پژوهشی پیرامون اصول و فروع شیعه دوازده امامی- جلد دوم

فهرست کتاب

پس چگونه به احادیث استدلال کرده‌اند؟

پس چگونه به احادیث استدلال کرده‌اند؟

اما حديث اول: امام مسلم از سعد بن ابی وقاص روایت می‌کند: «رسول خدا در غزوۀ تبوک علیس را جانشین خود قرار داد، علیس گفت: «ای رسول خدا من را میان بچه‌ها و زنان جا می‌گذاری»، گفت آیا دوست نداری به نسبت من مانند نسبت هارون به موسی باشید، اما بعد از من پیامبری نمی‌آید.»

و حديث دوم: «رسول خدا به علی فرمود: «نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسی است اما بعد از من پیامبری نمی‌آید. و قول رسول خدا ج: «پرچم را به کسی می‌دهم که خدا و رسول او را دوست دارند، پس پرچم را به علی داد.»

امام علیس در خلافت مانند هارون است که خلیفه موسی شد، هرچند غیر از علی هم جانشین شده است اما فقط علی مانند هارون است.

این دو حدیث منزلت علی را بیان می‌کنند. اما اگر مقتضی عصمت باشند برای همه صحابه است. نه تنها علی، بلکه همه خدا و رسول را دوست دارند. و همه در خلافت منزلت هارون به موسی را دارند. پس همه معصوم هستند ولی کسی برای آن‌ها چنین ادعایی نکرد.

مثلاً دربارۀ ابوبکرس در بخاری و مسلم روایت شده:

«امین‌ترین مردم در مال و دوستی نسبت به من ابوبکر است. اگر غیر از خدا دوستی می‌گرفتم ابوبکر بود، اما در اسلام تنها برادری و دوستی وجود دارد. همه درهای مسجد باید گرفته شود مگر مال ابوبکر.

و از این هم صریح تر: «زنی پیش رسول خدا جآمد، آنحضرت به او دستور فرمود که بعداً بیاید. زن گفت: اگر آمدم و تو را پیدا نکردم (وفات کرده بودی) چه کار کنم؟ فرمود: اگر آمدی و من نبودم برو پیش ابوبکر»

و با منطق شیعه می‌گویم: «اگر زنی آمد و رسول خدا را پیدا نکرد، باید از ابوبکرس بپرسد و پیرو کلام او باشد، اگر معصوم نباشد شاید زن را به کار بدی رهنمایی کند و زن این کار قبیح را انجام دهد، پس لازم است که معصوم باشد؟!» به نظرم این منطقی تر و مستند تر از کلام شیعه ها است، اما کسی چنین چیزی را نگفته، چون ابوبکرس آدمی است مانند دگر آدم‌ها.

به آن زن دستور داده شده که پیرو چیزی باشد موافق قرآن و سنت، چون در معصیت پیروی از مخلوقات وجود ندارد و ابوبکرس هم مانند دیگران اجرا کنند شریعت است نه قانون گذار و این نمونه‌ای بود برای ابوبکرس. و همچنین اینگونه روایاتی که فضائل اصحاب دیگر هم روایت داریم.

از این روایات دست بردار می‌شویم، و می‌گوییم عصمت انبیاء مطلق نیست، آن‌ها هم بشر هستند و در معرض اشتباه و سهو و فراموشکاری قرار می‌گیرند، اما آن‌ها بر این اشتباهات اصرار نمی‌ورزند، بلکه باید آن را بیان کنند و از آن توبه نمایند، و اقتداء و پیروی بر کارهایی است که قطعی و خدشه ناپذیر هستند، اما در منسوخات و منهیات و توبه شدگان اقتداء و پیروی بی‌مفهوم است، و اتفاق علماء بر این است که: در منسوخات از کسی پیروی نمی‌شود. چه رسد به کارهایی که بر آن دوام نداشته بلکه چند لحظه سهواً آن را انجام داده‌اند، اما بقیه غیر از انبیاء در هیچکدام مقتداء نیستند. ادعای عصمت ائمه نه دلیل شرعی دارد نه عقلی، چون آن‌ها را در منزلتی بلندتر از انبیاء قرار می‌دهد. ما تنها نمی‌گوییم ائمه به منزلت پیامبران نمی‌رسند، این واقعیتی است انکار ناپذیر که جای خلافی ندارد. بلکه می‌گویم تمام ائمه به اعتراف امام علی - امام اعظم آن‌ها - حتی به درجه ابوبکر و عمر هم نمی‌رسند.

امام بخاری از محمدبن حنفیه روایت می‌کند: «به پدرم گفتم: چه کسی بعد از رسول خدا از همه بهتر است؟ گفت ابوبکر. گفتم بعد از او؟ گفت: عمر» [۱۶۰].

ابن تیمیه می‌گوید: «تقریباً این روایت از علی به هشتاد گونه روایت شده و متواتر است» [۱۶۱].

[۱۶۰] بخاری - کتاب مناقب - باب فضل مهاجرین [۱۶۱] جامع الوسائل ۱/۲۶۱