اما درباره خواهران فاطمه چه میگویند؟
یکی از علمای آنها میگوید: رقیه و زینب دختر هاله خواهر خدیجه بودند بعد از فوت پدرشان در حجره پیامبر ج تربیت شدند، همانند عادت عرب آنها را به پیامبر نسبت دادند و عثمان با آن دو بعد از فوت شوهرانشان ازدواج کرد. (زیدالبیان حاشیه ص ۵۷۵)
معلوم است عثمان با زینب دختر خیرالبشر ازدواج نکرد و همسرش قبل از زینب فوت نکرد.
همسرش ابو العاص در زمان خلافت ابوبکر فوت کرد و فوت خودش در اول سال ۸ هجری بود.
امام مسلم از ام عطیه نقل میکند «وقتی زینب دختر رسول خدا ج فوت کرد پیامبر فرمود: او را فرد بشویید سه یا پنج دفعه و در غسل آخر مقداری کافور بگذارید».
آیا همسرش ابو العاص بن هاله دختر خویلد خواهر خدیجه است، آیا برادر خدیجه با دختر مادرش ازدواج میکند؟!!
آیا این دروغگو پیرو مذهب اهل بیت است؟ آیا اهل بیت از او بیزار نیستند؟
متعصین دیگر شیعه مانند او هستند؟!
اما رقیه و ام کلثوم که با عثمان ازدواج کردند در کتاب «منهاج شریعه محمد مهدی» که در رد کتاب «منهاج السنه ابن تیمیه»(۱) - درباره ازدواج عثمان با زینب حدیثی از فاطمه زهراء را در چند جایی کتاب نقل کرده است. نویسنده میگوید: گمان ابن تیمیه - در باره ازدواج عثمان با زینب که میگوید افتخار عثمان است - یکی از عجائب میباشد چون در دختر پیامبر بودن زینب اختلاف فراوانی وجود دارد.
دوباره میگوید: «درباره نقل آنها که گمان میشود زینب خواهر فاطمه است حدیثی روایت نشده است تا با آن روایات از زنان دیگر جدا شود». دوباره میگوید:«دانستی، ثابت نشده که دختر رسول خدا ج باشند و فضلی ندارند تا با آن مستحق افتخار و تقدم بر زنان دیگر باشد...». منهاج الشریعه ج ۲ ص ۲۸۹
با این حال آیا آنها پیرو هذهب اهل بیت هستند؟ یا دشمنان اهل بیت؟ بین دعوت ابن سبأ و حقیقت آن و اینها چه تفاوتی وجود دارد؟
مقداری از سیره آل بیت را برای تاکید بر دروغ بودن گمان رافضیه درباره دوست داشتن آل بیت رسول خدا ج ذکر میکنیم تا آنها را رسوا گرداند.
علی دخترش را به عمر میدهد، انسان عاقل میداند... معنی این جمله چقدر ارتباط دو خلیفه را تاکید میکند» اما رافضیه میگویند «این غصب و تجاوز عمر به دختر او بود» و روایاتی درست میکنند. مبنی بر اینکه علی از ترس این کار را انجام داد. و سائل الشیعه ۱۴/۴۳۳-۴۳۴. در حقیقت این روایات تنها به عمر اهانت نمیکنند، بلکه اهانت شدیدتر به علی است چون تمام شجاعت و جلو رفتن که ما از علی میشناختیم گرفتهاند، علی ترسو وبزدل به نظر میرسد چون از ناموس خودش دفاع نمیکند. توضیحات بیشتر در جزء چهارم بحث نکاح میآید.
این را رها کرده و وارد بحثی میشویم که مقدار و اندازه محبت آل بیت نسبت به سه خلیفه راشدین را بیان میکند در گذشته موقف رافضیه را نسبت به خلفاء بیان کردیم.
کتابهای جمهور اهل سنت را ترک میکنیم و به کتاب معجم رجال الحدیث که نوشته سید ابوالقاسم خوئی شیعه عراق و مرجع بزرگ آنها است رو میآوریم. در شماره شرح حالهای (۷۶۱۸ـ ۸۷۲۹ـ ۸۷۳۱ـ ۸۷۷۸ـ ۱۴۰۰۰ـ ۱۴۰۰۲) میخوانیم.
این شرح حال هفت نفراست که همه از اهل بیت هستند و نام آنها ابوبکر و عمر و عثمان و غیره است.
امام علی نام سه برادرش خلفای پیش از خود را برای پسران خود انتخاب کرد و پسرانش را با آنها نامگذاری. ابوبکر و عثمان همراه برادرشان حسین در واقعه کشته شدند عمر با پدرش حسین و ابوبکربن حسن با عمویش حسین و عمربن حسن با عمویش حسین کشته شد.
اینها علی و حسن و حسین. اهل بیت هستند و پسرانشان ابوبکر و عمر و عثمان نام دارند! ای خردمندان در کتاب کشفالاسرار (ص ۱۷، ۱۸) سید حسین موسوی تحت عنوان «الحقیقه في انتساب الشیعه لاهل البیت»میگوید: «اختصاص ما به اهل بیت نزد گروه شیعه معروف است همه مذهب شیعه بر محبت آل بیت استوار است، ما به خاطر اهل بیت از اهل سنت و صحابه و پیشتاز آنها سه خلیفه و عائشه بیزار هستیم»!
این عقیده که صحابه به اهل بیت ظلم کردند، خون آنها را ریخته و مالشان را مباح دانستهاند در عقول بزرگ و کوچک، و دانا و جاهل، زن و مرد شیعه رسوخ کرده است.
و میگویند: اهل سنت آل بیت را دشمن قرار دادهاند بدین علت ما در نامگذاری آنها به نواصب تردیدی نداریم و همیشه خون ریخته شده حسین شهید را به یاد میآوریم. ولی در کتابهای ما حقیقت این مسئله و شکایت اهل بیت از شیعه و کارهای شیعههای نخستین با اهل بیت بیان میشود.
مثلاً علی میفرماید: اگر شیعه (پیروان) خودم را جدا کنم تنها تعریف و توصیف کننده هستند اگر آنها را آزمایش کنم، آنها را مرتد مییابیم، اگر هزار نفر پالایش شوند یک نفر خالص در میآید» الروضه (۸/۳۳۸).
علی میگوید: «ای مشابه مردان، نه مردان ساده لوحان، ای بانوان، دوست داشتیم که شما را نمیدیدیم و نمیشناختیم سوگند به خدا، از این شناختن پشیمان و نگران هستم، خداوند شما را بکشد، قلبم را پر از ناپاکی کردید، سینهام را پر از خشم کردید، با عصیان و شکست دادن، نظرم را فاسد کردید به گونهای که قریش: میگویند «علی دوست شجاعت است اما از جنگ چیزی نمیداند، و نظری درباره دشمنان خدا ندارد» نهج البلاغه (۷۰، ۷۱)
توبیخی به آنها میگوید: به سه درد گرفتار شدید:
۱- کری، گوش دار.
۲- لالی، زباندار.
۳- کوری، چشمدار.
نه گرمی و دوستی در ملاقات هست، نه برادر مورد اعتماد در سختیها، مانند زن طلاق داده شده که از همسرش جدا میشود و بر نمیگردد از من جدا شدید.» نهج البلاغه (ص ۱۴۲)
به خاطر شکست امیر و عذر آوردن نزد او این حرفها را میگوید و علی حرفهای زیادی درباره آنها دارد.
حسین هنگام دعا کردن علیه شیعه میگوید: «خداوندا اگر آنها را باقی گذاشتی متفرق باشند فرقههای گوناگون گردند، امیر از آنها راضی نباشد ما را دعوت کردند تا یاور باشند اما دشمن شدند و ما را کشتند.» (ارشاد المفید (ص ۲۴)).
باری دیگر علیه آنها دعا میکند و میگوید: «مانند پرنده به بیعت ما آمدی، مانند پروانه همدیگر را صدا زدی سپس برای طاغوت عهد را شکستی در حالی که احمق و دور و نابود شدیدها گرد ما باقی ماننداند کتاب رها شد، سپس شما را شکست میدهد، لعنت خدا بر ظالمان باد». اجتماع (۲/۲۴)
با این خصوص بیان میشود که در حقیقت چه کسانی قاتلین حسین هستند، شیعه اهل کوفه، اجداد اینها! پس چرا مسولیت آن بر عهده اهل سنت است!
چرا سید محسن میگوید: «۲۰ هزار از اهل عراق با حسین بیعت بستند به او خیانت کردند و علیه او شوریدند در حالی حسین را کشتند که بیعت او در گردنشان بود.» ایمان شیعه (قسم اول)
حسین میگوید: «سوگند به خدا، به نظرم معاویه برای من بهتر از اینهاست. گمان میبرند پیرو من هستند. مرا میکشند و مالم را میبرند. اگر معاویه را بگیرم به خاطر خونم بر او خشم نمیگیرم، اگر با معاویه بجنگم مرا به او تحویل میدهند اگر با او صلح کنم و زنده بمانم بهتر است از اینکه کشته شوم در حالی که اسیر آنها هستم» احتجاح (۲/)
امام زینالعابدین به اهل کوفه میگوید:
«آیا میدانید به پدرم نوشتید و او را فریب دادید با جان و دل عهد و پیمان به او دادید و او را کشتید، با چه چشمانی به رسول خدا ج نگاه میکنید. در حالی که به شما میگوید: «اهل بیتم را کشتید و حرمتم را پایمال کردید، امت من نیستید» احتجاح (۲/۳۲).
دوباره میگوید: «آنها بر ما گریه میکنند، پس چه کسی ما را کشت؟» احتجاح (۲/۲۹).
امام باقر میگوید: «اگر تمام مردم پیرو ما باشند، از چهار نفر، سه نفر شک میکنند و چهارم مردی است کودن» (رجال الکشی) ص ۷۹
امام صادق میگوید: «و الله اگر سه نفر مومن پیدا کردم که احادیث من را پنهان میکنند جائز نمیدانم که چیزی را از آنها کتمان گردانم» اصول کافی (۱/۴۹۶)
بعد از بیان موقف شیعه باری دیگر به مراجع آنها بر میگردیم.
از مراجعی که عبدالحسین ذکر میکند تفسیر مجاهد است میدانیم مجاهد شاگرد دانشمند امت و مفسر قرآن ابن عباس است (قبلاً حمله شیعه به این پسر و پدرش را ذکر کردیم.)
رافضی میگوید:
«در تفسیر مجاهد و یعقوب بن سفیان از ابن عباس درباره آیه ۱۱ سوره جمعه:
﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَيۡهَا وَتَرَكُوكَ قَآئِمٗاۚ قُلۡ مَا عِندَ ٱللَّهِ خَيۡرٞ مِّنَ ٱللَّهۡوِ وَمِنَ ٱلتِّجَٰرَةِۚ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلرَّٰزِقِينَ١١﴾[الجمعة: ۱۱]
«و چون داد و ستد یا سرگرمیى ببینند به سوى آن روىآور مىشوند و تو را در حالى که ایستادهاى ترک مىکنند بگو آنچه نزد خداست از سرگرمى و از داد و ستد بهتر است و خدا بهترین روزى دهندگان است».
میگوید: «دحیه کلبی روز جمعه از شام آمده بود تا در اجمار الزیت بار انداخت و با زدن طبل مردم را از آمدنش خبردار کرد مردم به سوی او دوریدند و پیامبر را ایستاده در حالی که خطبه میخواند رها کردند تنها علی و حسین و فاطمه و سلمان و اباذر و مقداد باقی ماندند. پیامبر فرمود: خداوند روز جمعه به مسجدم نگاه کرد اگر آنها نبودند، آتش را بر اهل مدینه شعلهور میساخت و مانند قوم لوط آنها را سنگباران میکرد.
و درباره آنها که نزد رسول باقی ماندند آیه ۳۶ سوره نور نازل شد:
﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَيُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ يُسَبِّحُ لَهُۥ فِيهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ٣٦﴾[النور: ۳۶]
«در اینجا سحرگامان و شامگاهان به تقدیس و تنزیه یزدان میپردازند».
به تفسیر مجاهد نگاه کردم: نقل گذشته را پیدا نکردم، پس به الدر المنثور (۶- ۲۲۰-۲۲۱) نگاه کردم روایاتی مختلف پیدا کردم که بقیه اصحاب مانند ابوبکر و عمر را میان باقی ماندگان ذکر کرده بود.
و اولین روایت از جابربن عبدالله است که میگوید: تنها ۱۲ مرد باقی ماندند من و ابوبکر و عمر میان آنها بودیم.
ابن حجر در شرح حدیث جابر که بخاری در کتاب جمعه آن را روایت کرد، میگوید: در حدیث آمده که میفرماید: «ما بقی مع النبي ج الا اثنا عشر رجلاً»اسم آنها در روایت خالد طحان نزد مسلم از جابر آمده است جابر میگوید: «من با ابوبکر عمر بودم».
سپس میگوید: «عقیل از ابن عباس روایت میکند «خلفاء اربعه و ابن مسعود و چند نفر از انصار در میان آنها بودند ».
در هیچ روایتی حسن و حسین ذکر نشدهاند.
در مورد آیه سوره نور روایات رافضیه را ذکر نمیکند که تنها آنها تسبیح میکنند.
ابن جریر و ابی حاتم از ابن عباس روایت میکنند. که ایشان در مورد آیه ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ ٱللَّهُ أَن تُرۡفَعَ وَيُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ يُسَبِّحُ لَهُۥ فِيهَا بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ٣٦﴾[النور: ۳۶] میگوید: «مساجدی هستند خداوند از آنها احترام گرفته از لغو در آنجا نهی فرمود» ﴿وَيُذۡكَرَ فِيهَا ٱسۡمُهُۥ﴾«کتاب خدا در آن تلاوت میشود.»یسَبِّحُ «نماز صبح و عصر در آن خوانده میشود چون آن دو نماز اول واجب شدند » (الدر منثور ۵/۵۰)
ابی حاتم از ضحاک درمورد آیه ﴿رِجَالٞ لَّا تُلۡهِيهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَيۡعٌ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءِ ٱلزَّكَوٰةِ يَخَافُونَ يَوۡمٗا تَتَقَلَّبُ فِيهِ ٱلۡقُلُوبُ وَٱلۡأَبۡصَٰرُ٣٧﴾[النور: ۳۷] «مردانی که تجارت و بیع آنها را از یاد خدا غافل نمیکند» میگوید: «آنها در بازار خرید و فروش میکنند هنگامی که وقت نماز رسید خرید و فروش آنها را غافل نمیکند».
عبد بن حمید و ابن جریر و ابی حاتم از ابن عباس روایت میکند ﴿رِجَالٞ لَّا تُلۡهِيهِمۡ﴾یعنی «از نمازهای فرض غافل نمیشود»فریانی از عطا مثل آن را روایت کرده است.
عبدالرزاق و عبدبن حمید و ابن حریر و ابن عمر روایت میکنند «ابن عمر در بازار بود نماز اقامه شد دکانها را قفل کردند و به مسجد رفتند» ابن عمر میگوید ﴿لَّا تُلۡهِيهِمۡ﴾درباره آنها نازل شد. (الدر منثور ۵/۵۲)
در هیچ روایتی ندیدهایم که آیه سوره نور درباره آنها که در مسجد ماندند نازل شده باشد و اگر نازل هم میشد اولین مصداق آن ابوبکر و عمر بودند.
رافضی میگوید: «محدثون و مفسرون روایت میکنند آیه ۲۷۴ سوره بقره:
﴿ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّيۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِيَةٗ فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٢٧٤﴾[البقرة: ۲۷۴]
«کسانی که دارایی خود را در شب و روز به گونهای پنهان و آشکار میبخشند...»درباره علی نازل شده است.
میگویم: «اصحاب کتب علی و غیره را ذکر کردهاند گفتند: درباره اصحاب خیل (آنهایی که اسبشان را در راه خدا وقف کرده و هدفشان شهرت و نام و تکبر نیست) و میگویند درباره عبدالرحمن و عثمان هنگام آماده کردن جیش العسرة، نازل شد.» (الدر المنشور ۱/۳۶۳)
صحابههای که مال و دارایی را در شب و روز آشکار و پنهان انفاق میکردند چهقدر زیاد بودند! و اگر مال داشتند آنها هم مانند علی بخل نمیورزیدند اما همانطور که معلوم است ثروتمند نبودند و ثروتمندان میان آنها مشخص بودند مانند ابوبکر که آیات ۱۷ تا ۲۱ سوره لیل درباره او نازل شد:
﴿وَسَيُجَنَّبُهَا ٱلۡأَتۡقَى١٧ ٱلَّذِي يُؤۡتِي مَالَهُۥ يَتَزَكَّىٰ١٨ وَمَا لِأَحَدٍ عِندَهُۥ مِن نِّعۡمَةٖ تُجۡزَىٰٓ١٩ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِ ٱلۡأَعۡلَىٰ٢٠ وَلَسَوۡفَ يَرۡضَىٰ٢١﴾[الليل: ۱۷-۲۱]
«و لیکن پرهیزگارترین از آتش به دور داشته خواهد شد. آن کسی که دارایی خود را میدهد تا خویشتن را پاکیزه دارد. هیچکس بر او حق نعمتی ندارد جزاء داده شود بلکه تنها هدف او جلب رضای ذات پروردگار میباشد قطعاً راضی خواهد بود و خشنود خواهد شد.»
محدثون و مفسرون کسی غیر از ابوبکر ذکر نکردهاند (الدر المنثور ۶/۳۵۹-۳۶۰)
بدین خاطر رسول خدا ج میفرماید: «در مال و دوستی امینترین شما ابوبکر است با جان و مال یاور من بود» بخاری - کتاب فضائل صحابه.
اما این رافضی میآید و با کفر خود میگوید «ابوبکر طاغوت است و تمام امت اسلامی که بیعت او را قبول کردهاند کافر هستند و بعد از این همه کفر و دشمنی خودش را پیرو اهل بیت میداند پس دروغ میگوید که موافق بودن و معجب بودن به این کفر را به شیخ الازهر نسبت میدهد.»
رافضی میگوید: «در سختی زیبا و بلندی همتی آنها آیه ۲۰۷ سوره بقره ناز شد: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَشۡرِي نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ٢٠٧﴾[البقرة: ۲۰۷]
«در میان مردم یافته میشود که جان خود را در برابر خوشنودی خدا میفروشد و خداوندگار نسبت به بندگان بس مهربان است»
سپس میگوید «حاکم از ابن عباس روایت میکند. «علی خود را فروخت و لباس نبوت را پوشید» حدیث از علی بن حسین روایت شده است «اولین کسی که خود را به خاطر خدا فروخت وقتی بود، جای رسول خدا شب را به روز رسانید.»
میگویم: بدون شک علی برای خداوند خود را فروخت اگر خبر ابن عباس هم صحت نداشت، اما همه روایات نزد حاکم و غیره مختص سبب نزول نیستند، حتی حاکم میگوید: درباره صمیمیت نازل شد. خبر صحیح است و ذهبی از آن اعتراض نگرفته است (۳/ ۳۹۸)
قبل از منتقل شدن به بحث دیگری میخواهم با حدیثی که حاکم (شیعه او را میشناسند) آن را روایت کرد مشت محکمی بکوبم به دهان این رافضی و هم فکرانش.
نقل حدیث حاکم «پیامبر ج فرمود. خداوند من را انتخاب کرده و یاورانی برای من برگزید و در میان آنها برایم وزیر و یاور و خویشاوند قرار داد هرکس به آنها توهین کند لعنت خدا و ملائکه بر او باد و خداوند عبادات فرض و سنت او را قبول نمیکند» حاکم میگوید: حدیث صحیح الاسناد است و ذهبی موافق اوست (ج ۳ ص ۶۳۲.)
بدین علت ما او را لعن میکنیم - حدیث رسول خدا را اجرا میکنیم - او به صحابه کرام و از همه بزرگتر به ابوبکر و عمر توهین کرد، آنها و یاورانی که با آن دو بیعت کردهاند جبت و طاغوت میدانند.
کسی دشمن آنها باشد دشمن خدا و ملائک است و مستحق لعنت و زیان در روز قیامت هست پس باید هر چیزی را در جای خود قرار دهیم و با میزان شرع خدا و رسول حکم کنیم، تا کسی نیاید و بگوید چگونه مسلم را لعن میکنید؟ تو کجا و دعوت به تقریب مذاهب کجا؟
میگویم رسول او را لعنت کرده من چگونه لعنت نکنم؟
اهل حدیث اتفاق دارند: استدلال به خبر یک نفر مانند ثعلبی و نقاش و واحد و نمونه اینها درست نیست، چون زیاد روایت میکنند ولی حدیث ضعیف و حتی موضوع از آب در میآید.
اگر ما از راههای دیگر کذب این روایات را نمیدانستیم اعتماد دادن بر آنها - بدین علت که ثعلبی و غیره روایت کردهاند - درست نبود. چه رسد به اینکه دروغ بودن آنها را بدانیم.
از جهت عقلی و نقلی کذب بودن آنها را ان شاءالله بیان میکنیم. هدف ما در اینجا تنها بیان دروغ و جهل این مصنف بود که میگوید: «اجماع دارد. که درباره علی نازل شده است.»
ای کاش میدانستم چه کسی از اهل علم در این باره اجماع را نقل کرده؟ آخر نقل اجماع در این موارد از غیر عالم به منقولات و غیر عالم به اجماع و اختلاف در آنها قبول نمیشود.
مفسر، متکلم، مؤرخ و دیگران: اگر تنها با نقل بدون اسناد مدعی اثبات شدند، قابل اعتماد نیستند چه رسد به ادعای اجماع؟!
این رافضی - لعنت خدا بر او باد - تنها رافضیه را مسلمان قرار داده، خلفاء راشدین و مبائعین آنها را کافر دانسته و لباسی از آتش را برایشان دوخته است!
یعنی آیه - بر اساس دروغ و افتراء او - بین مسلمین و قریش دشمنی قرار نداده بلکه میان یاران،آنهایی که با رسول خدا ج بودند، آنهایی که خلیفه اولشان نخستین نفر همراه رسول در کلبه بود، (آیا کسی که در کلبه جان فدای رسول باشد، با یاران خود جنگ و درگیری دارد) دشمنی قرار میدهد.آن رافضی حدیث بخاری را روایت کرده و به جای اهل بدرس کفار قریش را قرار داده.
ببین چگونه دروغ میگوید: «همراه این کفر و فجور معجب بودن به دلائلش را به امام بشری نسبت میدهد» میگوید بشری از دلائلم شگفتزده شده است!
(پس ثابت شد مراجعت منسوب به شیخ الأزهر بشری، دانشمند روزگارش، دروغ رافضی عبدالحسین بود.)
این یکی از احادیثی که از امام بخاری روایت میکند!
بر این اساس رافضیه بزرگترین دروازه و راهرو به جهنم، خانه کفر و الحاد میباشند.
در مرحله دوم میگویم: جواب آیه از چند جهت درست است.
۱- ما صحت این نقل را خواستاریم مگر حدیث به گونهای ذکر نشده؟ تا حجت باشد. تنها نسبت دادن به تفسیر ثعلبی یا نقل اجماع غیرعالم بر منقولات نقل صادق نمیباشد و به اتفاق عالمان حجت نیست و همچنین عالمان بر این اتفاق دارند که تنها روایت یک حدیث درباره فضل ابوبکر و عمر، اعتقاد به فضل آنها را واجب نمیگرداند.
جمهور اهل سنت و شیعه اینگونه احکام فقهی و فضل و غیره را اثبات نمیکنند.
اگر تنها نقل به اتفاق همه فرق دلیل نباشد، استدلال به آن باطل میشود، این بر نقل قول از ثعلبی و ابی نعیم و نقاش و ابن مغازی و دیگران صدق میکند.
۲- قول «اجماع دارند که درباره علی نازل شد» از بزرگترین ادعاهای دروغین است چون اجماع بر این است که درباره علی نازل نشده، و علی انگشترش را در نماز نبخشیده است، اهل حدیث اتفاق دارند که حدیث روایت شده دروغ و جعلی است.
اما نقل از ثعلبی: باز هم اهل حدیث اتفاق دارند بعضی از احادیث ثعلبی موضوع هستند مانند احادیثی که در اول هر سوره روایت میکند بدین علت به او میگویند: در تاریکی شب هیزم جمع میکند یا حاطب باللیل است.
این است حال و احدی شاگردش و سائر مفسرینی که حدیث صحیح و ضعیف را نقل میکنند.
پس بغوی نسبت به حدیث از ثعلبی و واحدی داناتر است، تفسیرش مختصر تفسیر ثعلبی است از احادیث موضوع ثعلبی و تفاسیر از اهل بدعت ثعلبی چیزی روایت نمیکند.
هر چند ثعلبی دین خوبی داشته ولی عالم به حدیث نبوده و در بسیاری از اقوال سنت و بدعت را تشخیص نمیدهد.
اما مردان بزرگ تفسیر مانند: طبری و بن مخلد و ابی حاتم و ابن منذر و عبدالرحمن بن ابراهیم و حیم و نمونه آنها - این احادیث موضوع را ذکر نکردهاند.
از اینها داناتر مانند ابن حنبل و ابن راهویه که جای بحثی ندارد، حتی ابن حمید و عبدالرزاق هم این را در موضوعات ذکر کردهاند. هرچند عبدالرزاق مائل به تشیع بود و درباره فضل علی زیاد روایت میکرد، اگر چه مرد ضعیف و غیر قابل اعتمادی هم باشد ولی بزرگتر از اینست که مثل این دروغ آشکار را روایت کند.
حالا اگر راست میگویید دلیل خودتان را بیان کنید.
صادق باید بر صدقش دلیل داشته باشد صدق معلوم است که راست است.
تمام دلیل آن مرد دروغ است و همه مقدمات درستش نمیتواند یک دلیل باشد. چون مقدمات درست بر باطل ممتنع هستند پس نتیجه ای به بار نمیآورند. و اگر ما آنها را ذکر کنیم و آنها را دلیل بنامیم قبیحترین دروغ است.
پس در تفسیر بر حکایت قولی، بعضی اعتماد میدهند. هرچند شاید دروغ باشد و اگر صادق باشد شاذ است چون اکثر علماء با آن مخالفت کردهاند. اگر یک سوال که صدق آن معلوم نیست و علماء مخالف آن هستند، برهان باشد، براهین زیادی از این نوع برای نقض گفتههایشان آورده میشود، تعارض دو برهان تناقض است چون برهان خدشه ناپذیر است.
ان شاءالله دلائلی را اقامه میکنیم تا دروغ بودن ادعاهای آنها را بیان نماییم، چون دروغ آشکار است. مگر برای کسی که خداوند قلبش را کور کرده باشد.
براهین دال بر رسالت و قرآن و اسلام حق هستند و مناقض برهآنهای آنان میباشند.
نهایت چیزهایی که مدعی برهان بودنشان را در سر میپرورانند اگر انسان هوشیار به آنها نگاه کند و در لوازم و نتیجه آنها تفکر کند، پی میبرد که اینان در حقیقت ایمان به خدا و شخصیت پیامبر را خدشهدار میکنند.
چون اساس رفض مال گروه منافق و از این دین برگشتگان است که هدف آنها طعن زدن به قرآن و رسول و دین اسلام بود. احادیثی را درست کردند که تصدیق آن موجب طعن زدن به اسلام میشود. و آن احادیث را بین اقوام ترویج میدادند. بعضی از این مروجین جاهل و پیرو هوا بودند بعضی دیگر عالم و برای ضربه زدن به اسلام و فاسد کردن عقیده اسلامی آن را قبول میکردند. یا معتقد بودند این حدیث صحیح است در حالی که به معتقدات دینی آنها لطمه وارد میکرد.
بدین جهت تمام زنادقه از یک در وارد میشدند دروغهایی که رافضیه نقل میکنند توسط آنها برای لطمه وارد کردن به اسلام پخش میگشتند و نزد کسی که نمیدانست این دروغ است ترویج داده میشدند و چون حقیقت اسلام را متوجه نمیدانستند چنین دروغ ها به شبهه تبدیل میشد.
گروههای زیادی از اسماعیلیه و نصریه و منافقین از دین برگشته ملحد و گمراه شدند در حالی که ابتدائی گمراهی آنها تصدیق دروغهای رافضیه در تفسیر و حدیث بود، ابتداء دعوت آنها دروغهای دست پخت رافضه بود، و بعد از طعن زدن به صحابه به طعن علی هم رو آوردند و بعد از علی نوبت به رسول و خدا رسید!