده که عبدالحسین شرفالدین معتقد به چنین رأی کافرانه و گمراهآنهای بوده است. پس به یقین میرسیم که موضوع تکفیر صحابه کرام مسأله تاریخی نیست که تنها در گذشته وجود داشته باشد، همانگونه که سردمداران و رهبران اندیشه تقریب از روی جهل و گمراهسازی میخواهند این انحراف و گمراهی را توجیه نمایند. بلکه عبدالحسین که دارای چنین عقیده باطلی میباشد، همچنانکه در یکی از کنفرانسهای تقریب در تهران آمده یکی از مبلغان اندیشه تقریب است. و در دو کتاب: (المراجعات والفصول المهمه في تألیف الامه)به عنوان یکی از رهبران کنونی تقریب تلقی میگردد. ولی تقریب به معنای خاص خود!! او مردم را به یکپارچگی و گرد هم آمدن زیر پرچم ابن سبأ فرا میخواند که بر تکفیر ابوبکر و عمر - برترین انسانها پس از پیامبر - و تکفیر کسانی که با ایشان بیعت کردهاند، اتفاق نظر دارند.
در اینجا به یاد گفته ابوزرعه رازی افتادهام که میگوید: هرکه را دیدید که یکی از اصحاب پیامبر را طعنه میزد و از منزلتش میکاست، بدان که او ملحد است،چون قرآن حق است، پیامبر خدا حق است، آنچه را آورده حق است، و تنها صحابه بودند که پیام دین را به ما میرساندند. پس هرکس ایشان را تخطئه و تجریح نماید میخواهد کتاب و سنت را از ریشه بر کند، لذا تجریح او شایستهتر و صادر نمودن حکم الحاد و گمراهی علیه او درستتر و مناسبتر است.
د- اعتقاد آنها به وجوب استمرار امامت و جانشینی پیامبر بدون توقف و تا روز قیامت، در یکی از افراد نسل امام حسینس. به گونهای که پسر جانشین پدر گردد. این اعتقاد، ایشان را ناگزیر ساخته که پسر بچهای هفت ساله، یعنی محمد الجواد (امام نهم) را بر تخت امامت بنشانند. و لذا دو گروه از پیروان پدرش (علی الرضا) را میبینیم که به امامت و پیشوایی وی به خاطر کوچک بودن و خردسالیش، اعتراف نمیکردند. در کتاب: (فرق الشیعه ص ۹۲) نوشته: نوبختی و قمی شیعه مذهب خبر این ماجرا چنین آمده که:
ابوالحسن رضا وقتی فوت کرد، پسرش (محمد) هفت ساله بود، مردم او را کوچک و خردسال شمردند و گفتند: امام باید یک نفر بالغ و مکلف باشد، اگر درست باشد خداوند پیروی از غیر مکلف را دستور دهد، باید تکلیف از او نیز جایز باشد، پس همچنانکه معقول نیست غیر بالغی تکلیف را بر دوش کشد، به همین شیوه امکان ندارد قضاوت ریز و درشت میان مردم، احکام و قوانین پیچیده دین، تبیین همه آنچه را پیامبر آورده و امورات دینی و دنیوی مورد نیاز مردم را درک نماید. اگر درست باشد کسی که درجهای از حد بلوغ پایینتر است، مسائل مزبور را دریابد، باید چنین تصوری در حق کسی که چندین درجه پایینتر از بلوغ است، جایز باشد، به گونهای که حتی کودک خردسالی که در گهواره است بتواند آن را بفهمد، حال آنکه چنین تصوری نا معقول و دور از منطق و عقلانیت میباشد.
همچنین پسر حسن الرضا (علیالهادی) را نیز در سن هفت سالگی و به قولی در هشت سالگی، به عنوان امام و پیشوا معتبر شمردند یعنی او نیز همچون سابقش خردسال بود که به امامت نائل آمد!
شگفتآورتر از همه اینکه امام یازدهم (حسن عسکری) در حالی دار فانی را وداع گفت که پسری برای او دیده و شناخته نشد، مخلفاتش را جعفر (برادر) و مادرش میان خود تقسیم نمودند، اصحاب و پیروانش بعد از او به ده گروه و دسته تقسیم میشوند، گروه دوازده امامی پسر بچهای را برایش پدید آوردند که تا روز قیامت زنده میماند!! او از دید ما پنهان گشته هر ساله در مراسم حج شرکت میکند ما را میبیند ولی ما نمیتوانیم وی را ببینیم!!
تمام فرق امامیه - به استثنای یک گروه - در مسأله یازده امام همگام با گمراهی دوازده امامیها پیش میروند، اتفاق نظر دارند و تاکید میورزند که: حسن عسکری دارای فرزند نبوده است.
کسی که کتب فرقههای مختلف شیعه را مطالعه کند، به پدیده فراگیر متفرق شدن شیعه به دستههای گوناگون هنگام مرگ هرکدام از ائمه، بر میخورد، ممکن است هرکدام از آنها به دستههای کوچکتری منقسم شوند. در بخش سوم - اگر خدا بخواهد - هنگام بحث از موضوع تدوین سنت نزد شیعه، این موضوع را بیشتر میشکافیم. و میبینیم برخی از آنها به انحرافات و گمراهیهای سرسامآوری گرفتار آمدهاند از جمله: به خدایی گرفتن برخی انسانها، همتا و انباز قرار دادن برای خدا، ادعای نبوت از جانب برخی افراد و حلال شمردن لواط و ازدواج با محارم از طرف برخی دیگر، و گفتهاند: هرکه امام را شناخت، هرچه را دلش خواست انجام دهد و گناهی بر گردن او نیست. نکته جالب توجه اینکه هرکدام از این فرق گمراه و منحرف گمان میبرد که تنها او گروه نجات یافته و نماینده مذهب اهل بیت است! حال آنکه اهل بیت اطهار از همه آنان بری و دورند. شگفتآورتر اینکه هرکدام از آنها ادعا میکند که کتاب خدا و سنت پاک پیامبر گفتههایش را تایید و پشتیبانی مینماید. توضیح بیشتر این مطلب در فصل آینده و بخش دوم کتاب میآید.